فردریک انگلس
رمان قدیم و نو(۱) را خواندم، از این بابت از شما قلبآ سپاسگزارم. زندگی کارگران معادن نمک در این رمان به همان صداقت و استادی زندگی دهقانان در رمان استفان توصیفشده است. ترسیم وضعیت انجمن وین(۳) در بیشتر موارد بسیار خوب است. وین درواقع تنها شهر آلمان است که در آن انجمنهای گوناگون فعالیت دارند. در برلین فقط محفلهای معین و شاید هم بیشتر محفلهای نامعین هست، ازاینرو فقط زمینه برای نوشتن رمان دربارۀ زندگی محفل ادبی، بوروکراتها(۴) و هنرپیشهها مناسب است.
آیا انگیزه عمل در این بخش از اثر شما اندکی شتابزده بسط داده نشده است، البته در این مورد شما راحتتر از من میتوانید داوری کنید. بیشتر از آنچه که در اثرتان میآفریند تأثیرش بر هریک از ما در برلین ممکن است با توجه به نوع شخصیتها در هر دو محیط اجتماعی با دقت معمول تفرد ترسیمشدهاند. هر شخص در همان حال که تیپ است، شخصیت کاملاً متمایزی نیز میباشد – و این مطابق گفته هگل پیر است که: آنچه هست همانی است که میتواند باشد.
تنها به لحاظ بیطرفی به نکات منفی رمان نیز اندک اشارهای خواهم کرد، برای این کار آرنولد را انتخاب میکنم. او در حقیقت کاملاً بیگناه است، و سرانجام با سقوط از کوه جان خود را از دست میدهد، این میتواند تنها با این قضاوت شاعرانه انطباق پیدا کند که او برای این دنیا زیادی خوب بود. برای نویسنده نادرست است که با قهرمان رماناش احساس همدردی کند، به نظرم شما در این مورد به نحوی از خود ضعف نشان دادهاید. الزا هنوز خصوصیات شخصیت دارد، اگرچه او نیز به نحوی آرمانی میشود، اما در آرنولد شخصیت کاملاً در اصول محوشده است.
ریشه این ضعف در طول خود رمان کاملاً هویدا است. آشکارا الزام اعلام انطباقها و تحمیل تأیید آنان برابر کل جهان از طرف شما احساس میشود. شما قبلاً این کار را انجام دادهاید، این کار پیش از شما نیز بهگونهای انجامگرفته است، و دلیلی برای تکرار این در چنین فرمی وجود نداشت.
من اصلاً مخالف شعر جانبدارانه [tendenz] چنان نیستم. پدر تراژدی، آشیل(۵)، و پدر کمدی، آریستوفان(۶) هر دو تمایلات شاعری دارند، همانگونه که دانته(۷) و سروانتس(۸) داشتند، شایستگی اصلی حرفه و عشقهای(۹) شیللر در این است که نخستین نمایشنامۀ تبلیغاتی سیاسی آلمان است. نویسندگان مدرن روسی و نروژی که رمانهای عالی مینویسند دارای همۀ تمایلات هستند.
اما من فکر میکنم که گرایش رمان باید خودبهخود از موقعیت و عمل بدون نشانههای خاص جاری شود، و نویسنده مجبور نیست راهحلهای تاریخی آیندۀ تضادهای اجتماعی تصویر شده را به خواننده تحمیل کند. بهویژه در شرایط ما که رمان اغلب خوانندگان محفلهای بورژوایی را راضی میکنند، یعنی مستقیماً مربوط به گرایشهای ما نیست. ازنظر من، رمانی که بر پایۀ گرایشهای سوسیالیستی طرحریزی میشود اگر روابط متقابل واقعی را وجدانآ توصیف کند هدف خاص خود را پیش میبرد، توهمهای رایج درباره آنان را فرومیریزد، خوشبینی دنیای بورژوایی را محو میکند، در خصوصیت ذاتی نظم موجود شبهه القا میکنند، اگرچه مؤلف[نویسنده] راهحل مشخصی را پیشنهاد نمیکند یا حتا آشکارا جانب خاصی موضع نمیگیرید.
۱ مینا کائوتسکی رمان قدیم و نو را در سال ۱۸۸۴ منتشر کرد.
۲ مینا کائوتسکی رماناستفان ون گریلن هوف را در سال ۱۸۷۹ منتشر کرد.
۳ Vienna
۴ bureaucrats، کارمند دولت.
۵ Aeschylus
۶ Aristophanes
۷ Dante
۸ Cervantes
۹ Craf and loves
رئالیسم و جانبداری (۱)، فردریک انگلس، ص ۱۵ – ۱۷
دربارۀ ادبیات و هنر، ترجمه اصغر مهدی زادگان، موسسه انتشارات نگاه، تهران ۱۳۸۳
نظرات شما