زنان بهار عرب و چالش‌های پیش رو!

زنان در خیزش های عمومی و فراگیر در بهار عربی نقشی بسزا داشتند. آنان نه تنها خود در تظاهرات و اعتراضات عمومی شرکت می کردند، بلکه به سازماندهی آن می پرداختند. ۱۸ ژانویه ی ۲۰۱۱ بود که “اسما محفوظ” زن ۲۶ ساله ی مصری، ویدئو کلیپی چهار دقیقه ای در یوتیوپ منتشر کرد: ” چهار مصری خود را آتش زدند تا علیه گرسنگی، فقر و خفتی که سی سال با آن زندگی می کردند، اعتراض کنند. آن ها فکر می کردند، ما هم می توانیم انقلابی مانند انقلاب تونس داشته باشیم…”
در ادامه، اسما مردم را به شرکت در تظاهرات ۲۵ ژانویه علیه حسنی مبارک دعوت کرده و اعلام می کند که خود نیز در این روز در میدان تحریر حضور خواهد داشت. صدها هزار نفر به سرعت روی این ویدئو کلیپ در یوتیوپ کلیک کردند.  در روز ۲۵ ژانویه، ده ها هزار مصری معترض به نظم موجود، به میدان تحریر آمدند و برای دستیابی به نان و آزادی، ناقوس مرگ رژیم حسنی مبارک را به صدا درآوردند.
پیش از آن زنان تونسی بودند که سنگفرش خیابان های تونس را شانه به شانه ی مردان، با گام های استوار و فریادهای رسا پیمودند و نقشی چشمگیر در مبارزه برای رهایی از بی عدالتی اجتماعی و دیکتاتوری بن علی و هم دستانش ایفا کردند. در ۱۵ فوریه ی ۲۰۱۱ مادران عزادار لیبی که فرزندان و برادران شان در قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۹۹۶ در زندان تریپولی کشته شده بودند، دست به تظاهرات زدند. در برخی  دیگر از کشورهای عربی نیز زنان، کم و بیش نقشی برجسته در اعتراضات و برآمد های توده ای داشتند.
در تاریخ کشورهای عربی، این اولین بار نبود که زنان پا به عرصه ی مبارزه گذاشتند. مبارزات رهایی طلبانه ی زنان عرب از قرن نوزدهم و به ویژه تاریخ جنبش های ملی در کشورهای عربی نام زنان بسیاری را به یاد می آورد، که نه تنها علیه استعمار مبارزه می کردند، بلکه همزمان مرزهای سنت و مذهب را زیر پا می گذاشتند. هدا شعراوی، زن مصری و از مبارزان علیه استعمار انگلیس در سال ۱۹۲۳ در حرکتی نمادین روسری خود را برداشت و به دریای مدیترانه پرتاب کرد. جمیله بوپاشا در الجزایر، به سمبل مبارزه و مقاومت تبدیل شد. همزمان تشکل های زنان در کشورهای منطقه شکل می گرفت، برای نمونه، در دهه ی چهل قرن بیستم، سازمان های زنان تونسی اعتراضات تشکل یافته ای را علیه استعمار فرانسه سازماندهی کردند. به این ترتیب، مشارکت فعال زنان در امور سیاسی، به پشتوانه ای قوی برای مبارزه در مسیر رفع تبعیض جنسیتی تبدیل گردید، اگرچه مبارزه برای رفع تبعیض جنسیتی عمری بسیار طولانی تر از مبارزات ضد استعماری داشته و هنوز ادامه دارد. ارتباط بین مبارزات ضد استعماری با جنبش های ملی از طریق ارزش گذاری بر هویت ملی به خودی خود دیگر ارزش های سنتی مانند مذهب را پس می زد و هر کجا جنبش ملی ضد استعماری قوی تربود، هویت ملی بیشتر جایگزین هویت مذهبی اسلامی می گردید. به همین دلیل بود که بسیاری از حکومت های اسلامی منطقه در پی جنبش های ملی گرایانه، ناگزیر به کاهش دخالت مذهب در قوانین کشور شدند. برای نمونه، قانون اساسی اردن، پس از استقلال کامل این کشور ناگزیر به ادغام  با قوانین اساسی جوامع اروپایی گردید. قانون اساسی سوریه که در سال ۱۹۷۳ تصویب شد، اشاره ای به اسلام به عنوان مذهب رسمی نمی کند. در لیبی، قذافی و در عراق، صدام حسین  ادعای برپایی یک جامعه ی عربی بی طبقه را داشتند که کمتر رنگ مذهبی داشت.
