چه ساده فنا می شوند، مردمی که بر بیکرانه های ثروت نشسته اند

چه دردناک است از سرنوشت غم انگیز مردمی سخن گفتن که بر دریایی از ثروت نشسته اند و خود، هیچ بهره ای از این ثروت بیکران عایدشان نیست. به راستی از دیاری که چشم های مردمانش آئینه ای از سکوهای نفت و گاز است، چه دشوار است از کلبه های ویران شده سخن گفتن، از خانه های آبگرفته نوشتن، از ناله و شیون زنان و مردانی سالخورده روایت کردن و بغض مانده در گلوی کودکان هراسناک از ویرانی سیل و سیلاب را پژواک دادن.

توده های زحمتکشی که در حاکمیت رژیمی سفاک و ستمگر و آدمکش، سال از پی سال، ماه از پی ماه و اکنون روز از پی روز، مدام درد و رنج و بلا بر سرشان آوار می شود. مردمی که بر دریای بیکران ثروت نشسته اند، اما سفره شان تهی است، گرده شان زخمی و بر گلوگاه شان خنجر نشسته است. مردمی که در آئینه چشم هایشان، تصویر سکوهای بلند نفت و گاز نمایان است، اما خانه هایشان با بارش هر بارانی در آب فرو می رود و زندگی شان به سادگی وزش یک نسیم بهاری، بی رحمانه تاراج می شود.

از خوزستان سخن می گوییم، از توده های مردمی که در رنج زندگی می کنند، در پنجه سیلاب و ریزگردهای مرگ آفرین گرفتاراند. از توده های مردمی سخن می گوییم، که در حاکمیت جمهوری اسلامی این چنین به فقر و فلاکت کشیده شده اند و با هر اعتراضی نسبت به وضعیت موجود، توسط نیروهای همان رژیم جنایتکاری که روز و روزگارشان را به تباهی کشانده است، به بی رحمانه ترین شکل ممکن سرکوب و کشتار می شوند.

از توده های زحمتکش و ستمدیده خوزستان سخن می گوییم. مردمی که با گذشت ۹ ماه از سیلاب سرکش فروردین ماه امسال، هنوز هم زخم هایشان التیام نیافته است. هنوز آثار ویرانی آن سیلاب گذشته بر در و دیوار خانه های شان باقی است و پژواک ضجه های دلخراش کودکان و زنان و مردان آن دیار زخم خورده، از آن سیل مرگبار روزهای بهاری در گوش ها طنین انداز است. یادآوری آن روزهای مرگ و زندگی هنوز که هنوز است، اندوه و درد را بر جان آدمی می نشاند و دیدن فیلم های برجای مانده از آن سیل ویرانگر، همچنان پوست را خراش می دهد. همان مردمان رنجدیده و دردمندی که اکنون دوباره اسیر کابوس روزها سیل شده اند. خانه هایشان با ریزش یک روز بارانی، دوباره در آب فرو رفته است، سیلاب متعفن فاضلاب، کوچه ها و خیابان ها را تسخیر کرده است، ماشین ها در لجن زار گِل و لای متعفن گرفتار مانده اند، و زنان و مردان سالخورده آن دیار، اندوهبار در جان پناه سکوی خانه های شان،  پناه گرفته اند و با چشمانی اشکبار نظاره گر سرنوشتی هستند که نظام منفور جمهوری اسلامی طی ۴۰ سال بر آنان تحمیل کرده است.

از خوزستان سخن می گوییم. از اهواز و کازرون و هفت تپه و ماهشهر. از درد و رنج دیاری سخن می گوییم که روایت تلخ و دردناک مردمان آن دیار، سال از پی سال در آئینه تاریخ تکرار می شود. از کازرون و مردم اش در اردیبهشت ماه ۹۷ سخن می گوییم. توده های مردمی که بر سر تقسیمات کشوری آنچنان به خاک و خون کشیده شدند، که مادران و پدران اش، هنوز سوگوار مرگ عزیزان خود هستند. از کارگران هفت تپه و فولاد اهواز سخن می گوییم، که کارگران نیشکر و فولادش، مدام زیر مهمیزِ سرکوب و شلاق و شکنجه و زندان پاسداران سرمایه، گرفتارند.

