انتشار بیانیه مربوط به برگزاری سومین نشست “ایجاد تشکل سراسری کارگری” بحثها و واکنشهای متفاوت و بعضا تند و شدیدی را در جنبش کارگری و در میان فعالان سیاسی و کارگری درپی داشت. پیشاز آن، دو نشست در فروردین و خرداد ۹۳ در شهرهای سقز و کرج برگزار شده بود که بیانیههای مربوط به آن نیز خیلی کوتاه و سربسته، انحصاراً در سایت “کانون مدافعان حقوق کارگر” (از این پس “کانون”) درج شده بود. در این بیانیهها بر “ضرورت گسترش و هماهنگی فعالیتهای کارگری در سراسر کشور”، “ساز و کارهای مناسب برای دفاع از کارگران” و وحدت میان فعالان و تشکلهای کارگری تاکید شده بود . این موضوع میتوانست امر مثبتی باشد و عملی شدن آن از میزان پراکندگی، لااقل در صفوف فعالان کارگری بکاهد و در خدمت اتحاد کارگران باشد. مطرح شدن “ایجاد تشکل سراسری” اما بیآنکه روشن شده باشد چه نوع تشکلی قرار است ایجاد شود، ابهامات و پرسشهای زیادی را به دنبال داشت.
گرچه کوشندگان این پروژه هنوز در ابتدای راه بودند و صرفاً تلاشهایی را برای “ایجاد تشکل سراسری” آغاز کرده بودند، اما اطلاعرسانی فوقالعاده ناقص واندک پیرامون این نشستها و شرکتکنندگان آن و ناروشنی برنامه و اهداف دقیق سازماندهندگان آن، بر این پرسشها و ابهامات دامن زد. بیش از هفت ماه بعد از نشست اول، وقتی که بیانیهای تحت عنوان “سومین نشست ایجاد تشکل سراسری کارگری در روز شنبه سوم آبان ماه در سقز برگزار شد” در سایت “کانون” درج شد، نه فقط پاسخی به ابهامات و پرسشهای پیشین داده نشد، بلکه پرسشها و ابهامات بیشتری را به همراه داشت و کل این پروژه را زیر سوال برد. گرچه نمیتوان و نباید انتظار داشت که دستاندرکاران این پروژه، الزاماً تمام مسائل مطروحه و مسیر طی شده را با تمام جزئیات آن علنی سازند و به اطلاع همگان برسانند، برعکس عدم طرح علنی برخی مسائل مربوط به سازماندهی و تشکیلات، به خاطر شرایط پلیسی و مسائل امنیتی، قاعدتاً بایستی برای هر فعال سیاسی و کارگری قابل فهم باشد و هست، اطلاعرسانی اما در مورد مسائل نظری، مختصات و هدف “تشکل سراسری” و امثال آن، چنین نیست و نمیتواند چنین باشد.
در بیانیه کوتاهی که پس از نشست سوم انتشار یافته، با وجود آنکه یکبار از “تشکل سراسری” و چهار بار از “تشکل سراسری کارگری” نام برده میشود، اما هیچ اثری از مختصات این “تشکل سراسری” یا “تشکل سراسری کارگری” دیده نمیشود، ذکری از نیروهای تشکیل دهنده آن حتا در چارچوبهای کلی در میان نیست و این موضوعات بسیار مهم همچنان در محاق ابهام باقی میمانند.
مطابق بیانیه نشست دوم، قرار بود از فعالان و تشکلهای مستقل کارگری دعوت بهعمل آید تا در جلسهای وسیعتر و جمعی بزرگتر پیرامون برنامه اتحاد و وحدت در جنبش کارگری و پایههای اصلی “تشکل سراسری” همفکری و هماهنگی صورت گیرد. بیانیه نشست سوم اما در این زمینه نیز به کلی خاموش است و روشن نیست که از چه تشکلهایی برای شرکت در این نشست دعوت بهعمل آمده است. آیا فرضاً از دو تشکل اصلی کارگری یعنی سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفتتپه دعوت بهعمل آمده است یا نه؟ آیا نمایندگانی از سوی این دو تشکل در نشست حضور داشتهاند یا نه؟ آیا کسانی پاسخ (مثبت یا منفی) به این دعوت دادهاند یا نه؟ تمام این پرسشها ودهها پرسشدیگر نظیر اینها همه بیپاسخ ماندند!
فقط بیانیه نشست سوم دستاندرکاران پروژه ایجاد “تشکل سراسری” نیست که اطلاعات روشنی به خواننده و علاقهمندان به جنبش کارگری که این پروژه را دنبال میکنند، نمیدهد، بلکه بحثها و مطالب محدود انتشار یافته از سوی برخی کوشندگان آن نیز کم و بیش از همین خصوصیت برخوردار هستند.
