سالگرد حماسه سیاهکل است و بزرگداشت خاطره رفقایی که ۱۹ بهمن سال ۴۹، قریب به نیم قرن پیش، با حمله به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل و خلعسلاح آن، آغاز مبارزه مسلحانه را اعلام کردند. آن رفقا در نبردی نابرابر درگیر شدند و جانشان را وثیقه آرمانهای کارگری و سوسیالیستی خودشان کردند. سیاهکل اگرچه به لحاظ نظامی شکست خورد، اما همه میدانیم که از نظر سیاسی پیروزی بزرگی را نصیب کمونیستها و انقلابیون کرد. سیاهکل و آغاز مبارزه مسلحانه، تمام فضای سیاسی جامعه را تحتتاثیر قرار داد و جنبش کمونیستی را وارد مرحله جدیدی کرد.
یاد آن رفقای جسور و بیباک جانفشان گرامی باد. یاد آن جانهای شیفته با سرهای پُرشور، سرهای پُرشور انقلابی که البته از آگاهی و عشق به سوسیالیسم مایه میگرفت.
بپردازم به بحث امشب. بحث امشب من دو بخش است. در بخش اول به اختصار به شرایط جامعه پیش از سیاهکل اشاره ای خواهم داشت و اینکه رفقای ما در آن سالها با چه معضلات، محدودیتها و مشکلاتی روبرو بودند و در عینحال تأکید بر این که این رفقا همواره، چه در سیاهکل، چه قبل و چه بعد از آن، با آرمانهای کارگری و سوسیالیستی زندگی کردند، برای این آرمانها تلاش و مبارزه کردند و در همین راه جان باختند.
در بخش دوم مروری کوتاه خواهم داشت البته خیلی گذرا به جنبش کارگری در یک سال اخیر و اینکه پیگیری آرمانهای کارگری و سوسیالیستی و مبارزه برای آن، امروز از محدوده کمونیستها و احزاب و سازمانهای کمونیست فراتر رفته و تقریبا به امر خود کارگران تبدیل شده است. امیدوارم بتوانم در این وقت محدود، این دو بحث را جمع و جور کنم.
همه شما میدانید که در دهه چهل، دیکتاتوری شاهنشاهی، خفقان شدیدی را بر جامعه حاکم کرده بود. در واقع فضای اختناق و سرکوبی که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ بر جامعه حاکم شده بود، در سالهای بعد از آن هم ادامه یافت و تشدید شد. اگر تا قبل از سال ۴۰ هنوز شاهد اعتصابات و اعتراضات کارگری هستیم و گاه حتا اعتصابات بزرگی در سال ۳۹ وسال ۴۰ مثلا در نفت و کورهپزخانهها داریم که البته رژیم شاه به شدت آن را سرکوب کرد و در جریان این سرکوب صدها کارگر کشته یا دستگیر و زندانی شدند، اما وارد دهه چهل که میشویم این اعتصابات به نحو چشمگیری کاهش پیدا میکند و اگر از شورش ۱۵ خرداد ۴۲ بگذریم، رویداد سیاسی مهم دیگری اتفاق نمیافتد و مبارزات کارگری همچنان رو به تنزل است و کم کم یک رکود سیاسی شدیدی بر جامعه حاکم میشود.
در عین حال رژیم شاه با راهاندازی یکسری اتحادیهها و سندیکاهای قلابی که سرنخ آنها در دست ساواک بود و اساسا ساواک آنها را اداره میکرد، عناصر مبارز و فعالان و کارگران پیشرو را شناسایی میکرد ودر هر حال کنترل پلیسی شدیدی را بر محیطهای کارگری اعمال میکرد. از طرف دیگر “انقلاب سفید شاه” و اصلاحات ارضی و تبلیغات رژیم در مورد سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات و به هر حال رونق نسبی اقتصادی که ایجاد شده بود و تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم آن بر زندگی کارگران، عامل مهم دیگری بود که در افت مبارزات خودانگیخته و اعتصابات کارگری موثر بود. در عینحال این را هم میدانیم که عملکرد حزب توده، لطمات سنگینی بر اعتبار کمونیستها و سوسیالیسم وارد کرده بود و نتایج مخربی در جنبش کارگری ببار آورده بود. تسلیمطلبیهای این حزب، خیانت رهبران این حزب، ماجرای توبهنامهها و تنفرنامههای این حزب و بعد هم تشکیلات تهران این حزب که عباس شهریاری مامور ساواک با نام مستعار اسلامی در راس آن قرار داشت که ضرباتی بر چپها و کمونیستها وارد ساخت. در هر حال حزب توده و عملکرد آن لطمات جبرانناپذیری بر جنبش کارگری و اعتبار کمونیسم و کمونیستها وارد کرده بود. گرچه حزب توده نه بر مبنای برنامه و نه بر پایه عملکردش هرگز یک حزب کمونیستی نبوده، اما در آن سالها هر کاری که این حزب انجام میداد و هر خرابکاری که میکرد به نام چپ و کمونیست نوشته میشد. و همین خرابکاریها و تسلیم طلبیها موجب شده بود که گرایش به کمونیسم و فعالیت کمونیستی محدود شود. یعنی اینکه فعالیت کمونیستی و کارگری در آن سالها در میان کارگران نه فقط از این جنبه که یک دیکتاتوری عریان و عنان گسیخته بر جامعه حاکم بود و کمترین فعالیت کارگری و کمونیستی با کنترل شدید پلیسی شناسایی و سرکوب و منهدم میشد، کار سادهای نبود، بلکه با سابقهای که از حزب توده در ذهنیت کارگران و کل جامعه نقش بسته بود، مشکلات دو چندان میشد.
