در هر کشوری همواره سازمانهای متعددی وجود داشته و دارند که خود را سوسیالیست مینامند و ادعای دفاع از منافع و اهداف طبقه کارگر و برانداختن نظام سرمایهداری را دارند، اما تنها در جریان تندپیچهای بزرگ تاریخی و رویدادهای مهم سیاسی، هنگامی که جبر شرایط همه را ناگزیر به اتخاذ تاکتیکهای مشخص و شعارهای عملی میکند، آنگاه است که روشن میشود، این سازمانها واقعاً چه اهداف و مقاصدی را دنبال میکنند و کردار آنها در خدمت منافع کدام طبقات است؟
از این روست که لنین پیوسته تأکید داشت “نباید به گفتار باور داشت، بلکه باید تاریخ واقعی احزاب را بررسی نمود. این بررسی نباید آنقدرها در پیرامون آن چیزی باشد که خود احزاب درباره خود میگویند، بلکه باید در اطراف این باشد که مسایل مختلف سیاسی را چگونه حل میکنند و در اموری که پای منافع حیاتی طبقات مختلف جامعه یعنی ملاکین، سرمایهداران، دهقانان، کارگران و غیره به میان میآید، چگونه رفتار مینمایند.” (احزاب سیاسی در روسیه – لنین)
تجربه تمام دورانی که به ویژه جمهوری اسلامی به قدرت رسید، صحت این گفتار لنین را مکرر در ایران نیز به اثبات رساند. به عینه دیدیم که چگونه در جریان مهمترین تحولات و رویدادهای سیاسی این دوران، از جمله استقرار جمهوری اسلامی، جنگ دولتهای ایران و عراق، ماجرای اصلاحطلبی و گزینش میان بد و بدتر، برخی از این سازمانهای به اصطلاح سوسیالیست با توجیهات پوشالی مبارزه ضد امپریالیستی، دفاع از میهن، دفاع از جناح به اصطلاح معتدلترموسوم به اصلاحطلب، آشکارا تمام ادعاهایشان را در مورد سوسیالیسم و منافع کارگران کنار نهادند و از منافع سرمایهداران ، ملاکین و پان اسلامیستها دفاع کردند.
در عمل نیز، این واقعیت چنان واضح و روشن خود را نشان داد که حتا برخی از این سازمانها با ظاهراً انتقاد بعدی از عملکرد و مواضع خود، ناگزیر به این اعتراف شدند که اقدامات آنها چیزدیگری جز خدمت به منافع و اهداف طبقه سرمایهدار و تحکیم جمهوری اسلامی نبوده است.
اکنون اما سؤال این است که آیا میتوان با توجه به این تجارب نتیجه گرفت، لااقل تا جایی که پای رژیم جمهوری اسلامی به عنوان دولتی که کوس رسوایی آن در همه جا به صدا درآمده است، دیگر کسی به نام مارکسیسم و سوسیالیسم جرأت نخواهد کرد با دفاع و حمایت از جمهوری اسلامی در خدمت منافع و اهداف طبقهی سرمایهدار قرار بگیرد؟
سادهلوحی و خاماندیشی محض است که کسی تصور کند، چون جمهوری اسلامی یک رژیم ورشکسته و رسواست، چون ادعای اصلاحطلبی و استحاله درونی رژیم با شکست به پایان رسید، چون فجایع جنگ ۸ ساله، ماهیت این جنگ، اهداف جمهوری اسلامی و شعار دفاع از میهن را آشکار کرد و سرشت بورژوایی و خرده بورژوایی احزاب و سازمانهایی که با توجیهات مختلف از جمهوری اسلامی و طبقه حاکم، دفاع کردند، برملا گردید، دیگر هیچ جریانی جرأت حمایت از آن را به خود نخواهد داد.
برخلاف طبقه کارگر و تودههای مردم یک کشور که میتوانند در زندگی سیاسی خود اشتباه کنند و به تجربه، اشتباه خود را اصلاح نمایند، در مورد سازمانهای سیاسی که خصلت طبقاتیشان تعیینکننده خط مشی و سیاست آنهاست، چنین نیست. یک سازمان بورژوایی و خرده بورژوایی سوسیال – رفرمیست، قراری نیست که از تجربه بیاموزد و فیالمثل تبدیل به یک سازمان پرولتری انقلابی گردد.