از ماهشهر خونین فریاد می زنیم. شهری دیگر از سرزمین تفتان خوزستان. شهری غرقه در اشک و آه و خون و انتقام که این روزها در ماتم جانباختگان خود به سوگ نشسته است. شهری سوگوار و ماتم زده برای بیش از ۱۰۰ تن از فرزندان و توده های سلحشورش که در روزهای قیام آبان ماه توسط نیروهای آدمکش رژیمی فاسد و مستبد و خونخوار، از زمین و هوا با هلی کوپتر و مسلسل و دوشکا به رگبار بسته شدند.

از اهواز زخمی سخن می گوییم. دیاری که مردم آن، سال هاست در چنگال ریزگردها اسیرند و به انواع بیماری های ریوی مبتلا شده اند. شهری که جوانان عرب و غیر عرب اش، به هر بهانه ای دستگیر، شکنجه و کشتار می شوند.

دستگیری ۸۰۰ نفر از جوانان و فعالان اجتماعی این شهر، به بهانه حمله چند عنصر داعشی به رژه نیروهای مسلح رژیم در شهریور ۹۷ و پس از آن، اعدام مخفیانه ۲۲ تن از دستگیر شدگان عرب اهوازی در آبان ماه همان سال، تنها نمونه هایی از روایت تلخ و درناک مردمی است که هیات حاکمه ایران این چنین آنان را به فقر و فلاکت و کشتار کشانده است. شهری نشسته بر دریای صنعت و نفت و پتروشیمی، اما مردمانش، فاقد امکانات زیستی مناسب و بی بهره از زیر ساخت های اولیه شهری.

از خوزستان سخن می گوییم. دیار غارت شده ای که تنها با ریزش یک روز بارانی، این چنین گرفتار طغیان و سیل و آبگرفتگی شده و بیمارستانش در آب فرو رفته است. گنداب فاضلاب در خیابان ها جاری، برق شهر قطع و در فقدان برق اضطراری، دستگاه های پزشکی بیمارستان خاموش و بیمارانی چند به سادگی جان سپرده اند. توده های رنج کشیده ای که هنوز زخم سیلاب نوروز امسال بر تن و جان شان باقی است. مردمانی که هنوز سوزش زخم ناسور اعدام شدگان آبان ماه ۹۷ گلوی شان را می سوزاند. سرزمینی سوگوار که هنوز رخت کشته شدگان قیام آبان ماه ۹۸ بر تنشان است، که سیل و تعفن فاضلاب جاری شده در سطح شهر نیز به جان زندگیشان افتاد.

روایت خوزستان، چه روایت تلخ و دردناکی است. ریزش یک روزه باران و جاری شدن سیل و فاضلاب در کوچه و خیابان های اهواز و چند شهر دیگر خوزستان، در واقع تکرار روایت دردناک فقر و محرومیت مردمان این دیار نفت خیز است. مردمی که نه آب آشامیدنی سالم دارند و نه هوای مناسب برای نفس کشیدن. استانی که زمانی با رودخانه بزرگ کارون اش، یکی از حاصلخیزترین استان های کشور بود. استانی بزرگ با داشتن انواع صنایع نفت و گاز و پتروشیمی، که تامین کننده بخش عمده صادرات نفت و گاز نظام ارتجاعی، مستبد و منفوری به نام جمهوری اسلامی است. دیاری چپاول شده که علاوه بر گرفتاری های ریزگرد، کم آبی و فقر و فلاکت برجای مانده از ۴۰ سال حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی، در پنج روز قیام آبان ماه نیز صحنه خونین ترین کشتار و سرکوب شد.

از خوزستان سخن می گوییم. از لرستان و سیستان و بلوچستان، از آذربایجان و خراسان و کردستان، از کهگولیه و گیلان و مازندران، از فارس و همدان و هرمزگان، از کرمانشاه و ترکمن صحرا و گلستان، از شهریار و ساوه و مناطق جنوبی تهران. اکنون، از کشوری بنام ایران سخن می گوییم. کشوری گرفتار در چنگال جهل و جنایات، کشوری سرکوب شده که کارگران و توده های زحمتکش آن در هرکجای این سرزمین پهناور که زندگی می کنند، طی ۴۰ سال حاکمیت ارتجاعی و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی جز فقر و فلاکت و کشتار نصیبی نبرده اند