در عینحال در آنسالها، تحت تاثیرشکست ها و مجموعه شرایط و پیشینهای که خلاصهوار به آن اشاره شد، بسیاری از روشنفکران، گیج و سردرگم بودند و در میان برخی دیگر از آنها نوعی روحیه یاس و سرخوردگی وجود داشت. ولی جامعه در هر حال حرکت خودش را داشت و همراه با رشد تضادهای جامعه، محافل و گروههای مختلفی هم از کمونیستها و انقلابیون شکل گرفت. البته این گروهها و محفلها عموما محافلی بودند، گروههایی بودند که سرگرم مطالعه متون مارکسیستی بودند و به لحاظ نظری یکدست نبودند بلکه تشتت نظری شدیدی هم در بین آنها وجود داشت. سوالهای مهمی که در آن موقع در برابر کمونیستها وجود داشت این بود که چگونه باید در میان کارگران فعالیت کرد و آگاهی سیاسی کارگران را ارتقا داد؟ چگونه باید تودههای کارگر را به عرصه مبارزه بویژه مبارزه سیاسی کشاند؟ چگونه باید حزب طبقه کارگر را ایجاد کرد؟ چگونه باید بر تشتت نظری و پراکندگی غلبه کرد؟ و اگر همه این سوالات را یک کاسه کنیم. سوال بزرگ این بود که چه باید کرد؟
همین جا من باید اشاره کنم که علیرغم جو خفقان و پلیسی بویژه کنترل شدید محیطهای کارگری و ذهنیت منفی کارگران در مورد کمونیستها، رفقای ما قبل از سیاهکل، هم در گروه رفیق مسعود احمدزاده و هم در گروه رفیق بیژن جزنی، برای کار در میان طبقه کارگر و در راستای تحقق آرمانهای کارگری تلاشهای زیادی انجام داده بودند و البته بسیاری از این موانع و محدودیتهایی را که من برشمردم، آنها خودشان در جریان عمل به آن پی برده بودند و از نزدیک تجربه کردند. مشغله اصلی رفقای ما پیش از آنکه هنوز سیاهکلی در کار باشد، کار و فعالیت در میان کارگران، ارتقاء آگاهی سیاسی کارگران، متشکل کردن کارگران و ایجاد حزب طبقه کارگر بود. من در این زمینه به چند نمونه و نقل قول اشاره میکنم که حرفم را مستند کرده باشم.
رفیق مسعود احمدزاده آن زمان که کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک را مینوشت یا در واقع زمانی که گروه رفیق در مورد چه باید کرد فکر میکرد و در جستجوی راه بود، مینویسد: “ما پذیرفتیم که هدف ما و سایر گروههای کمونیست باید ایجاد حزب مارکسیست – لنینیست باشد” و بعد مینویسد: “بلافاصله این موضوع مطرح شد که برای ایجاد چنین حزبی چه باید کرد؟” و بعد در ادامه در همین رابطه مینویسد: “آن وقت این دو وظیفه اساسی در برابر ما قرار گرفت، ما و سایر گروهها از یکطرف میبایست کادرهای حزب آینده را تربیت کنیم، از طرف دیگر باید زمینه چنین حزبی را در میان تودهها فراهم میکردیم یعنی ما باید با کار در میان تودهها و بویژه پرولتاریا آنها را آماده پذیرفتن چنین حزبی کنیم”.