علاوه بر این نباید پنداشت که ما در ایران فقط با امثال حزب توده روبرو هستیم که هر لحظه در کنار و همراه بورژوازی بوده و خواهند بود. اینها شناخته شدهترین و رسواترین سازمانهای سوسیال رفرمیستاند.
سازمانهای دیگری هم از قماش حزب توده هستند که هنوز ماهیت واقعی خود را کاملاً برملا نکرده و فقط میدان میخواهند تا خود را نشان دهند.
این واقعیت بر کسی پوشیده نیست که هم اکنون سازمانها و گروههایی وجود دارند که خود را سوسیالیست و کمونیست معرفی میکنند، اما میدانیم به مبارزه طبقاتی فراتر از چارچوب نظم سرمایهداری باور ندارند و از این رو دیکتاتوری پرولتاریا را که خط مرز کمونیسم و سوسیال – رفرمیسم است، نفی و انکار میکنند. آنها در واقعیت امر انقلاب اجتماعی و سوسیالیسم را نفی میکنند. ایدهآل آنها، مجلس مؤسسان، پارلمانتاریسم و دمکراسی پارلمانیست، از همین روست که به نفی و انکار ضرورت استقرار یک دولت شورایی کارگری در ایران میپردازند. آن را شکست خورده اعلام میکنند و بدین طریق در واقعیت امر حکومت کارگری را نفی مینمایند.
بدیهیست که این سازمانها هر آن مستعد هستند که بر سر هر رویداد سیاسی مهم و تعیینکننده، آشکارا در اردوی بورژوازی قرار گیرند. به تجربه دیدهایم که توجیهات رنگارنگی نیز برای آن دست و پا میکنند. بر همین اساس، تعجبآور نخواهد بود که هم اکنون در شرایطی که نظم سرمایهداری حاکم بر ایران، از جمیع جهات با بحران روبروست، نظم موجود به تمام معنا ورشکسته است، تمام سیاستهای داخلی طبقه حاکم در انظار کارگران و زحمتکشان با شکست روبرو شده است و سیاست خارجی طبقه حاکم به چنان بنبست و بحرانی انجامیده که سرانجام آن میتواند حتا به جنگی ویرانگر در ایران منجر شود، خلاصه کلام در شرایطی که فقط یک انقلاب اجتماعی میتواند چارهی تمام مسایل و معضلات جامعه باشد، درست در یک چنین موقعیتی، برخی دیگر از این سازمانهای به اصطلاح سوسیالیست، پرچم ضد امپریالیسم قلابیشان را به عنوان توجیهی برای حمایت پوشیده و آشکارشان از رژیم سرتاپا ارتجاعی جمهوری اسلامی و سیاستهای توسعهطلبانه و ماجراجویانه پان اسلامیستی آن، بلند کرده و حتا پیشاپیش برای دفاع از میهن بورژوازی، برای همکاری با جمهوری اسلامی اعلام آمادگی کردهاند.
این موضعگیری به وضوح نشان میدهد که اینان برخلاف ادعایشان که خود را کمونیست و سوسیالیست مینامند، بویی از مارکسیسم و کمونیسم نبردهاند. هیچ سازمان حقیقتاً کمونیست نمیتواند به بهانه جنگ، دفاعطلب شود به حمایت از بورژوازی و دولت خودی برخیزد و فراتر، متحد آن گردد. این فقط میتواند سیاست یک سازمان خرده بورژوازیی و بورژوایی سوسیال – شوونیست باشد.
هر کمونیستی این را میداند که ورشکستگی انترناسیونال دوم و ادعاهای کاذب سوسیالیستی اکثریت احزاب رفرمیست آن درست در همین نقطه آشکار گردید و سوسیال – رفرمیستها به سوسیال – شوونیست تبدیل شدند.
در ایران، اما، وضعیت سوسیال – شوونیستها از این جهت فلاکتبارتر است که نه فقط باید از رژیمی بورژوایی حمایت کنند که در وحشیگری، ستمگری و سرکوب، سرآمد تمام دولتهای بورژوائی استبدادیست، بلکه یک دولت فوق ارتجاعی دینی و پان اسلامیست نیز هست. بنابراین اینان حتا یک خرده بورژوازی دمکرات که با دولت دینی و پان اسلامیسم تسویه حساب کرده باشند، نیز نیستند.
