با قتلعام دهه شصت و شکست کامل انقلاب ۵۷، ضد انقلاب تثبیت گشت. در سالهای پس از آن، با وجود استمرار اعتصابات و اعتراضات، به ویژه اعتراضات کارگری، یک دوران رکود سیاسی فرارسید. دورانی که در آن از بحرانها و درگیریهای شدید طبقاتی خبری نبود و با وجود رشد و انباشت تضادها، مبارزات گروههای اجتماعی عمدتا مبارزاتی در چارچوبهای قانونی بودند و راهکارها در چارچوب نظم موجود جستجو میشدند. حتا با آن که در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد به نظر میآمد بار دیگر بحرانهای سیاسی و اقتصادی میروند تا دوران انقلابی را رقم بزنند، اما در نهایت این طبقه حاکم بود که موفق شد با تلفیقی از گفتمان “اصلاحطلبانه” و سرکوب عریان، موج اعتراضی را فرو نشاند و به حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی در ایران استمرار بخشد. در این سالها، تنها جنبش کارگری، استثنایی بر این قاعده بود. اما اعتراضات و اعتصابات این جنبش نیز، گرچه مستقل از گفتمان “اصلاحطلبانه”، نظم حاکم را به چالشی جدی نگرفت و مطالبات صنفی و راهکارها در چارچوب نظم موجود جستجو میشدند.
این شرایط در وجه غالب ادامه داشت تا ماههای اولیه سال گذشته. در اردیبهشت ۹۶، جناح اصلاحطلب با پشتیبانی “اپوزیسیون” بورژوایی داخلی و خارجیاش توانست با وجود رشد نارضایتیهای تودهای، بسیاری را به پای صندوقهای رأی کشانده و بار دیگر حسن روحانی را از صندوقها بیرون آورد. اما موشکافی در موقعیت جامعه چشمانداز تحولی دیگری را میگشود. تحولی که در دی ماه، انفجاری مهیب را پدید آورد و طی ۱۰ روز تمامی ثبات ظاهری رژیم همچون حبابی ترکید و بسیاری را غافلگیر کرد.
سرعت رویدادهای دی ماه نشانگر حدت و انباشت تضادهای زیر پوست جامعه بود. اعتراضاتی که از یک شهر شروع شدند، با سرعتی حیرتآور به دهها شهر دیگر گسترش یافتند و انبوهی از مردم را به خیابانها کشاندند. دی ماه به سر رسید، اما اعتراضات این ماه، جرقهای بودند بر خرمن سالها نارضایتی و از اینروست که اکنون، چند ماه بعد، روزی نیست که چندین تجمع اعتراضی برگزار نشود. اعتراضاتی درهمان راستای مبارزات ماههای پیش از آن. اعتراضاتی که نشان از آن دارد که حل بحران سیاسی کنونی برانداختن تمام نظام حقوقی و سیاسی و مناسبات گذشته را میطلبد. ضرورتی چندان ژرف، که هیچ گروه و قشری را از تأثیر خود بیبهره نگذاشته است. حتا جنبش دانشجویی را که پس از “انقلاب فرهنگی” سال ۵۹ با رکود روبرو شد و در اوایل دهه هفتاد که بار دیگر قامت راست کرد، عبای اصلاحطلبان را بر قامت خود پوشانده بود. گرچه این جنبش هم، مثل سایر جنبشهای اجتماعی، هیچگاه خالی از رگههای چپ نبود و نمیتوانست باشد، اما شاید به جز مواردی استثنایی و کوتاه مدت، نجوایش در هیاهوی گفتمان اصلاحطلبانه غالب، ناشنیدنی بود.
با موج اعتراضی که به ویژه از فروردین ماه در دانشگاهها سر بلند کرده است، به نظر میآید که این جنبش نیز میرود تا به خود تکانی بدهد و رخوت سالیان را از تن بزداید. با آن که اعتراضات دانشجویی در این مرحله عمدتا هنوز پیرامون مطالبات صنفی و رفاهی است و در هر دانشگاهی بنا به شرایط ویژهی خود مطالباتی را مطرح میکنند، همچون “بهبود کیفیت غذا”، “خوابگاه”، “افزایش سنوات تحصیلی”، “بهبود کیفیت آموزشی”، “بهبود امکانات رفاهی و آموزشی”؛ اما همزمان در چندین دانشگاه، دانشجویان خواستههای دیگری را نیز مطرح کردهاند. خواستههایی که بیشتر ماهیتی سیاسی دارند تا صنفی؛ مانند آزادی دانشجویان بازداشتی، بسته شدن پرونده دانشجویان معترض در کمیتههای انضباطی، اعتراض به فضای امنیتی دانشگاهها، اعتراض به پولیسازی آموزش.