اما با محو شدن چهره ی استعمار و رشد سرمایه داری در کشورهای عقب مانده، رابطه ی استثمار طبقاتی در جوامع سرمایه داری و تضاد اصلی بین طبقه ی کارگر و سرمایه دار هر چه بیشتر آشکار می شد. آنکه ثروت و حاصل دسترنج توده ی مردم را غارت می کرد، دیگر تنها اروپایی های استعمارگر و آمریکایی نبودند، بلکه سرمایه داران “خودی” نیز همدست آنان شده  و مشغول پر کردن جیب های خود شده بودند. این بار به لحاظ تاریخی نوبت  طبقه ی کارگر بود که سکان مبارزه را در دست گیرد تا بساط ظلم و استثمار را در هر شکل و لباسی و برای همیشه از تاریخ بروبد. برای جلوگیری از این جنبش انقلابی بود که ارواح مردگان در چهره ی مذهب و سنت بار دیگر جان گرفته و به یاری حفظ نظام های موجود شتافتند و در این میان زنان بیش از هر قشر دیگر مورد تعرض قرار گرفتند. ایران اولین نمونه ای از این کشورها بود که پس از قیام بهمن ۱۳۵۷ و قدرت مطلقه ی نیروهای مذهبی ارتجاعی به آن دچار گردید، اما این قطار پیش از آن در دیگر کشورهای منطقه به راه افتاده بود. نوال السعداوی، پزشک و نویسنده ی زن مصری که در سال ۲۰۰۷ به جرم ارتداد در قاهره محاکمه شد، در کتاب انقلاب نان در آفریقای شمالی نوشته است:
“جالب است که چادر در مصر در دهه ی هفتاد در زمان انورسادات دوباره ظاهر شد. زمانی که من در دهه های پنجاه و شصت پزشکی تحصیل می کردم، حتی یک زن در دانشگاه نبود که چادر به سر داشته باشد. چرا این اتفاق در زمان سادات رخ داد؟ برای این که او سیاست درهای باز به روی آمریکایی ها را در پیش گرفت و خود را یک “مؤمن” خواند تا نیروهای ارتجاعی اسلامی را احیا کند و به این ترتیب ناصریست ها، کمونیست ها و چپ ها را خنثی کند. او مردانش را به استان ها و روستاها فرستاد تا با پول و حمایت سیاسی این نیروها را تقویت کند. به این ترتیب بود که ارتجاعیون اسلامی بار دیگر قدرت یافتند. در دانشگاه ها، مدارس و در مناطق صنعتی محفل های مذهبی تاسیس شد تا با بی خدایی و مارکسیسم مبارزه کنند.”
بررسی این روند تاریخی و مقایسه ی کشورهای منطقه، به لحاظ تامین حقوق زنان، حاکی از این است که هر قدر دخالت قوانین مذهبی اسلامی در امور دولت ها جایگاه مهمتری داشته باشد، حقوق کمتری به زنان تعلق گرفته و هر قدر جنبش زنان از مبارزه برای جدایی دین از دولت کنار کشیده، مبارزه  برای برابری جنسیتی ناتوان تر گردیده است. کشور مصر نمونه ی بارز رسوخ مجدد مذهب پس از جنبش های ملی و بی حقوقی هر چه بیشتر زنان است. طبق آمار بین المللی توسعه ی انسانی در سال ۲۰۱۳ مصر به لحاظ  تبعیض جنسیتی در بین ۱۳۶ کشور، در مرتبه ی ۱۲۶ قرار دارد.
وضعیت زنان در تاریخ معاصر کشور تونس نمونه ی دیگری است که دستاوردهای مثبت زنان در جامعه در نتیجه ی جدایی دین از دولت حاصل شده و از این زاویه تائید دیگری بر این نظر است که مبارزه برای کسب حقوق زنان بدون مبارزه برای سکولاریسم بی نتیجه است. در تونس اگرچه اسلام همواره مذهب رسمی اعلام شده، اما قوانین جاری بسیاری از قوانین اسلامی را عملا نادیده گرفته و آزادی هایی به زنان داده شده است که بسیار فراتر از حتی به اصطلاح مترقی ترین تفسیرها از اسلام است. چند همسری سال هاست که در این کشور ممنوع گردیده و سقط جنین از سال ۱۹۶۵ قانونی شده است. به دلیل کمرنگ بودن نقش شریعت در قوانین کشور است که زنان تونسی توانستند خود را درلیست نامزدهای انتخاباتی برای مجلس موسسان قرار دهند و ۲۷ درصد کرسی ها را کسب کنند. زنان در این مجلس تنها حضور ظاهری نداشتند و توانستند با تلاش بسیار و  اتحاد با احزاب مترقی و چپ از تصویب قانون اساسی ناقض حقوق زنان که پیشنهاد حزب اسلامی النهضه بود، جلوگیری کرده و در قانون اساسی که در ژانویه سال جاری (۲۰۱۴) تصویب شد، برابری حقوق زن و مرد را بگنجانند.
نکته ای که در این میان حائز اهمیت است این است حضور زنان در آغاز جنبش بهار عربی به خاطر دستیابی به حقوق زنان نبود، بلکه خواسته ها و مطالبات سیاسی عمومی و قیام آنان بر علیه فقر و دیکتاتوری بود. اما همین حرکت به آنان قدرت و توان لازم را بخشید تا برای رفع تبعیض جنسیتی مبارزه ی پیگیرتری را به پیش برند و اقشار مختلف جامعه را در این راستا همیار خود سازند. به این ترتیب دستیابی کامل به حقوق زنان در بهار عربی، همانند هر کشور دیگری نیز در گرو برقراری آزادی وبرابری در تمام زمینه های سیاسی،اقتصادی و اجتماعی خواهد بود. در این مسیر مهمترین چالش پیش روی زنانی که در بهار عربی به پاخاستند، درمقطع زمانی کنونی که، همانند ایران پس از قیام بهمن، نیروهای ارتجاعی اسلامی با تمام قوا در اندیشه ی دزدیدن دستاوردهای انقلابند، مبارزه با این نیروها و اتحاد بر سر شعارجدایی دین از دولت می باشد.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۶۴ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.