یا رفیق امیرپرویزپویان که هم در ضرورت پیوند با کارگران و هم ضرورت ایجاد حزب طبقه کارگر تاکیدات زیادی دارد، از جمله در این مورد مینویسد: “تا با تودههای خویش بیارتباطیم، کشف و سرکوب ما آسان است. برای اینکه پایدار بمانیم، رشد کنیم و سازمان سیاسی طبقه کارگر را بوجود آوریم، باید طلسم ضعف خود را بشکنیم. با تودههای خویش رابطهای مستقیم و استوار بوجود آوریم”. رفیق پویان در آن نوشته کوتاه خود مکرر از سازمان واحد پرولتاریا، از ضرورت رهبری پرولتاریا، از سازمان اخص پرولتاریا و حزب طبقه کارگر نام میبرد که باید برای ایجاد آن و یا تشکیل آن تلاش و مبارزه و فعالیت کرد.
بسیاری از رفقای ما قبل از آنکه هنوز سیاهکلی رخ داده باشد، با محیطهای کارگری ارتباط نزدیک داشتند. برخی رفقا خودشان کارگر بودند و از نزدیک مسائل کارگری و مشکلات آن را میدیدند و تجربه میکردند. رفیق اسکندر صادقینژاد کارگر تراشکار بود و دبیر سندیکای کارگران فلزکار مکانیک و اصلا موسس این سندیکا بود. یا رفیق جلیل انفرادی که کارگر جوشکار بود و این رفیق هم عضو و دبیر این سندیکا بود و بعدا جزو رفقای سیاهکل شد، این هر دو رفیق مدتها در میان کارگران حضور فعال داشتند و با مشکلات و موانع آشنا بودند. یا باز رفیق حسن نوروزی که از دوران کودکی و نوجوانی در شهرهای مختلف و کارخانههای مختلف کارگری کرده بود و در آخر هم در بخش لولهکشی و تاسیسات راهآهن کار میکرد. این رفیق در سال ۴۸ عضو هستهای است که رفیق مسعود احمدزاده هم عضو همان هسته است. رفقای گروه احمدزاده آن سالها، دو تا برنامه در دستور کارشان بود یکی کار تئوریک، از جمله مطالعه متون مارکسیستی و ترجمه و امثال آن، یکی هم فعالیت در جهت رسوخ در میان کارگران و ایجاد زمینههای مناسب برای تشکیل حزب. رفیق حسن نوروزی مدتها این برنامه را پیش برد و در عمل با موانع سختی برخورد کرد.دراثر بیاعتمادی کارگران و ذهنیتهای منفی که از قبل بوجود آمده بود و موانع دیگری که وجود داشت، کار پیشرفت نمیکند و از او استقبالی نمیشود. در میان آن کارگران تنها یک رفیق کارگر از رفیق حسن نوروزی استقبال میکند که البته بعد به صفوف سازمان میپیوندد. رفیق یوسف زرکار. در هر حال رفیق حسن نوروزی فعالیت این دوره را جمعبندی میکند و به گروه ارائه میدهد. وی در این جمعبندی از جمله مینویسد: “هر نوع کار تبلیغی سیاسی در میان تودهها یا با تودهها بدون یک اقدام عملی و بدون یک حداقل نیروی متمرکزی که بتواند به دشمن ضرباتی وارد آورد هیولای دشمن را در ذهن مردم فرو ریزد آنها را به آسیبپذیری و امکان نابودی دشمن مطمئن سازد بیثمر است”.
این چند تا نمونه بود و نمونه های دیگری هم البته غیر ازاین ها بود. در هر حال همین فعالیتها و حرکتهای عملی و تجارب زنده در شرایط مشخص ، تجربه مشخص در شرایط مشخص، و شناخت مشخص از شرایط مشخص بود که میتوانست پایه تحلیل مشخص شود و راه و شکل مناسب مبارزه در آن شرایط مشخص هم ازآن استنتاج شود. رفیق حمید اشرف هم سالها بعد و در جمعبندی از مبارزات سازمان عینا به این مساله اشاره میکند و مینویسد: “گروه رفیق احمدزاده که از سالهای ۴۶ و ۴۷ فعالیتهایی را آغاز کرده بود و تا سال ۴۷ مطالعه متون مارکسیستی و اسناد انقلابی در دستور کارش بود، از همان اول هدف خودش را “ایجاد حزب کمونیست” قرار داده بود، رفیق حمیداشرف مینویسد: “در واقع برنامه این رفقا آن وظایفی که جلوی روی خودشان گذاشته بودند، مطالعه متون مارکسیستی، ترجمه و انتشار آثار مارکسیستی، کار روی کارگران و روشنفکران و تربیت مارکسیستی آنها، به منظور زمینهسازی برای تشکیل حزب سراسری طبقه کارگر”.
