سرکوب زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین، بازتابی از مقاومت زندانیان

یادداشت سیاسی- ماجرای سرکوب و ضرب و شتم زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین که در ۲۸ فروردین ماه به بهانه تفتیش سلول های زندانیان به وقوع پیوست، با گذشت نزدیک به دو هفته همچنان در رسانه های خبری بازتاب دارد. در تهاجم روز  ۲۸ فروردین که  از آن به عنوان پنجشنبه “سیاه” یاد می شود، دست کم ۳۰ زندانی زخمی و ۳۲ تن نیز به انفرادی های بند ۲۴۰ منتقل شدند. از میان مجموعه زندانیان آسیب دیده، ۴ تن به دلیل شدت ضربات وارده، خونریزی و شکستگی دنده به بیمارستان خارج از زندان منتقل شده اند. پارگی رگ دست امید بهروزی، شکستگی دنده اسماعیل برزگری، شکستگی سر اکبر امینی و یک مورد هم حمله قلبی منجر به اعزام به بخش سی سی یو، از جمله تلفات جدی حمله نیروهای امنیتی به زندانیان بند ۳۵۰ اوین بود. تهاجم پنجشنبه سیاه به سرکردگی قبادی مسئوول حفاظت اوین و سرهنگ امانیان مسئوول حفاظت زندان های تهران ، با سازماندهی نیروهای اطلاعات سپاه ، وزارت اطلاعات و دست کم ۱۰۰ نفر از سربازان گارد سازمان زندان ها صورت گرفت. غلامحسین اسماعیلی، رئیس سازمان زندان‌های ایران و  سهراب سلیمانی، مدیر زندان‌های استان تهران از جمله عناصر کلیدی تهاجم به زندانیان بوده اند. نقش رئیس سازمان زندان‌های ایران در این یورش وحشیانه، آنچنان برجسته بود که از همان لحظات اولیه انتشار خبر حمله به زندانیان، نام غلامحسین اسماعیلی در مرکز اطلاع رسانی سایت ها و شبکه های مجازی قرار گرفت. مصاحبه های پی در پی رئیس سازمان زندان‌ها، تکذیب صد در صد ماجرا توسط  او و تکرار دروغ بافی های او مبنی بر اینکه حتا “یک تلنگر” هم به زندانیان وارد نشده است، از جمله تلاش های بی وقفه رئیس سازمان زندان های ایران جهت انکار ماجرا در روزهای اولیه پس از وقوع ضرب و شتم زندانیان بود. با اطلاع رسانی وسیع خانواده های زندانیان آسیب دیده و افشای دروغ بافی های غلامحسین اسماعیلی، او ابتدا توسط کمیسون امنیت مجلس ارتجاع جهت پاسخگویی و روشن شدن ماجرا به مجلس احضار و سپس در روز سوم اردیبهشت توسط صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه از ریاست سازمان زندان ها بر کنار و در مقام رئیس کل دادگستری استان تهران گمارده شد.
آنچه در روز ۲۸ فروردین بر زندانیان بند ۳۵۰ اوین گذشت، نه اولین تهاجم نیروهای امنیتی به زندانیان بوده و نه آخرین آن خواهد بود. برگ برگ تاریخ ۳۵ ساله جمهوری اسلامی با سرکوب و کشتار زندانیان رقم خورده است. دهه ۶۰ و به طور اخص سال های نخست این دهه، هر روز و هفته اش با تهاجم، ضرب و شتم و کشتار زندانیان سیاسی قرین بوده است. زندانیانی که در بی خبری محض و بعضا در نهایت گمنامی زیر شکنجه جان باختند، زندانیانی که گاه و بی گاه و به بهانه های واهی با یورش وحشیانه نیروهای امنیتی مواجه بودند، زندانیانی که بی هیچ علتی و صرفا به دلیل روحیه مقاومت و پایداری شان به انفرادی های طویل المدت منتقل شدند، زندانیانی که ماه های متمادی در وضعیت مرگبار تابوت و قیامت بسر بردند، بی آنکه صدای اعتراض و فریاد پایداری شان انعکاسی عمومی در جامعه داشته باشد. بی آنکه صدای دادخواهی، بی پناهی و رنج روزافزون خانواده های زندانیان، بازتابی در خور و متناسب با میزان درد و رنجی که در آن سال ها بر زندانیان سیاسی و خانواده های آنان می رفت، در جامعه داشته باشد. آنچه در آن سال ها بر زندانیان و خانواده هایشان گذشت، بخشی