یکی میگوید: ” از شفق بدم میاد. تو اگه میخوای از شفق بدونی، خودت برو اونجا، غلط میکنی از ما میپرسی. حداقل اینجا هیچی زورکی نیست. اونجا ٣٠ گرم متادون خالص دادن به سمیه، بدبخت اُوردوز (Overdose) کرد، زدن تو آپاندیس آذر، آپاندیساش ترکید صبح دیگه بلند نشد. توی این پنج ماه که شپش از سر و کولمون بالا میرفت کدوم گوری بودی؟”. دیگری میگوید: “غذا افتضاح بود. هر دو هفته یکبار سه دقیقه اجازه حمامکردن داشتیم، بعد با کف میآمدند و به زور کتک از حمام خارجمون میکردند. همان مردها. باور میکنی؟” و آن یکی میگوید: “برای دادن لوازم بهداشتی باید التماس میکردیم، کی بود کمکمون کنه؟ بچهها به خاطر یک بسته سیگار دست به هر کاری میزدن… میفهمی چی میگم؟”
و اینها تنها گوشههایی از خشونتهایی بود که زنانی به خاطر زن بودن و معتاد بودن، در کمپ شفق تجربه کردند، چرا که به قول گزارشنویس روزنامه شرق، “زنها پرده از اتفاقاتی برداشتند که نمیتوان آنها را بیان کرد”. اگرچه پس از انتشار این گزارش، استانداری تهران سخنان زنان معتاد را تکذیب و آنها را “مجرم” نامیده و مدعی شد که “نباید به گفتههای این افراد استناد کرد”!!! اما سخنان برخی از اعضای شورای شهر تهران در جلسه شورا شکی بر حقیقت وقوع آن اتفاقات باقی نگذاشت. مسجد جامعی یکی از اعضای شورا گفت: “خبرنگار یکی از روزنامهها با گزارش خود فضای موجود در این مجموعه را روایت کرده و گویا این گزارش برخی از دستگاههای نظارتی را تکانی داده و درعینحال برای خبرنگار هم پروندهای درست کردهاند که بههیچوجه درست نیست. این خبرنگار با استناد به گزارشهایی که در شورا هم گفته شده، شواهد عینی گزارش را نوشته و درواقع حرف شورا را زده است”.
حتا سخنان افشار سخنگوی ستاد مبارزه با مواد مخدردر نشست خبری، اگرچه تلاشی برای تکذیب این وقایع بود، اما در سخنان او نیز نکاتی وجود داشت که اعترافی بود بر واقعیت گزارش. آنجا که وی مرگ ۵ زن در کمپ شفق را تایید کرد اما برای لاپوشانی قضیه مجبور به اعتراف به واقعه دردناک دیگری شد. وی گفت: “سالانه ۳۰ هزار نفر در اثر عوارض ناشی از اعتیاد در ایران فوت میکنند”. او هم چنین در حالی وجود زنان باردار در کمپ را منکر شد که خبرگزاری ایلنا در فردای آن گزارشی از بدنیا آمدن فرزند زن جوان بیست و یکسالهای خبر داد که در دوران بارداری (از ۵ تا ۸ ماهگی) در کمپ شفق بوده است.
کمپ شفق که پیش از این مکان نگاهداری مردان معتاد بود، در اواخر سال ۹۲ و بدنبال انتشار گزارشاتی از وضعیت نابسامان نگاهداری معتادان تعطیل شد. براساس یکی از این گزارشات ۵۳ نفر از معتادان در این اردوگاه بر اثر ابتلا به اسهال خونی فوت کرده بودند .