فعالان این پروژه متاسفانه نه نوع “تشکل سراسری” مورد نظر خود را به طور شفاف و صریح بیان داشتهاند، نه اهداف و وظایف آن را بهطور کامل، مشخص نمودهاند و نه تحلیل مشخص از شرایط مشخصی که این اقدام و این شکل معین تشکل را ضروری ساخته است، ارائه دادهاند. بیانیه نشست سوم البته مدعیست که این اقدام “مبتنی بر نقد و بررسی عمیق از فعالیتهای گذشته تشکلهای کارگریست”. یک عضو “کانون” نیز وعده داده است “بینانهای نظری” این اقدام را در دسترس عموم قرار دهد! اما جنبش کارگری و فعالان سیاسی و کارگری که این پروژه را دنبال میکنند، تا این لحظه، نه آن “نقد و بررسی عمیق” فعالیتهای گذشته تشکلهای کارگری را دیدهاند و نه آن “بنیانهای نظری” که قرار بود در دسترس عموم قرار گیرد.
اما آنچه را که از مجموعه سخنان و مطالب انتشار یافته چند تن از افراد اصلی این پروژه میتوان دریافت این است که، مقصود آنها از “تشکل سراسری” این نیست که فرضا باید سندیکاها و تشکلهایی در محیط کار و نقطه تولید شکل بگیرند تا از اتحاد آنها یک تشکل سراسری کارگری ایجاد شود. بحث آنها این هم نیست که “تشکل سراسری” از اتحاد تشکلهای کارگری موجود ایجاد شود. مقصود آنها از “تشکلسراسری” ایجاد تشکلی از فعالان کارگریست البته عجالتا نه با شرکت همه تشکلهای فعالان کارگری موجود یا حتا حضور نمایندگان آنها در این نشستها و در این “تشکل سراسری”، بلکه با حضور هر تعداد از آنها که به صورت فردی در این “تشکل سراسری” گردآیند.
اما این نوع خاص از “تشکل سراسری” به چه هدف ایجاد میشود؟ باز تا آنجا که از مباحث مطرح شده توسط دستاندرکاران این پروژه استنباط میشود، بدین منظور که میان تشکلهای کارگری فعلا موجود “هماهنگی” ایجاد کند، آنها را به هم “نزدیک” سازد و در بهترین حالت، بعداً در راستای “ایجاد تشکلسراسری کارگری تلاش کند” !؟
بنابراین “تشکل سراسری” فیالحال مورد نظر کوشندگان این پروژه که این همه سر و صدا پیرامون آن به راه افتاده است، هرچه هست، یک تشکل سراسری کارگری نیست، بلکه تشکلیست – چنانچه قوام گیرد – مرکب از “کانون” و جمعی از فعالان کمیتههماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری و احتمالا برخی دیگر از فعالان کارگری که کم و کیف آن نیز روشن نیست. در یک جمله این به اصطلاح تشکل سراسری، تشکلیست از فعالان کارگری در کنار دیگر تشکلهای فعالان کارگری! اینکه پروسه نهائی شکلگیری و ترکیب آن چگونه خواهد بود و اینکه درآینده چه فعالیت های عملیِ مشخصی را سازمان خواهد داد، این را آینده بهترنشان خواهد داد.
این پدیده البته وقتی میتوانست یا میتواند به حال جنبش کارگری مفید باشد که لااقل بخش اعظم فعالان کارگری و تشکلهای فعالان کارگری را در ظرف بزرگتر و تشکل واحدی سازمان دهد و گامهایی را که در گذشته به ویژه در دهه هشتاد در راستای ائتلافها و اتحاد عملهای پایدار کارگری برداشته شد تکمیل کند، تا از دامنه پراکندگیهای موجود در میان فعالان کارگری و تشکلات آنها بکاهد و گامی باشد در راستای تضعیف فرقهگرائی که در میان این نوع تشکلها به شدت رایج است.
میگوییم تضعیف فرقهگرائی و نه از میان بردن آن، بدلیل آنکه ریشه اصلی فرقهگرائی در میان تشکلهای فعالان کارگری، دوری آنها از محیطهای کار و تولید و بیارتباطی با توده کارگران است. هرچقدر این فاصله بیشتر و ارتباط با کارگران کمتر باشد، فرقهگرائی و اسیر شدن در چارچوب منافع فردی و محفلی نیز بیشتر و شدیدتر است و برعکس.