محصول شرایطی بود بسیار متفاوت با آنچه که هم اکنون در آن بسر می بریم. در آن سال ها، نه زندانیان امکاناتی برای انعکاس بیدادی که بر آنان می رفت داشتند و نه خانواده ها و جامعه از امکانات وسیع اطلاع رسانی همانند امروز برخوردار بود. هرچه بود تبلیغات یک سویه و مشمئز کننده دم و دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم بود، همراه با سکوت و مماشات کشورهای غربی در مقابل آنهمه بیدادی که بر زندان و زندانیان گذشت. اما اینهمه، مانع از آن نمی شود تا مقاومت زندانیان بند ۳۵۰ اوین در تهاجم پنج شنبه سیاه و به تبع آن فداکاری خانواده های این زندانیان، طی روزهای بعد از آن یورش وحشیانه ارج گذاشته نشود. بی هیچ تردیدی اگر مقاومت و پایداری همگانی زندانیان بند ۳۵۰ نبود، اگر زندانیان منتقل شده به انفرادی های بند ۲۴۰ دست به اعتصاب غذا نمی زدند، اگر ۷۰ زندانی دیگر این بند در اعتراض به این تهاجم و نیز در همبستگی با زندانیان به انفرادی برده شده، اعتصاب غذا نمی کردند و مهمتر اینکه، اگر اطلاع رسانی به موقع و در خور تحسین خانواده های زندانیان نبود، تهاجم ۲۸ فروردین نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی نیز، همانند  صدها یورش دیگر آنان بر زندانیان سیاسی بدون اینکه کمترین هزینه ای برای رژیم داشته باشد، در محاق فراموشی فرومی رفت.  اما، آنچه نقشه سازماندهی شده نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی را برهم زد، مقاومت زندانیان و به دنبال آن پایداری خانواده های زندانیان بود. با مقاومت زندانیان و پایداری خانواده های آنان، نه تنها نیروهای اطلاعات سپاه  و وزارت اطلاعات دولت روحانی از این تهاجم سودی نبردند، بلکه با اعتراضات گسترده ای که در ابعاد داخلی و بین المللی صورت گرفت، یک بار دیگر چهره ضد مردمی جمهوری اسلامی در معرض دید و قضاوت بشریت آگاه قرار گرفت.
تجمع خانواده های زندانیان در مقابل زندان اوین و پس از آن تجمع اعتراضی آنان در مقابل دفتر حسن روحانی و انعکاس وسیع جزئیات حادثه و بازتاب حقیقی هر آنچه بر زندانیان رفته بود، واکنش سازمان عفو بین الملل نسبت به این تهاجم وحشیانه رابرانگیخت و ابراز نگرانی این سازمان نسبت به وضعیت زندانیان بند ۳۵۰ اوین، قاضی القضات جمهوری اسلامی را به تکاپو واداشت. صادق لاریجانی در روز سوم اردیبهشت در جلسه مسئولان قضایی جمهوری اسلامی، ضمن تکرار همان دروغ بافی های رئیس سازمان زندان‌های برگزیده خودش، مبنی بر اینکه هیچ خلافی در بازرسی ماموران امنیتی از بند ۳۵۰ اوین رخ نداده است، گفت: به دادستان تهران و دادستان های سراسر کشور دستور اکید می دهم که با قاطعیت در مقابل هرگونه فضاسازی، نشر اکاذیب و اخلال در امنیت ملی بایستند. صادق لاریجانی به رغم دفاع همه جانبه از عملکرد رئیس سازمان زندان ها و به رغم انکار هر آنچه بر زندانیان رفته بود، اما در عمل، همان روز مجبور شد به شکلی ظاهرا “آبرومندانه” و تحت عنوان ارتقاء مقام، غلامحسین اسماعیلی را از ریاست سازمان زندان‌های کشور بر کنار و در مقام رئیس کل دادگستری تهران بگمارد. به رغم این جابجایی، اما تهدیدات او در مواردی عملی شد. برادر یاشار دارالشفا زندانی بند ۳۵۰ اوین به دلیل اطلاع رسانی بازداشت و روزنامه “ابتکار” نیز به دلیل “نشر اکاذیب” توقیف شد. دادستان تهران بر اساس دستور اکید رئیس قوه قضائیه جهت مقابله با هرگونه “فضاسازی” و “نشر اکاذیب” روزنامه “ابتکار” را به دلیل انتخاب تیتر ” رئیس سازمان زندان های کشور برکنار شد” توقیف کرد.
