زنده باد مبارزات سندیکای کارگران شرکت واحد!
نامه رسمی سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در دوم بهمن ۹۱ به فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل (I.T.F) پیرامون برکناری منصور اسالو از ریاست هیئت مدیرۀ سندیکا، خروج اسالو از ایران و موضوعات دیگری که متعاقب آن رخ داد، بحثهای زیادی را در میان فعالان جنبش کارگری، سازمانها، احزاب و علاقهمندان به جنبش کارگری در پی داشت. برخی ازاین بحث و جدلها پیرامون لحن و مضمون نامه سندیکا و مسائل سازمانیِ آن متمرکزگردید. برخی دیگرحتاوارد این بحث شدند که اقدام سندیکا تاچه اندازه باضوابط تشکیلاتی و اساسنامه ای سندیکا درانطباق بوده یا نبوده است، قرارهای تشکیلاتی درمورد برگزاری جلسات درونی به مرحله اجرا درآمده یا به اجرا درنیامده است و ازاین قبیل بحثها.
بدیهیست که اختلافات داخلی و تشکیلاتی سندیکا و ضوابط سازمانی و اساسنامه ای سندیکا به خودِ سندیکا و اعضای آن مربوط است و دیگران مجاز نیستند درامور داخلی این سندیکا و یا هرتشکل دیگری مداخله نمایند.اما وقتی که موضوع اختلافات جنبه سیاسی و بیرونی پیدا می کند، روشن است که کمونیست ها ازموضع دفاع از منافع طبقاتی طبقه کارگر بایستی علیه سیاستها و گرایش های انحرافی و رفرمیستی دست به مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک بزنند ، آن را افشا و ایزوله سازند و از سیاست های اصولی و گرایش انقلابی دفاع و حمایت کنند. برکناری رئیس هیئت مدیره، گرچه بدیهیترین و عادیترین پدیدهای است که میتواند در یک سندیکای کارگری اتفاق بیافتد، اما این رویداد، لااقل در آغاز، با بهت و ناباوری در میان فعالان و دوستداران جنبش کارگری روبرو گردید. در نامه سندیکای کارگران شرکت واحد به فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل که در عین حال رونوشت آن به سازمان جهانی کار (I.L.O)، کنفدراسیون اتحادیههای آزاد کارگری (ITUC)، کنفدراسیون کارگران فرانسه (C.G.T) و کلیه اتحادیهها و نهادهای کارگری داخلی و بینالمللی نیز ارسال شده ، چنین عنوان شده بود که “منصور اسالو را به علت انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا از ریاست هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه برکنار نموده و از این تاریخ، هیچگونه مسئولیتی در این سندیکا ندارد و از آن نهاد کارگری خواستار قطع همه ارتباطات، همکاریها و حمایت از نامبرده میباشد”. در نامه سندیکا همچنین تأکید شده است که ” سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، هیچ نماینده و سخنگوئی در خارج کشور ندارد”!
گرچه از کم و کیف تخلفات اسالو و عدم پایبندی به تعهدات و نیز هشدارها و اعتراضات درونی که وی نادیده گرفته است، سخنی در میان نبود، اما اقدام سندیکا و لحن و مضمون آن که اختلافات شدید درونی سندیکا را بازتاب میداد، نگرانی و عکسالعمل بسیاری ازکمونیستها، فعالان سیاسی و فعالان کارگری را در پی داشت. به فاصله کوتاهی بعد از انتشار این نامه دهها مقاله و یادداشت، هم در نقد مضمون و لحن نامه و برکناری اسالو از ریاست هیئت مدیره و هم در تأیید اقدام سندیکا انتشار یافت. اما نه سندیکای کارگران شرکت واحد که تحت شرایط خفقان و پلیسی و در زیر سرنیزه فعالیت میکند و اعضای آن دائماً در معرض پیگرد و تهدید و زندان قرار دارند و حق داشت و دارد که مسائل مربوط به اختلافات درونی خود را با توجه به شرایط سرکوب، در هر اندازه که مایل است علنی کند یا نکند، و نه رئیس برکنار شده هیئت مدیره سندیکا، پیرامون ابهامات موجود و کنه اختلافات سخنی نگفتند. اسالو در نوشتهای تحت عنوان “گزارش سالیانه وضعیت سندیکای کارگران شرکت واحد در سال ۱۳۹۱” که در تاریخ ۴ بهمن ۹۱ در تارنمای “هرانا” انتشار یافت، در عین تأکید بر