می‌گیم شاه نمی‌خوایم نخست وزیر عوض میشه

در پی افزایش شدید بهای سکه و ارزهای خارجی و بی‎ارزش شدن ریال، ولی‎الله سیف رئیس کل بانک مرکزی با تصویب کابینه‎ی روحانی، جای خود را به عبدالناصر همتی سفیر جمهوری اسلامی در چین داد. وی پیش‎تر مدیرعاملی بانک سینا، بانک ملی و ریاست بیمه مرکزی را برعهده داشت. او هم‎چنین به مدت ۵ سال در دوران ریاست‎جمهوری روحانی، عضو کمیته اقتصادی شورای عالی امنیت ملی بود. ولی‎الله سیف نیز پیش از این‎که بر صندلی ریاست کل بانک مرکزی بنشیند، هم‎چون عبدالناصر همتی ریاست هیات مدیره و مدیرعامل بانک ملی، مهم‎ترین بانک ایران را برعهده داشت. ریاست هیات مدیره و مدیرعاملی بانک‎های ملت، صادرات، سپه، کارآفرین و فیوچر بانک (بحرین)(۱) از دیگر مسئولیت‎های سیف قبل از ریاست بر بانک مرکزی بوده است.

در یک کلام سیف و همتی هر دو از مدیران با سابقه‎ی اقتصادی و بانکی بوده‎اند که در زمان مدیریت آن‎ها نه تنها ریال به یکی از بی‎ارزش‎ترین ارزهای جهان تبدیل شد، بلکه بانک‎ها نیز به طور واقعی به دلایلی چند از جمله رکود اقتصادی، نرخ‎های بالای بهره‎، وام‎های سوخت شده و سرمایه‎گذاری‎ در مسکن و سایر رشته‎ها به ورشکستگی کامل رسیدند.

با توجه به این پیشینه، آیا می‎توان گفت کوچکترین تفاوتی بین رئیس جدید و قدیم بانک مرکزی وجود دارد؟! بدون کم‎ترین تردید پاسخ به این سوال یک نه بزرگ است  و افزایش نرخ دلار در روزهای اخیر و رسیدن به بالای ۱۱ هزار تومان (و افزایش بهای سکه به ۴ میلیون و پانصد هزار تومان) در روز یکشنبه ۷ مرداد و به عبارتی افزایش نزدیک به ۲۰ درصدی بهای دلار تنها طی دو روز این را ثابت میکند.

ابتدا لازم است این موضوع را یادآوری کنیم که رئیس کل بانک مرکزی تنها یک مهره در ساختار حاکمیت است. اگر صحبت از بی‎ارزش شدن ریال و یا ورشکستگی بانک‎ها می‎شود، دلیل‎ اصلی‎اش وجود مهره‎هایی چون سیف و همتی در راس بانک‎ها نیست. علت‎اش کل نظام سیاسی – اقتصادی حاکم است. آدم‎ها در این جا در واقع پیشبرنده‎ی سیاست‎هایی هستند که در کل حاکمیت و در چارچوب منافع نظام اقتصادی مستقر اتخاذ می‎شود. بنابراین سیف و همتی هر دو پیشبرنده‎ی سیاست‎های حاکم بر جمهوری اسلامی بوده‎ و هستند و نه چیزی دیگر.

به همین دلیل اگر بخواهیم ببینیم که آیا تکیه همتی بر صندلی ریاست بانک مرکزی می‎تواند منجر به اتخاذ سیاست‎هایی متفاوت شده و تاثیری در جلوگیری از افت بیشتر ارزش ریال داشته باشد، باید موضوع تغییر ریاست بانک مرکزی را به کناری گذاشته و به اصل مساله یعنی به سراغ سیاست‎های اقتصادی جمهوری اسلامی در شرایط کنونی برای مقابله با کاهش روزانه ارزش ریال رفت و بررسی کرد که آیا جمهوری اسلامی قادر به جلوگیری از کاهش ارزش ریال است یا نه؟ بعد از پاسخ به این سوال است که می‎توان علت واقعی برکناری رئیس کل بانک مرکزی و انتخاب فردی از نوع سیف و فقط با یک نام دیگر را دریافت.

