خشونت علیه زنان چیست؟ خشونت علیه زنان در چه اشکالی بر آنها اعمال میشود؟ چرا میزان خشونت علیه زنان در ایران، آنهم در تمامی اشکالاش روندی فزاینده طی میکند؟ و سوال آخر آن که چگونه میتوان با خشونت علیه زنان به مبارزه پرداخت؟
برای پاسخ به این سوالات در ابتدا باید تاکید نمود که خشونت علیه زنان ارتباط مستقیمی با موقعیت زن در جامعه دارد. از زمانی که جامعه به دو طبقهی استثمارگر و استثمار شونده تبدیل گردید – و همپا با این تحول – جامعهی طبقاتی با تحمیل موقعیت فرودست به زنان در برابر مردان، بسترهای مادی خشونتی را که هنوز در اقصا نقاط جهان به درجات مختلف بر زنان اعمال میشود، بوجود آورد.
بنابر این برای پاسخ به سوالات بالا، ضمن داشتن درکی روشن از مفهوم خشونت علیه زنان، باید به موقعیت زن در جامعه ایران پرداخت. برخی از افراد و جریاناتی که از خشونت علیه زنان سخن میگویند، بدون بررسی ریشههای خشونت و یا اشکالی که این خشونت در قوانین و سیاستهای دولتی بهخود میگیرد، خشونت علیه زنان را محدود به خشونتهای خانوادگی کرده و علت خشونت علیه زنان را به وجود موجودی به نام “شوهر”، “پدر” و یا “برادر” خلاصه میکنند. این جریانات که در اثر بلندتر و رساتر شدن فریاد برابریطلبانهی زنان و مردان در اقصا نقاط جهان و از جمله ایران، مجبور به واکنش به این موضوع شدهاند، از آنجا که پاسدار نظم موجود هستند، سعی میکنند با برجسته کردن بخشی از واقعیت ظاهریِ پدیدهی خشونت علیه زنان، به نتایج مورد دلخواه خود برسند. آن دسته از رسانههای ایرانی که ریشه در حکومت دارند اما تلاش میکنند تا ظاهری روشنفکرانه و کارشناسانه بهخود بگیرند، از جمله این جریانات هستند که در این روزها نیز به مناسبت ٢۵ نوامبر صفحاتی را سیاه کردند.
اما ببینیم خشونت علیه زنان چیست و در چه اشکالی اعمال میشود.
اساسا خشونت را میتوان در اشکال مستقیم و غیرمستقیم آن در جامعه بررسی کرد. برای مثال زنان برای رعایت حجاب اجباری مورد خشونت قرار میگیرند و این خشونت در اشکال مستقیم و غیرمستقیم آن بازتاب مییابد. بهصورت مستقیم زمانیست که نیروهای سرکوب رژیم به بهانهی بدحجابی زنان را دستگیر و حتا مورد ضربوشتم قرار میدهند و غیرمستقیم آن به این شکل است که زنان همواره در این ترس و واهمه قرار دارند که به بهانهی بدحجابی ممکن است مورد آزار نیروهای سرکوب رژیم قرار گیرند. در واقع تهدیدی که در این موضوع بالای سر زنان است، آنها را دچار ترس و واهمه میسازد و این اعمال غیرمستقیم خشونت بر زنان است. بنابر این از این جهت هر گونه تعرض به حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی زن که از منظر جنسیت بر او اعمال شود، خشونت علیه زن محسوب میگردد و از آن جملهاند قوانین و سیاستهایی که در این راستا تنظیم و یا اتخاذ میگردند، مانند اخراج از کار به دلیل اعتراض به شرایط کاری و یا تفکیک جنسیتی در دانشگاهها که محدودیتهایی را بر سر تحصیل دانشجویان دختر بوجود میآورد. حال اگر به این موضوع باور داشته باشیم، میتوانیم به این سوال پاسخ دهیم که چرا خشونت علیه زنان در ایران بهصورت فزایندهای رو به رشد است و این در حالیست که زنان در برخی از کشورهایی که عموما جزو کشورهای پیشرفتهتر سرمایهداری محسوب میشوند با خشونت بهمراتب کمتری روبرو هستند.
بهنظر میآید که برای پاسخ به این سوال میتوان بر روی دو دلیل اصلی تاکید نمود. اول ریشههای اقتصادی و دوم ساختار سیاسی، مذهبی و سنتها و فرهنگ حاکم بر جامعه.