در هر حال در آن شرایط که خیلی از روشنفکران و محفلهای سیاسی پاسیو بودند و برخی دیگر پاسیفیسم و بیعملی خود را تئوریزه میکردند و یا محافل دیگری که کارهای سیاسی جزئی انجام می دادند و به فوریت ضربه میخوردند و کارشان بازدهی نداشت، رفقای ما پس از سالها تلاش، مطالعه و بررسی انقلابهای روسیه و کوبا و چین و جنبشهای مسلحانه در آمریکای لاتین و خاورمیانه، و با تکیه بر تجارب عملی خود و شناخت از شرایط مشخص و بالاخره با ارائه تحلیل مشخص از شرایط مشخص، پایههای نظری سیاهکل و مبارزه مسلحانه را تدوین کردند.
البته در آن ایام محافلی بودند که جامعه را نقد میکردند، مقاله می نوشتند نشریه می دادند وکارهائی ازاین قبیل، اما اسلحه نقد و انتقاد تاثیری در وضعیت نداشت و باید جای خود را به نقد اسلحه میداد و چقدر زیبا و بجاست گفته شاعر پرشور و کمونیست سازمان رفیق سعید سلطانپورکه گفت؛ زنده باد آن دستی که تفنگ روی کتاب نهاد! با سیاهکل و آغاز مبارزه مسلحانه، چه باید کرد پاسخ گرفته بود. پیام سیاهکل درسرتاسر کشورپخش شد. به زودی بسیاری از محافل و گروههای انقلابی دیگر در این راه گام نهادند و برخی دیگر به سازمان پیوستند. فداکاری، از خود گذشتگی و پایبندی رفقای ما تا پای جان به آرمانهای کارگری و سوسیالیستی، اندک اندک، اعتبار خدشهدار شده و از دست رفته کمونیسم و کمونیستها را احیاء کرد، شور و شوق عظیمی را درجامعه و درمیان نیروهای مبارز و انقلابی ایجاد کرد و بر یاس و نومیدی نقطه پایان گذاشت. ذهنیت جامعه بعد از سیاهکل در شعر بلندی که در آن سال ها به سرعت ورد زبانها شد، اینطور بازتاب یافت؛ آنکه میگفت حرکت مرد در این وادی خاموش و سیاه برود شرم کند!
آرمانهای کارگری و سوسیالیستی بعد از سیاهکل نیز با علاقه و دقت بیشترو جدیت بیشتری توسط رفقای ما پیگیری شد. تلاش برای تقویت آگاهی سیاسی در میان کارگران، برای تشکلیابی کارگران، برای به صحنه آوردن کارگران و برای تشکیل حزب طبقه کارگر. حدود ۲ سال یا ۲ سال و نیم بعد از سیاهکل شما میبینید که در انتشارات سازمان اعتصابات کارگری با چه دقتی دنبال می شود و از گسترش این اعتصابات صحبت میشود و آن را گامهای موثری در راه تشکل هر چه بیشتر طبقه کارگر ارزیابی میکند.
در نبرد خلق شماره ۲ فروردین ۵۳ سازمان مینویسد: “سازمان ما اینک در رابطه با تثبیت خود امکان آن را یافته است که تجارب نظامی و تشکیلاتی خود را هر چه بیشتر در خدمت رشد آگاهی و گسترش مبارزه طبقه کارگر ایران قرار دهد”.
ارتباط نزدیک با کارگران، مطالعه و بررسی از نزدیک وضعیت طبقه کارگر، بررسی و تحلیل اعتصابات کارگری، دنبال کردن مبارزات کارگران در سرلوحه فعالیتهای سازمان قرار میگیرد. در نبرد خلق شماره ۳، چند نمونه از اعتصابات کارگری از جمله اعتصاب کارخانجات کفش ملی را با دقت کم نظیری که شما حتی امروز هم نمی توانید آن دقت موشکفانه را درمیان احزاب وسازمان ها ببینید، مورد بررسی قرار میدهد و البته از این نمونهها زیاد است که همه بیانگر سرعت گیری بیشتر و دقیقتر سازمان به سمت طبقه کارگر و فعالیت در این سو میباشد.