پس از جنجالهایی که حکومت بر سر تجمع معتادان در محلهی هرندی (دروازه غار) در آبانماه سال گذشته بهراه انداخت، و ۳۰ تا ۴۰ نفر به نام “مردم” با چماق همراه با ضرب و شتم معتادان چادرهایشان را به آتش کشیدند، مساله “جمعآوری” معتادان محلهی هرندی با توسل به ماده ۱۶ قانون مبارزه با مواد مخدر دوباره به جریان افتاد. واقعیت این است که حمله به معتادان در محلهی هرندی با هدایت عوامل حکومتی صورت گرفته بود. حکومتی که همواره به جای ریشهیابی معضلات اجتماعی و تلاش برای حل آنها، مایل به پاک کردن صورت مساله است. به هر حال با جمعآوری گروهی از معتادان کارتنخواب، کمپ شفق بار دیگر راهاندازی شد اما این بار برای زنان معتاد. بدین ترتیب پانصد زن دستگیر شده به این کمپ منتقل شدند.
بهگفتهی افشار سخنگوی ستاد مبارزه با مواد مخدر، در کمپهایی که براساس ماده ۱۶ قانون مبارزه با مواد مخدر تشکیل شده ۲۳ هزار معتاد نگاهداری میشوند. همچنین مقامات دولتی تعداد کارتنخوابها در شهر تهران را ۱۵۰۰۰ نفر اعلام میکنند که بهگفتهی مهدی چمران رئیس شورای شهر تهران تنها در محله هرندی (دروازه غار) ۴۰۰۰ نفر از آنها جمعآوری شدند. بیشتر کارتنخوابهای تهران که براساس گفتهی مقامات دولتی ۹۰ درصدشان معتاد هستند در محلاتی همچون دروازه غار، فرحزاد و خاک سفید حضور دارند و در حالی که برای اولین بار رسانههای دولتی در سال ۸۶ از حضور زن کارتن خواب در میان کارتنخوابهای تهران خبر داده بودند، هم اکنون ۱۵ درصد کارتن خوابها را زنان تشکیل میدهند. در طول این سالها بر تعداد زنان معتاد نیز اضافه شده، به گفتهی رئیس سازمان بهزیستی “محسنی بندپی”، تعداد زنان معتاد از چهار درصد کل معتادان به ۱۰ درصد افزایش یافته است. هماکنون در حاشیه بسیاری از شهرها اعتیاد جولان میدهد و فراموش نکنیم که حاشیهی شهرها با دو چیز آذین شده است: فقر و بیکاری.
در واقع مساله مهم این است که بهرغم همهی ادعاهای رژیم در رابطه با مقابله با اعتیاد با ابزاری چون اعدام، زندان و کمپ، اعتیاد همچنان به معضلی بزرگتر و بزرگتر تبدیل میشود. جمهوری اسلامی تنها یک راه برای مقابله با اعتیاد برگزیده است و آن به کار بردن مشت آهنین، همانطور که پاسخاش برای دیگر معضلات سیاسی و اجتماعی جامعه چنین است. از همین روست که استانداری تهران در پاسخ به روزنامه شرق از زنان معتاد به عنوان “زنان مجرم” نام میبرد. این طرز تفکر که ریشه در تفکرات قرون وسطایی حاکمان دارد، دیگر در کمتر جایی از این جهان قابل مشاهده است. امروز در بخش اعظمی از جهان به معتاد به عنوان یک “بیمار” نگاه میکنند و نه “مجرم”. یک قربانی و نه یک خلافکار. کسی که قربانی مناسبات و شرایط اجتماعی شده است.
