ازخودگذشتگی، صداقت انقلابی، فداکاری و جانفشانی یکی از خصائل اخلاقی و مبارزاتی برجسته انسانهایی است که برای اهداف و آرمانهای بزرگ انسانی تلاش میکنند. به تمام دورههای تاریخ بشریت که نگاه کنیم، همواره انسانهای پیشرو و آگاهی وجود داشتهاند که برای تحقق آرمانهای بزرگ خود و نجات ستمدیدگان از چنگ ستمگران، با مبارزات خود، حماسهها آفریدهاند. تودههای مردم هر کشوری صدها نمونه از این حماسهها را سینهبهسینه به نسلهای دیگر منتقل کردهاند و آنها را پشتوانه شکستناپذیریشان درنبرد علیه ستمگران و دشمنان طبقاتی خود قرار دادهاند. برجستهترین این انسانها در طول تاریخ بشریت، کمونیستها بوده و هستند که تمام سرکوب، زندان، کشتار و وحشیگری طبقه سرمایهدار حاکم هرگز نتوانسته آنها را از تلاش و مبارزه برای تحقق اهداف و آرمانهای بزرگ کارگری و سوسیالیستی بازدارد. آنچه این استواری و مقاومت را تحکیم کرده است، آگاهی علمی بهضرورت برپائی جامعهای سوسیالیستی است که جبر تاریخ آن را بهعنوان بدیل سرمایهداری دیکته کرده و نجاتبخش تمام بشریت ستمدیده است.
به تاریخچه سازمان خودمان که نظر افکنیم، در شرایطی که دیکتاتوری عریان رژیم شاه حق نفس کشیدن را نیز از تودههای مردم ایران سلب کرده بود، چیزی جز باور عمیق به سوسیالیسم و ضرورت مبارزه با ستمگران برای آزادی و سوسیالیسم، نمیتوانست نیروی محرکه گروهی از کمونیستهای ایران در ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ به نبردی نابرابر با دشمنی باشد که بازور سرنیزه، میلیونها انسان کارگر و زحمتکش را به بند کشیده بود.
حماسهآفرینان سیاهکل از مرگ نهراسیدند، چراکه آگاه بودند برای آرمانی بزرگ و انسانی به نبرد برخاستهاند که نیاز جامعه ایران است. آنها در یک گروه پانزدهنفره به رهبری رفیق برجسته، علیاکبر صفایی فراهانی به جنگ دشمنی بیرحم برخاستند، قهرمانانه جنگیدند و جان خود را فدا کردند، اما این رژیم شاه نبود که با کشتار این رفقا از این نبرد پیروز درآمد. نبرد سیاهکل حماسه شد و به الگویی برای مبارزهای گستردهتر علیه رژیم حاکم تبدیل گردید. رژیم استبدادی بر این پندار خام بود که نبرد خاتمه یافته است، اما نمیدانست که این مبارزه تازه آغازشده است. چراکه در پی نبرد سیاهکل، با مبارزه انسانهایی از همان سرشت مواجه شد، که در شهرها به مبارزهای استوار و پیگیر برخاستند. رژیم ارتجاعی حاکم، اقدامات سرکوبگرانه خود را تشدید کرد. برجستهترین مبارزان آن سالها، از نمونه رفقا احمدزاده و پویان، حمید مؤمنی، اسکندر صادقی نژاد، احمد زیبرم بهروز دهقانی ، حسن نوروزی، مهرنوش ابراهیمی، نزهت و اعظم روحی آهنگران، مرضیه احمدی اسکویی، لادن و نسترن آل آقا، صبا بیژن زاده و صدها فدائی دیگر را کشتار کرد، اما نتیجه، آن چیزی نبود که ستمگران میپنداشتند. چراکه فدائی دیگر یک سازمان نبود، بلکه به یک جنبش کمونیستی تبدیلشده بود. هزاران کمونیست مبارز، پرچم فدائی را برافراشته نگه داشتند.
ستمگران به انتقام شکستشان، ۳۰ فروردین سال ۱۳۵۴ رفیق بیژن جزنی را به همراه همرزمانش، حسن ضیاء ظریفی، عباس سورکی، سعید کلانتری، عزیز سرمدی، احمد جلیل افشار، محمد چوپانزاده را در تپههای اوین به گلوله بستند و در تیرماه سال ۱۳۵۵ با کشتار اعضای رهبری سازمان و برجستهترین آنها، رفیق حمید اشرف، پایان مبارزه کمونیستی را که سازمان ما پرچم آن را برافراشته نگهداشته بود، جشن گرفتند. اما بهرغم اینکه این ضربات سنگین، سازمان ما را تضعیف کرد، اما از پای درنیامد. محال بود سازمانی که به جنبشی نوین از کمونیستها در جریان نبردی بیامان شکل داده بود، از پای درآید. مبارزه ادامه یافت و آرزوی نابودی فدائیان به نابودی خود رژیم انجامید. تودههای کارگر و زحمتکشی که رژیم آنها را به هیچ میگرفت به پا خاستند و رژیم سلطنتی شاه را به گورستان تاریخ سپردند.