نبرد خلق شماره ۵ دیماه ۵۳ چندین خبر اعتصاب کارگری را چاپ کرده است از نورد اهواز گرفته تا گونیبافی محمود آباد و معدن زغالسنگ و چند واحد دیگر. شما میبینید که آنجا با چه دقت بسیار بالایی از روز اعتصاب، خواستهای کارگران، اقدام کارفرما، درباره عکسالعمل کارگران و بالاخره از نتیجه اعتصاب صحبت میشود که فقط کسی میتواند چنین اخباری را تنظیم کند که از نزدیک با موضوع رابطه داشته باشد و آشنا باشد که باز هم اینها بیانگر انگیزههای کارگری و آرمانهای کارگری رفقای ماست.
جلوتر هم که میآئیم باز همین است تا قیام ۵۷.اردیبهشت سال ۵۵ در آستانه اول ماه مه، سازمان در اطلاعیهای با عنوان “کارگران ایران متحد شوید” و پیروز باد اعتصاب حقطلبانه تهران، پیرامون اعتصاب در چیت تهران (بافکار)، چیت ممتاز، سیمان ری و بی اف گودریج صحبت میکند و در عین حال از دانشجویان و عموم مردم خواسته شده از کارگران حمایت کنند.
و بالاخره در آبان ۵۶، از رشد طبقه کارگر، از اعتصابات و نشانههای تحرک جدید طبقه کارگرصحبت می شود و از پرولتاریایی که نخستین گامهای خود را در جهت آگاهی طبقاتیاش دارد برمیدارد.
بعد از قیام هم باز تا آن جا که به سازمان ما، سازمان فدائیان (اقلیت) برمی گردد، تا به امروز به آرمان های کارگری و آرمان های سرخ و سوسیالیستی رفقای سیاهکل و رفقای بنیان گذارسازمان وفادار مانده ودر راه تحقق این آرمان ها به تلاش و مبارزه ادامه داده و ادامه خواهد داد.مواضع، شعارها،برنامه، عمل و تاکتیک های سازمان نیزبه خوبی این را نشان می دهد.
اجازه بدهید من به یک نکته دیگر هم در این بخش اشاره کنم که آن هم البته مهم است و به شناخت از شرایط آن سالها هم خیلی کمک میکند، بعد وارد قسمت دوم بحث شوم. این نکته در واقع به کمیت طبقه کارگر، ترکیب طبقه کارگر و میزان سواد و تحصیل کارگران در آن سالها مربوط می شود.
آمارهائی که مربوط به ان سال ها هست نشان میدهد که تعداد کارگران، مجموعه کارگران اعم از کارگران صنعتی و خدماتی به تقریب در دهه ۴۰ و دهه ۵۰ رقمی حدود ۵/ ۲ تا ۵/ ۳ میلیون نفر بوده است. بسیاری از کارگران منشاء روستایی داشتند و به قول معروف هنوز یک پایشان توی روستا بود. بیش از ۲۳ درصد کارگران هنوز در روستاها زندگی میکردند که تکه زمینی هم داشتند حالا یا خودشان کشت میکردند یا خانوادهشان و یا فرد ثالثی که آن را اجاره میکرد. تنها ۲۰ درصد کارگران از خانوادههای کارگری میآمدند یعنی پدر یا مادرشان کارگر بود.بنابراین می خواهم بگویم که ترکیب طبقه کارگرو کم و کیف آن دراین حدبود و نه فقط سطح آگاهی سیاسی کارگران بطور کلی پایین بود، بلکه حتی سطح سواد معمولی هم بسیار پایین بود. در این زمینه آماری این جا هست که آن را میخوانم:
۳۸/ ۲۰ درصد کارگران بیسواد بودند.
۰۱/ ۱۹ درصد کارگران در حد خواندن و نوشتن سواد داشتند.
۶۳/ ۳۹ درصد کارگران ۶ کلاس سواد داشتند.(یعنی درحد دیپلم ابتدایی).
تا اینجا اگر این درصدها را جمع بزنید میشود حدود ۸۰ درصد. یعنی ۸۰ درصد کارگران بیسواد، یا در حد خواندن و نوشتن و یا در حد دیپلم ابتدایی بودند.
۵/ ۱۶ درصد کارگران در حد راهنمایی (یا سیکل اول) سواد داشتند.
۲/ ۴ درصد کارگران دیپلم متوسطه داشتند.
یعنی حدود ۲۰ درصد کارگران سوادشان بیشتر از دیپلم ابتدایی بود.
واضافه بر این، فقط ۲۳/ ۰ درصد بگیرید ۲۵/ ۰ درصد یعنی نصف نیم درصد بالاتر از دیپلم داشتند.