مسأله “حقوق بشر”، به فشار نیروهای اطلاعاتی و موانع تشکیل جلسه هیئت مدیره سندیکا که قرار بود در اول دی ماه ۹۱ برگزار شود، اشاره میکند و در همان حال بهطور سربسته از “اختلافات درونی که اطلاعاتیها توسط عوامل نفوذی در درون سندیکا ایجاد میکنند، تا سندیکا را از درون متلاشی سازد” سخن میگوید. از آن طرف همایون جابری عضو دیگر سندیکای شرکت واحد در مقالات کوتاهی تحت عناوین “فرجام یک غرور” و “بگذار منصور اسالو سخن بگوید” مینویسد “اینکه سندیکا پیام میدهد که مجامع مدافع حقوق کارگر از اعضا و یارانش هیچ حمایتی نکنند را قبول ندارم” وی اظهار امیدواری میکند که اسالو به تصمیم دوستانش که در جلسه هیئت مدیره، همه بدون استثناء به برکناری وی از ریاست هیئت مدیره رأی دادهاند، ارج بگذارد و مهمتر از آن از اسالو میخواهد به “بازی سیاست کثیف خارج کشور وارد نشود”، آرزوی رئیس جمهور شدن را از سر خود بیرون کند و بالاخره اسالو را از تبدیل شدن به افرادی مانند گنجیها و سازگارها بر حذر میدارد.
این بحثها و اشارات گرچه بازهم از شفافیت کامل برخوردار نبود اما خیلی حرفها در آن زده شده بود و از وقوع یک حادثه سیاسی حول و حوش سندیکای کارگران شرکت واحد و رئیس آن و نیز جنبش کارگری خبر میداد که زمانی کاملاً روشن شد که اسالو در تاریخ دهم اسفند ماه ۹۱ در تلویزیون “رها” وابسته به بخشی از اپوزیسیون بوژوا امپریالیستی ظاهر شد! حدود ۴۰ روز پس از برکناری اسالو و بی خبری از او، پیوستن وی به “موج سبز” و مصاحبه وی با امیر حسین جهانشاهی بنیانگذار این جریان راست بورژوائی که در عین حال مورد حمایت ارتجاع امپریالیستیست، تمام پردههای ابهام را کنار زد. امیر حسین جهانشاهی در مقدمه این گفتگو که بهطور زنده از تلویزیون “رها” پخش میشد گفت “از آقای اسالو خواستهام تا مسئولیت ستاد هماهنگی فعالان کارگری را بهعهده بگیرد. مسئولیت اولیه آقای اسالو با توجه به سابقه و تجربیات ارزشمند ایشان ایجاد هماهنگی میان اتحادیههای کارگری و کارگران رنجدیده و معترض کشورمان میباشد که میباید برای دست یافتن به حقوق حقه خود، در وقت مقتضی وارد صحنه عمل شوند”!
اگر چه منصور اسالو در این گفتگوی تلویزیونی جز علت خروج خود و شرایط سرکوب، ضرورت آموزش کارگران و نکاتی کلی در مورد جنبش کارگری حرف خاصی نزد، اما تعیین وی به عنوان مسئول ستاد هماهنگی فعالان کارگری در “موج سبز”، یعنی جریانی که با برخورداری “امکانات لجستیکی و مالی کافی” و به کمک “اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه و ارتش ایران” قرار است برای “آزادی کشور” و “احیائ غرور و حیثیت ملی”! رژیم جمهوری اسلامی را کنار بزند، منصور اسالو رئیس پیشین هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد را تا حد یک مهرۀ بی اراده بورژوازی امپریالیستی سقوط داد. پیوستن اسالو به “موج سبز” نه فقط اغلب میانه بازانی که موضع نه سیخ بسوزد نه کباب را اتخاذ کرده بودند، بلکه حتی برخی از آنانی را که مستقیم یا غیر مستقیم در ردّ و نفی اقدام سندیکا مطلب نوشته و یا موضعگیری کرده بودند مجاب ساخت که در این گیر و دار، صرفنظر از اختلافات اخص تشکیلاتی سندیکا، باید از اقدام سندیکای کارگران شرکت واحد به دفاع برخیزند. چرخش و گزینش اسالو حتا از حدود همکاری با دارودسته اصلاحطلبان حکومتی و جناح “لیبرال” بورژوازی که پیش از این چنین تمایلی در وی دیده شده بود، بسی فراتر رفت. به خدمت گرفته شدن اسالو توسط “موج سبز” یعنی بی آبروترین و راستترین بخش اپوزیسیون بورژوائی که سر در آخور سازمان سیا و امپریالیسم آمریکا دارد، وی را تا حد انحلال در کمپ ارتجاع امپریالیستی پس برد. اسالو که با شتاب فوقالعاده زیادی به ته چاه سقوط کرده بود، با این گزینش، در واقع برای همیشه با جنبش طبقاتی کارگران وداع کرد!
