۱۶ آذر، روز دانشجویان استبدادستیز گرامی باد

از بدو پیدایش جامعه طبقاتی، طبقه حاکم همواره برای تثبیت سلطه‌ی خود، در کنار داغ و درفش از ابزارهای دیگری هم‌‌چون تحمیق و تطمیع، نشر آگاهی کاذب، دروغ‌پردازی و تحریف نیز برای تثبیت سلطه‌ی خود بهره گرفته است تا نظم موجود را جاودانی جلوه دهد، توده‌های تحت ستم را به پذیرش شرایط موجود وادارد، مبارزه طبقاتی را متوقف سازد یا به انحراف بکشاند.
با وجود این، هیچ‌گاه نتوانسته مانع بروز شورش‌ها، جنبش‌های رادیکال اجتماعی و انقلابات در کشورهای گوناگون گردد. بورژوازی برای ادامه حیات خود، از نیمه دوم سده بیستم ابزار دیگری را به خدمت درآورد. آن هم، کنترل جنبش‌های اجتماعی با نهادینه‌سازی مطالبات آنان و جذب آن در سیستم قدرت بود تا از پتانسیل رادیکال آن‌ها کاسته شود. امری که برای نمونه، در جنبش‌های دانشجویی و زنان دهه شصت و هفتاد روی داد.
از میانه دهه شصت میلادی، موج جنبش‌های رادیکال اجتماعی، بسیاری از کشورهای جهان را دربرگرفت. جنبش دانشجویی نیز یکی از آنان بود. با آن که جنبش‌ دانشجویی هر کشوری شتاب و اشکال خاص خود را داشت و به ویژه متأثر از مبارزه طبقاتی موجود در جامعه بود، تشابهاتی نیز میان آنان وجود داشت. این جنبش که عمدتاً در ابتدا، از خواست‌های دانشجویی آغاز شده بود، در مرحله بعد سیستم هیرارشی و قدرت‌مدار دانشگاه‌ها را به چالش طلبید، و در فاصله اندکی تمام نابسامانی‌های اجتماعی و سیاسی را دست‌مایه‌ی اعتراضات خود کرد.
در میانه دهه هفتاد اولین بحران اقتصادی چشمگیر دوران پس از جنگ بروز کرد و منجر به رکود و تورم بین‌المللی گشت. بنابراین لازم بود سرمایه‌داری، پس از یک دوران رونق، خود و رابطه‌اش با نیروی کار را بازسازی کند. بخشی از این بازسازی تجدید نظر در بودجه‌های آموزش عالی و سوبسیدهایی بود که در دوران رونق به این بخش اختصاص یافته بود. این بازسازی، در هر کشوری به گونه‌ای رخ داد. با این بازسازی، هزینه بحران اقتصادی به نام “ضرورت اقتصادی”، “مبارزه با تورم” و “واقع‌گرایی” بر دوش کارگران افتاد. تجلی فکری این بازسازی اقتصادی که بعدها “تاچریسم” و “ریگانیسم” و به بیان دقیق‌تر “نئولیبرالیسم” نامیده شد، ایده‌های “پساساختاری” و “پست مدرنیسم” بود. در نتیجه، بر پس‌زمینه افت مبارزات کارگری در جامعه و بر اثر گسترش نفوذ این افکار، دیدگاه آرمان‌گرایانه و چپ حاکم بر این جنبش‌ها جای خود را به گرایش محافظه‌کارانه داد و جنبش دانشجویی افت کرد. با وجود این، برخی از مطالبات دانشجویی به تحقق پیوست، اما نه ایده “امکان تحول گسترده و عظیم” که نیروی محرک‌شان بود. گرچه، در برخی از کشورها جنبش‌های دانشجویی ‌هم‌چنان حضور دارند، اما تأثیرگذاری آنان هیچ‌گاه به دهه‌های شصت و هفتاد نرسید.
