بیش از چهل سال است که جمهوری اسلامی به شیوههای گوناگون میکوشد زنان ایران را به رعایت حجاب اجباری وادارد. در برابر بیش از چهل سال است که توده عظیمی از زنان ایران علیه این خواست رژیم مقاومت میکنند. اعتراض زنان علیه حجاب اجباری از همان روزهای نخستینی آغاز شد که خمینی فرمان حجاب را صادر کرد. با وجود فشارها و آزارها، بگیر و ببندها قوانین و مقررات زنستیزانه رژیم جمهوری اسلامی هیچگاه موفق نشد، به تمامی زنان را در حجاب مطلوب خود به بند کشاند. طی این مدت، رژیم قوانین، مقررات و طرحهای گوناگونی را برای حقنهی حجاب اجباری به زنان تصویب کرده و به اجرا درآورد؛ هزینههای هنگفتی صرف کرد؛ برای “فرهنگسازی” حجاب اجباری تمام توان خود را به کار برد، از دبستان تا دانشگاه و در تمامی مراکز آموزشی، همگام با سختگیری در رعایت حجاب، کوشید کودکان و نوجوانان را مغزشویی کند؛ به تبلیغات وسیع در رسانههای دولتی دست زد، حتا خیابانها را با پوسترها و نقاشیهای دیواری مبلغ حجاب پوشاند. همگام با آن، از برپایی گشتهای گوناگون، بگیروببند، آزارهای خیابانی، اسیدپاشی، مسمومسازی، وضع جریمه و شلاق و زندان دریغ نکرد، اما هیچیک کارساز نشد. در نتیجه، سالها بعد، واژهی “بدحجابی” اختراع شد و با مذمت این پدیده، جنگ با زنان “بدحجاب” شدت گرفت. لیکن، دیری نپایید که بیهودگی این تلاشها نیز خودنمایی کرد. در اعتراضات تودهای سالهای گذشته، زنان با برچوب کردن روسریهای خود، با سوزندان آنها، اعتراض به حجاب اجباری را به نمایش گذاشتند. در نهایت، در جنبش “زن، زندگی، آزادی” زنان پردهها را دریدند و بسیاری، بیحجاب به خیابانها آمدند. با وجود سرکوب وحشیانه این جنبش، اما، زنان برای احقاق حق خود پایداری کردند. اکنون کار به جایی کشیده است که حتا سران و مقامات سابقاَ مدافع حجاب اجباری تسلیم شده و به بیهودگی روشهای سرکوبگرانه پی بردهاند و از لزوم “فرهنگسازی حجاب اجباری” سخن میگویند. گویا در چهل سال گذشته در “فرهنگسازی” قوانین شرعی و زنستیزانهی جمهوری اسلامی نقصان و کمبودی وجود داشته است.
گرچه مجموعه قوانین و مقررات زنستیزانهی جمهوری اسلامی، زندگی تودههای زنان ایران را در بسیاری از جنبهها تنگ و دشوار ساخته است، اما حجاب، ویژگی خاصی دارد. این ویژگی در واقع، نمایش آشکار عصیان و ستیز زنان علیه جمهوری اسلامی در سطح جامعه است. از همینرو، بسیاری از مقامات رژیم بیحجابی را “حرام شرعی و سیاسی” مینامند و عدم رعایت حجاب را به مسئلهای “امنیتی” بدل کردهاند. با وجود این، پدیده بیحجابی در جامعه رو به گسترش است.
یکی از آخرین دسیسههای رژیم برای مقابله با زنان، اعلام ایجاد “کلینیک ترک حجاب” یا “کلینیک زیبایی اجتماعی” است. سردمداران رژیم با استفاده از واژه “کلینیک” درصددند چنین تلقین کنند که مبارزه با حجاب اجباری که از آزادیخواهی و حقطلبی زنان برمیخیزد، یک اختلال روانی و نیازمند “درمان” است. سوء استفاده سیاسی از روانپزشکی سابقهای دیرینه دارد. در بسیاری از کشورهای اروپایی، در سالیان پیش، زنان نامنطبق با هنجارهای اجتماعی، هم جنسگرایان و حتا بسیاری از چالشگران نظام حاکم، به عنوان بیمار روانی معرفی شده و در مراکز به اصطلاح درمانی تحت فشارها و شکنجههای گوناگون جسمی و روانی قرار میگرفتند. سالها بعد، در پی مبارزات گوناگون و پذیرش “کثرتگرایی” اجتماعی بود که این روشها در اروپا منسوخ شد و نتایج فاجعهبار آن نزد افکار عمومی آشکار گردید.
