سرمایه‌داری، نظمی در حال زوال

جهان سرمایه‌داری در یک آشفتگی بزرگ گرفتار آمده است. بحران‌ها از همه نوع ، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی این نظم جهانی را فراگرفته‌‌اند. نارضایتی و اعتراض به وضع موجود در همه جا در حال افزایش است. از خاور میانه تا آمریکای لاتین، از ایالات متحده آمریکا تا اروپا، تظاهرات، شورش‌ها و اعتصابات به واقعیتی روزمره تبدیل شده‌اند. مناسبات قدرت‌های بزرگ جهان به شدت متشنج است. بحران هژمونی جهانی، تضاد قدرت‌های امپریالیست را تشدید و منازعه میان آنها را شدت بخشیده است. نهادهای بین‌المللی نظم جهانی، اعتبار پیشین خود را از دست داده و به مراکز بی اثر اختلاف و کشمکش میان قدرت‌های بزرگ تبدیل شده‌اند. بحران بی سابقه اقتصادی و توام با آن، بحران کرونا، آشکارتر از هر رویداد دیگر، ناتوانی و ورشکستگی نظمی را به نمایش گذاشته‌اند که در بن‌بستی غیرقابل عبور گیر افتاده است.

تظاهرات و اعتراضات مردم آمریکا که پس از گذشت حدود سه هفته از قتل جورج فلوید توسط پلیس نژادپرست آمریکا همچنان ادامه دارد، در همین مدت کوتاه به وضوح نشان داده است، که این مبارزات، صرفاً اعتراضی به تبهکاری و آدم کشی یک یا چند پلیس نژادپرست، تمام سیستم پلیسی و حتی سیستم حقوقی- سیاسی حاکم نیست، بلکه اعتراض به تمام نابرابری‌های موجود، اعتراض به نظمی است که فقر و ثروت را به شکل بی‌سابقه‌ای در دو قطب جامعه انباشت کرده است. در یک قطب گروه ‌کوچکی سرمایه‌دار تمام ثروت جامعه را در دست خود متمرکز ساخته و حتی در اوج مرگ و میر ناشی از شیوع کرونا، میلیاردها دلار بر حجم ثروت و سرمایه خود افزوده ‌اند و در نهایت رفاه و خوش‌گذرانی زندگی می‌کند و در قطب دیگر، ده‌ها میلیون کارگر قرار دارند که در منتهای، فقر و بدبختی، بیکاری و گرسنگی به سر می‌برند. بحران اقتصادی تنها در آمریکا متجاوز از ۴۰ میلیون تن از کارگران را به خیابان‌ها پرتاب کرده است. آنها به علت نداشتن بهداشت و تغذیه مناسب، به آسیب‌پذیرترین بخش جامعه در مقابل بیماری کشنده کرونا تبدیل شده که همه روزه در گروه‌های ده ها و صدها نفره جان خود را از دست می‌دهند. روشن است، یک چنین جامعه‌ای که حتی نمی تواند حیات بردگان مزدی خود را تامین کند، محکوم به نابودی است. این صرفاً یک خواست و آرزوی انساندوستانه نیست، بلکه جبر گریز ناپذیر تاریخ است و ضرورت برافتادن آن را قانونمندی درونی آن دیکته کرده است. تجلی آن نیز آشکارا در همین بحران‌هائی دیده می‌شود که راه علاجی در چارچوب نظم موجود پیدا نمی‌کنند.

طبقه سرمایه‌دار حاکم بر مهم‌ترین کشورهای جهان در طول نزدیک به دو دهه اخیر، هر آنچه را که در چنته داشت به کارگرفت، تا شاید بتواند بر بحران اقتصادی نظم سرمایه‌داری جهان که ادامه آن نشانه روشنی بر بیماری علاج‌ناپذیر یک نظم در حال زوال است، غلبه کند، اما نتیجه آن شد که اکنون با بزرگترین بحران دوران موجودیت این نظم مواجه شده است. به استثنای چین که نرخ رشد تولید ناخالص داخلی آن از ۷ درصد به حدود یک درصد تنزل یافته، تمام مهم‌ترین کشورهای سرمایه‌داری با نرخ‌های منفی ۵ تا ۲۰ درصد مواجه شده‌اند. بنابراین، این ورشکستگی فقط خود را در به‌اصطللاح مستحکم‌ترین قلعه سرمایه‌داری جهان، در آمریکا به نمایش نگذاشته، بلکه تمام کشورهای جهان سرمایه‌داری با آن رو به رو هستند.

اما این نظم که در سراسر جهان در همین دو دهه اخیر با بحران‌های اقتصادی- اجتماعی و سیاسی جدی پی ‌در پی مواجه بوده و قادر به حل آن‌ها نیز نبوده است، در عین حال آشکارا نشان داد در برابر یک ویروس و بیماری ناشی از آن، که این هم نتیجه سیاست‌های ویرانگر این نظم در دشمنی با طبیعت و اولویت سود و سرمایه برسلامت و بهداشت انسان‌هاست، علیل و ناتوان است.