با تمام وحشیگری دستگاههای سرکوب رژیم، سازمان ما از مبارزهای هفتساله که سرشار از قهرمانی، جانفشانی و فداکاری بود، پیروز بیرون آمد. درنتیجه همین مبارزه قهرمانانه و آشتیناپذیر که در جریان آن صدها فدائی جان فدا کردند، با سرنگونی رژیم شاه این بار نه هزاران، بلکه دهها و صدها هزار کمونیست و انقلابی به زیر پرچم سازمان گرد آمدند. نشان داده شد، مبارزان کمونیستی که در دشوارترین شرایط نبرد طبقاتی با ازخودگذشتگی، قهرمانی، فداکاری، با صداقت انقلابی به مبارزهای پیگیر و استوار علیه خصم طبقاتی ادامه میدهند و حتی جان خود را از دست میدهند، در قلوب کارگران و زحمتکشان جای دارند. این مبارزه اما صرفاً مبارزهای میان سازمان ما و رژیم شاه نبود. مبارزات سازمان، تأثیرات شگرفی از خود برجای نهاد. فقط این نبود که سازمان ما بهعنوان یک سازمان کمونیست جزئی جدائیناپذیر و بخش پیشرو طبقه کارگر است. صدها کارگر به جنبش فدائی پیوستند و در صفوف سازمان نبرد کردند. هنر و ادبیات پیکارجو تحت تأثیر این مبارزه رونق گرفت. دانشگاهها به تسخیر دانشجویان کمونیست درآمدند. زنانی که سالها از مبارزات دورافتاده بودند، گروهگروه به جنبش کمونیستی پیوستند.
سرنگونی رژیم شاه اما پایان مبارزه نبود، ضعف جنبش کارگری و کمونیستی مانع از آن گردید که با سرنگونی رژیم شاه، حکومتی کارگری در ایران بر سرکار آید و تودههای کارگر و زحمتکش از شر تمام ستمگریهای نظم موجود نجات یابند. رژیم شاه سرنگون شد، اما نظم سرمایهداری و طبقه سرمایهدار حاکم برجای ماندند. رژیمی وحشیتر از رژیم شاه جای او را گرفت. پیکاری سهمگینتر آغاز شد. چراکه جمهوری اسلامی یکی از مهمترین وظائفش ادامه سرکوب و کشتار وحشیانهتر کمونیستها و آزادی خواهان ایران بود. بهرغم وحشیگریهای جمهوری اسلامی از همان لحظهای که به قدرت رسید، هزاران فدائی در سراسر ایران تلاشی خستگیناپذیر را برای سازماندهی تودههای کارگر و زحمتکش آغاز کردند تا انقلابی را که نیمهکاره مانده بود به سرانجام قطعیاش برسانند. فداکاری، قهرمانی و باور به اهداف و آرمانهای سوسیالیستی و آزادیخواهانه سازمان در این دوران از مبارزه همان بود که رفقای ما درنبرد علیه رژیم شاه نمونه آن بودند. شب و روز برای فعالیت انقلابی آنها معنائی نداشت. از رفقایی که تحت شدیدترین فشار و سرکوب ارتجاع در کارخانهها ، معادن و دیگر مراکز تولیدی برای متشکل ساختن کارگران، گسترش شوراها و بسط ابتکار عمل کارگران تلاش میکردند، تا رفقایی که در ترکمنصحرا جنبش شورایی را سازماندهی کرده بودند، از رفقایی که در کردستان دوشبهدوش مردم ستمدیده کرد برای خودمختاری میجنگیدند تا رفقایی که در دورترین روستاهای بلوچستان در حمایت از مبارزه تودههای زحمتکش تلاش میکردند. از رفقایی که برای متشکل ساختن زنان در تشکلهای زنان در مبارزه بودند، تا آنهایی که در خیابانها در محاصره حزباللهیها، کمیتهچیها و پاسداران فاشیست، نشریات سازمان را پخش میکردند و مواضع سازمان را تبلیغ میکردند. از هنرمندانی که ترانه سرودهای انقلابی جاودانه تولید میکردند و ادبیات انقلابی را ترویج میکردند تا برپائی تئاترهای خیابانی توسط رفیق سعید سلطانپور. این دورانی بود که شور و اشتیاق به مبارزه به اوج خود رسیده بود. اینهمه در شرایطی انجام میگرفت که ارتجاعی هارتر از رژیم شاه کمر به قتل و نابودی فدائیان گرفته بود.