اکنون نیز سران رژیم با اختراع این واژه، میکوشند چهره سرکوب عریان زنان را نهان سازند و به آن ظاهری فریبنده دهند. در این میان، روانشناسان گوناگونی به این واژه و ایجاد “کلینیک ترک حجاب” اعتراض کردهاند. حتا “انجمن روانشناسی” و “انجمن علمی رواندرمانی” در بیانیهای مشترک نوشتهاند: “داشتن یا نداشتن حجاب پدیدهای اجتماعی و فرهنگی است و نه یک بیماری که نیاز به درمان داشته باشد. استفاده از واژههای «کلینیک» و «ترک»، به طور ضمنی «حجاب متفاوت از قوانین کشور» را به عنوان یک اختلال یا بیماری معرفی میکند که از نظر علمی کاملا مطرود و مصداق بارزی از سوءاستفاده از روانشناسی و روانپزشکی است.” انجمن روانشناسی نیز پیش از این بارها در جریان اعتراضات سراسری به سوءاستفاده از علم روانشناسی در سرکوب معترضان اعتراض کرده بود.
گفته میشود پشت این طرح، فردی به نام “مهری دارستانی” قرار دارد. پیشتر، از این فرد به عنوان “مسئول زنان معاونت فرهنگی سپاه” و “پژوهشگر حوزه زنان و مدرس حوزه علمیه” نام برده میشد. دارستانی، اکنون، رئیس اداره زنان ستاد امر به معروف، از حامیان سعید جلیلی و از نزدیکان یکی از وزرای کابینه ابراهیم رئیسی و از مدافعان تجاوز به کودکان معروف به “کودکهمسری” است.
ستاد امر به معروف در سال ۱۳۷۲ تأسیس شد. در سال ۱۴۰۳، بودجه این ستاد با افزایشی ۱۲۵ درصدی به ۳۶۶ میلیون تومان رسیده است. این توطئهی عیان علیه زنان از همین ابتدا چندان بیآبروست که دارستانی هنوز نامی از سایر مقامات حامی این طرح نبرده است. سخنگوی کابینه پزشکیان نیز مدعی است: “دولت از مسئله اطلاعی ندارد.” این در حالی است که ۲۵۵ میلیارد تومان از بودجه سال جاری دولت به “کلینیک ترک بیحجابی” اختصاص یافته است.
اولین بار نیست که رژیم به مخالفان خود، انگ “بیماری روانی” میزند. در خیزش “زن، زندگی، آزادی” زنان بسیاری دستگیر شدند. تعدادی از آنان به تیمارستانها اعزام شدند، از جمله منصوره “شروینا” بشاورد. او پس از رهایی از تجربیات هولناک خود در بازداشتگاه وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه و پس از آن در تیمارستان امینآباد گفته است. آنچه در گفتههای وی مشترک است: ضرب و شتم، شکنجه، فشار روانی و قرصهای روانگردانی است که موجب فراموشیهای موقت میشدند. از آخرین نمونهها نیز “آهو دریایی” است که پس از دستگیری به بیمارستان روانی انتقال داده شد. پیش از این، نیز، بسیاری از زندانیان سیاسی “بیمار روانی” خوانده شده و به تیمارستانها یا مراکز رواندرمانی اعزام شدهاند. تنی چند نیز در این راه جان باختهاند یا سلامت جسمی و روانیشان به مخاطره افکنده شده است. اخیراً نیز گزارشهای متعددی از انتقال زندانیان سیاسی به مراکز رواندرمانی جهت اعمال فشار و اعترافگیری منتشر شده است. هدف رژیم از انگ “مجنونانگاری” و “روانپریشی”، بیاعتبارسازی مخالفان و به تسلیمواداری آنان است.
به ادعای دارستانی، دلیل تأسیس این مرکز “مراجعات مکرر صورت پذیرفته به ستاد امر به معروف و نهی از منکر استان تهران از سوی خانوادهها و بانوان و دختران تهرانی مبنی بر وجود فشارهای محیطی و سایر عوامل منجر به اجبار انتخاب پوشش خارج از حدود حجاب شرعی” است. در بخشی از نتایج منتشره پس از پیمایش ملی “ارزشها و نگرشهای ایرانیان” در پاییز ۱۴۰۲، آمده است که ۳۸ درصد شرکتکنندگان اساساً مشکلی با بیحجابی زنان ندارند، ۴۶ درصد گفتهاند هرچند مخالف بیحجابی هستند، کاری با بیحجابی دیگران ندارند. در مقایسه این آمار با نتایج پیمایش سال ۱۳۹۴، تعداد افرادی که با پوشش اختیاری زنان مشکلی ندارند، رشدی سه و نیم برابری را نشان میدهد. در تصاویر و ویدئوهای منتشره در رسانههای اجتماعی نیز شاهدیم رهگذاران عادی با بیحجابی زنان مشکلی ندارند. پس ادعای “مراجعه و درخواست خانوادهها و بانوان و دختران تهرانی به ستاد امر به معروف”، بیپایه است. در مورد “فشارهای محیطی و سایر عوامل منجر به انتخاب پوشش خارج از حدود حجاب شرعی” نیز واقعیت آشکارتر از آن است که نیازی به تأکید و اثبات داشته باشد. در واقع، فشارهای محیطی روندی خلاف این جریان را میپیمایند. تمام توان تبلیغاتی و فرهنگی و نهادها و نیروهای سرکوب، مروج حجاب اجباری است. در واقع، این زنان بیحجاب هستند که گاهی بر اثر هراس، تحت فشار خانوادهها قرار دارند؛ هدف آزار و اذیتهای خیابانی مزدوران و هواداران رژیم قرار میگیرند یا با ضرب و شتم و دستگیری توسط نیروهای سرکوبگر رژیم مواجه هستند.