در اواخر دوران ریاست‎جمهوری احمدی‎نژاد بود که ارزش ریال به شدت افت کرد. روحانی تا چندی پیش، جلوگیری از کاهش شدید ارزش ریال به مانند اواخر دوران ریاست‎جمهوری احمدی‎نژاد را موفقیت بزرگ کابینه‎ی خود می‎خواند و هر بار به بهانه‎ای این مساله را به رخ جناح اصولگرای درون حاکمیت می‎کشید، سیاستی که البته بیشترین نفع را نیز برای سرمایه‎داران ایران به همراه آورد.

اگرچه از شیب تند کاهش ارزش ریال در آن سال‎ها کاسته شد، اما همان‎طور که ما بارها در نشریه کار به این موضوع پرداخته و نوشته بودیم، این مساله واقعیت اقتصاد ایران نبود. کابینه‎ی روحانی نتوانست جلوی تشدید رکود را بگیرد و تورم نیز به صورت واقعی هرگز تک رقمی نشد. از آن سو، رشد نقدینگی در این سال‎ها به میزانی بی‎سابقه رسید و حتا از دوران ریاست جمهوری احمدی‎نژاد نیز سبقت گرفت. پولی که در دستان یک گروه بسیار اندک متراکم شده بود.

در واقع مهم‎ترین نتیجه‎ی سیاست‎های اقتصادی کابینه‎ی روحانی در سال‎های اخیر، افزایش شتاب شکاف طبقاتی بود. نتیجه‎ی افزایش ثروت در دستان گروهی اندک در حالی که اقتصاد به رکود رفته و حتا بخش مسکن نیز با سودهای ۸۰ درصدی‎اش در اغما بسر می‎برد، شتاب‎گیری خارج شدن پول از کشور و سرازیر شدن آن به بازارهای کشورهای دیگر از ترکیه و امارات متحده و مالزی گرفته تا کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی و جنوبی برای کسب سود بود.

نتیجه‎ی سیاست کابینه‎ی روحانی با تزریق روزانه ده‎ها میلیون دلار (و برخی روزها حتا بیش از ۲۰۰ میلیون دلار) به صرافی‎ها برای این‎که ارزش برابری دلار و ریال نوسانات شدیدی نگیرد، برای طبقه سرمایه‎دار ایران، ثروتمندتر شدن همان گروهی اندک بود که با ریال، دلار ۳۵۰۰ تومانی خریده و به اشکال و عناوین گوناگون به خارج از کشور منتقل کردند. در واقع این گروه از رانتی که روحانی در اختیار آن‎ها قرار داده بود بیشترین بهره را بردند. اما از آن‎طرف رشد نقدینگی مانند یک بمب ساعتی عمل می‎کرد. چرا؟!

به این دلیل ساده که رشد نقدینگی هیچ ارتباطی با رشد اقتصادی نداشت. اقتصاد رشد منفی داشت و به عبارت دیگر حجم اقتصاد کوچکتر می‎شد اما ۲۶ درصد به نقدینگی افزوده می‎شد!! در واقع رابطه‎ی پول با کالا کاملا به هم ریخته بود. اگر این را هم در نظر بگیریم که بخش مالی و تجاری بیشترین حجم نقدینگی را به خود جذب کرده، متوجه می‎شویم که تاثیرات مخرب افزایش نقدینگی به خاطر گردش سریع پول در این بخش‎ها تا چه حد وسیع بوده است. اساسا کوچک بودن بخش‎های کشاورزی و صنعت در برابر بخش‎های مالی و تجاری یکی از معضلات اساسی اقتصاد سرمایه‎داری ایران نیز می‎باشد. اگر بخش نفت و صنایع جنبی آن را از صنعت جدا کنیم، سهم بخش صنعت در درآمد ناخالص ملی چندان قابل توجه نیست. بخش خدمات به تنهایی بیش از نیمی از درآمد ناخالص ملی را به خود اختصاص داده و هر سال نیز بر میزان این سهم افزوده می‎شود که بیانگر بیماری‎ ساختاری نظام سرمایه‎داری در ایران است(۲).