از کشوری به نام ایران سخن می گوییم. کشوری که ثروت و دارایی و منابع نفت و گاز عظیم آن، طی چهار دهه یکسره توسط حاکمان اسلامی به تاراج رفته است. کشوری که هر ساله، میلیارها دلار از درآمد نفتی اش، در سوریه و عراق و لبنان و یمن هزینه می شود، اما کارگران و توده های زحمتکش آن، با ریزش هر بارانی، گرفتار سیل و بی خانمانی می شوند. با وقوع هر زلزله ای خانه ها بر سرشان آوار می شود. کشوری با حاکمیت مشتی عناصر دزد و فاسد و تبهکار، که طی ۴۰ سال بیشترین حاصل کار و تلاش کارگران و توده های زحمتکش جامعه را در مسیر ماجراجویی و پیشبرد اهداف پان اسلامیستی و توسعه طلبانه خود در سرزمین های دور و نزدیک هزینه کرده است، در عوض زنان و مردان و جوانان بیکارش برای تهیه لقمه نانی در مسیرهای پر خطر کوهستانی به کولبری مشغولند. کشوری که “فرهاد”های ۱۴ ساله اش و “آزاد”های ۱۷ ساله اش، به هنگام کولبری در مناطق کوهستانی کردستان اسیر طوفان و برف و ریزش بهمن شدند و چه ساده جان باختند.

از ۴۰ سال حاکمیت رژیمی دزد و فاسد سخن می گوییم. رژیمی که چپاول و غارتگری آن، دیگر از رقم و اعداد خارج شده است. کشوری با حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی که در هر گوشه اش دزدان و غارتگران رژیم بیتوته کرده اند، آنچنان غارتگرانی که تنها در یک رقم، ۵۰۰ هزار میلیارد تومان از سپرده های مردم نزد بانک های خصوصی را بالا کشیده اند.(حسین راغفر، چهارشنبه ۲۷ دیماه). بانک هایی که سهامداران عمده آن نیروهای همین رژیم و سرداران فاسد سپاه پاسداران هستند.

از حاکمیت رژیمی می گوییم، که در تمامی این سال ها، برای توسعه و پروار کردن نهادهای خرافی دینی و مذهبی اش جهت تحمیق توده ها بیش از توسعه زیرساخت های شهری و مدیریت بحران کشور هزینه کرده است. حاکمیتی که بودجه حوزه های علمیه آن، بیش از ۱۸۰ برابر بودجه سازمان مدیریت بحران کشور است. بودجه ستاد اقامه نماز، بیش از ۲ برابر، بودجه شورای سیاست گذاری ائمه جمعه، ۴ برابر، بودجه مجمع جهانی اهل بیت، ۵ برابر و بودجه مجمع جهانی تقریب مذاهب، بیش از ۴ برابر بودجه سازمان مدیریت بحران کشور در سال ۹۸ بوده است.

این همه، تنها گوشه ای از روایت دردناک مردم خوزستان و روایت سرنوشت غم انگیز تمامی توده های ستمدیده مردم ایران است که ۴۰ سال بدان گرفتار شده اند. روایت تلخ و مرگبار کارگران و توده های زحمتکشی که طی ۴ دهه، سال از پی سال، چپاول شده اند، ماه از پی ماه، به یغما رفته اند، و روز از پی روز، به بیرحمانه ترین شکل ممکن سرکوب و کشتار شده اند. توده های رنج کشیده ای که با قیام آبان ماه نشان دادند ادامه وضعیت موجود برای شان غیرممکن است و دیگر بیش از این نمی خواهند به این وضعیت مرگبار تن در دهند. توده های کار و زحمتی که اکنون بپا خاسته اند تا طبقه حاکم و نظام سیاسی پاسدار آن را از اریکه قدرت به زیر کشند و نظم موجود را در هم بکوبند. کارگران و زحمتکشانی که اینبار با شعار ” نان ، کار، آزادی ، اداره شورایی” بپا خاسته اند تا برای همیشه از شر نظام جمهوری اسلامی رهایی یابند و بر ویرانه های این نظام فاسد و تبهکار حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان را بر پا کنند. تا زان پس مردمی که بر بیکرانه های ثروت نشسته اند، برای همیشه در رفاه و آسایش زندگی کنند. توده های ستمدیده ای که با ریزش یک روز بارانی اسیر سیل و سیلاب نگردند و زندگی شان به سادگی فنا نشود.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۵۲ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.