طی دو هفته گذشته، موجی از احضار، بازداشت و صدور احکام سنگین زندان و اعدام در شهرهای مختلف ایران به راه افتاده است. دستگیری دست کم ۶۴ نفر از جوانان کُرد در شهرهای مریوان، سنندج، بوکان، مهاباد، سروآباد، نقده، ربط، پیرانشهر، تهران و کرج، احضار ۲۸ تن از کارگران هفت تپه به دادسرای شوش، صدور احکام طویل المدت ۱۰ تا ۲۰ سال برای چند تن از جوانان شهرستان دزفول به اتهام آتش زدن عکس های خامنه ای در قیام آبان ماه ۹۸، خطر اعدام قریب الوقوع محمد امینِ بلوج زهی و عبدالرحیم کوهی، دو روحانی اهل سنت در زندان زاهدان و احضار و بازداشت اعضای گروه موسیقی بانوان “گلاریس” در کرمانشاه، نمونه هایی از موج جدید تشدید سرکوب و اختناق در جامعه است.
بازداشتِ همراه با ضرب و شتم ۶۴ نفر از جوانان و شهروندان کُرد بی آنکه اتهامی علیه آنا مطرح باشد، ابتدا با دستگیری ۹ تن در شهرهای نقده، پیرانشهر، بوکان و کلاترزان (از توابع سنندج) توسط نیروهای اطلاعات سپاه شروع شد. دستگیری جوانان و شهروندان کُرد که از همان آغاز با یورش به محل کار یا خانه های آنان صورت گرفت، به تدریج از محدوده کردستان خارج و به شهرهای دیگری از جمله تهران و کرج کشیده شد.
سازمان حقوق بشری “هه نگاو” در مورد این دستگیری ها نوشته است: “در فاصله ۲۰ تا ۳۰ دیماه ۹۹، حداقل ۴۳ شهروند کُرد از سوی نهادهای امنیتی بازداشت شدند که تنها سه نفرشان آزاد شده اند. در میان این عده، تعدادی هم نظیر اسرین محمدی در تهران و فرزاد سامانی در خوابگاه دانشگاه خوارزمی کرج دستگیر شده اند. دستگیری هایی که عموما با ضرب و شتم همراه بوده و از محل نگاهداری و دلیل بازداشت آنان هم تاکنون کمترین خبری در دست نیست. خبرگزاری “هه نگاو”، در مورد ضبط وسایل افراد بازداشت شده از جمله محمد حاجی رسول پور نوشته است: “نیروهای اداره اطلاعات اقدام به ضبط وسایل شخصی نظیر گوشی و لپ تاپ محمد حاجی رسول پور کرده و حتی دوربین مداربسته محل کارش را نیز با خود برده اند”.
موج دستگیری ها البته به همین ۴۳ نفر ختم نشد و در روزهای دوم و سوم بهمن نیز، تعداد دیگری از جوانان کُرد در شهرهای کردستان و سایر شهرهای کردنشین غرب کشور بازداشت شدند.
به گزارش خبرگزاری “هرانا” و “هه نگاو” با احتساب دستگیرهای دوم و سوم بهمن، مجموعه شهروندانی که چه در استان کردستان و سایر شهرهای کردنشین غرب کشور و چه در تهران و کرج بازداشت شده اند، تا روز شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۹، دست کم به ۶۴ تا ۶۷ تن رسیده است. همچنین طی روزهای اخیر نازنین اتابکی، نسترن یزدانی پور، ملیحه مرادی، سمیرا فرحناکی و الهام یزدانی پور، اعضای گروه موسیقی بانوان “گلاریس” کرمانشاه نیز چندین بار به پلیس امنیت کرمانشاه احضار شدند. نازنین اتابکی و نسترن یزدانی پور، دو عضو تک خوان این گروه موسیقی پس از احضار، بازداشت شدند و آنگاه پس از اتمام مراحل بازجویی با تودیع قرار وثیقه آزاد گشتند. از سه عضو دیگر گروه نیز تعهد کتبی گرفته شد تا در کلیپ های تبلیغاتی شرکت نکنند.
در کنار چنین حجمی از بازداشت و دستگیری ده ها تن از جوانان کردستان به اتهام فعالیت های دانشجویی، فرهنگی و محیط زیستی، ۲۸ تن از کارگران مبارز هفتتپه نیز توسط دادسرای شهرستان شوش به دادگاه احضار شدند. مصادیق اتهام های انتسابی علیه کارگران احضار شده، تجمعات اعتراضی آنان برای تحقق مطالبات صنفی از جمله حقوق های معوقه، محرومیت از امنیت شغلی، بازگشت به کار کارگران اخراج شده و نیز درخواست لغو خصوصی سازی و بازگشت این مجتمع تولیدی – صنعتی به بخش دولتی بوده است.