سرمایه‌داری تضاد خصمانه میان انسان و طبیعت خارج از او را به اوج رسانده است. برای کسب سود هرچه بیشتر، کمر به ویرانسازی و نابودی طبیعت با استفاده بی حساب و کتاب از طبیعت، بست. یکی از عواقب این برخورد خصمانه به طبیعت، بیماری‌های همه‌گیری است که هم اکنون بشریت  با یک نمونه آن درگیر است. نظم سرمایه‌داری جهانی اما در همان حال در خدمت این سود و افزون سازی سرمایه، تمام امکانات بهداشتی، درمانی و داروئی را در دست سرمایه‌دارانی قرار داد که بهداشت و درمان را نیز وسیله سودآوری و انباشت سرمایه قرار دادند. نتیجه آن شد که امروز تمام مردم جهان با یک بیماری مواجه‌اند که نه امکانات درمانی لازم برای مداوای بیماران وجود دارد و نه داروئی برای پیش‌گیری از آن. از همین رو راه حل آن نیز شیوه غیر انسانی مصونیت گله‌ای اعلام شد که تا کنون به مرگ نیم میلیون انسان انجامیده است و از قرار معلوم، آنقدر انسان‌ها باید جان خود را از دست بدهند تا خود به خود مصونیت ایجاد شود.

ورشکستگی چنان آشکار است که حالا رئیس صندوق بین المللی پول، همان نهاد مالی پیش‌برنده سیاست ضدکارگری و ضد انسانی نئولیبرال، که کوس شکست و رسوائی آن در بحران‌های پیاپی قرن بیست‌و یکم به صدا درآمده است، شکوه می‌کند که تاکنون حدود ۱۰ تریلیون دلار در جهان صرف مقابله با پیامدهای کرونا در جهان شده است. او می‌گوید: ممکن است بیش از ۱۰۰ میلیون نفر از مردم جهان در نتیجه شرایط کنونی به فقر مطلق سقوط کنند و خواستار افزایش سرمایه گذاری روی زیرساخت های درمانی و آموزشی، مقابله با تغییرات اقلیمی و افزایش حمایت از کسب و کارهای کوچک و شاغلین حداقلی بگیر، می‌شود.

این همان نهادی است که کل سیاستش سپردن همه چیز از جمله همین بهداشت و درمان به سرمایه‌داران بخش خصوصی بوده است. اکنون اما این رهنمودها دیگر چیزی را تغییر نخواهد داد، آنچه که در میان است، مبارزه تودهای کارگر و زحمتکش برای دگرگونی وضع اسف‌بار موجود است.

این که دامنه اعتراضات به سرعت از آمریکا به اروپا کشیده شد و تظاهرات گسترده‌ای در تعدادی از کشورهای اروپائی برپا ‌گردید، نشان از این واقعیت است که معضل کارگران و زحمتکشان تمام کشورهای جهان، سرمایه‌داری است. اگر امروز در آمریکا و اروپا نماد‌های نظم حاکم و طبقه پاسدار این نظم به زیر کشیده می‌شوند، البته نشانه‌های اولیه جنبشی است که مراحل مقدماتی خود را طی می‌کند. اما تا همین جا کافی بود که مردم معترض به نظم موجود، مجسمه‌هائی را که نمادهای محبوب طبقه حاکم بورژوا هستند در تعدادی از شهرها و کشورها به زیر بکشند، تا طبقه حاکم را وادارند از ترس خشم در حال فوران، حتی خودش داوطلب برچیدن تعدادی از آن‌ها گردد.

در آمریکا روز نهم ژوئن مجسمه کریستوف کلمب در ایالت ویرجینیا توسط مردم تخریب، به آتش کشیده شد و سپس به دریاچه پرتاب گردید. تظاهر کنندگان در جای این مجسمه نوشتند: «کلمب نماد نسل کشی بود»

همچنین در چند شهر معترضان خشمگین به نمادهای دوران کنفدراسیون حمله کردند. در برخی از شهرها نیز خود مقامات حذف این نمادها از چهره شهر را آغاز کرده‌اند. جنبش سرنگونی نمادهای بورژوازی به اروپا نیز کشید.

روز هفتم ژوئن معترضان در شهر بریستول بریتانیا مجسمه ادوارد کلستون از برده داران و برده فروشان قرن هیجدهم را در یکی از خیابانهای مرکزی شهر پایین کشیده و آنرا به درون رودخانه انداختند.

زیر فشار مبارزه، شورای منطقه تاور هملتس شهر لندن روز سه‌شنبه ۹ ژوئن اعلام کرد که مجسمه رابرت میلیگان، برده‌دار بریتانیایی از خیابان وست‌ایندیا در شرق این شهر پایین آورده شد.