از سخنان دارستانی چنین برمیآید که ظاهراً کسی را به اجبار به این کلینیکها نمیبرند، اما میرشمسی، معاون امور اجتماعی و فرهنگی ستاد امر به معروف این موضوع را رد کرده و گفته است: “به قضات پیشنهاد دادیم که حضور در محافل ترک بیحجابی به نوعی حکم جایگزین جریمه برای کشف حجاب در نظر گرفته شود.” گفته میشود یکی از نهادهای حامی این طرح نیز قوه قضاییه است. “محافل” واژه دیگریست که گویا پس از اعتراضها به جای “کلینیک” برای این مراکز “درمان ترک حجاب” به کار برده میشود.
باری، این طرح، در واقع از دسیسههای جدید جمهوری اسلامی علیه مخالفان و معترضان نیست. در دهههای شصت، علاوه بر شکنجه و فشارهای جسمی، از فشارهای روانی برای در هم شکستن مقاومت زندانیان سیاسی و “توابسازی” بهره گرفته میشد. هرچند در آن زمان نیز در میان هزاران زندانی سیاسی، معدودی به تسلیم درآمدند و به “تواب” و عوامل رژیم در زندانها بدل گشتند. اگر آن زمان، طرح “توابسازی” در زندانها و به دور از چشم همگان انجام میشد، اکنون بیشرمی رژیم به جایی رسیده است که در نظر دارد پدیده “توابسازی” را علنی و در مورد میلیونها زن ایرانی به کار گیرد. مصداق آن نیز، جزئیات این طرح است. بنا به بیانیه ستاد امر به معروف، قرار است “آمران به معروف و ناهیان از منکر، به صورت داوطلبانه و جهادی برای گفتوگو و پاسخ به سؤالات و راهنمایی افراد درگیر با پدیده بدپوششی دراماکن متعدد به ویژه برخی بوستانهای شهری” حضور یابند. گذشته از آن در “محافل ترک بیحجابی” قرار است “زنان و دخترانی که در گذشته، خود بیحجابی و بدپوششی را تجربه نموده و دچار آسیبهای روحی و جسمی گردیده بودند و امروزه خود را به زینت حجاب آراستهاند، به آگاهیبخشی و انتقال تجربیات خود” بپردازند. به این ترتیب، بعید نیست چندی دیگر، این “توابان محجبه” در رسانههای دولتی حضور یابند و به “اعتراف” علیه گذشته خود بپردازند. یکی از اهداف پخش “اعترافات” تلویزیونی توابین در زندانها و در رسانههای عمومی در جمهوری اسلامی، همواره، گسترش ارعاب بوده است.
پدیده “توابسازی” در شرایط سخت زندانهای ایران در دهههای گذشته، کارساز نبوده و نتایج ناچیزی نصیب رژیم کرده بود. حتا میتوان به جرأت مدعی شد که روحیه مبارزهجویی و مقاومت در میان زندانیان سیاسی را تقویت کرده بود. در جامعه کنونی ایران، نیز، با توجه به روند آگاهی رو به گسترش در میان تودههای زنان و با توجه به روحیه رزمجویی زنان از هماکنون پیشبینی بیثمری این شیوه به سهولت میسر است.
از همه چیز مهمتر، اگر “رواندرمانی” یا به اصطلاح دقیقتر، شکنجههای روانی میتوانست آزادیخواهی و حقطلبی را ریشهکن سازد، بسیاری از حکومتهای دیکتاتور و مستبد امروزه همچنان در قدرت میبودند.
لیکن باید هشیار بود. عواقب این طرح برای همان تعداد از زنانی که گرفتار چنین دسیسههایی میشوند، میتواند فاجعهبار باشد. بنابراین، باید به هر روش ممکن با این توطئهی رژیم علیه زنان مقابله کرد. حمایت روانی و اجتماعی از زنان بیحجاب از ابتداییترین وظایف هر نیروی مترقی و آزادیطلب است. مبارزه زنان علیه رژیم بخشی از مبارزه کارگران و زحمتکشان علیه جنایت جمهوری اسلامی است. زنان آگاه ایران میدانند که مبارزه برای نیل به اهداف آزادیخواهانه و برابریطلبانهی خود، جدا از مبارزات سایر اقشار زحمتکش و طبقه کارگر ایران علیه سلطه رژیم جمهوری اسلامی نیست. تنها برافتادن این رژیم و برقراری حکومت شورایی برخاسته از اراده کارگران و زحمتکشان است که میتواند به رهایی از ستمهای جمهوری اسلامی، کار، نان و آزادی بیانجامد.
نظرات شما