نباید سکوت کرد

جمعه ساعت ۴ صبح، شاهدشهر شهریار شاهد قتل وحشیانه دو جوان توسط پلیس جمهوری اسلامی بود. علیرضا جعفرلو دانشجوی ۲۵ ساله و صاحب مغازه پلاستیک فروشی به همراه علیرضا گودرزی ۲۷ ساله برقکار، سوار بر موتور در حال بازگشت از مکانی متعلق به علیرضا جعفرلو بودند که علیرضا گودرزی کارهای مربوط به برقکاری و تاسیسات آن‌جا را انجام داده بود، بازگشت به خانه پس از ساعت‌ها کار.

در راه بازگشت به منزل برای استراحت، ماموران پاسگاه انتظامی ابوطالب جلوی آن‌ها را گرفته و طلب گواهینامه می‌کنند، اما گواهینامه همراه علیرضا جعفرلو نبود. ماموران می‌خواهند موتور را توقیف کنند اما آن دو، تن به مصادره موتور نداده و به راه خود ادامه می‌دهند. در این هنگام مامور نیروی انتظامی با درجه استواری بی‌رحمانه به طرف آن‌ها شلیک می‌کند. علیرضا گودرزی در پی اصابت گلوله در همان لحظه جان خود را از دست می‌دهد. علیرضا جعفرلو اما از ناحیه کمر و کتف زخمی می‌شود. ماموران انتظامی به جای رساندن او به بیمارستان او را زیر رگبار باتوم و مشت و لگد می‌گیرند. شاهدان، مردمی که این حادثه را به چشم دیده بودند تلاش می‌کنند به علیرضا جعفرلو کمک کنند اما ماموران نیروی انتظامی تهدید می‌کنند که در صورت نزدیک شدن به آن‌ها نیز شلیک خواهند کرد. ۴۰ دقیقه پس از حادثه آمبولانس به محل می‌رسد اما برای علیرضا جعفرلو دیگر دیر شده بود.

سه روز بعد، دوشنبه ۳ شهریور پیکر این دو جوان که بدست مزدوران در خون خود غلطیده بودند در گلزار شاهد شهر توسط مردم به خاک سپرده شد. قتل ددمنشانه علیرضا جعفرلو و علیرضا گودرزی اولین قتل از این گونه در جمهوری اسلامی، جمهوری آدمکشان، نیست. بی‌شمارند زحمت‌کشانی که توسط نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در سرتاسر این کشور پهناور از بلوچستان تا خوزستان از کردستان و ایلام تا آذربایجان، از شرق تا غرب، از جنوب تا شمال به راحتی و در حالی که بسیارانی تنها به نظاره نشسته‌اند، به قتل می‌رسند.

شاکر ریگی جوان ۱۹ ساله بلوچ یکی دیگر از قربانیان خشونت بی‌حد و حصر نیروهای مسلح رژیم است. او که کولبر بود ۱۷ مرداد به جرم کولبری (مواد سوختی) توسط ماموران مرزبانی “مک سوخته” بخش جالق شهرستان سراوان دستگیر و در زیر باران مشت و لگد آن‌ها جان خود را از دست داد. یکشنبه ۲ شهریور نیز اسماعیل گرگیج که با خودرو گازوئیل حمل می‌کرد، در محور زاهدان – زابل تحت تعقیب نیروهای مسلح رژیم قرار گرفت و در اثر واژگون شدن خودرو جان خود را از دست داد.

رضا طرفی جوان اهوازی یکی دیگر از قربانیان خشونت نیروهای مسلح است که روز ۸ تیر با شلیک ماموران ایست بازرسی به ماشین‌اش جان خود را از دست داد. ۳ روز قبل، ۵ تیر، محمد سواری ۳۰ ساله و پدر دو دختر، ساکن شهر مرزی رفیع در ۲۵ کیلومتری هویزه (مرز ایران و عراق) هنگام انتقال چند گوسفند توسط ماموران انتظامی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و یک روز بعد در بیمارستان جان خود را از دست داد. در منطقه‌ای که بر روی دریایی از نفت قرار دارد اما جوانان‌اش بیکار و فقیر هستند و برای امرار معاش گوسفند به آن طرف مرز می‌برند!!! ۱۶ تیرماه نیز یک نوجوان ۱۵ ساله در شهرک امیدیه خوزستان بر اثر تیراندازی نیروهای انتظامی از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و جان خود را از دست داد.