این روند، به علت ویژگی‌های خاص جامعه، در ایران با تأخیر رخ داد. فعالیت‌های سیاسی دانشجویی از دهه بیست شمسی (پنجاه میلادی)، با سقوط حکومت رضا شاه و ایجاد فضای بازتر سیاسی افزایش یافت و در سال‌های بعد نیز ادامه یافت. بر اثر دیکتاتوری رضاشاهی و سپس محمدرضاشاهی، این فعالیت‌ها، از همان ابتدا، مبارزه‌ای سیاسی بود و استبدادستیزی از مؤلفه‌های مهم آن بود.
کودتای محمدرضا شاه علیه دولت مصدق در مرداد ماه و هنگام تعطیلات دانشجویی رخ داد، اما با آغاز سال تحصیلی در مهر ماه، اعتراضات و مخالفت دانشجویان علیه رژیم کودتا آغاز شد. تظاهرات و اعتراضات در ماه‌های بعد ادامه یافت تا آذر ماه ۱۳۳۲ که برقراری مجدد روابط دیپلماتیک ایران و انگلستان و سفر ریچارد نیکسون (معاون رئیس جمهوری وقت آمریکا، آیزنهاور) به ایران اعلام گردید. دانشجویان اعتراضات خود را از روز ۱۴ دی آغاز کردند. حکومت محمدرضا شاه تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت. روز ۱۶ آذر نظامیان به دانشکده فنی دانشگاه تهران هجوم بردند. این یورش موجب گشت ۳ دانشجو به نام‌های احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگ‌نیا کشته و صدها دانشجو دستگیر و زخمی شوند. پس از مدتی، این روز به نام روز دانشجو نام‌گذاری شد. روز سمبل مبارزات دانشجویی و جنبش دانشجویی در ستیز با استبداد وامپریالیسم، تقریبا هر ساله در این روز اعتصابات و اعتراضات دانشجویی برگزار می‌شد. اما به جز ۱۶ آذر، دانشگاه‌های ایران همواره تحت تأثیر تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه بوده و پیوندی ناگسستنی با مطالبات عمومی توده مردم، به ویژه مطالبات آزادی‌خواهانه و ضد دیکتاتوری داشتند. سرکوب شدید دانشجویان توسط رژیم شاه در دهه چهل و پنجاه نه تنها هیچ‌گاه نتوانست مبارزات آزادی‌خواهانه دانشجویان را متوقف سازد، بلکه بر شمار دانشجویانی که به سازمان‌ها و احزاب سیاسی مارکسیست و آزادی‌خواه می‌پیوستند، افزوده می‌شد.
طی انقلاب ۵۷، دانشگاه‌ها، کانون‌های فعال مبارزه با رژیم شاه بودند. پس از پیروزی قیام ۵۷، موج عظیمی از دانشجویان دانشگاه‌ها به احزاب و سازمان‌های سیاسی آزادی‌خواه، چپ و مارکسیست پیوستند و به فعالیت سیاسی علنی در دانشگاه روی آوردند. این کانون پرشور فعالیت سیاسی، یکی از موانع جدی بود بر سر راه اجرای سیاست‌های رژیمی که درصدد بود دستاوردهای انقلاب را باز پس گیرد و بار دیگر جو سرکوب و خفقان را بر جامعه حاکم سازد. تشکیل “انجمن‌های اسلامی” نیز چاره‌ساز نبود زیرا دانشجویان آنان را، به درستی، بازوهای جاسوسی رژیم می‌دانستند. پس لازم بود ابتدا دانشگاه‌ها تعطیل شوند. در اردیبهشت ۵۹ این سیاست، به رغم مقاومت‌ و مبارزه‌ی دانشجویان، تحت عنوان “انقلاب فرهنگی” با ضرب و شتم و دستگیری صدها تن و قتل ده‌ها دانشجو عملی گردید. در پی “انقلاب فرهنگی” و با تشدید سرکوب‌های وحشیانه‌ی رژیم، ده‌ها هزار دانشجو دستگیر شدند. بسیاری در شکنجه‌گاه‌ها، میدان‌های تیر و اعدام‌ رژیم جان