بر اساس اطلاعیه سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، “یوسف بهمنی، ابراهیم عباسی منجزی، محمد امیدوار، حسن جوادی کهنگی، حسین خلف نوری، حسین حمدانی، عادل سرخه، محمود خدایی ورپُشتی، حمید مُمبینی، صاحب ظهیری و مسعود حیوری”، از جمله کارگرانی هستند که از طریق دریافت پیامک تلفنی به دادسرای شوش فرا خوانده شده اند. یوسف بهمنی، ابراهیم عباسی منجزی، مسعود حیوری و حمید مُمبینی از جمله کارگران مبارزی هستند که پیش از این نیز در تاریخ ۸ آبان ۱۳۹۹، پس از پایان یک تجمع اعتراضی توسط ماموران امنیتی برای چند روز بازداشت شده بودند.
احضار این تعداد از کارگران هفت تپه به دستگاه قضایی در شرایطی صورت گرفته است که طی روزها و هفته های گذشته به دلیل عدم خلع ید از اسد بیگی، کارفرمای دزد و فاسد مجتمع نیشکر هفت تپه و نیز تلاش و زد و بندهای پنهان و آشکار او برای احضار کارگران به کمیته انظباطی و نیز دیگر اقدامات ایذایی اسد بیگی علیه نمایندگان کارگران، غلیان اعتراض و نارضایتی در میان کارگران هفته تپه به شدت بالا رفته است.
گسترش اقدامات سرکوبگرانه جمهوری اسلامی طی دو هفته گذشته، تنها به موارد فوق محدود نبوده است. صدور ۱۶ سال حبس برای آرش جواهری، فعال کارگری که از سه ماه پیش در بازداشت بوده و اخیرا بر پایه یک سری اتهامات واهی به چنین حبس سنگینی محکوم شد، همراه با صدور حکم ظالمانه ۱۱ سال حبس برای آرش گنجی، عضو کانون نویسندگان ایران که صرفا به اتهام ترجمه کتابی در مورد تحولات سوریه، دادگاهی و محاکمه شده است و نیز خطر اعدام قریب الوقوع محمد امینِ بلوج زهی و عبدالرحیم کوهی، دو روحانی اهل سنت در زندان زاهدان، نمونه های دیگری از اقدامات سرکوبگرانه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برای ایجاد رعب و وحشت در میان جوانان، کنشگران اجتماعی و عموم توده های مردم ایران است.
علاوه بر موارد یاد شده، انتشار خبر ربوده شدن چند ساعته ترانه محمدی، شاعر جوان بانه ای در روز دوشنبه ۲۲ دیماه ۱۳۹۹ نیز نمونه دیگری از تلاش نیروهای امنیتی برای خاموش کردن صدای اعتراضات مردم در متن جامعه است. سازمان حقوق بشر “هه نگاو” از زبان ترانه محمدی در باره این آدم ربایی نوشته است، چهار تن از نیروهای امنیتی که سوار بر یک خودروی سفید رنگ با شیشه های دودی بودند، این شاعر و نویسنده جوان را با خشونت از جلوی درب منزل ربوده، بر سرش گونی کشیده و او را به خارج شهر برده اند. نیروهای امنیتی، پس از دو ساعت تهدید و توهین و ارعاب، مجددا به سر ترانه محمدی گونی کشیده و او را در یکی از محله های مجاور منزل شان رها کرده اند. طبیعتا موارد دیگری از بازداشت و سرکوب هم بوده اند که به دلیل سکوت خانواده ها و یا دلایل امنیتی بازتاب بیرونی نیافته اند.
به راستی چرا و بر پایه چه شرایطی، جمهوری اسلامی به چنین حجمی از بازداشت و سرکوب، و ایجاد رعب و وحشت در جامعه روی آورده است؟ آیا بکارگیری این حجم از سرکوب، نشانه اقتدار رژیم است، یا نشانه ترس و وحشت جمهوری اسلامی از بن بستی که هیئت حاکمه ایران در آن قرار گرفته است؟
واقعیت آن است که با خیزش انقلابی جوانان و توده های سلحشور مردم ایران در دی ماه ۹۶، جامعه وارد شرایط سیاسی جدیدی شد. با شکل گیری شرایط جدید، رکود و سکون سیاسی به کنار رفت، کارگران و توده های زحمتکش برای طرح مطالبات خود عموما از چهارچوب های قانونی مربوط به دوران رکود سیاسی عبور کردند. در این وضعیت جدید که ما به آن “دوران انقلابی” می گوییم، کارگران، جوانان، زنان، دانشجویان، نویسندگان، بازنشستگان و عموم توده های مردم ایران با شعارها و روحیات مبارزاتی متفاوت با دوران رکود سیاسی علیه حاکمان سیاسی و نظم موجود به اعتراض بر خاستند.
