مارکس
روابط ناموزون بین توسعۀ تولید مادی و هنر، بهطورکلی نباید مفهوم پیشرفت را به معنی انتزاع جاری در نظر گرفت. در مورد هنر و موارد مشابه آن، درک این ناموزونی در روابط اجتماعی واقعی، نظیر رابطۀ فرهنگی در ایلات متحد آمریکا و اروپا آنقدرها مهم و دشوار نیست. باوجوداین، نکتۀ دشوار واقعی که در اینجا باید دربارۀ آن بحث کرد ناموزونی توسعۀ روابط تولید با روابط حقوقی است. برای مثال، رابطۀ حقوق مدنی روم (و تا حدود کمی حقوق عمومی و جنایی) با تولید جدید.
این مفهوم از توسعه بر ضرورت تاریخی دلالت دارد. از طرف دیگر به لحاظ همین ضرورت، تصادف و آزادی را توجیه میکند. پس مبحث تأثیر وسایل ارتباطی و اینکه تاریخ جهان همیشه در تاریخ بهمثابه نتیجۀ تاریخ جهان ظاهر نمیشود چه گونه است.
مبنای بحث را باید در عوامل معین طبیعت جستوجو کرد که به لحاظ ذهنی و عینی در قبیلهها و نژادها و… تجسم دارند.
بهخوبی پیداست که دورههای معین از عالیترین توسعۀ هنری ارتباط مستقیمی با تحول عمومی جامعه، پایۀ مادی و استخوانبندی ساخت سازمان آن ندارد. نمونۀ مشهود این مسئله مقایسۀ هنر یونانی باهنر ملل جدید یا حتا شکسپیر است. در ارتباط با شکلهای معین هنری نظیر حماسۀ پذیرفتهشده است که بازتولید آن به شکل اولیۀ دورانسازش مقدور نیست. بهعبارتدیگر، تولید برخی از آثار مهم و مشخص در عرصههای هنری تنها در مرحلۀ پایین توسعۀ امکانپذیر است. اگر روابط متقابل شکلهای متفاوت هنری در چهارچوب عرصۀ هنر فینفسه واقعیت باشد، در این صورت پذیرش این واقعیت که روابط هنر بهمثابه کل با تکامل عمومی جامعۀ توسعهای ناهماهنگ دارد جای برای شگفتی نخواهد داشت. مشکل تنها در فرمولبندی کلی این تضادهاست. البته بهمحض آنکه آنها مشخص شوند قابل توصیف خواهند بود.
برای مثال میتوان رابطۀ هنر یونانی و زمان شکسپیر را بازمان حاضر در نظر گرفت. این حقیقت کاملاً شناختهشدهای است که اسطورۀ یونانی نهتنها پایگاه هنر یونانی بلکه زمینهای قوی نیز برای رشد آن بوده است. آیا آن درک از طبیعت و روابط اجتماعی که بر اساس تخیل و هنر یونانی شکل گرفت در عصر ماشین خودکار، راهآهن، لوکوموتیو و تلگراف برقی هم امکان دارد؟ کجا ولکان(۱) در برابر روبرت و شرکا، ژوپیتر(۲) در برابر برقگیر و هرمس(۳) در برابر کردی موبیله(۴) جایی دارند؟ همۀ اسطورهها در خیال و از طریق آن بر نیروهای طبیعت پیروز و مسلط میگردد و آنها را شکل میدهند؛ ازاینرو بهمحض تسلط واقعی بشر بر نیروهای طبیعت، اسطوره از بین میرود. از الهه فاما(۵) در کنار میدان چاپخانه(۶) چهکاری برمیآید؟ هنر یونانی بر پیشفرض وجود اسطورۀ یونانی قرار دارد، که درواقع بازسازی طبیعت و حتا شکل جامعه در تخیل عامیانه به روشی ناآگاهانه و هنری است. اینها مصالح هنری هستند، نه هر اسطورۀ مبتنی بر تصادف یا هر تصور هنری ناآگاهانه و اتفاقی از طبیعت (که این مورد اخیر شامل همۀ چیزهای عینی و ازاینرو جامعه است) اسطورۀ مصری هرگز نمیتوانست زمینه یا نطفۀ رشد هنر یونانی باشد. البته در هر حادثهای وجود یک اسطوره بایسته است. در هر واقعه از جامعهای که محروم از توصیف اسطورهای طبیعت است، و هر نوع گرایش اسطورهای به آن مستلزم استقلال تخیل هنرمند از اسطوره است، چنان کاری امکانپذیر نیست.
در نگاه از سوی دیگر، آیا آشیل در کنار باروت و سرب امکان دارد؟ آیا ایلیاد اصلاً با مطبوعات چاپی و ماشین چاپ سازگار است؟ آیا سرود، نغمه و ذوق اسطورهای با ظهور دستگاه چاپ بهضرورت از میان نمیرود؟ و بنابراین پیشنیاز آفرینش شعر حماسی ناپدید نمیشود؟
اما دشواری در درک این نیست که هنر و حماسۀ یونانی با شکلهای معینی از تکامل اجتماعی ارتباط دارند. دشواری در فهم این است که چرا آنها هنوز هم در ما لذت هنری ایجاد میکنند و در برخی جنبههای معین نیز بهمثابه الگو و معیاری دستنیافتنی در هنر معمولاند.
انسان بالغ دوباره نمیتواند به کودکی دست یابد مگر آنکه به رفتار کودکانه برگردد. اما آیا او از روشهای کودکانۀ بیهنرانه لذت نمیبرد؟ و آیا او نباید سعی کند حقیقت کودکی را در سطح بالاتر بازآفرینی کند؟ آیا ویژگی راستین طبیعت هر دوره بهطور کامل در طبیعت کودکی آن زنده نمیشود؟ چرا باید کودکی اجتماعی بشر، در شکوفاترین دورۀ تکامل خویش، بهمثابه عصری که هرگز بازنمیگردد جاذبهای جاودانه برای او نداشته باشد؟ کودکان بیتربیت و زود بالغ وجود دارند. بسیاری از ملل کهن به این دسته تعلق دارند. یونانیان کودکانی بهنجار بودند. جاذبهگی هنرشان برای ما با ویژگی بدوی نظم اجتماعی که آن هنر را پدید آورد تناقضی ندارد. این هنر بیشتر آفریده همان شرایط رشدنیافتگی است و بیشتر مدیون همان شرایط ناپختۀ اجتماعی است که آن هنر را پدید آورد و دیگر هم هرگز نمیتواند آن وضع در تاریخ تکرار شود.
۱ Vulcan: خدای آتش.
۲ Jupitter: خدای برتر.
۳ Hermes: خدای تجارت.
۴ Credit Mobilier: نام بانکی در فرانسه.
۵ Fame یا Fama: مظهر شایعه.
۶ محل ساختمان روزنامۀ تایمز در لندن.
ماندگاری توسعۀ هنری، کارل مارکس ص ۷-۱۰
دربارۀ ادبیات و هنر، ترجمه اصغر مهدی زادگان، موسسه انتشارات نگاه، تهران ۱۳۸۳
نظرات شما