یکی از دلایل افزایش خشونت علیه زنان در سالهای اخیر، گسترش فقر در میان زنان است که ارتباطی تنگاتنگ با گسترش بحران و فقر در سطح جامعه دارد. براساس آمارهای دولتی نرخ بیکاری در میان زنان دو برابر مردان میباشد و در گروه سنی ١۵ تا ٢٩ سال نرخ بیکاری زنان ۴۵ درصد میباشد. بر اساس این آمارها از تعداد شاغلان زن طی سالهای ٨۵ تا ٩٠ حدود ٩٠٠ هزار نفر کاسته شده است.
در عین حال زنان به دلیل زن بودن در محیطکار مورد تبعیض و ستم قرار میگیرند. آنها در صف نخست اخراجیها قرار داشته و نرخ اخراج زنان از ٣٣ درصد در سال ٨۴ به ۴٣ درصد در سال ٩٠ افزایش یافته است. در حالی که مشارکت اقتصادی در مردان ۶٧ درصد است در زنان این نرخ تنها ۶/ ١٢ درصد میباشد. شرکتهای پیمانکار همچنین به زنان کارگر دستمزدهای بهمراتب پایینتری پرداخت میکنند.
براساس گزارشی که در خبرگزاری ایلنا و به نقل از یک زن کارگر که در اداره منابع طبیعی علیآباد کتول (استان گلستان) کار میکند منتشر شده، وی برای روزی هفت ساعت کار و در مجموع ۴٢ساعت کار هفتگی تنها ١٠٠ هزار تومان در ماه دستمزد دریافت میکند. این زن کارگر که دارای مدرک فوق لیسانس میباشد مینویسد: “من از سر بدبختی سه سال بدون هیچ قراردادی کار کردم و دو سالونیم پای قراردادی را امضا کردم که مفاد آن را یک طرفه و به نفع کارفرما نوشته بودند. در شهری که به قول مسوولین اداره کار، هستند کسانی که با کمتر از این حقوق نیز کار میکنند”. او در اعتراض به شرایط کاری خود به اداره کار و امور اجتماعی شکایت میکند اما تنها نتیجهی این شکایت صدور حکم اخراج وی بود.
براساس گزارشی که در خبرگزاری آفتاب منتشر شده “کارفرمایان ترجیح میدهند در بسیاری از مشاغل مدیریتی و نیاز به تخصص و مهارت حتا شرایط زنان را بررسی نکنند و تنها درخواست بررسی تقاضای مردان کارجو را میدهند. با این حال، در بسیاری از مشاغل سادهتر و آن بخش از کارهایی که نیازمند تخصص و مهارت از دیدگاه کارفرمایان و براساس بازار کار نیست، زنان در اولویت قرار داده میشوند”.
از جمله اشکال خشونت علیه زنان در محیط کار مجبور کردن آنها به دادن تعهد برای ازدواج نکردن و یا بچهدار شدن است. همچنین در برخی از مراکز کار، زنان مجبور به دادن تعهد برای استفاده نکردن از مرخصی پس از زایمان میشوند.
یکی دیگر از روشهای خشونت علیه زنان در محیط کار در واقع بیگاری کشیدن از آنهاست. در یک واحد کشتار مرغ که حدود ۴٠ زن که عموما زنان سرپرست خانوار نیز هستند، کارفرما برای ممانعت از حضور بازرسان تامین اجتماعی، آنها را از ساعت ۵ عصر تا ٨ صبح به کار وامیدارد.
زنان کارگر در این کشتارگاه در حالی که از دریافت حداقل دستمزد و دیگر مزایای خود محروم هستند، بیش از ٨ ساعت در روز در این کشتارگاه کار میکنند و به دلیل کار در ساعات شب دچار مشکلات جسمی و روحی فراوانی شدهاند.
همین چند نمونه کافیست تا ببینیم که چگونه زنان کارگر به انسانی فرودست در جامعهی سرمایهداری ایران و تحت حاکمیت اسلامی تبدیل شده، و همین فرودستیست که از عرصهی اقتصاد به تمامی عرصههای زندگی کشیده شده و برای مثال در خشونت علیه زنان تجلی مییابد (حال در نظر بگیرید وضعیت زنان خانهداری را که حتا از کمترین درآمد اقتصادی نیز محروم هستند).