حتا گاهی اعتراض به کیفیت بد غذا با شعارهایی همراه میشود که وجهی سیاسی دارند، مانند “دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد”؛ یا در دانشگاهی دیگر بسیار صریح و روشن: “بسیج دانشجویی، انجمن اسلامی، نمیخوایم، نمیخوایم”.
این موج جدید اعتراضات دانشجویی، گرچه پس از مدتهای مدید انفعال و بیعملی، نویدبخش به نظر میآید، اما به صراحت باید گفت که هنوز از مبارزات کارگران و تودههای زحمتکش بسیار عقب هستند. در حالی که در دی ماه، عکسها و پوسترهای خامنهای و سران رژیم به پایین کشیده شدهاند؛ در جایی دیگر پرچم جمهوری اسلامی به آتش کشیده شده است؛ در کارخانهای کنترل کارگری مطرح شده است؛ در اعتصابی کارگران به خیابانها آمده و با شعارهای تند به راهپیمایی پرداختهاند؛ در شهری، کشاورزان به امام جمعه و نماز جمعه پشت کرده و شعار دادهاند: “پشت به دشمن، رو به میهن”؛ در شهری، مردم حتا پس از عقبنشینی دولت از طرح خود، برای آزادی بازداشتیها به اعتراضات خیابانی ادامه دادهاند؛ دانشجویان هنوز به همان شیوههای دوران سپری شده رکود سیاسی متوسل میشوند، چون چیدن ظروف غذا در محوطه دانشگاه، چانهزنی با همان مقاماتی که پیشبرندگان سیاستهای ضد دانشجویی و پدیدآورندهی کاستیها در دانشگاهها هستند تا وعدهی پوچ مقامات مبنی بر درخواست زمان را تحویل بگیرند؛ یا چند ده نفر، با دستنوشتههایی تجمع میکنند. آن هم دانشجویانی که با یکی از بدترین اشکال تبعیض جنسیتی روبرویند؛ تحت فشار و سرکوب کمیتههای انضباطی قرار دارند، کاهش سطح علمی و امکانات رفاهی امان از آنها بریده، و شهریه و جریمههای ناشی از افزایش سنوات تحصیلی توأم با بحران اقتصادی و شتاب رشد تورم، چشمانداز پایان تحصیلاتشان را با مخاطره روبرو ساخته است.
اعتراضات دانشجویی کنونی خود را در مکانی محبوس ساخته که در دورههایی از تاریخ معاصر ایران، سنگرهای مبارزه علیه دیکتاتوری و سرکوب بودند با دانشجویانی همزبان تودههای مردم معترض. گرچه اعتراضات دانشجویی از اعتراضات کارگران و زحمتکشان جان مایه گرفته، اما گویا به رویدادهای پیراموناش اعتنایی ندارد؛ به جامعهای که از هر گوشه و کنارش چشمههای جوشان اعتراض و اعتصاب است که میجوشد و در سطح خیابانها جاری میشود.
سیر رویدادها در کمتر از ۶ ماه گذشته چنان شتابی به خود گرفته که بیش از هر زمان دیگر ضروریست جنبش دانشجویی هر چه زودتر به خود آید و جایگاه شایستهاش را در مبارزات و اعتراضات کنونی بیابد. و این وظیفه بر دوش دانشجویان چپ و کمونیست دانشگاهها قرار دارد که جنبش دانشجویی را از وضعیت کنونی رهایی بخشند و جایگاهش در مبارزه طبقاتی جاری را روشن کنند: در کنار طبقه کارگر و تودههای زحمتکش متحد آن یا در کنار طبقهی ارتجاعی بورژوازی و هیئت حاکمه دینی جنایتکار. شق ثالثی وجود ندارد.
متن کامل نشریه کار شماره ۷۷۴ در فرمت پی دی اف
نظرات شما