واکنش خشم آلود و شتاب زده دستگاه قضایی و سیستم امنیتی جمهوری اسلامی نسبت به ماجرای بند ۳۵۰ اوین و وقایع روزهای بعد از آن، تنها جلوه ای از تاثیرات مقاومت زندانیان و پایداری خانواده های آنان در متن جامعه بود. جلوه های دیگر بازتاب این مقاومت، پرده برداری از تبه کاری روحانی و دولت او بود. با تهاجم روز ۲۸ فروردین و حضور آشکار نیروهای وزارت اطلاعات دولت “اعتدال و امید” در این یورش سرکوبگرانه، مشاطه گران دولت روحانی نیز به تکاپو افتادند تا دامن دولت “اعتدال و امید” را از ننگ ماجرای “پنج شنبه سیاه” در امان نگه دارند. اپوزسیون راست و جمهوری خواهان هوادار دولت روحانی، از جمله “سازمان جمهوری خواهان ایران” که از واکنش اولیه علوی وزیر اطلاعات دولت روحانی مبنی بر دادن اطلاعیه این وزارتخانه جهت روشن شدن “حقیقت” ماجرای حمله به زندانیان، به وجد آمده بودند، پس از اینکه متوجه شدند امیدی به صدور اطلاعیه  وزارت اطلاعات دولت روحانی نیست، خود دست به کار شده و به جای علوی اطلاعیه دادند. آنان در اطلاعیه خود عوامل یورش به زندانیان را به نیروهای افراطی رژیم و مخالف دولت روحانی منتسب کردند. سازمان جمهوری خواهان ایران با وقاحت تمام نوشت: یکی از اهداف سرکوب زندانیان آزادی های مدنی و سیاسی، فلج کردن دولت روحانی است. انگار روحانی و دولت او از جنس دیگری ورای جمهوری اسلامی هستند. دولتی که از آسمان دیگری نازل شده و به زعم آنان می خواهد زنان را به حقوق شهروندی برساند، آزادی های مدنی را احیا کند، حق تشکل را برای کارگران فراهم سازد، به معیشت توده های مردم ایران سر و سامان دهد و ده ها دروغ بافی دیگر که روحانی با فریبکاری وعده تحقق آنها را داده بود و اینک جماعتی تبه کارتر از روحانی، نه تنها بر این محمل بافی های او مهر تایید می زنند، بلکه در ماجرای سرکوب زندانیان که از بد بیاری آنان، نیروهای وزارت اطلاعات تحت امر دولت روحانی نیز در آن دخیل بوده اند و به همین علت نیز سکوت را بر دادن اطلاعیه ترجیح داده است، نیروهای به اصطلاح جمهوری خواه پا پیش گذاشتند و در جهت تبرئه دولت روحانی اطلاعیه صادر کردند. انگار نه انگار که رئیس جمهور مورد علاقه شان، هم اکنون رئیس شورای امنیت ملی رژیم نیز هست. همان شورایی که سیاست های کلان و امنیتی جمهوری اسلامی را تدوین می کند. همان شورایی که بالاترین سیاست گذاری های سرکوبگری جمهوری اسلامی، تحت هدایت رئیس جمهوری نظام، تدوین و آنگاه جهت اجرا به تمام نهادهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم ابلاغ می گردد. اپوزیسیون مدافع دولت روحانی در شرایطی بر تبه کاری خود همچنان اصرار می ورزد که خود آن توده های مردمی که بر بستر تبلیغات انتخاباتی حسن روحانی و مجموعه نیروهای مدافع او به توهم “رهایی” از ستم جمهوری اسلامی امید  بستند، در همین مدت هشت ماه  روی کار آمدن دولت روحانی به اشتباه خود پی برده اند. اما، در این میان تبه کارانی پیدا می شوند که حقیقت را انکار می کنند و همچنان بر این انکار خود پای می فشارند. تبه کارانی که آگاهانه حقیقت سرشت این نظام دینی مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه و ضدیت ماهوی آن با آزادی های مدنی را کتمان می کنند.
بدون شک، تبهکاری شیخ حسن روحانی به مراتب فزون تراز تبهکاری مدافعان اوست. کسی که خود یکی از پایه گذاران اصلی این نظام بوده است. کسی که طی بیش از سه دهه بر مصدر کلیدی ترین پست های امنیتی جمهوری اسلامی انجام وظیفه کرده باشد، کسی که در تمام تندپیچ های حیاتی جمهوری اسلامی به عنوان یکی از نظریه پردازان امنیتی جمهوری اسلامی نقش آفرین بوده و در سرکوب توده های مردم ایران نیز نقش موثر داشته است، طبیعتا می بایست بیش از هر کس دیگری به چند و چون مکانیزم های درونی این نظام، چارچوب های حقوقی و قضایی آن و به طور اخص ضدیت این نظام دینی با آزادی های مدنی وسیاسی اشراف کامل داشته باشد. چنین کسی با چنین آگاهی و اشراف به زوایای پنهان و آشکار مکانیزم های سرکوبگرانه حکومتی جمهوری اسلامی هرگز نمی تواند ادعا کند که یورش به زندانیان سیاسی و دیگر سرکوب های متداول درون جامعه خارج از اراده دولت اوست. بکارگیری الفاظی از قبیل دولت “تدارکات چی” فقط سرپوش گذاشتن بر فریب کاری و تبه کاری دولت های جمهوری اسلامی است. مقاومت زندانیان بند ۳۵۰ اوین همراه با پایداری خانواده های آنان، نه تنها رسوایی جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت، بلکه در پرتو این مقاومت و پایداری، پرده از تبه کاری دولت روحانی نیز فرو افتاد.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۶۸ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.