یکی دیگر از عوامل مهم افزایش خشونت علیه زنان، پُر رنگتر شدن نقش مذهب در قوانین و سیاستهای حکومت در طی سالیان اخیر است که منجر به اتخاذ سیاستهایی همچون تفکیک جنسیتی در دانشگاهها شده است. در قوانین اسلامی بسیاری از حقوق بدیهی که زنان در یک جامعهی بورژوایی از آن برخوردار هستند از آنان سلب میشود. حکومت اسلامی در سالهای اخیر و در حالی که با تشدید بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روبرو بوده است، به تشدید فضای امنیتی و افزایش سرکوب روی آورده است و در این میان برای حکومت استفاده هر چه بیشتر از مذهب هم بهعنوان ابزار سرکوب و هم برای توجیه ایدئولوژیک سرکوب، امری ضروری بوده است. همین عامل در کنار دامن زدن به سنتهای عقبماندهی نظامهای ماقبل سرمایهداری که هنوز هم برای جمهوری اسلامی کارکردهای خاص خودش را داشته و در فقر فرهنگی و بیسوادی – که خود ریشه در فقر اقتصادی و معیشتی دارد – ریشه دارند، منجر به افزایش خشونت علیه زنان شده است. قابل توجه آنکه بیشترین نرخ بیسوادی که هم اکنون براساس آمار رییس سازمان نهضت سوادآموزی، شامل ٩ میلیون و ٧١٩ هزار نفر میشود، در مناطقی است که بیشترین قتلهای ناموسی و از این دست خشونتها علیه زنان در آن مناطق رُخ میدهد. در این مناطق زنان و دختران در اشکالی وحشیانه بهبهانههایی به قتل میرسند که در بسیاری از کشورهای دنیا حتا جرم محسوب نمیشود.
نباید فراموش کرد که حاکمیت اسلامی، حکومتی که نوعی از فرهنگ و سنت را در این جامعه تبلیغ و اعمال میکند، خود بزرگترین قاتل زنان و دختران این کشور است. فراموش نمیتوان کرد که این حکومت بویژه در دههی اول حاکمیت خود چه تعداد از زنان و حتا دختران نوجوان را در زندانها به شدت مورد شکنجه و حتا تجاوز جنسی قرار داد و سپس آنها را به دار آویخت، آنهم تنها به خاطر عقاید سیاسیشان و باز نباید فراموش کنیم که در همین سال ٨٨ حکومت چه خشونتی را علیه زنان معترض بهکار برد، ندا آقاسلطان و ترانه موسوی تنها نمونههایی از قربانیان خشونت علیه زنان توسط حکومت هستند که به دست عوامل امنیتی و نظامی رژیم به قتل رسیدند.
اما چگونه میتوان با خشونت علیه زنان به مقابله برخاست؟
شکی نیست که کسب موقعیت برابر در جامعه و در تمامی عرصههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میتواند زمینههای خشونت علیه زنان را بخشکاند و باز شکی نیست که سوسیالیسم بهترین و یگانه پاسخ برای رفع کامل این نابرابریها و قطعیت بخشیدن به آن میباشد. اما در همین جامعهی سرمایهداری نیز میتوان با خشونت علیه زنان به مبارزه پرداخت و هر گامی که در راستای برابری جنسیتی و دفاع از حقوق زنان برداشته شود، گامی در راستای مبارزه با خشونت علیه زنان میباشد و این جدا از آن است که در جریان این مبارزه، به صفوف انسانهایی که به ضرورت برابری جنسیتی آگاه شده و به صف مبارزه با خشونت علیه زنان میپیوندند، افزوده شده و در نتیجه این صف مستحکمتر و پُرصلابتتر خواهد گردید.
در سال ١٩۶٠ و در چنین روزی سه تن از خواهران میرابال در جمهوری دمینیکن و در حالیکه عازم دیدار همسران زندانیشان بودند، توسط عوامل رافائل تراجیلو دیکتاتور حاکم بر این کشور به طرز فجیعی به قتل رسیدند. قتل این سه خواهر که همچون همسرانشان از فعالان سیاسی بودند، منجر به اعتراضات زیادی شد و این سه خواهر به سمبل مقاومت و مبارزه زنان در این کشور آمریکای مرکزی تبدیل گردیدند. یک سال پس از قتل خواهران میرابال، رافائل تراجیلو دیکتاتور این کشور نیز سقوط کرد.
در جولای ١٩٨١ از سوی گروههایی از زنان که در یک گردهمایی در بوگوتا پایختت کلمبیا شرکت کرده بودند، روز ٢۵ نوامبر بهعنوان روز مبارزه با خشونت علیه زنان اعلام گردید. در ژوئن سال ١٩٩١ نیز دو سازمان مستقل زنان، کارزاری را آغاز کردند که از روز ٢۵ نوامبر روز مبارزه با خشونت علیه زنان آغاز میشد. در نهایت در روز ١٧ اکتبر ١٩٩٩ مجمع عمومی سازمان ملل متحد، روز ٢۵ نوامبر را بهعنوان روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان تصویب کرد.
نظرات شما