در واقع از این جا هم میشود تا حدودی به سطح آگاهی سیاسی و چرایی پایین بودن آن پی برد.
از همینجا من وارد بخش دوم صحبتم میشوم تا نگاهی داشته باشم به جنبش طبقه کارگر امروز و چند و چون پیگیری آرمانهای کارگری و سوسیالیستی. اجازه بدهید حالا که بحث آمار شد،این قسمت از بحثم را هم با آمار شروع کنم وآماری را در همین زمینه بخوانم. این آمار مربوط به وضعیت سطح سواد کارگران در پتروشیمی اصفهان است که در واقع وضعیت عمومی پتروشیمیها را بیان میکند وفقط منحصر به پتروشیمی هم نیست بلکه تا حدود زیادی وضعیت عمومی سایر بخشهای صنعتی را هم بیان میکند و شما میتوانید به کمک این ارقام، وضعیت عمومی سطح سواد کارگران امروز را با دهه چهل مقایسه کنید.
در پتروشیمی اصفهان تنها ۴۷/ ۱ درصد کارگران زیر دیپلم هستند، این رقم در آن سالها ۸۰ درصد بود.
۹۶/ ۳۵ درصد یا حدود ۳۶ درصد کارگران دیپلمه هستند، این رقم در آن دهه مورد بحث ۴ درصد بود.
۰۳/ ۱۳ درصد کارگران فوق دیپلم هستند و از همه مهمتر اینکه ۵۴/ ۴۹ درصد یعنی حدود ۵۰ درصد کارگران لیسانس و بالاتر از لیسانس هستند!
مجموع این دو رقم آخر یعنی کارگران فوق دیپلم و لیسانس و بالاتر از لیسانس که الان بالای ۶۳ درصد است، همانطور که قبلا گفتم در آن دوره نصف نیم درصد بود یعنی ۲۳ صدم درصد. میزان سواد البته در سطح پتروشیمیها بالا است، اما همانطور که اشاره کردم این موضوع به هیچوجه منحصر به پتروشیمیها نیست. در سایر واحدهای صنعتی هم وضعیت تقریبا به همین شکل است. برای مثال در راهآهن، سال ۶۵ مجموعه کارگرانی که مدرک ابتدایی یا سیکل داشتند بالای ۵۰ درصد بود. اما در سال ۹۵ به کمتر از ۱۰ درصد رسید و در حال حاضر فقط یک درصد از کل پرسنل راهآهن مدرک ابتدایی دارند و ۴ درصد سیکل، در عوض ۳۳ درصد کارگران دیپلمه هستند، ۱۶ درصد فوق دیپلم و ۴۶ درصد لیسانس و بالاتر از لیسانس هستند.
الان حدود ۱۴ میلیون کارگر داریم که با در نظر گرفتن تعداد اعضای خانوادههای کارگری، اکثریت جمعیت کشور را تشکیل میدهند و میبینید که طبقه کارگر نه از لحاظ کمی، نه از نظر سطح سواد و البته که نه از نظر آگاهی سیاسی و میزان اعتراضات واعتصاباتش و حضور فعالش در عرصه سیاسی که به ان اشاره خواهم کرد، با طبقه کارگر در دهه چهل و حتا دهه پنجاه قابل مقایسه نیست. اگر در آن سالها حضور یک روشنفکر یا کسی که لیسانس داشت و تحصیلات دانشگاهی داشت در محیطهای کارگری با هزار و یک سوال و مانع و مشکل روبرو بود، امروز بسیاری از لیسانسیهها یا بیکارند و یا اساسا راه دیگری جز کارگری ندارند . این که کسی بامدرک لیسانس و فوق لیسانس کارگری کند، موضوعیست که هم برای کارگران جا افتاده است ، هم برای طبقه سرمایهدار حاکم وهم برای رژیم سیاسی ای که پاسدار این نظم است و حافظ منافع این طبقه است.