یکی از اولین اثرات سیاست‎های اقتصادی کابینه‎ی روحانی، عیان شدن ورشکستگی موسسات مالی بود که پیش از این سودهای کلانی در بازار مسکن و یا مشارکت در کارهای دلالی از جمله خرید دلار و سکه به دست می‎آوردند و به همین دلیل بهره‎های هنگفتی نیز به سپرده‎گذاران می‎دادند. فراگیرشدن رکود، موسسات مالی را در باز پرداخت اصل پول سپرده‎گذاران و بهره‎ها با بحران روبرو ساخت که نتیجه‎ی آن ورشکستگی قریب به اتفاق ۶ هزار موسسه مالی و اعتباری بود که به گفته‎ی مقامات دولتی ۳۰ هزار میلیارد تومان برای پرداخت مطالبات معوق این موسسات از بانک مرکزی توسط دولت استقراض شده است!!! و عجیب آن‎که هنوز اکثر مطالبات مالباختگان موسسات مالی از سوی جمهوری اسلامی بی‎پاسخ مانده است(۳)!!

حال در این شرایط تنها جرقه‎ای کافی بود که بمب ساعتی به کار بیافتد. اعتراضات دی‎ماه و اعلام خروج آمریکا از برجام در اردیبهشت‎ماه، همان جرقه‎هایی بودند که باعث شدند سدی که تاکنون از کاهش شدید ارزش ریال جلوگیری می‎کرد شکسته و سیل به‎ راه افتد. در واقع کابینه‎ی روحانی بدون این‎که بتواند علت اصلی کاهش ارزش ریال را مداوا کند، تنها مانعی موقتی با تزریق روزانه میلیون‎ها دلار به صرافی‎ها، به صورت صوری در برابر کاهش ارزش ریال ایجاد کرده بود، سیاستی که تنها به نفع اقلیتی کوچک بود که قدرت خرید دلار را داشتند و نه اکثریت بزرگ جامعه که از تامین حداقل‎های ضروری نیز بازمانده بود.

اما این جرقه‎ها چگونه عمل کردند؟!

اعتراضات دی‎ماه و تشدید بحران اجتماعی و اعتراضات مداوم و روزمره در اقصا نقاط کشور، امید به تداوم حکومت اسلامی را در میان طبقه سرمایه‎دار ایران و حتا مقامات حکومتی کم رنگ کرد. این بی‎ثباتی سیاسی تاثیرات اقتصادی خودش را به‎همراه می‎آورد که یکی از آن‎ها ترس سرمایه‎داران و انتقال پول‎های‎شان به خارج از کشور است که حتا در آمارهای دولتی نیز این موضوع آشکار بوده و پور ابراهیمی رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس اسلامی نیز به خروج ۳۰ میلیارد دلار از کشور تنها در ماه‎های پایانی سال (بعد از اعتراضات دی‎ماه) اعتراف کرد(۴).

اعلام خروج از برجام توسط دولت آمریکا، آن‎هم در شرایطی که بحران اجتماعی و بی‎ثباتی سیاسی جامعه را فرا گرفته، جرقه‎ی دومی بود که باعث هجوم مجدد نقدینگی برای خرید طلا و ارز شد. در واقع خروج آمریکا از برجام به بی‎ثباتی سیاسی و اقتصادی دامن زد.

اگر بهای دلار تنها ظرف ۷ ماه نزدیک به ۲۰۰ درصد نسبت به ریال افزایش قیمت پیدا کرد، رشد سرسام‎آور نقدینگی و بحران رکود – تورمی زمینه‎ساز اصلی این پدیده هستند، یعنی آن علل اصلی که کاهش ارزش ریال بر بستر آن رخ می‎دهد. بر بستر این شرایط اقتصادی‎ست که بی‎ثباتی سیاسی و عدم چشم‎انداز اقتصادی، منجر به فروپاشی سیستم شده و همه چیز به هم می‎ریزد، به نحوی که نه فقط قیمت طلا و دلار روزانه و حتا ساعتی تغییر می‎کند، بلکه روند تغییر روزانه قیمتها آن‎چنان سرعت می‎گیرد که بهای کالاهای دیگر از جمله کالاهای ضروری کارگران و زحمتکشان را نیز در برمیگیرد.

امروز مساله این است. تعمیق و فراگیر شدن بحران اقتصادی و سیاسی منجر به تلاشی سیستم سیاسی و اقتصادی حاکم شده است.

وقتی تنها تاکتیک هیات حاکمه برای مقابله با کاهش روزانه ارزش ریال، به این خلاصه می‎شود که رئیس کل بانک مرکزی را تعویض کند، به‎معنای این است که رژیم به بن‎بست رسیده و دیگر چیزی در آستین ندارد جز قربانی کردن افراد و انداختن تقصیر به گردن مهره‎ها. این تغییر نشان می‎دهد که جمهوری اسلامی شکست خورده است ولی به جای پذیرش این امر، سعی می‎کند شکست را به نام این یا آن مهره بنویسد.

رژیم جمهوری اسلامی نه با تغییر رئیس بانک مرکزی، نه با تغییر چند وزیر و نه حتا با تغییر کابینه دیگر کاری از دست‎اش بر نخواهد آمد. همان‎طور که مردم در جریان قیام ۵۷ و با تعویض مکرر کابینه‎ها شعار دادند: “ما می‎گیم شاه نمی‎خوایم نخست‎وزیر عوض میشه – ما می‎گیم خر نمی‎خوایم پالون خر عوض میشه”. امروز هم همان روز است. جمهوری اسلامی رفتنی‎ست، مردم خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی هستند و جمهوری اسلامی با تغییر مهره از مرگ فرار نخواهد کرد.

 

پی‎نوشت:

۱ – فیوچر بانک با سرمایه‎گذاری مشترک بانک‎های صادرات و ملی و یک بانک بحرینی به نام “الاهلی المتحد (یونایتد)” در سال ۲۰۰۴ شعب خود را در بحرین افتتاح کرد اما به دلیل نقشی که در دور زدن تحریم‎ها داشت، از سوی دولت‎های آمریکا و اروپا در لیست تحریم قرار گرفت. در اواخر سال ۹۴ دولت بحرین از ادامه‎ی کار این بانک در بحرین جلوگیری کرد. در آن زمان عبدالناصر همتی مدیرعامل بانک ملی یکی از دو سرمایه‎گذار اصلی بانک فیوچر بود.

۲ – رشد سرطانی سهم بخش خدمات در درآمد ناخالص ملی فقط در ایران نیست. عموم کشورهای سرمایه‎داری از جمله آمریکا با این معضل ساختاری نظام سرمایه‎داری روبرو هستند، در ایران اما این رشد بسیار بیشتر از حد متوسط جهانی است.

۳ – البته فساد حاکم بر موسسات مالی یکی دیگر از علل ورشکستگی این موسسات می‎باشد.

۴ – خروج سرمایه از ایران همواره وجود داشته است اما در سالیان اخیر همراه با تشدید بحران سیاسی و اقتصادی این روند نیز شتاب فراوانی گرفته است بویژه پس از اعتراضات دی‎ماه سال ۹۶.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۸۳ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.