کسی که از یک دولت دینی و گروههای پان اسلامیست حمایت میکند، کمترین قرابتی با مارکسیسم و سوسیالیسم نداشته و نخواهد داشت. چرا که کمونیستها همواره دشمنان آشتیناپذیر دولت دینی و پان اسلامیسم بوده و هستند. هر کمونیستی میداند، از وقتی که در اوایل قرن بیستم، دوران بیداری آسیا آغاز گردید و جنبشهای رهاییبخش ملل و کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره علیه امپریالیسم اوج میگیرد، کمونیستها حتا در کشورهای عقب ماندهای که اکثریت مردم آن اعتقادات اسلامی داشتند و سازمانهای پان اسلامیست، در این کشورها از نفوذ قابل ملاحظهای در میان تودهها برخوردار بودند، مبارزه علیه جریانات اسلامگرا و پان اسلامیست همواره جزئی از مبارزه آنها در جنبش انقلابی و رهاییبخش تودههای مردم این کشورها بوده است و همواره حمایت از آنها و اتحاد با آنها را رد کردند. چرا که پر واضح بود در این جریان مذهبی حتا یک ذره عنصر مترقی وجود ندارد. هر کمونیستی همواره آگاه بوده است که پان اسلامیسم تلاشی ارتجاعی برای یک عقبگرد تاریخیست؛ میخواهد امت واحدهی قرون وسطایی را با حاکمیت مقررات و قوانین ارتجاعی عهد عتیق ایجاد کند.
بر کسی پوشیده نبود که پان اسلامیسم دشمن آشتیناپذیر آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک و مدنی مردم است، چیزی جز سیاست ارتجاعی طبقات حاکم نیست و ادعای مبارزهاش با امپریالیسم نیز از همین موضع ارتجاعیست. یعنی مخالفتاش با امپریالیسم، به خاطر رواج مناسبات و فرهنگ بورژوایی بود که سستکننده سنتها و باورهای مذهبی قرون وسطاییست. این به اصطلاح ضد امپریالیسم پان اسلامیستی در عین حال ابزاری در دست طبقات حاکم و امپریالیسم برای سرکوب مردم، تحمیق آنها و به انحراف کشاندن و شکست جنبشهای انقلابی توده مردم بود.
از همین روست که در پی انقلاب سوسیالیستی اکتبر در روسیه و تشکیل انترناسیونال کمونیستی، قطعنامههای متعددی در مورد مبارزه کمونیستها علیه پان اسلامیسم، دستگاه روحانیت و محکومیت هر گونه همکاری و حمایت از این جریان ارتجاعی با توجیه مبارزهی ضد امپریالیستی صادر گردید.
انترناسیونال کمونیستی بر مبارزهی خستگیناپذیر کمونیستها علیه پان اسلامیسم به عنوان دشمن همبستگی تودههای ستمدیده در مبارزه برای رهایی از یوغ امپریالیسم و آزادی تأکید گذاشت.
کنگره دوم انترناسیونال کمونیستی در تزهای مربوط به مسئله ملی و مستعمراتی به کمونیستهای کشورهای سراسر جهان یادآور شد که “سیاست انترناسیونال کمونیستی در کل، پیرامون مسئله ملی و مستعمراتی باید مقدم بر هر چیز بر متحد ساختن پرولتاریا و طبقات زحمتکش تمام ملتها و کشورها برای مبارزه انقلابی مشترک به منظور سرنگونی ملاکین و بورژوازی مبتنی باشد… همچنین ضروریست که اولاً همواره روشن ساخت که فقط نظام شورایی میتواند برابری واقعی ملتها را تأمین کند. چرا که مقدم بر هر چیز پرولترها و سپس تمام تودههای زحمتکش را در مبارزه علیه بورژوازی متحد میسازد. ثانیاً، احزاب کمونیست باید از جنبشهای انقلابی در میان ملتهای وابسته و آنهایی که از حقوق برابر برخوردار نیستند (مثلاً در ایرلند و در میان سیاهپوستان آمریکایی) و مستعمرات حمایت کنند.” (تأکیدها از ماست)
سپس میافزاید که در دولتها و ملتهای عقبماندهتر فئودالی و پدرسالاری “ضروریست که علیه نفوذ ارتجاعی و قرون وسطایی دستگاه روحانیت، مبلغین مسیحی و عناصر مشابه مبارزه کرد.
ضروریست که علیه جنبشهای پان اسلامیست و پان آسیایی و گرایشات مشابه مبارزه کرد که میکوشند مبارزه رهاییبخش علیه امپریالیسم آمریکایی و اروپایی را با تقویت قدرت امپریالیسم ژاپنی و ترکی، اشرافیت، مالکین بزرگ و ملاها ترکیب کنند.”