باختند. گروهی برای حفظ جان ناچار به خارج از کشور گریختند. جمعی دیگر نیز از ادامه تحصیل محروم گشتند. پس از آن، هم‌چون جامعه، بر دانشگاه‌ها نیز سکون و سکوت حاکم گردید تا اوایل دهه هفتاد. از نیمه این دهه، جنبش دانشجویی ایران بار دیگر جان گرفت، اما این بار در نبود دانشجویان چپ، زیر سیطره‌ی خفقان و سرکوب و از همه مهم‌تر تحت تأثیر گرایش فکری رو به رشد جدید یعنی نئولیبرالیسم. تأخیر ورود افکار نئولیبرالی در ایران، ناشی از دیکتاتوری محمدرضاشاهی، انقلاب و جنگ بود. گذشته از آن، تازه در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد شمسی و با پایان جنگ دو رژیم ارتجاعی ایران و عراق و در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی بود که سیاست‌های اقتصادی نئولیبرالی به اجرا گذاشته شدند. سیاست‌هایی که به همراه خود اقشار جدیدی را در جامعه پروراند که حاملین و مروجان این تفکر جدید بودند. از آن هنگام تاکنون، این تفکر، به جز دوره‌هایی کوتاه، گرایش غالب بر جنبش‌های اجتماعی هم‌چون زنان و دانشجویی بوده و تأثیرات منفی بسیاری بر سطح مبارزات و خواسته‌های این جنبش‌ها برجای گذاشته است. چنان که پیش از این، بر جنبش‌های دانشجویی غرب. با این تفاوت که جنبش‌ دانشجویی بسیاری از کشورهای غربی، پیش از غلبه این تفکر، دستاوردهایی کسب کرده بودند، و شرایط اجتماعی و سیاسی آن‌ها با ایران تفاوت‌های بارزی داشته و دارند.
در ارزیابی مشخص از فعالیت یک سال گذشته جنبش دانشجویی، می‌توان این دوره را سال افول شدید مبارزات دانشجویی دانست، به رغم آن که دست‌مایه‌های اعتراضی فراوانی وجود داشت. امروزه در دانشگاه‌ها جو امنیتی شدیدی برقرار است؛ کمیته‌های انضباطی دانشجویان را به کم‌ترین بهانه‌ای به صلابه می‌کشند؛ دانشجویان از آزادی بیان و قلم محروم‌اند؛ حجاب اجباری (حتا در خوابگاه‌های دخترانه)، تبعیض جنسیتی، مانند محدودیت تحصیل دختران در برخی از رشته‌ها، تفکیک جنسیتی، دانشجویان، به ویژه دانشجویان دختر را در منگنه قرار داده است؛ “اسلامی” کردن برخی دروس و عدم تکافوی امکانات تحصیلی و آموزشی مناسب، سطح علمی دانشگاه‌ها را تقلیل داده است؛ بخش بزرگی از امکانات رایگان پیشین حذف شده‌اند؛ هزینه تحصیل و شهریه‌‌ی بسیاری از دانشگاه‌ها کمرشکن گشته است؛ امکانات رفاهی از جمله خوابگاه‌ها، کیفیت غذا، وسایل حمل و نقل در وضعیت اسف‌باری به سر می‌برند؛ آزادی‌های فردی به سطح توهین‌آوری تقلیل یافته‌اند. با این همه، از ۱۶ آذر سال گذشته تا امروز، تحرک چشمگیری در دانشگاه‌ها وجود نداشته، حداکثر اعتراضات پراکنده در رابطه با و ضعیف صنفی. اعتراضاتی که پیش از این، در اشکال متنوع‌تر و رادیکال‌تری به وقوع می‌پیوستند.
در جمع‌بندی فعالیت یک ساله گذشته، وضعیت کنونی حاکم بر فعالیت‌های دانشجویی، را تنها می‌توان انفعال و بی‌تفاوتی نامید. انفعال و بی‌تفاوتی نه تنها نسبت به ظلم و ستمی که بر توده‌های مردم روا داشته می‌شود، بلکه حتا نسبت به شرایط حاکم بر دانشگاه‌ها.