هادی خدری کولبر ۲۲ ساله در مرز “هه‌نگه‌ژال” شهرستان بانه روز ۲۳ مرداد توسط نیروهای مسلح رژیم به قتل رسید. پیش از آن در روز ۵ شنبه ۹ مرداد نیروهای مسلح رژیم در منطقه مرزی نوسود استان کرمانشاه وزیر محمدی کولبر اهل روستای “حشمر” از توابع شهرستان ثلاث باباجانی را به قتل رسانده بودند. یک روز بعد، جمعه ۱۰ مرداد نیز نیروهای مسلح رژیم با شلیک به سمت گروهی از کولبران، رضا پوراسماعیل کولبر اهل روستای “خضرلو” از توابع چالدران در استان آذربایجان غربی را به قتل رساندند.

این‌ها تنها نمونه‌هایی از خشونت و قتل بی‌رحمانه جوانان و نوجوانان توسط نیروهای مسلح رژیم است، قاتلانی که برای جنایات سبعانه خود پاسخگو نیستند و در مواردی حتا ترفیع مقام نیز می‌گیرند!!! البته خشونت نیروهای مسلح رژیم دامنه بسیار وسیع‌تری دارد، خشونت علیه زنان به اتهام بدحجابی، خشونت علیه دستفروشان و غیره که در اغلب موارد ما شاهد بی‌تفاوتی عملی و نظاره‌گر بودن مردمی هستیم که این ظلم را می‌بینند ولی سکوت می‌کنند. به جز مواردی در کردستان و در اعتراض به کشتارکولبران در محدوده‌ای، تنها واکنش جانانه مردم در برابر خشونت حکومتی به دوم دی‌ماه سال ۸۸ در سیرجان برمی‌گردد و اعتراض مردم مبارز سیرجان به اجرای حکم اعدام در ملاءعام که در نهایت منجر به کشته شدن ۲ تن از معترضان و زخمی شدن ۸۰ نفر گردید.

اما در حالی‌که در ایران شاهد سکوت در برابر این همه خشونت و جنایت هستیم، درست در نقطه دیگری از جهان، یک قتل به جنبشی عظیم تبدیل گردید. در پی قتل جورج فلوید توسط پلیس فاشیست و نژادپرست آمریکا در ۲۵ ماه مه (۵ خرداد) جنبشی در آمریکا آغاز شد که بسیاری از شهرها و ایالت‌های آن کشور را فرا گرفت و برای هفته‌ها به مهم‌ترین موضوع در فضای سیاسی آمریکا تبدیل شد، آن هم در شرایطی که گروه‌های راست نژادپرست در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری – بویژه آمریکا – در حال نیرو گرفتن بودند. جنبشی علیه نژادپرستی و خشونت با شعارهایی هم چون “جان سیاهان مهم است” و “نمی‌توانم نفس بکشم” یک شعار علیه نژادپرستی و یک شعار علیه خشونت پلیس که تاثیرات ماندگاری بر فضای سیاسی آمریکا از خود برجای گذاشت. این جنبش حتا منجر به راه افتادن اعتراضاتی در دیگر کشورها علیه خشونت و نژادپرستی گردید.

تاثیر همین اعتراضات بود که تیراندازی پلیس آمریکا به یک جوان ۲۹ ساله سیاه‌پوست، به اعتراضات مجدد علیه خشونت پلیس و نژادپرستی انجامید. یکشنبه ۲ شهریور در کنوشا شهری در ایالت ویسکانسین، جیکوب بلیک جوان ۲۹ ساله سیاه‌پوست در حالی که به سمت خودرو خود می‌رفت از پشت هدف شلیک یک پلیس سفیدپوست قرار گرفت. پلیس جنایتکار ۷ گلوله به سمت او شلیک کرد و این همه در حالی بود که سه فرزند جیکوب در داخل خودرو شاهد در خون غلطیدن پدرشان بودند. گلوله‌هایی که به گفته پزشکان جیکوب را در ادامه زندگی مجبور به نشستن بر صندلی چرخدار کرده‌اند.