اشاره به این مواضع شفاف کمونیستی انترناسیونال کمونیستی در مبارزه کمونیستها علیه پان اسلامیسم و دستگاه روحانیت، ۹۰ سال بعد، از آن رو ضروری بود که نشان داده شود، کمونیستها حتا در شرایطی که عموم کشورهایی که اکثریت جمعیت آنها را مسلمانان تشکیل میدادند، در مرحله فئودالی و نیمه فئودالی قرار داشتند، مستعمره و نیمه مستعمره بودند، هرگز در مبارزه ضد امپریالیستی خود با پان اسلامیسم و دستگاه روحانیت کنار نیامدند، با آنها متحد نشدند، از آنها حمایت نکردند، بلکه بالعکس، علیه آخوندها، دستگاه روحانیت و جنبشهای پان اسلامیست به عنوان جریانات ارتجاعی و مخرب در مبارزه ضد امپریالیستی، آزادیخواهانه و رهاییبخش مردم شرق، مبارزهای خستگیناپذیر داشتند.
مبارزه رهاییبخش مردم کشورهای اشغال شده، مستعمره و نیمه مستعمره، نیز هرگز توجیهی برای همکاری و اتحاد با جریانات پان اسلامیست نشد.
حالا بسی مضحک و رسواکننده است که سازمانهایی بر خود نام مارکسیست – لنینیست و کمونیست بگذارند، اما با توجیهات پوشالی دفاع از میهن و استقلال سیاسی، مبارزه ضد امپریالیستی و امثالهم از یک دولت فوق ارتجاعی بورژوا – مذهبی پان اسلامیست به نام جمهوری اسلامی حمایت کنند و یا با آن در مبارزهی به اصطلاح ضد امپریالیستی متحد گردند.
نه این مواضع ربطی به مارکسیسم – لنینیسم دارد و نه کمونیسم. اینها همان خرافات رویزیونیستی خروشچفیستهای روسیست که به نام سوسیالیسم به برنامه عمل سازمانهای بورژوایی و خرده بورژوایی رفرمیست تبدیل گردید و پرچمدار آن در ایران حزب توده است. سازمانی که وظیفه داشت برای یک رژیم بورژوایی ارتجاعی پان اسلامیست خصایل ضد امپریالیستی بتراشد و ابداع کند. مشکل اما این جا بود که این پان اسلامیسم به اصطلاح ضد امپریالیست در کشوری به قدرت رسیده بود که شیوه تولید سرمایهداری در آن مسلط بود و وظیفه دفاع از سرمایه، منافع طبقاتی سرمایهداران و حفظ نظم سرمایهداری بر دوشاش قرار گرفته بود که با وظیفه ضد امپریالیستی به هیچ شکلی جور درنمیآمد.
لذا مبارزه ضد امپریالیستی پان اسلامیستهای مورد حمایت تودهایها و اکثریتیها، شکلی مضحک و تماشایی به خود گرفته بود. پاسداران سرمایه که با حمایت امپریالیستها، قدرت را به دست گرفته بودند، میبایستی مبارزان ضد امپریالیست نیز باشند. لذا اصلیترین وظیفهای این ضد امپریالیسم قلابی، سرکوب کارگران و زحمتکشان، برچیدن تمام آزادیهای سیاسی، برقراری مقررات و قوانین قرون وسطایی اسلامی، لگدمال کردن ابتداییترین حقوق و مطالبات زنان، سرکوب ملیتهای تحت ستم و بالاخره کشتار و به بند کشیدن دهها هزار آزادیخواه، ضد امپریالیست و سوسیالیست از کار درآمد. سرانجام نیز برای این که تبعیضی در کار نباشد و “سوسیالیستهای” طرفدار مبارزه ضد امپریالیستی پان اسلامیستها هم مزه این مبارزه ضد امپریالیستی را چشیده باشند، در ردیف آخر سرکوب شدند. محیط امن برای سرمایهها از نو برقرار گریدد؛ سیاست اقتصادی جدید امپریالیسم به مرحله اجرا درآمد و صدور سرمایههای انحصارات امپریالیستی به ایران از سر گرفته شد. معنای مبارزه ضد امپریالیستی پان اسلامیستها و حامیان آنها کاملاً روشن شد و با رسوائی به پایان رسید. با این همه، تفکری که میپندارد در جهان کنونی چیزی به نام مبارزه ضد امپریالیستی، مجزا از مبارزه علیه سرمایه میتواند وجود داشته باشد و کافیست هر گروه سیاسی و دولتی کمی با امپریالیسم اختلاف پیدا کند تا ضد امپریالیست شود، به حیات خود ادامه داد و کافی بود تا به نحوی مفری برای بروز پیدا کند تا بار دیگر خود را نشان دهد.