در طول این چهل سال دیکتاتوری رژیم جمهوری اسلامی و بهرغم سرکوبهای خشن و کشتارهای دستجمعی و زندان و اعدام انبوه بیشماری از کارگران پیشرو که تا یکی دو سال بعد از قیام ۵۷ در شوراهای کارگری متشکل شده بودند، جنبش کارگری گامهای بسیار بلندی بویژه در ۲۰ – ۱۵ سال اخیر به جلو برداشته است. جنبش کارگری هم از نظر تشکلیابی، هم به لحاظ رشد و ارتقاء آگاهی سیاسی در صفوف کارگران، هم ازنظر رشد روحیه اتحاد و همبستگی طبقاتی در میان کارگران و بالاخره از لحاظ گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری و تظاهرات پرشور خیابانی رشد و پیشرفت بسیارزیادی داشته است که نمونههای آن را شما در دهه چهل روشن است که نمیتوانید پیدا کنید. اگر که به اعتصابات و اعتراضات کارگری در همین سال جاری نگاه کنیم میبینیم که این اعتصابات هم تعدادشان زیادتر شده و هم شمار کارگرانی که در اعتصاب شرکت کردهاند رو به افزایش است. سوای هفتتپه و فولاد که چندین بار دست به اعتصاب و تجمع و راهپیمایی زدند و اعتصاب و راهپیماییهای پرشور اخیرشان تمام فضای سیاسی جامعه را تسخیر کرد، ما در هپکو، آذرآب و بسیاری واحدهای دیگر هم اعتصاب داشتیم. اما نکته قابل ذکر این است که اگر به این اعتصابات دقیقتر نگاه کنیم، می بینیم که درعین آن که اعتصابات تک واحدی خیلی زیاد است، اما در عینحال اعتصاب همزمان در چند واحد یا اعتصابات فراواحدی هم بیشتر شده است. مثلا ما در برق، مخابرات، در پتروشیمی و در معادن زغالسنگ اعتصاب فراواحدی و یا تجمعهای فراواحدی زیاد داشتیم. سالهای ۹۶ و ۹۵ و حتا ۹۴. کارگران از واحدهای مختلف و از شهرهای مختلف میرفتند تهران آنجا در مقابل ادارات یا شرکتهای مربوطه تجمع برگزار میکردند. یا در معدن زغالسنگ که همزمان چند معدن زغالسنگ کرمان و سمنان با هم دست به اعتصاب زدند. حالا در این یکی یا دو سال اخیر، بخصوص در یک سال اخیر میبینیم که این تیپ اعتصابات بیشتر شده است. برای مثال ما چند اعتصاب سراسری کارگران صندوق بیمه کشاورزی را داشتیم که حدود ۶ هزار نفرند یا اعتصاب کارگران حمل و نقل خلیجفارس را همزمان در چند استان داشتیم که حدود ۱۳۰۰ نفر در آن کار میکنند.
از اینها مهمتر ما چند اعتصاب سراسری کارگران راهآهن را داشتیم و دست کم سه اعتصاب یا ۴ اعتصاب سراسری رانندگان و کامیونداران را. این تیپ اعتصابات یک روندی را به ما نشان میدهد و آن روند این است که اعتصابات تک واحدی اندک اندک دارند به اعتصابات سراسری در یک رشته معین گذار میکنند. این روشن است که این اعتصابات سراسری در یک رشته معین، بیانگر این است که کارگران توانستهاند در آن رشتهها تشکلهایی را ایجاد کنند که بتواند مبارزه و اعتصاب در چند واحد را با هم هماهنگ کند و سازمان دهد. این تشکلها در واقع همان کمیتههای هماهنگی یابیشتر شوراهای هماهنگی هستند. این جهتگیری یعنی گذار از اعتصابات تک واحدی به اعتصابات چند واحدی در یک رشته معین، در واقع در مسیری است که باید در ادامه خودش به اعتصاب عمومی سیاسی سراسری برسد و زمینه را برای قیام مسلحانه و سرنگونی نظم موجود فراهم کند.
