اختلافات و تضادهای بین دولت جمهوری اسلامی با دولت آمریکا و متحدان منطقهای آن در پی سفر وزیر خارجه آمریکا به منطقه و اعلام برگزاری اجلاسی در لهستان با محوریت موضوع ایران در روزهای ۱۳ و ۱۴ فوریه بار دیگر افزایش یافت، و طرفهای درگیر هر بار به تندی یکدیگر را مورد خطاب قرار دادند.
به گفته مایک پومپئو تعدادی از کشورهای آسیایی، آفریقایی و اروپایی در این اجلاس شرکت میکنند و هدف از برگزاری این اجلاس خنثا کردن نقش “بیثبات کننده ایران” در خاورمیانه است. به گفته وی آینده حکومت بشار اسد نیز بخشی از مذاکرات این اجلاس خواهد بود. مایک پومپئو در سفر خاورمیانهای خود از کشورهای اردن، مصر، بحرین، عربستان، امارات متحده عربی، قطر، عراق، عمان و کویت دیدار کرد. او در عراق ضمن دیدار با مقامات دولت مرکزی، در اربیل نیز با مقامات اقلیم کردستان مذاکراتی انجام داد. وی پس از بازگشت از عراق گفت: “در اهمیت نبرد علیه داعش و مقابله با ایران بین ما درک مشترکی وجود دارد”. او در دانشگاه آمریکایی قاهره نیز بخش عمده سخنان خود را به اهمیت مقابله با گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه اختصاص داد.
مایک پنس معاون ترامپ نیز سهشنبه ۲۵ آذر در جمع سفرای آمریکا در کشورهای جهان، با حمایت از سیاستهای ترامپ و انتقاد به عملکرد دولت اوباما در عدم حمایت از اعتراضات سال ۸۸ در ایران، گفت: “ایالات متحده در برابر جمهوری اسلامی که دنبال تمامیتطلبی در خاورمیانه است، ترور و بیثباتی را ترویج میکند، خواهد ایستاد” وی خطاب به سفرای آمریکا گفت: “این پیام را به همه منتقل کنید که آمریکا به مسند قدرت بازگشته است”.
افزایش تهدیدهای لفظی و حتا فراتر از آن بین دولتهای ایران و اسرائیل نیز یک جنبهی مهم دیگر از این تحولات است. نتانیاهو نخستوزیر اسرائیل ضمن تایید حمله اسرائیل به انبارهای سلاح ایران در فرودگاه دمشق برای نخستین بار از انجام صدها حمله به اهدافی متعلق به ایران و حزبالله لبنان در سوریه خبر داد. پیش ازاین اسرائیل هیچگاه رسما این حملات را تایید و یا تکذیب نمیکرد. وی همچنین دولت ایران را تهدید کرد که تا تمام نیروها و سلاحهایاش را از سوریه بیرون نبرد این حملات ادامه خواهند یافت. از سوی دیگر جعفری فرمانده سپاه نیز در پاسخ به نتانیاهو، اسرائیل را “تهدید” به حمله با موشکهای نقطه زن کرد. وی گفت: “بدانید اگر برابر برخی اقدامات مذبوحانه شما صبر پیشه میکنیم، حکمتی بزرگ در آن نهفته است”. اما وی توضیح نداد که این حکمت بزرگ چیست، تا سرپوشی باشد بر ناتوانی دولت ایران برای جنگ علنی و گسترده با اسرائیل و ترس از درگیری مستقیم با اسرائیل که کنترل دامنه جنگ را آنگاه از دست جمهوری اسلامی خارج خواهد ساخت.
جمهوری اسلامی این را بخوبی میداند که در شرایط امروزی خود به دلایل بسیاری قادر به جنگ گسترده نه با اسرائیل است و نه با آمریکا و نه حتا با دیگر کشورهای منطقه، این را ظریف نیز اعتراف کرد وقتی که گفت “ما بدنبال درگیری با آمریکا نیستیم”.