تشدید مخاصمات و درگیریهای جمهوری اسلامی و قدرتهای اروپایی و آمریکایی که منتج از سیاستهای توسعهطلبانه و هژمونیطلبانه امپریالیستی و پان اسلامیستیست، با تحریمهای اقتصادی علیه جمهوری اسلامی و افزایش احتمال وقوع جنگ، این امکان را فراهم ساخت.
توجیه بند و بست با طبقه حاکم و رژیم جمهوری اسلامی، اکنون دفاع از میهن و دفاع کاذب از مردم است.
گرچه هنوز اوضاع به آن مرحله تعیینکننده نرسیده است که همه ناگزیر شوند موضع قطعیشان را اعلام نمایند و برخی از آنها عجالتاً به لفاظیهای ضد امپریالیستی مشغولاند، اما همان گونه که گفته شد، هستند سازمانهایی که هم اکنون در پشت ادعای مبارزه با امپریالیسم، موضعشان را در حمایت از جمهوری اسلامی، اما به نام دفاع از میهن اعلام کردهاند.
بر هر مارکسیستی روشن است که در پشت دفاع از میهن، دفاع از بورژوازی و سیاستهای آن قرار دارد. میهن بدون صاحب نیست. در جایی که طبقه سرمایهدار حاکم است، این میهن، میهن بورژوازیست. پرولتاریا اما میهن ندارد. انترناسیونالیست است.
سوسیالیست وطنپرست، یعنی سوسیالیست در حرف و شوونیست در عمل، اعتراف بکند یا نکند، در این واقعیت تغییری پدید نمیآید که دفاع طلبی در جریان نزاع و جنگ میان دو یا چند دولت بورژوایی چیزی، جز دفاع از بورژوازی خودی و دفاع از ادامه و تشدید استثمار کارگران، تشدید فقر و سیهروزی و به قتلگاه فرستادن کارگران و زحمتکشان نیست. دفاعطلبی، جز یک فریب و نیرنگ بورژوازی برای پیشبرد یک سیاست ارتجاعی جنگ افروزنه و انداختن بار آن بر دوش کارگر و زحمتکش نیست و این هیچ ربطی به سوسیالیسم و دفاع از منافع کارگران ندارد. تجربیات بینالمللی در جنبش کارگری نیز به وضوح صحت آن را نشان داده است. اکثریت احزاب به اصطلاح سوسیالیست انترناسیونال دوم خیانتشان را به طبقه کارگر و سوسیالیسم در زیر همین شعار دفاع از میهن در جریان یک جنگ ارتجاعی آشکار نمودند. سوسیال – شوونیستهای آلمانی توجیهات مسخرهای هم برای سرپوش گذاشتن بر این شوونیسم و دفاع از منافع بورژوازی ارائه دادند و ادعا کردند که بر طبق موازین انترناسیونال، حق هر ملتی برای استقلال ملی و دفاع از خود به رسمیت شناخته شده است. اما هیچ توجیه و ادعایی نتوانست بر حمایت و دفاع آنها از بورژوازی خودی سرپوش بگذارد. آنها به چاکران بورژوازی و دشمنان آشکار کارگران تبدیل شدند.
تنها موضع انترناسیونالیستی و پرولتری را بلشویکهای روسی تحت رهبری لنین اتخاذ نمودند که با رد دفاعطلبی و طرح شعار تبدیل جنگ به جنگ داخلی، پرولتاریای روسیه را به انقلاب برای سرنگونی بورژوازی و دولت خودی فراخواندند.
تجربه به وضوح نشان داد که یگانه راه صحیح، انقلابی و پرولتری، مسیری بود که بلشویکها علیه جنگ، علیه امپریالیسم و علیه بورژوازی جهانی اتخاذ کردند.
تجربه جنگ دولتهای ایران و عراق نیز به کارگران و زحمتکشان ایران نشان داد که بورژوازی و پادوان آن زیر شعار دفاع از میهن، اهداف و سیاستهای ارتجاعی ضد کارگری را پیش بردند.