این واقعه کافی بود تا بار دیگر مردم آمریکا به خیابان بریزند و اعتراضات سرتاسر ایالت ویسکانسین را فرا بگیرد، اعتراضاتی که تاکنون منجر به کشته شدن ۲ تن توسط یک نوجوان ۱۷ ساله نژادپرست سفید پوست و زخمی شدن یک تن دیگر به دست پلیس شده است.

در ادامه نیز روز جمعه هفتم شهریور صدها هزار تن از مردم آمریکا در واشینگتن پایتخت آمریکا علیه نژادپرستی و خشونت دست به تجمع زدند. این تجمع در سالروز تجمع تاریخی سیاهان آمریکا در ۲۸ آگوست سال ۱۹۶۳ برگزار شد. در آن تجمع نیز صدها هزار نفر شرکت کرده بودند و مارتین لوترکینگ مشهورترین سخنرانی خود را در آن روز انجام داد که بارها جمله “من هم رویایی دارم” را در سخنان خود تکرار کرد. در تجمع روز جمعه ۲۵۰ هزار نفر دست در دست یکدیگر زنجیره انسانی به طول بیش از ۳ کیلومتر در حد فاصل بنای یادبود آبراهام لینکلن و ستون یادبود ایجاد کردند و بدین‌ترتیب رکورد جدیدی در بزرگی تجمعات اعتراضی در آمریکا از خود برجای گذاشتند. در این تجمع خواهر جورج فلوید و پدر جیکوب بلیک از جمله سخنرانان مراسم بودند و”زانویت را از روی گلویم بردار” یکی از شعارهای اصلی تظاهرکنندگان بود. شعاری که به خشونت پلیس در جریان قتل جورج فلوید در مینیاپولیس اشاره داشت.

یکی از نکات قابل ذکر در اعتراضات روزهای اخیر مردم آمریکا، همراهی ورزشکاران مطرح کشور با معترضان و دست زدن به اعتصاب است که واکنش مضحک ترامپ و پاسخ قاطع ورزشکاران را به همراه آورد. پیش از این ورزشکاران چند رشته اعتراضاتی در اشکال گوناگون به نژادپرستی و خشونت پلیس داشته‌اند، اما هرگز به چنین اعتصابی منجر نشده بود، اعتصابی که به تعطیلی لیگ‌های بسکتبال زنان و مردان، بیس‌بال و فوتبال انجامید. نائومی اوساکا تنیسور ۲۲ ساله زن آمریکایی (دورگه ژاپنی و سیاه‌پوست) و نفر دوم حال حاضر زنان تنیس‌باز جهان نیز در اعتراض به ادامه نژادپرستی و خشونت پلیس از حضور در مسابقه نیمه نهایی تنیس سینسیناتی (در ایالت اوهایو) خودداری کرد و گفت “چیزهایی مهم‌تر از مسابقه وجود دارند”.

این همراهی با معترضان و اعتراض به خشونت و نژادپرستی در آمریکا در حالی‌ست که در ایران بسیاری از ورزشکاران و هنرمندان نه تنها در برابر چنین جنایاتی سکوت می‌کنند بلکه به‌قول زنده یاد علی اشرف درویشیان بر سر سفره خون می‌نشینند. از یاد نبرده‌ایم که چند تن از این زنان خودفروخته‌ی به ‌اصطلاح هنرپیشه چند وقت پیش حتا از صدور حکم اعدام معترضان قیام آبان‌ماه وقیحانه حمایت کردند. در کنار این خودفروختگان البته باید از رسانه‌های جمهوری اسلامی نیز یاد کرد.