در جنبش کارگری، ما در عینحال شاهد این واقعیت هستیم که خصلت سیاسی مبارزات طبقه کارگر پر رنگتر شده است، خواستهای سیاسی بیشتر شده است. علاوه بر این در شعارها و پلاکاردها، آشکارا جنبههای ضد سرمایهداری مبارزات کارگران را میبینیم. مرگ بر این دولت مردم فریب، ما کارگران آهنیم ریشه ظلمو میکنیم، کارگران بیدارند از استثمار بیزارند و از این نمونهها. علاوه بر این موضوعات، که همگی نشاندهنده این واقعیت انکارناپذیر است که جنبش طبقه کارگر رشد کرده و جلو آمده، ما شاهد حضور پر رنگ خانوادهها در اجتماعات خیابانی کارگران هستیم. اما موضوع فوقالعاده مهم دیگری که بطور خاص باید روی آن تاکید بشود، اعتصابات و اعتراضات پرشور خیابانی در فولاد و هفتتپه است. اعتصابات و تظاهرات طولانی مدت، سخنرانی کارگران پیشرو در جمعهای کارگری و بالاخره سر بر آوردن شورای مستقل کارگران هفتتپه از درون اعتصاب و مهمتر از آن طرح شعار نان و کار و آزادی و ارائه آلترناتیو و بدیل شورایی و کارگری توسط کارگران هفتتپه و اسماعیل بخشیست. این اتفاقی که افتاد، در جنبش کارگری و در تمام دوران حیات جمهوری اسلامی سابقه نداشت. پیش از آن تودههای مردم زحمتکش، جوانان و بیکاران و تهیدستان در خیزش تودهای دی ماه ۹۶ با شعارهایی چون مرگ بر خامنهای مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر جمهوری اسلامی خیلی صریح و روشن گفته بودند که چه نمیخواهند! اما نگفته بودند چه میخواهند! خامنهای نباشد، دیکتاتور نباشد، رژیم جمهوری اسلامی نباشد، چه باشد؟ به این پرسش طبقه کارگر باید پاسخ میداد و پاسخ داد. کارگران هفتتپه با طرح آلترناتیو شورایی و کارگری، بساط بورژوازی اپوزیسیون و آلترناتیوهای قلابیشان را به هم ریخت. طبقه کارگر با طرح شعار نان، کار، آزادی، اداره شورایی که در عینحال فشرده خواستهای عموم زحمتکشان هم هست، حمایت وسیع و گسترده سایر اقشار را نیز بدست آورد. همه اقشار زحمتکش و معترض و ناراضی دیگر، بر گرد پرچمی حلقه زدند که طبقه کارگر در هفتتپه آن را برافراشت و این ماجرا به نقطه عطف مهمی در جنبش طبقاتی کارگران تبدیل شد. هفتتپه به همگان ثابت کرد که اگر قرار است رژیم جمهوری اسلامی در یک انقلاب تودهای و کارگری سرنگون شود، رهبر آن انقلاب کس دیگری جز طبقه کارگر نیست. هفتتپه، مستقل از اینکه کسی خوشش بیاید و آن را بپسندد یا نپسندد و از آن خوشحال بشود یا نارحت شود، به همگان نشان داد که آلترناتیو رژیم جمهوری اسلامی چیز دیگری جز یک آلترناتیو شورایی و کارگری نیست و همه کسان دیگری که غیر ازاین می گویند ویا دنبال مجلس مؤسسان و امثال ان هستند ول معطلند!
آرمانهای کارگری و سوسیالیستی که سابقا انحصاراً و یا بیشتر،روشنفکران کمونیست و سازمانهای کمونیستی ومعدود کارگران آگاه و کمونیست پرچمدار آن بودند، میبینیم که حالا علاوه بر سازمان های کمونیست، دارد توسط خود کارگران پیگیری میشود. کارگران وارد صحنه مبارزه سیاسی شدهاند و دارند برای کار و نان و آزادی و استقرار حکومت شورایی مبارزه می کنند.
یک جمله دیگر هم بگویم و بحثم را تمام کنم.
در طول تمام این نیم قرن اخیر – گذشتههای دورتر به کنار – در طول این نیم قرن تلاشها و مبارزات فراوانی در راه آرمانهای کارگری و سوسیالیستی ، برای ارتقاء آگاهی سیاسی کارگران و برای متشکل ساختن طبقه کارگر صورت گرفته است. جنبش طبقاتی کارگران بیشک پیشرفتهای بسیاربزرگی داشته است. اما لازم است که گفته بشود و تأکید شود که این پیشرفتها به هیچوجه از وظایف کمونیستها و سازمان های کمونیست کم نمیکند، بلکه آن را زیادتر هم میکند. جنبش کارگری ایران بهرغم پیشرفتهای انکارناپذیرش اما هنوز که هنوز است، طبقه کارگر ایران از تشکلهای صنفی خود محروم است ، از حزب اخص و طبقاتی خود محروم است و هنوز از ان درجه ازتشکل و سازماندهی که لازمه پیروزی انقلاب کارگریست برخوردار نیست. وظیفه همه کمونیستهاست که در هر شکلی که میتوانند درجهت برطرف ساختن این کسر و کمبودها، یاری رسان طبقه کارگر باشند.
تا کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و تا تحقق آرمانهای کارگری و سوسیالیستی هنوز راه زیادی در پیش است و کارهای زیادی باید انجام داد. ممنون ازحوصله و توجه شما و خسته نباشید.
متن کامل نشریه کار شماره ۸۱۰ در فرمت پی دی اف
نظرات شما