برای نمونه در برخی از همین کشورهای سرمایهداری همه گونه امکانات لازم به صورت مجانی در اختیار معتادان قرار میگیرد تا آنها بتوانند بار دیگر تواناییهای خویش را باز یافته و از اعتیاد رهایی یابند. در این مراکز سعی میکنند به صورت شیبی ملایم اعتیاد را از فرد معتاد بگیرند و صد البته در این کار از روانشناسان نیز بهره گرفته میشود. همچنین مراکزی وجود دارد که در صورت درخواست فرد معتاد (یعنی کاملا اختیاری)، وی را در آنجا بستری کرده و با شیب بیشتری اعتیاد را از فرد معتاد میگیرند که البته در این روش نیز حضور و نظر روانشناس بسیار مهم است. اما در ایران در همین کمپهایی که قرار است معتاد (بیمار) در آن (به صورت اجباری) ترک اعتیاد کند حرف اول و آخر را خشونت در اشکال گوناگون آن میزند، گرسنگی دادن، در اختیار قرار ندادن نیازهای بهداشتی و درمانی، ضرب و شتم و سوء استفاده جنسی همگی اشکالی از خشونت هستند. شاید تنها یک درصد از آنها و آن هم به دلایلی خاص قادر به ترک اعتیاد شوند، بقیه با صدماتی که در این کمپها میبینند، بدتر از گذشته به جامعه باز میگردند. اما این خشونت در مورد زنان بدتر و وقیحانهتر میشود، چرا که همانطور که در بالا آمد، باید به تمام خشونتهای معمول در این کمپها خشونت جنسیتی را نیز اضافه کرد که با تحقیر کامل زنان همراه است. همان تحقیری که همراه با فقر و سیهروزی یک بار آنها را به اعتیاد کشاند. و البته که این تنها یک نمونه منحصر به فرد در جمهوری اسلامی نیست.
جمهوری اسلامی با دامن زدن به نابرابری جنسی، زمینه را برای افزایش خشونت جنسیتی علیه زنان فراهم کرده است. جمهوری اسلامی مدعیست که میخواهد امنیت را برای زنان و دختران فراهم سازد اما در واقع امنیت زنان برایاش مسالهای نبوده و نیست، برای جمهوری اسلامی تنها این مهم است که اگر زنی به خیابان آمد چادر و یا روسری بر سرش باشد و این تنها دلیل ایدئولوژیک دارد و چیزی از امنیت زنان در آن وجود ندارد. چرا که امنیت زنان با برابری جنسیتی قابل تحقق است، اما جمهوری اسلامی با تشدید نابرابری جنسیتی تنها عدم امنیت را برای آنها ارمغان آورده و همین باعث افزایش بیماریهای روانی (همچون افسردگی) و رویآوری بیشتر آنها به مواد مخدر، خودکشی و مانند آن شده است، بهگونهای که به اعتراف همین مقامات دولتی هم اکنون رشد اعتیاد در میان زنان بیشتر از مردان شده است و این در حالیست که در هیچ جای جهان نمیتوان مشاهده کرد که بر میزان زنان معتاد با این سرعت افزوده شود.
در یکی از همین محدود گزارشاتی که در رسانههای جمهوری اسلامی انتشار یافته (از سوی خبرگزاری ایلنا)، دختری ده ساله که معتاد بدنیا آمده است، مورد تعرض جنسی مواد فروش مادرش قرار میگیرد و مادرش با آگاهی به این موضوع اما سکوت میکند. او در حاشیههای “بومهن” به همراه مادر و برادراناش زندگی میکند. براداران او نیز معتاد و بیکار هستند. مواد فروش حتا او و مادرش را مورد ضرب و شتم قرار میدهد اما مددکاران اجتماعی با علم به وقوع این مسائل به دلیل قوانین موجود نمیتوانند کاری کنند و یا حتا دختر ده ساله را به بهزیستی تحویل دهند.
تبعیض جنسیتی و اعتیاد تنها معضلات اجتماعی ما نیستند. به هر جا که دست بزنید، رد پای جمهوری اسلامی را در تمامی این فجایع میبینید و تا زمانی که این حکومت برپاست هیچ چشماندازی برای بهتر شدن اوضاع وجود ندارد.
البته که خامنهای و دیگر سران نظامی و غیرنظامی جمهوری اسلامی از روحانی گرفته تا جعفری میتوانند به جمهوری اسلامی افتخار کنند، به دستاوردهای عجیب و غریباش!!! از این که در گسترش فقر و بیکاری در جهان شاگرد اول هستند!! از گسترش اعتیاد، از این که نیمی از تریاک جهان در ایران مصرف میشود!! از این که زنان و دخترکان خردسال این گونه مورد تعرض و تبعیض قرار میگیرند!! از این که… براستی که وقاحت را در نزد سران نظام جمهوری اسلامی مرزی نیست.
نظرات شما