اگر در آمریکا که دموکراسی پارلمانی سرمایه‌داری سیستم سیاسی آن را شکل داده و روزنامه‌ها در محدوده‌ای اخبار و وقایع را بازتاب می‌دهند، در ایران رسانه‌ها در همین حد نیز نقشی ایفا نمی‌کنند و در برابر تمامی این جنایات سکوت می‌کنند.

در آمریکا رسانه‌ها اخبار اعتراضات چند ماه اخیر را پوشش دادند. در آمریکا هم چنین رسانه‌ها و خبرگزاری‌های دیگر کشورها حضور دارند و اخبار را می‌توانند بر آنتن‌های‌شان بفرستند، در ایران اما این تنها شبکه‌های اجتماعی هستند که قادرند در محدوده‌ای از سد سانسور عبور کنند و برخی وقایع را آن طور که هست بازتاب دهند.

جالب آن‌که حتا وضعیت در اسرائیل که دولتی صهیونیست و نژادپرست بر آن حاکم است به مراتب بهتر از ایران است. برای نمونه مردم اسرائیل در اعتراض به کشته شدن “ایاد الحلاق” جوان ۳۲ ساله فلسطینی که به اوتیسم مبتلا بود توسط پلیس، در تل‌آویو دست به تظاهرات زدند. در این تظاهرات که هزاران اسرائیلی شرکت کرده بودند پلاکاردهایی با عنوان “عدالت برای ایاد” و “خشونت پلیس برای همه خطرناک است” حمل می‌کردند. اعتراضات در اسرائیل به حدی بالا گرفت که نتانیاهو یکی از دست‌راستی‌ترین نخست‌وزیران تاریخ اسرائیل را مجبور به موضع‌گیری کرد. او گفت: ” این یک فاجعه است… باید تحقیقات لازم در این زمینه انجام بگیرد. من، تمام دولت و مردم اسرائیل از مرگ الحلاق بسیار متاسف هستیم”.

خشونت سبعانه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی علیه توده‌ها البته دلایل روشنی دارد. جمهوری اسلامی با نارضایتی عمیق توده‌ها روبروست، نارضایتی عمیقی که هر آن ممکن است به طوفانی تبدیل گشته و بساط جمهوری اسلامی را در هم بریزد. جمهوری اسلامی اما با توجه به عمق بحران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی موجود، برای مقابله با نارضایتی توده‌ها تنها یک راه می‌شناسد و آن سرکوب نارضایتی‌هاست و طبیعی‌ست که سرکوب توده‌های ناراضی متکی به نیروهای مزدور مسلح جمهوری اسلامی است که نیروی انتظامی بخش مهمی از آن است. برای همین است که نیروهای مزدور سپاه و انتظامی و دیگر نیروهای مسلح و اطلاعاتی رژیم به راحتی هر جنایتی را مرتکب می‌شوند بدون آن‌که از عواقب آن هراسی داشته باشند.

بنابراین تنها یک راه برای مقابله با خشونت پلیس وجود دارد و آن به میدان آمدن توده‌ها و اعتراض به این جنایات است. این ترس همیشگی رژیم اسلامی است. رژیم از به میدان آمدن توده‌ها در ابعاد گسترده، در ابعادی میلیونی به‌شدت هراسان است و بدون تردید نیروهای مسلح رژیم نیز به‌عنوان بخشی از این حکومت این هراس را در دل دارند و با توده‌ای شدن اعتراضات و به میدان آمدن میلیون‌ها کارگر و زحمتکش تردید و دودلی در میان آن‌ها نیز بروز کرده و در برابر موج سهمگین توده‌ها دست به فرار خواهند زد. نباید گذاشت نیروهای مزدور مسلح رژیم به راحتی و بدون واهمه از عواقب کارشان این‌گونه دست به جنایت بزنند، نباید سکوت کرد، باید برخاست، باید در همه جا به یاری قربانیان خشونت پلیس برخاست و پلیس را دچار واهمه کرد، آن‌ها از اتحاد و همبستگی توده‌ها هراسان‌اند.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۸۵ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.