حضور اعتراضی وسیع جوانان بیکار، زنان ستمدیده و انبوه توده های مردم ایران در خیزش انقلابی دیماه ۹۶ که مطالبات خود را در کف خیابان ها با سردادن شعارهایی نظیر “مرگ بر خامنه ای” و “اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تمام ماجرا” فریاد زدند، نشانه های عینی شکل گیری یک “دوران انقلابی” در متن جامعه بود. خیزش دیماه ۹۶، نه تنها آغاز یک دوران جدید از مبارزات تعرضی سیاسی توده ای است، بلکه نقطه پایانی بر یک دوره سکون و خمودگی و رکود سیاسی بود. با خیزش دیما، جامعه وارد یک دوران انقلابی شد که به رغم افت و خیزها تا به امروز ادامه یافته است. با شکل گیری این دوران جدید، توده های مردم ایران از کلیت نظام جمهوری اسلامی عبور کردند و رهایی خود را از فقر و بیداد و سرکوب و ستمی که طی دهه های متمادی بر آنان رفته است، در سرنگونی جمهوری اسلامی و طبقه حاکم با صدای بلند فریاد زدند. فریادی که با گسترش مبارزات کارگران فولاد اهواز و مجتمع نیشکر هفت تپه در تابستان و پائیز ۹۷ با طرح شعار “نان کار آزادی، اداره شورایی” رساتر شد و در قیام شکوهمند آبان ۹۸ تجلی باز هم بیشتری یافت.
وجود دوران انقلابی و تداوم این وضعیت در جامعه، گسترش روز افزون نارضایتی و اعتراض در میان عموم توده های مردم ایران همراه با متراکم شدن خشم و انفجار غیر قابل کنترلی که مدام در حال غلیان است، طبیعتا برای جمهوری اسلامی و طبقه حاکم که تمام سیاست هایشان با بن بست و شکست مواجه شده است، به منزله یک هشدار بسیار جدی است. هشداری که موضوع بقاء و ماندگاری جمهوری اسلامی را به چالش گرفته است. در چنین وضعیتی نابسامان که بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شیرازه نظام را از هم گسسته است و هیئت حاکمه ایران از هر سو با استیصال و ناتوانی، روز را به شب و شب را به روز می رساند، تشدید سرکوب و ایجاد رعب و وحشت در جامعه، مرسوم ترین شیوه بقاء حاکمان جمهوری اسلامی از آغاز تا به امروز بوده است.
یورش گسترده به خانه ها، محل کار و محیط تحصیلی جوانان کردستان، همراه با ضرب و شتم و بازداشت آنان به اتهام فعالیت های دانشجویی، فرهنگی و محیط زیستی و احیانا به دلیل یک سری ارتباطات بسیار معمولی اجتماعی که با یکدیگر داشته اند، صدور احکام سنگین برای نویسندگان و دستگیرشدگان سال های اخیر، احضار کارگران هفت تپه، تهدید به اجرای قریب الوقوع احکام اعدام و خلاصه توسل به شیوه های همیشگی سرکوب و ارعاب و وحشت، خاصه در این بازه زمانی که جامعه در تب و تاب تغییر و دگرگونی است، هرگز به معنای اقتدار جمهوری اسلامی نیست. برای هیئت حاکمه ایران که از جمیع جهات به بن بست رسیده است، برای حاکمیتی که اقتصادش به شدت فرو پاشیده است، برای حاکمیتی که از درون با شکاف و تکان های سیاسی مواجه است، وحشت و نگرانی از اعتصاب کارگران و قیام توده های خشمگین مردم ایران به چنان درجه ای از عینیت و اعتبار رسیده است، که راه نجات خود را فقط و فقط در سرکوب و احضار و بازداشت و ایجاد رعب و وحشت در متن جامعه می بینند. راه حلی که دست کم از خیزش انقلابی ۹۶ به این سو و به طور اخص پس از وقوع قیام شکوهمند آبان ۹۸، اثر بخشی خود را در درون جامعه و در میان توده های مردم ایران از دست داده است.
نظرات شما