موجی از حملات نوشتاری علیه “موج سبز” و قبل از آن علیه پیوستن اسالو به “موج سبز” آغاز شد و دهها مقاله و نوشته دیگر در این زمینه به تحریر درآمد و در رسانهها انتشار یافت. اما منصور اسالو متأسفانه بازهم سکوت کرد. اسالو شاید شعور و آگاهی طبقه کارگر را دست کم گرفته بود و احتمالاً تصور نمیکرد که این چنین سخت و گسترده مورد تهاجم و اعتراض قرار گیرد. اما این رویداد نشان داد که جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران هوشیار است و با هر پدیدۀ مرتبط با حال و آینده این جنبش، مستقیم و بی واسطه رو در رو میشود و بر سر منافع دراز مدت و طبقاتی خود با هیچ کس معامله نمیکند! این رویداد همچنین نشان داد که طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران، حتا نسبت به کسانی که از میان خود برآمده اما به صف مقابل هزیمت میکنند، هوشیار و بی گذشت است. جریان پیوستن اسالو به “موج سبز” بار دیگر نشان داد که جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران، گرچه قدر شناس کسانیست که در مبارزه علیه نظام سرمایهداری و در دامان خود پرورش یافتهاند و آنان را تا حد رهبران و حتا قهرمانان خود ارتقا میدهد و با شور و عشق و علاقه از آنها حمایت و پشتیبانی میکند، اما در مقابل کسانی که به آرمانهای این طبقه پشت میکنند و به صف مقابل طبقه کارگر میپیوندند، بی گذشت و آشتی ناپذیر است و با چه سرعت حیرت آوری میتواند چنین کسانی را از عرش اعلا پائین آورد، بر زمین سفت و سخت بکوبد! و از شمول عشق و علاقهاش محروم سازد!
منصور اسالو در برابر تمام حملات نوشتاری پس از مصاحبهاش با تلویزیون “رها” و وظیفهای که در “موج سبز” بر عهده او گذاشته شده بود، سکوت اختیار نمود. اما پس از ۲۰ روز ناگهان معلوم شد که همکاری وی با “موج سبز” و مسئولیت او در “ستاد هماهنگ کننده فعالان کارگری” یک “سؤ تفاهم” بیشتر نبوده است! اسالو در یک پیام کوتاه نوروزی مورخ ۲۹/۱۲/۹۱ در این مورد نوشت “متأسفانه چند هفته پیش هنگامی که برای شرح خروج خود از ایران با یکی از رسانهها یعنی تلویزیون رها گفت و گو کردم، توضیحات این رسانه پس از گفتگوی من این تصور را ایجاد کرد که من برای ادامه فعالیت به یک گروه یا تشکیلات خاص پیوستهام، از این رو ضروری میدانم یاد آور شوم، مطالبی که پیرامون پیوستن این جانب به تشکیلات وابسته به این تلویزیون و صاحب امتیاز آن به عنوان یک سازمان سیاسی منتشر شد، از نظر شخص من نتیجۀ سؤ تفاهم در طی گفت و گوهای مربوط به مصاحبه بوده است. همچنین تأکید میکنم که من هیچگونه وابستگی و پیوستگی به هیچ حزب و تشکیلات سیاسی و رسانهای ندارم” [تأکید از ماست].