اما در عینحال جمهوری اسلامی نه قادر است و نه حاضر تا از سیاستهای توسعهطلبانه خود در منطقه دست بردارد، برای همین هم سعی میکند عموما با سیاست چراغ خاموش و با نامهای دیگر بدون آنکه حضور مستقیم خود را به طور رسمی تایید کند، این سیاست را پیش ببرد. برای نمونه در لبنان توسط “حزبالله”، در یمن حوثیها، در عراق گروههای شبه نظامی متعدد که در “حشد الشعبی” دست بالا را دارند، در فلسطین گروههایی از نوع “جهاد اسلامی” و همچنین در سوریه با نفوذ در دولت بشار اسد.
اما نکتهای که وجود دارد این است که دامنه این سیاست به اصطلاح با چراغ خاموش آنچنان گسترده و فراگیر شده که دیگر قابل تحمل برای دولتهایی که در مقابل جمهوری اسلامی قرار دارند نیست. برای نمونه شکلگیری دولتی در عربستان که شدیدا در برابر جمهوری اسلامی موضع دارد نتیجه تحولات همین سالهاست.
واقعیت این است که حمله آمریکا به عراق و سرنگونی دولت صدام حسین، بهترین شرایط و امکان را برای گسترش جاهطلبیهای منطقهای جمهوری اسلامی فراهم ساخت، اما گسترش و تداوم جاهطلبیهای منطقهای جمهوری اسلامی به کشورهای دیگر همچون بحرین و یمن در طول این سالها، از طرف دیگر شرایط را بهگونهای مهیا کرد تا دولت آمریکا بتواند به راحتی صفی از کشورهای منطقه را در برابر جمهوری اسلامی شکل دهد که امروز به کمتر از عقب راندن ایران تا مرزهای داخلی به چیز دیگری راضی نیستند. تغییرات در کابینه ترامپ از جمله پست مشاور امنیت ملی که در اختیار جان بولتون قرار گرفت و وزارت خارجه آمریکا و اخیرا وزارت دفاع نیز در همین راستا صورت گرفت تا تیمی در دولت آمریکا مشغول به کار شود که فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی را هدایت کند.
تمام تحولات روزها و هفتههای اخیر نیز گواه همین مساله هستند. برقراری مجدد تحریمهای اقتصادی علیه ایران تنها یک شکل از افزایش فشار بر جمهوری اسلامی است و دولت آمریکا همراه با متحدان منطقهای خود اکنون بدنبال تشدید این فشارها از نظر سیاسی (و هم از نظر اقتصادی) بر روی جمهوری اسلامی هستند تا آن را کاملا به عقب برانند. حتا دولت عراق نیز به دلیل شرایط منطقهای و جهانی تا حدودی مجبور به همراهی با آمریکا شده است. کاهش روابط اقتصادی بهویژه واردات کالا از ایران، اخراج کارگران ایرانی و جدا از آن روابط حسنه دولت اقلیم کردستان با آمریکا بیانگر این است که جمهوری اسلامی اکنون تنهاتر از گذشته باید در برابر آمریکا و دولتهای منطقهای متحد او بایستد.
اما آیا جمهوری اسلامی در برابر این فشارها تن به عقبنشینی از مواضعی که پس از سالها بدست آورده و برای آن هزینههای بسیار کرده است، خواهد داد؟
اگرچه جمهوری اسلامی برای عقبنشینیهای محدود – آن هم بدون سروصدا – آمادگی دارد و بارها نیز این عقبنشینیها را در شرایطی که گریزی از آن نبوده انجام داده، اما همانطور که در بالا آمد، جمهوری اسلامی به دلایل بسیار نه حاضر است و نه قادر به عقبنشینی کلی از موضوعی که بنیاد سیاست خارجی آن را تشکیل میدهد. از تاثیر ساختار ایدئولوژیک دولت و تلفیق مذهب وسیاست گرفته تا بحران همه جانبه داخلی، از جمله عواملی هستند که باعث میشوند تا جمهوری اسلامی بر ادامه سیاست خود اصرار بورزد. برای مثال بحران داخلی یک عامل مهم است. جمهوری اسلامی در تمام این سالها تمامی معضلات اقتصادی را به “دشمن خارجی” نسبت داده است. در واقع وجود “دشمن خارجی” همواره بهانهای برای پوشش در ناتوانی جمهوری اسلامی برای مقابله با گسترش بحران اقتصادی بوده و باز به همین بهانه در جامعه جو امنیتی ایجاد کرده، خواستهای برحق تودهها را بیپاسخ گذاشته و اعتراضات آنها را سرکوب کرده است. جمهوری اسلامی اگر بخواهد پس از سالها از شعارهای خود در این رابطه عقبنشینی کند، دیگر پاسخی به تودهها ندارد و همین مساله میتواند به گسترش موجی انقلابی و ویرانگر منجر شود که جمهوری اسلامی را به گورستان تاریخ بسپارد. بویژه در شرایط کنونی که بحران اقتصادی و تورم افسارگسیخته اکثریت بسیار بزرگی از جامعه را به فقری کشنده سوق داده است.
بنابراین تنها چشمانداز ممکن در شرایط کنونی، گسترش تضاد بین جمهوری اسلامی با دولت آمریکا و متحدان منطقهای آن است. واقعیت این است که تضاد و تخاصم بین ایران و آمریکا و دولتهای متحد او در منطقه بویژه اسرائیل و عربستان به حدی رسیده که دیگر عقبنشینیهای جزیی کارساز نخواهند بود و نمیتواند این تنشهای حاد را فرونشاند. اینکه وزیر خارجه آمریکا در عراق به مقامات عراقی در مورد حمله اسرائیل به نیروهای شبه نظامی طرفدار حکومت ایران در خاک عراق هشدار میدهد و میگوید “دیگر آمریکا نمیتواند مانع انجام این کار از سوی اسرائیل شود” و یا هشدار “اندیشکده مطالعات امنیتی اسرائیل” (که عموما از ژنرالهای بازنشسته ارتش اسرائیل تشکیل شده) در مورد گسترش دامنه درگیریهای دولت اسرائیل با جمهوری اسلامی و امکان حمله اسرائیل به مکانهایی در خاک ایران در سال ۲۰۱۹ از جمله فاکتهای این واقعیت هستند.
این گسترش تضاد خواه ناخواه بر تیره شدن روابط بین اروپا و ایران نیز تاثیر خواهد گذاشت. محکومیت شدید آزمایش موشکی ایران از سوی فرانسه، حملات روزنامههای به اصطلاح اصلاحطلب جمهوری اسلامی به بیعملی اروپا در برابر بنبست کامل “برجام” از نشانههای این موضوع هستند که از هم اکنون بروز کردهاند.
مساله مهم دیگرترس کشورهای امپریالیستی از قدرتگیری طبقه کارگر در ایران است. واقعیت این است که تحولات ماههای اخیر در ایران، و رادیکالتر شدن مبارزات و خواستهای تودهها، بویژه طبقه کارگر که شعار” نان کار آزادی اداره شورایی” و فراگیرشدن این شعار در جامعه از جمله تجلیات آن است، امپریالیستها و سرمایهداران داخلی را بشدت نگران کرده است. امپریالیستها امروز نگران از برقراری حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان در ایران هستند و از همین رو و به دلیل ناتوانی جمهوری اسلامی در مقابله با گسترش بحران و در نتیجه عدم ثبات سیاسی و امکان سرنگونی آن با یک انقلاب تودهای، از هم اکنون این پنجره را نیز باز کردهاند که در صورت سرنگونی جمهوری اسلامی چه آلترناتیوی را برای ایران دستوپا کنند و چه مقدمات و ابزارهایی برای این آلترناتیوسازی امپریالیستی لازم است.
متن کامل نشریه کار شماره ۸۰۷ در فرمت پی دی اف
نظرات شما