از همان نخستین ماه های به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، گروهگروه رفقای ما را دستگیر و به قتل رساندند. در ترکمنصحرا علاوه بر کشتار دهها تن از هواداران سازمان، رهبران برجسته جنبش شورایی، رفقا توماج، مختوم، واحدی و جرجانی ربوده شدند و خلخالی جلاد آنها را اعدام کرد. در کردستان، آدم کشان حکومت اسلامی دادگاههای چنددقیقهای برپا کردند و رفقای فدائی شهریار و احسن ناهید، یوسف کشی زاده، ناصر سلیمی، رشوند سرداری، گرجی بیانی، شهلا و نسرین کعبی در میان نخستین فدائیانی بودن که اعدام شدند. تعدادی از فعالان کارگری سازمان در خیابانها ترور شدند یا دستگیر و سریعاً اعدام شدند، رفقا علی و سعید میرشکاری، ناصر توفیقیان، جهانگیر قلعه میاندوآب و دهها رفیق دیگر. مبارزه در این دوره اما بسی پیچیدهتر از دوران رژیم شاه بود. میبایستی با رژیمی جنگید که اکثریتی از تودههای مردم از سر ناآگاهی و گرفتار در خرافات ریشهدار مذهبی، از ارتجاع حاکم حمایت میکردند. اما پیچیدهتر از این مبارزه، مبارزه با نفوذ عوامل دشمن طبقاتی در درون سازمان بود. فرصتطلبانی که از درون سازمان تلاش میکردند به نام فدائی تمام مبارزات و دست آوردهای چندین ساله سازمان را نابود کنند. جریانی که سرانجام نام ” اکثریت” به خود گرفت و در کنار ارتجاع حاکم ایستاد. جمهوری اسلامی صدها تن از رفقای قهرمان و مبارز ما را به جوخه اعدام سپرد، جریان موسوم به “اکثریت” اما هزاران و دهها هزار نیروی سازمان را نابود کرد. ضربه حیثیتی این مرتجعین به سازمان و جنبش کمونیستی ایران کم نبود. اگر جریان انقلابی و کمونیست ” اقلیت” نبود، حتی حیثیتی برای فدائی باقی نمیماند. چه فداکاری و قهرمانی بینظیری اعضا، کادرها و هواداران فدائیان اقلیت در مبارزه از خود نشان دادند تا حساب این خیانتکاران را از تاریخچه پرافتخار سازمان جدا کنند. فدائیان “اقلیت”، کارگر و روشنفکر، زن و مرد در تلاش برای جبران این ضربه حماسه آفریدند. آنها در زندانها، زیر شکنجههای قرونوسطایی، در پای چوبه دار و جوخه اعدام و در نبردهای رودرروی خیابانی قهرمانانه ایستادند و مقاومت کردند، تا از سنت مقاومت و ایستادگی کمونیستی فدائی برای تحقق اهداف و آرمانهای سوسیالیستی پاسداری کنند.
سال ۶۰ جمهوری اسلامی وحشیگری را به اوج رساند. هزاران تن از فدائیان اقلیت دستگیر و صدها تن را اعدام کرد. در این سال ۶ تن از اعضای کمیته مرکزی سازمان ما رفقا سیامک اسدیان، محسن مدیر شانهچی، منصور اسکندری تربقانی، یدالله گل مژده، احمد غلامیان لنگرودی و محمدرضا بهکیش در مصاف با دشمن طبقاتی جان فشاندند. صدها کادر و هوادار برجسته سازمان در طول سالهای کشتار دهه شصت، همچون رفقا جعفر پنجه شاهی، خیرالله حسنوند، غلامرضا مولائی بیرگانی، محمدعلی ابرندی، جهانبخش سرخوش، مرتضی کریمی، احمد منادی، جهانبخش سرخوش، توکل اسدیان، مجید ایوانی، ناصر الماسیان، علی جدیدی، احمد ارجمندی، داود و لقمان مداین، مسعود رحمتی، مهدی خانزاده ، زهرا بهکیش، ویدا گلی آبکناری، نفیسه ناصری، منیژه طالبی، سوزان نیکزاد.، مریم دژآگاه قهرمانانه مبارزه کردند و جان خود را درراه اهداف بزرگ سوسیالیستی و آزادیخواهانه سازمان فدا کردند. اگر رژیم شاه حدود ۴۰۰ تن از رفقای قهرمان ما را کشتار کرد، رژیم جمهوری اسلامی این رقم را به دو برابر افزایش داد. تا همین امروز نام متجاوز از ششصد تن از این رفقای قهرمان فدائی که دوره جمهوری اسلامی جان فشاندند، در یادنامه جانفشانان سازمان آمده است و کم نیستند رفقایی که در کشتارهای دهه شصت در سراسر ایران، بینامونشان به قتل رسیدند. نام و یاد رفقای فدائی که در مبارزه برای اهداف و آرمانهای بزرگ انسانی جان فشاندند، همواره در قلب بزرگ طبقه کارگر و تمام ستمدیدگان زنده و جاودان خواهد ماند
در ۲۵ اسفند روز جانفشانان فدایی بار دیگر یاد تمام رفقایی را که به خاطر اهداف و آرمانهای بزرگ سازمان درنبرد با دشمان طبقاتی جان خود را فدا کردند، گرامی میداریم و بر عهد و پیمان همیشگی خود به ادامه راه تا پیروزی سوسیالیسم تأکید میکنیم.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد.