از آغاز پیدایش دولتهای سرمایهداری تاکنون، هر کدام از این دولتها از زاویهی منافع خاص خود، در تقابل و تضاد با دیگر دولتهای سرمایهداری قرار داشتهاند و جنگهایی که در دوران سرمایهداری میلیونها انسان تاکنون قربانی آن بودهاند، نمایش عالیترین شکل این تضادها میباشند. دولت جمهوری اسلامی نیز به عنوان یک دولت سرمایهداری، مبرا از این تضادها نبوده و جنگ هشت سالهی ایران و عراق یک نمونه از نتایج مخرب این تضادهاست که قربانیان اصلی آن کارگران و زحمتکشان این دو کشور بودند.
تشدید تضادهای دولت جمهوری اسلامی با آمریکا و دیگر کشورهای بزرگ سرمایهداری در سالهای اخیر و نیز بحرانیتر شدن شرایط خاورمیانه و تشدید تضاد بین دولتهای عربی منطقه با دولت ایران این موضوع را در مرکز توجه نیروهای انقلابی و کارگران و زحمتکشان قرار داده است که تشدید و تعمیق این تضادها به کجا خواهد انجامید و چه تاثیراتی بر زندگی آنها خواهد گذاشت.
سالهاست که کشور ایران در مرکز بحرانیترین منطقه جهان از نظر سیاسی (ژئو پلتیک) قرار گرفته است. پُر هزینهترین و موثرترین جنگهای قرن بیستویکم در دو کشور همسایهی ایران یعنی افغانستان و عراق روی داده که در تداوم هر دوی این جنگها، دولت جمهوری اسلامی نقش ایفا کرده است. گسترش اعتراضات و سرنگونی برخی از دولتهای دیکتاتور عرب، بن بست در روند مذاکرات صلح اسرائیل و فلسطین، ادامهی بحران سیاسی در عراق، گسترش جنگ در افغانستان، گسترش بحران ناشی از بنیادگرایی اسلامی از هندوستان و بخشی از جنوب شرقی آسیا گرفته تا قلب آفریقا، بر اهمیت روزافزون بحران خاورمیانه و نقش آن در سیاست جهانی روز، افزوده و در این میان ایران در مرکز بحران قرار گرفته است.
آمریکا و دیگر کشورهای بزرگ سرمایهداری متحد او در تضاد با دولت ایران، هر روز بر ابعاد تهدیدات و تحریمهای خود میافزایند و ایران نیز در سوی دیگر تهدید آمریکا و دیگر متحدان جهانی و منطقهای او را در پیش گرفته است.
یکی از عرصههای این تشنجات کشور عراق است. در روزها و هفتههای اخیر مقامات آمریکا، دولت ایران را مسوول کشته شدن سربازان آمریکایی در عراق در طول ماههای گذشته دانستهاند. چندی پیش رابرت گیتس وزیر سابق دفاع آمریکا در گفتوگو با تلویزیون “سی ان ان” گروههای شیعه عراقی را که توسط ایران با سلاحهای “نسبتا پیشرفته” تجهیز میشوند، مسوول کشته شدن سربازان آمریکایی دانسته بود. در روزهای اخیر دریاسالار “مایک مولن” رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا نیز سخنان مشابهی بر زبان رانده و گفت: “ایران سلاحهای پیشرفتهای به عراق میفرستد و باید با این کار نه فقط اکنون که در آینده نیز برخورد شود”. ناگفته نماند که تعداد تلفات سربازان آمریکایی در عراق در ماه ژوئن ٢٠١١ به بیشترین تعداد خود (١۴ کشته) از ژوئن ٢٠٠٨ (یعنی سه سال پیش) تاکنون رسید.
همزمان، تحریمهای آمریکا و متحداناش علیه ایران مرتب افزایش مییابد. از سویی افراد بیشتری اما اینبار نه فقط بخاطر مسایل هستهای که به دلیل نقض حقوق بشر و یا مداخله در سرکوب معترضان سوری مورد تحریم قرار گرفتهاند و از سوی دیگر شرکتها و موسسات بانکی و خدماتی بیشتری با گسترش دایرهی تحریمهای آمریکا، مجبور به رعایت تحریمها شده و رابطهی تجاری خود را با ایران قطع نمودهاند. به طوری که هم اکنون بسیاری از شرکتهای هواپیمایی، کشتیرانی و خدمات بندری ارائه خدمات به ایران (از جمله به هواپیماها و کشتیهای ایرانی) را متوقف کردهاند. اما این اقدامات نیز نتوانست مانع ادامهی سیاستهای تشنجآفرینی ایران گشته و حکومت اسلامی نیز با انجام آزمایشهای موشکی و تشدید فعالیتهای خود در عراق و افغانستان، به مقابله به مثل روی آورد.
با نگاهی به حدت تضادهای ایران و آمریکا، این موضوع به ذهن خطور می کند که در جریان تهاجم نظامی آمریکا به عراق، تضادهای دولت عراق با آمریکا و متحداناش بسیار کمتر از تضادهای دولت ایران با آمریکا حتا در آن مقطع بود، اما چرا آمریکا به رغم تهدید مستمر حکومت اسلامی، هرگز دست به اقدام نظامی علیه آن برای تغییر رژیم نزده است؟
واقعیت این است که ایران به لحاظ ژئوپلتیکی از اهمیت خاصی برخوردار است و تغییر رژیم در شرایطی که از نظر آمریکا هنوز یک آلترناتیو مناسب امپریالیستی برای مهار شرایط وجود ندارد، میتواند عواقب ناخوشایندی برای منافع این کشور و متحداناش بهدنبال آورد. این سیاست را به نوعی در رابطه با سوریه نیز از سوی آمریکا شاهدیم. میبینیم که چگونه تجاوز نظامی به لیبی بهسرعت مورد توافق قدرتهای بزرگ امپریالیستی قرار میگیرد، اما در مورد سوریه که در کنار ایران حامی تسلیحاتی و مالی حزبالله لبنان و حماس است با مدارا برخورد مینماید.
دولت لیبی در سالهای اخیر دستهایاش را به علامت تسلیم در برابر آمریکا بالا برده بود، اما با این وجود به بهانهی سرکوب اعتراضات مردمی مورد تجاوز نظامی دولت های امپریالیستی وغارتگر غرب قرار گرفت. اما سوریه به رغم کشتار وسیع مردم با چنین سرنوشتی روبرو نشده است!!
ایران از این نظر اهمیتاش چندین برابر سوریه میباشد و هرگونه تغییرات در این کشور با محافظهکاری بسیار و با دقت دنبال میگردد. سوابق تاریخی ایران و نقش طبقه کارگر و جریانات چپ در تحولات تاریخی ایران از جنبش مشروطه تا تحولات سالهای ٢٠ و ۵٧ – نقشی که با توجه به توسعه کمی و کیفی طبقه کارگر و جنبش کمونیستی بر آن افزوده گردیده است – و مساله اقلیتهای ملی، از جمله مسایلی هستند که وضعیت ایران را با کشورهای دیگر همچون عراق و افغانستان بسیار متفاوت میکند. ترس از جنبش کارگری و گسترش چپ و رادیکالیسم در جنبشهای زنان، خلقهای تحت ستم و غیره، و نبود آلترناتیو مناسب امپریالیستها که بتواند مانع رشد جنبشهای انقلابی و رادیکال در ایران شده و بر آنها مهار بزند، منجر به این شده است که سیاست آمریکا در قبال ایران در مقطع کنونی نه سرنگونی که تضعیف آن باشد. از همین روست که سیاستهایی چون تحریمهای شورای امنیت در کنار تحریمهای یکجانبهی آمریکا و متحداناش، تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر و غیره در راستای تشدید فشارهای اقتصادی و سیاسی و تنگتر کردن حلقه محاصرهی ایران قابل تبیین میباشند، سیاستهایی که نتایج تاکنونی آن، ضعف روبه تزاید دولت ایران به رغم تمامی تبلیغات و سروصداهای دولت ایران در مورد بیثمر بودن تحریمها بوده است.
در آن سو، دولت ایران نیز با اتخاذ سیاستهایی به افزایش تشنجات بینالمللی دامن میزند. به طور مثال در مورد بحرین کار را به جایی میکشاند که بار دیگر بحرانی در روابط ایران و کشورهای عربی حوزه خلیجفارس بهوجود میآید. یا آن که با آزمایش موشکهای دوربرد جدید دست به تهدید آمریکا میزند. سیاست دولت ایران در افغانستان و عراق (همچون تهاجم اخیر نظامی به کردستان عراق) نیز تاکنون تنها به افزایش تشنجات منجر شده است. اما چرا دولت ایران با اتخاذ چنین سیاستهایی به بحران در روابط خارجی دامن میزند؟!
حاکمان اسلامی بیش از سیودوسال است که حاکمیت سیاسی ایران را به چنگ آوردهاند، اما هرگز تا این حد در تنگنای معضلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار نگرفته بودند. شرایطی که خودشان نیز از آن به عنوان سختترین شرایط در طول حاکمیت اسلامی بارها نام بردهاند. حکومت اسلامی برای مقابله با بحران، تاکنون راههای گوناگونی را امتحان نموده است، راههایی که هیچکدام با موفقیت همراه نبوده است. بنابر این تنها راه برای حکومت ادامهی سرکوب در داخل و تنش در روابط خارجی است، جایی که رژیم امیدوار است تا بتواند با بکارگیری مهرههایاش در منطقه و نشان دادن قدرتاش با تشنجآفرینی، در بهترین شرایط ضمن دستیابی به برخی از جاهطلبیهای منطقهای ، در پشت پرده امتیازات لازم را در راستای کمک به بقای حکومت از قدرتهای سرمایهداری بگیرد. اما سوال این است که آیا رژیم به اهداف خود خواهد رسید؟ و آیا تشنج در روابط خارجی در همین حد باقی خواهد ماند یا با گسترش و تعمیق آن، خطر جنگ افزایش مییابد؟
واقعیت این است که عقربهی زمان به نفع حاکمیت اسلامی نمیچرخد و با گذشت آن، رژیم اسلامی بیش از پیش در گرداب سرنگونی غرق میشود. جمهوری اسلامی بهخوبی واقف است که قدم گذاشتن در راستای سازش در همان مرحله باقی نمانده و شرایط بهگونهایست که در صورت هر گونه عقبنشینی، عقبنشینیهای بعدی نیز به او تحمیل خواهد گشت. چرا که اولا تودهها خواستار سرنگونی حکومت اسلامی میباشند و در پی هر عقبنشینی رژیم، بیشک تودهها جرات و جسارت بیشتری برای گسترش اعتراضات خود پیدا میکنند، دوم این که ادامه ساختار سیاسی کنونی مورد قبول آمریکا و متحداناش نیز نیست.
چشمانداز
آنچه تاکنون مشخص گردیده، این است که رژیم هیچ برنامهی قابل اجرایی برای کاهش بحران اقتصادی ندارد و تحریمهای بینالمللی و تشنجات سیاسی، روزبهروز بر دامنهی بحران اقتصادی و ضعف آن خواهند افزود. هزینههای تسلیحاتی یکی از مواردی است که اقتصاد ضعیف و ناتوان ایران را بیش از پیش تضعیف کرده است. قدرت نظامی ایران نه قابل مقایسه با آمریکاست و نه آن که ایران از نظر اقتصادی توانی برای وارد شدن به “مسابقه تسلیحاتی” با آمریکا را دارد. ایران حتا از این نظر از کشورهای عربی منطقه نیز بسیار ضعیفتر میباشد. هرگونه تلاش ایران برای وارد شدن به یک “مسابقه تسلیحاتی” در منطقه با واکنش شدید کشورهایی چون عربستان سعودی روبرو میگردد که هر بار مدرنترین سلاحها را با دهها میلیارد دلار وارد کشور خود میکند. اثر دیگر تحریمها، افزایش هزینه واردات بوده است. از دیگر تاثیرات مهم تحریمها کاهش قدرت صادرات ایران بوده که اقتصاد ایران به شدت به پول حاصل از آن وابسته است. در مواردی هم چون هند، ایران حتا امکان دریافت پول نفت را ندارد و برای این که بازار خود را به عربستان سعودی واگذار نکند، حاضر شده است نفت را بدون دریافت ریالی به هند صادر کند. از سوی دیگر عربستان نیز به دلیل درگیری با ایران و با توجه به توانایی مازاد تولید نسبت به سهمیه اوپک، درصدد است تا بازارهای صادراتی ایران را در هند و چین تصاحب کند. شکی نیست که ایران از این نظر برای رقابت با عربستان برای حفظ بازارهای صادراتی خود با مشکل روبروست. بهویژه آن که عراق نیز به عنوان کشوری که سومین ذخایر اثبات شده نفت دنیا را در اختیار دارد، برنامهای برای افزایش تولید نفت تا سقف ١٢ میلیون بشکه در روز تا سال ٢٠١٧ را دارد. از نظر سیاسی نیز ایران روز به روز بیشتر در انزوا قرار میگیرد. انزوایی که هزینههای سیاسی و اقتصادی باز هم بیشتری برای جمهوری اسلامی بهبار آورده است.
بنابر این حاصل تاکنونی بحران در روابط خارجی، تشدید بحران اقتصادی و بیثباتی رژیم بوده است، رژیمی که خود به دلیل عدم توانایی در حل بحرانهای سیاسی و اجتماعی داخل کشور، تلاش کرده است تا با بحرانآفرینی در سیاست خارجی این بحرانها را به خارج از مرزها هدایت کند. در واقع رژیم در یک سیکل بسته گام برمیدارد، از سویی با بحران عمیق داخلی روبروست و برای فرار از این بحران، راه حل را بر تشنجآفرینی در خارج از مرزها جستجو میکند. اما از سوی دیگر همین تشنج آفرینی در سیاست خارجی به نوبهی خود بر افزایش بحران اقتصادی و بی ثباتی رژیم که بحران در داخل را عمیقتر میسازند، تاثیر میگذارد.
با توجه به موارد فوق، محتملترین چشمانداز پیشرو، گسترش و تعمیق هرچه بیشتر تضاد بین ایران و آمریکا و متحدان جهانی و منطقهایاش میباشد. از همین رو نباید خطر بروز جنگ را به عنوان عالیترین شکل تضاد مابین کشورهای سرمایهداری فراموش کرد، جنگی که میتواند عواقب باز هم وخیمتری برای کارگران و زحمتکشان ایران بهدنبال آورد. جنگی که برای جلوگیری و رهایی از آن تنها یک راه وجود دارد: سرنگونی جمهوری اسلامی.
نظرات شما