در لندن نیز مردم با نوشتن عبارت «او یک نژادپرست بود» زیر مجسمه وینستون چرچیل خواستار برچیدن آن شدند. دولت بریتانیا شبانه دور آن را با آهن بست تا مانع از به زیر کشیدن آن شود.

در بلژیک هزاران تن از مردم، مجسمه لئوپولد دوم، پادشاه پیشین این کشور را در شهر بندری آنتورپ به پایین کشیدند.

جنبش اعتراضی، تعداد دیگری از کشورهای اروپائی را فراگرفت  و از جمله گردهم‌آئی ها و تظاهرات گسترده‌ای در فرانسه و هلند برپا شده که همچنان ادامه دارند.

سیاستمداران طبقه حاکم برای مهار خشم مردم در برخی موارد خود داوطلب برچیدن نماد‌های نژاد پرستانه نظم حاکم شدند.

در آمریکا، رئیس مجلس نمایندگان خواستار آن شد تا مجسمه چهره‌های مشهور کنفدراسیون از جمله جفرسون دیویس، رئیس‌جمهور کنفدراسیون کشورهای آمریکا در طول جنگ داخلی این کشور، از ساختمان کنگره جمع آوری شوند.

شهردار لندن، دستور داد تا کلیه مجسمه‌ها و اسامی خیابان‌های پایتخت بریتانیا مورد بازنگری قرار گیرند و تاکید کرد باید مطمئن شویم که چنین شخصیت‌هایی در این کشور ستایش نمی‌شوند.

شهردار بریستول،‌ با معترضان همراه شدو گفت:‌‌ «مردم بریستول، آنهایی که نمی‌خواستند این مجسمه در وسط شهرشان باشد جمع شدند و این وظیفه من است که میان مردم همبستگی ایجاد کنم و صدای این افراد را و حقانیت آنها را که این مجسمه برایشان نوعی اهانت شخصی محسوب می‌شود بشنوم.»‌

در بلژیک یکی از مقامات شهری بروکسل از لزوم تصمیم گیری سریع دولت برای برچیدن مجسمه پادشاه سابق بلژیک از بروکسل خبر داده است.

حمله به نماد‌های نظم سرمایه‌داری حاکم صرفاً حمله به نمادهای نژادپرستی، برده‌داری و تجاوزگری‌های استعماری نیست. تجربیات تاریخی در همه جا نشان داده است که وقتی مردم از یک نظم اقتصادی-اجتماعی و یا سیاسی روی برمی‌گرانند و خواستار برافتادن آن می‌شوند، نمادهای این نظم را به زیر می‌کشند. مردمی که در آمریکا و اروپا به اعتراض و تظاهرات روی آورده و نمادهای نظم حاکم را به زیر می‌کشند، خواهان برافتادن این نظم‌اند. این واقعیت امروز بیش از هر زمان دیگر آشکار شده است که حتی نژاد پرستی و ستم بر افریقائی تباران آمریکائی را تنها با دگرگونی تمام این نظم می توان برانداخت. برپائی منطقه خود مختار عاری از پلیس در سیاتل نشان داد که مردم حقیقتاً در حال مبارزه برای دگرگونی تمام نظم موجودند. در تمام کشورهای سرمایه‌داری جنبش اعتراضی  همین مسیر را طی می‌کند.

نظمی که پوسیده است و با بحران‌های متعدد در سراسر جهان مواجه است، نظمی که اقتصادش نمی تواند روی رونق را به خود ببیند، نظمی که تمام سیاست‌های طبقه حاکم برای علاج بحران‌های آن به شکست انجامیده، این نظم نمی تواند دوام آورد. نظمی که در طول چند ماه ده ها و صدها میلیون کارگر را بیکار و از تامین معاش محروم می‌کند، نظمی که در یک چشم به هم زدن ده‌ها میلیون انسان گرسنه را بر ارتش گرسنگان جهان می‌افزاید، نظمی که تضاد فقر و ثروت را به عرش رسانده است، هیچ دلیل و توجیه تاریخی برای بقای خود ندارد. مبارزه ای که از آمریکا آغاز شده و در اروپا ادامه یافته، صرفاً پیش درآمدی بر نبردهای بزرگ طبقاتی و روی‌دادهای مهم تاریخی است. اکنون بیش از هر زمان دیگر توده‌های کارگر و زحمتکش پی می‌برند که برای نجات از فجایع بی‌شمار نظم موجود، بدیلی جز سوسیالیسم وجود ندارد. آنچه که در چشم‌انداز قرار دارداعتلای جنبش طبقاتی کارگران ، تشدید مبارزه طبقاتی و انقلاب‌های کارگری برای سرنگونی نظم سرمایه‌داری و استقرار نظمی سوسیالیستی در مقیاسی جهانی است.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۷۴ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.