وقتی که جنگ دولتهای ایران و عراق آغاز گردید، تودههای مردم ایران که هنوز ماهیت ارتجاعی جمهوری اسلامی و سیاستهای آن را به درستی نمیشناختند، در دام فریب میهنپرستی بورژوایی گرفتار شدند و ۸ سال متحمل چنان خساراتی شدند که هرگز آن را فراموش نخواهند کرد.
آنها که در آغاز بروز جنگ نمیدانستند، هر دو دولت ایران و عراق بنا به ماهیت طبقاتیشان، به یکسان اهداف و مقاصد توسعهطلبانه و تجاوزکارانهای را دنبال میکنند و بر این پندار خام بودند که در مقابل تجاوز دولت عراق به جبهههای جنگ میروند و کشته میشوند، زمانی به حقیقت پی بردند که دریافتند صدها هزار کشته و معلول، آوارگی میلیونها انسان و نابود شدن تریلیونها تومان ثروت کشور از همان آغاز در خدمت مقاصد توسعهطلبانه جمهوری اسلامی برای فتح کربلا و گشودن راه قدس بوده است.
آنها دیرهنگام دریافتند که در پس شعار دفاع از میهن و ادامهی ۸ سال جنگ، سیاست به بند کشیدن تمام تودههای مردم ایران از طریق حاکم ساختن تام و تمام رژیم ترور و خفقان و دیکتاتوری عریان به اجرا درآمده است. از همین رو بود که به گفتهی خمینی جنگ برای طبقه حاکم نعمت بود، اما برای تودههای کارگر و زحمتکش ایران، سراسر فاجعه و بدبختی.
پس از این تجربه تلخ و فاجعهبار جنگ ۸ ساله و فجایع بیشماری که جمهوری اسلامی در این ۳۳ سال به بار آورد، تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایران اکنون آنقدر آگاهی پیدا کردهاند که دیگر فریب جمهوری اسلامی، ضد امپریالیسم قلابی و شعارهای پوشالی بورژوازی و سوسیال – شوونیستها را نخورند.
حتا مردم معمولی کوچه و خیابان هم، اکنون نه فقط به ماهیت فوق ارتجاعی جمهوری اسلامی و سیاستهای آن پی برده، بلکه بر سر اختلافات جمهوری اسلامی و قدرتهای اروپائی و آمریکا نیز این حقیقت را دریافتهاند و به زبان خود ابراز میدارند که سیاست خارجی یک دولت، ادامهی سیاست داخلی آن است. سیاست داخلی ارتجاعی جمهوری اسلامی در خارج از مرزها، در عرصه سیاست خارجی و مناسبات بینالمللی امتداد مییابد و همین سیاست که در تعقیب اهداف و مقاصد توسعهطلبانه پان اسلامیستیست، با سیاست خارجی توسعهطلبانه و ارتجاعی قدرتهای امپریالیست در منطقهی خاورمیانه، برخورد نموده و به نزاع و جدال کنونی انجامیده است.
کارگران و زحمتکشان ایران به این حقیقت پی بردهاند که مسبب تمام فلاکت و بدبختی آنها، مقدم بر هر چیز نظم اقتصادی – اجتماعی موجود، طبقه حاکم و جمهوری اسلامیست. آنها دریافتهاند و آن را صریح و روشن ابراز میدارند که اگر امروز با تحریم روبرو هستیم و فردا ممکن است جنگی رخ دهد، نتیجهی سیاستهای هر دو طرف درگیر، یعنی جمهوری اسلامی و قدرتهای امپریالیست است.