روشن است تشکلی که جمع بزرگتری از تشکلها و فعالان کارگری را در خود جای داده باشد، میتواند جنبش کارگری را نیز گامهایی به جلو سوق دهد و در راستای مبارزه سراسری کارگران گامهایی بردارد. نیاز به گفتن نیست که حتا این جمع بزرگترِ مرکب از تشکلها و فعالان کارگری نیز، تشکل سراسری کارگری نیست بلکه تشکل بزرگ فعالان کارگری و در بهترین حالت “تشکل سراسری” فعالان کارگریست.شکلگیری یک تشکل سراسری کارگری ازچنین مسیرهای ابداعیِ مهآلود، که مستقل ازنیات حسنه برخی ازدست اندرکاران آن و تلاش هائی که برای پیشرفت جنبش طبقاتی کارگران و تشکلیابی طبقه کارگرداشته اند و دارند، بیشتر به یک بیراهه شبیه است، نمی گذرد. ایجاد تشکل سراسری کارگری، مکانیزمهای خاص خودش را دارد. تشکل سراسری کارگری از بطن مبارزۀ طبقاتی کارگران و درشرایط رشد وگسترش مبارزه و ارتقاء سطح مبارزات کارگری بوجود میآید. تشکل سراسری کارگری، بر بستر پیش زمینههایی که در آن تشکلهای مستقل کارگری در بخشها و مناطق مختلف شکل گرفتهاند و از به هم پیوستن این تشکلهاست که بوجود میآید. جنبش کارگری جهانی و نیز جنبش کارگری ایران، نمونههای مشخص و بارزی از تشکلهای سراسری کارگری را به کارگران عرضه داشتهاند که میتوان به فدراسیونهای اتحادیههای کارگری که در کشورهای اروپایی شکل گرفتند اشاره کرد. شوراهای سراسری کارگری یا شورای مرکزی کمیتههای کارخانه که در روسیه شکل گرفتند نمونههای دیگری از تشکلهای سراسری کارگری هستند. در جنبش کارگری ایران نیز میتوان از شورای متحده مرکزی اتحادیههای کارگری در نیمه اول دهه بیست نام برد. در تجربه شوراهای کارگری سال ۵۸ نیز میتوان به اتحاد شوراها مانند اتحا شوراهای کارگری گیلان، کانون شوراهای شرق تهران، اتحاد شوراهای کارگری تبریز، شورای متحده غرب، اتحاد شوراهای سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و شوراهای نفت اشاره کرد. گرچه این شوراها و اتحادشوراها وحشیانه سرکوب شدند و مجالی نیافتند که از سطح یک شهر و استان فراتر روند، اما در واقع نطفهها و یا اجزاء اتحاد شوراها در مقیاس سراسری بودند. پیششرط بوجود آمدن تمام این انواع تشکلهای سراسری کارگری، وجود تشکلهای کارگری در مقیاس محلی وغیر سراسریست.
افزون براینها، تشکل سراسری کارگری، تشکلیست که به نیازهای سراسری طبقه کارگر پاسخ دهد. وقتی یک تشکل سراسری میتواند به نیازهای سراسری طبقه کارگر پاسخ دهد که در مقیاس سراسری در میان کارگران حضور و نفوذ داشته باشد. مختصات تشکل سراسری کارگری نه بدعت بردار است و نه خاص این یاآن کشور،که برتجارب جنبش کارگری استواراست وهمه شمول. پوشیده نیست که هر کشوری چه از لحاظ سوابق و تجارب مبارزاتی طبقه کارگر و چه از لحاظ درجه رشد جنبش کارگری و فاکتورهای دیگری نظیر آن، شرایط و ویژگیهای خاص خودش را دارد. بهرغم این موضوع اما نیازهای طبقه کارگر برای پیشبرد مبارزه و رهایی از وضعیت موجود و از چنگ سرمایه، یکسان است. اگر طبقه کارگر به طور عام، برای پیروزی در مبارزه علیه سرمایه به یک حزب رزمنده سیاسی نیاز دارد و باید خود را در حزب اخص طبقاتی خود، مجزا و مستقل از اقشار و طبقات دیگر متشکل سازد، در ایران هم طبقه کارگر به حزب طبقاتی خود نیاز داردوباید خودرا درچنین حزبی متشکل سازد. اگر طبقه کارگر به طور عام به تشکلهای صنفی نیاز دارد تا برای تحقق مطالبات روزمره، خود را در این تشکلها متشکل سازد و برای دستیابی به این مطالبات به طور متشکل مبارزه کند، طبقه کارگر ایران هم به تشکلهایی نیاز دارد که مبارزه در این عرصه را سازماندهی و متشکل سازد.
تمام انواع تشکلهایی که کارگران، خود را در مقیاس سراسری در آن متشکل ساختهاند، از دل مبارزات طبقه کارگر بوجود آمده و به تجارب جنبش کارگری در مقیاس جهانی مبدل شدهاند. بدیهیست که هر تشکلی را ولو آنکه چند تشکل فعالان کارگری و تنی چند از فعالان سیاسی و کارگری منفرد را در خود متشکل ساخته باشد نمیتوان تشکل سراسری کارگری خواند. تشکل سراسری طبقه کارگر، حزب طبقه کارگر است. تشکل سراسری طبقه کارگر، شوراهای سراسری کارگریست. تشکل سراسری طبقه کارگر، اتحاد کمیتههای کارخانه، اتحاد سندیکاها، اتحادیهها و تعاونیهای سراسری است و به هر رو این نکته باید برهر کارگر آگاه و فعال کارگری روشن باشد که اگر قرار است تشکلی از منافع کارگران دفاع کند، نمیتواند تشکلی باشد که از فراز سر کارگران بوجود آمده باشد، بلکه تشکلیست که از بطن کارگران و از دل مبارزات طبقه کارگر بوجود آمده باشد.
نظرات شما