بدیهی‌ست که وضعیت جنبش دانشجویی جدا از وضعیت کلی جامعه نیست. خمودگی و سکون سیاسی حاکم بر جامعه، یکی از عوامل مؤثر بر انفعال حاکم بر جنبش دانشجویی‌ست. جو امنیتی غالب نیز عامل دیگری‌ست که باید به آن توجه داشت. اما این تمام پاسخ نیست. در دوران شاه نیز، به رغم سرکوب و سلطه جو سیاسی راکد در جامعه در دوره‌هایی، دانشگاه‌ها، عموماً، از کانون‌های فعال سیاسی بودند. حتا در شرایط کنونی، ما شاهد مبارزات روزمره کارگران هستیم. در حالی که دانشجویان به رغم مواجهه با ده‌ها معضل، واکنش درخوری حتا برای خواست‌های صنفی از خود نشان نمی‌دهند.
گذشته از سرکوب و انفعال سیاسی و صرف نظر از حضوردانشجویان و گرایش ضعیف چپ، عامل مهم و مؤثر دیگر، همان جایگاه کنونی جنبش دانشجویی در مبارزات سیاسی، اجتماعی و تفکر غالب بر آن است. تفکری که جایگاه جنبش دانشجویی را به زائده‌ی یکی از جناح‌های حکومتی در رقابت‌های سیاسی تقلیل داده است. از این‌رو، در حدی به مبارزه برمی‌خیزد که از چارچوب‌های قانونی فراتر نرود، مصالح جناح اصلاح‌طلب را به مخاطره نیاندازد، و برای حفظ کلیت نظام جمهوری اسلامی، مطالبات و مبارزات رادیکال دانشجویی را به انحراف کشاند.
در نتیجه، جنبش دانشجویی امروزین ایران،عمدتا به جنبش دنباله‌روی دولتمردانی بدل گشته که خود در سرکوب انقلاب و برقراری خفقان و استمرار آن نقش داشته و دارند؛ دنباله‌روی جناحی گشته که در دزدی و چپاول و فساد همتای جناح رقیب است. چنان که تجربه کردیم، چنان که تجربه می‌کنیم. اینان اگر امروز از نبود آزادی می‌نالند، از آن‌روست که خود تحت فشارند و نه از سر آزادی‌خواهی برای توده مردم.
در دهه‌هایی که از تأسیس دانشگاه در ایران می‌گذرد، جنبش دانشجویی، جنبشی ضد استبدادی، برابری‌طلبانه، مستقل از دولت، در چالش با قدرت حاکم و متأثر از جنبش‌های آزادی‌خواهانه، ضد امپریالیستی و سوسیالیستی جهان بوده است. جنبشی رادیکال و در کنار مردم. اعتبارش نیز برخاسته از این مبارزات و پیوندش با مطالبات مردم بود. اما تکه پاره‌های جنبش دانشجویی کنونی عموماً ابزاری‌اند در دست یکی از جناح‌های قدرت. بنابراین بی‌ربط به مردم و مطالبات‌شان. چنان که بی‌ربط به ۱۶ آذر، روز استبدادستیزی و آزادی خواهی. جنبش دانشجویی امروزین، وهنی است به سابقه مبارزاتی درخشان جنبش دانشجویی ایران.
روشن است که وضعیت کنونی جامعه پایدار نخواهد ماند. اگر دانشجویان می‌خواهند در تحولات آتی نقش داشته باشند، باید از امکانات موجودشان بهره گیرند و به مبارزه‌ای مؤثر روی آورند. مبارزه‌ای مستقل از منافع و رقابت‌های جناح‌های مختلف رژیم. مبارزه‌ای در راستای مطالبات خود و توده‌های مردم. تنها با استفاده از این راه‌کار است که می‌توانند اعتبار رفته‌ی جنبش دانشجویی را بازیابند. وظیفه‌ای که در وهله‌ی نخست، بر عهده دانشجویان چپ و کمونیست است.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۳۰ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.