بنابراین از هم اکنون آشکار است که این مردم دیگر فریب رژیم جمهوری اسلامی، ادعاهای ضد امپریالیستی پوشالی سوسیال – شوونیستها برای توجیه پشتیبانی از جمهوری اسلامی و پان اسلامیسم را نخواهند خورد. لذا در شرایطی که ماهیت نزاع جمهوری اسلامی و قدرتهای امپریالیست بر اکثریت بزرگ مردم ایران روشن است و به اهداف و مقاصد ارتجاعی هر دو طرف آگاهی یافتهاند، در شرایطی که جمهوری اسلامی و نظم موجود غرق در بحران است و نارضایتی تودههای کارگر و زحمتکش، هر لحظه به نقطهی انفجار نزدیکتر میشود، در شرایطی که ادامهی نزاع و بحران در سیاست خارجی رژیم، زندگی را بر تودههای کارگر و زحمتکش دشوارتر ساخته و خطر بروز جنگ نیز جان و زندگی میلیونها تن از تودههای مردم ایران را تهدید میکند، وظیفه سازمانهای حقیقتاً کمونیست، چیزی جز این نیست که برای نجات تودههای مردم ایران از شر فجایعی که جمهوری اسلامی و امپریالیسم آفریده و میآفرینند، تودههای کارگر و زحمتکش را به برپایی انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی و طبقه حاکم بر ایران فراخوانند. کسی که ادعای مبارزه با امپریالیسم را دارد، آن دسته از سازمانهایی که اعلام میکنند، مخالف امپریالیسم و جمهوری اسلامی هر دو هستند، مخالفت خود را با تحریم و جنگ ابراز میدارند، باید شعار عمل و تاکتیک خود را برای نشان دادن این مخالفت در عمل اعلام کنند. مخالفت در حرف، مخالفتی ظاهریست. جنبش کارگری و سوسیالیستی نیز تجربیات منفی فراوانی از این مخالفت صرفاً لفظی دارد. به ویژه باید به یاد آورد که احزاب سوسیالیست انترناسیونال دوم که اکثریت بزرگ آنها با آغاز جنگ به موضع شوونیستی و دفاع آشکار از بوژوازی خودی برخاستند، تا آخرین لحظات پیش از جنگ، پای قطعنامههایی را امضا میکردند که در آنها جنگ میان دولتهای بورژوایی محکوم شده بود، از تلاش برای جلوگیری از جنگ سخن به میان آمده بود و حتا میپذیرفتند که اگر جنگی رخ دهد، باید از بحران ناشی از جنگ برای برانداختن سرمایهداری استفاده کرد، اما آن چیزی را که نمیپذیرفتند و از قطعنامهها حذف میشد، شعار و راه حل لنینی – بلشویکی برای مقابله با جنگ، یعنی تبدیل جنگ خارجی به جنگ داخلی، برپایی انقلاب برای سرنگونی بورژوازی خودی بود. وقتی که جنگ آغاز شد، آنگاه بود که سوسیال- شوینیستها شعار عمل خود را در دفاع از بورژوازی خودی اعلام نمودند و گفتند، ما برای جلوگیری از بروز جنگ تلاش کردیم، اما بهرغم این تلاشها جنگ آغاز شد، حالا که جنگ آغاز شده است، باید از میهن خود دفاع کنیم. از کارگران خواستند دست از مبارزه بردارند، حتا اعتصاب نکنند و به سوی جبهههای جنگ روان شوند. لذا به حرف نباید باور داشت، بلکه عمل را باید ملاک قرار داد. کسی که فقط بگوید من با جنگ و تحریم مخالفم، اما نگوید که کارگران و زحمتکشان ایران در مخالفت با جنگ و تحریم چه باید بکنند، شرمگینانه از جمهوری اسلامی دفاع میکند. کسی که مخالف جنگ و تحریم، مخالف امپریالیسم و جمهوری اسلامیست، باید صریح و روشن در اوضاع بحرانی کنونی اعلام کند که انقلاب و سرنگونی بورژوازی خودی یگانه راه مبارزهی توأمان با امپریالیسم و جمهوری اسلامی و یگانه بدیل مقابله با تحریم و جنگ است. باید صریح و روشن از کارگران و زحمتکشان بخواهد که اعتصاب و تظاهرات برپا کنند و به انقلاب روی آورند.
آنهایی که واقعاً به مبارزه با امپریالیسم باور دارند، باید این حقیقت را دریافته باشند که بدون یک انقلاب اجتماعی، بدون سرنگونی بورژوازی و بدون مبارزه برای برانداختن نظام سرمایهداری، در دنیای کنونی که سرمایهداری در سراسر جهان مسلط است، مبارزه ضد امپریالیستی وجود نخواهد داشت. کسی که جز این فکر کند، مبارزه ضد امپریالیستیاش قلابیست که برای فریب تودههای زحمتکش مردم علم شده است.
تنها یک انقلاب اجتماعی در ایران است که میتواند صلح، رفاه، آزادی و برابری برای تودههای زحمتکش مردم ایران به بار آورد. وظیفهای مبرمتر از برپایی یک انقلاب اجتماعی در ایران نیست.
نظرات شما