البته که این توضیح، در میان منتقدین اسالو جدی گرفته نشد و به هیچوجه نمیتوانست مورد پذیرش قرار بگیرد و نگرفت. اولاً بسیار بسیار بعید است که امیر حسین جهانشاهی ولو آنکه یک بورژوای شارلاتان هم هست، سرِ خود و بدون هیچگونه مشورت و هماهنگی و توافق صریح و یا ضمنی اسالو، رسماً و علناً از تلویزیون “رها” اعلام کند که اسالو مسئولیت ادارۀ ستاد هماهنگ کننده فعالان کارگری را در “موج سبز” برعهده گرفته است. ثانیاً اگر چنین چیزی واقعیت نداشت، اسالو به چه دلیل و بنابر کدام ملاحظات نمیبایستی این موضوع را در همان فردای مصاحبه و یا دو روز بعد از آن اعلام میکرد و حتماً باید “چند هفته” سکوت میکرد و آنگاه پس از ۲۰ روز این “سؤ تفاهم” را آنهم در حاشیه یک پیام نوروزی بیان می کرد. ثالثاً اگر کاسهای زیر نیم کاسه نمیبود و نباشد، اسالو چرا نباید با یک نقد جدی تکلیف خود را با این جریان یک سره سازد؟ زمانی میتوان از “سؤ تفاهم” صحبت کرد و احیاناً آن را برطرف ساخت که در این موارد توضیحات صریح و روشنی ارائه شود. هیچ زمانی برای درسگیری، انتقاد جدی نسبت به عملکردها و جبران خطاها دیر نیست! باید اظهار امیدواری کرد که این نکات در مورد این موضوع خاص هم صادق باشد و هنوز تمام فرصتها برای بازگشت اسالو نسوخته باشد!؟
اسالو در پیام نوروزی خود پیوستن به “موج سبز” و اصولاً هرگونه حزب سیاسی را تکذیب کرد. او شاید هنوز این را نمیداند که بدون پیوستن رسمی به “موج سبز” حتا، ولو فقط با سمتگیری به سوی آنهم از جنبش کارگری ایران فاصله گرفته و به آن پشت کرده است. “سؤ تفاهم”ی که با ۲۰ روز تأخیر اعلام شود، روشن است که کسی آن را باور نمیکند و نمیتوانست مورد پذیرش مخاطبان اسالو قرار بگیرد و نگرفت. ظنّ قویتر اما این است که اسالو بعد از آنکه متوجه شد فاصلۀ خود به عنوان یک فعال کارگری مورد اعتماد جنبش کارگری، تا مرزهای بورژوازی اپوزیسیون را با شتاب فوقالعاده زیادی طی کرده و حملات شدید و گستردهای را علیه خویش برانگیخته است، خواست تا به این وسیله آبی بر آن آتش بپاشد، در میان برخیها تردید و دو دلی ایجاد کند و مسیر انتخابی را با شتاب کمتری طی کند. شواهد اما حاکی از آن است که این تلاش و شیوه نیزمطلقاً فاقد کارآئی بوده است و اگر نگوئیم این “تکذیبیه” به ضد خودش تبدیل شد، اما باید گفت که عنصر “صداقت” که از قضا (؟) به شعاری که سندیکای کارگران شرکت واحد معمولاً در انتهای اطلاعیههای خود میآورد، اضافه شده است و این شعار که با “امید به گسترش صلح و عدالت در همه جهان” بود، در نامه برکناری منصور اسالو، به “امید به گسترش صلح، عدالت و صداقت در همه جهان” [تأکید از ماست] تبدیل شده است، از این تکذیبیه و طرح “سؤ تفاهم” رخت بربسته است!
پیوستن اسالو به یک جریان بورژوائی گرچه مایۀ تأسف است اما موضوعی دور از ذهن و امر فیالبداههای نبوده است. این رویداد نمیتوانست بی زمینه باشد و یک شبه اتفاق افتاده باشد بلکه ریشه در گذشته داشت. گرایش به راست اسالو از همان سالهای اولیه دهه هشتاد که پای هیئتهای ILO به جمهوری اسلامی باز شد، خود را در حشر و نشر اسالو با وزرای خاتمی و افراد وابسته به این جناح و توهم نسبت به آنها متبلور ساخت. سالهای زندان او نیز گرچه سرشار از مبارزه با دژخیمان و مقاومت جانانه در برابر شکنجهگران است، اما خالی از توهم نسبت به اصلاحطلبان نیست. به خاطر داریم که در سال ۸۶، تارنمای “نوروز” وابسته به اصلاحطلبان، با منصور اسالو در زندان اوین یک گفتگوی تلفنی انجام داد و سؤالاتی را پیرامون انتخابات و شرکت در آن مطرح کرد و سپس از قول اسالو در مورد هشتمین دوره انتخابات مجلس نوشت “اعضای هیئت مدیره و فعالین و کارگران در این انتخابات شرکت کرده و به ائتلاف اصلاحطلبان رأی بدهند چرا که این ائتلاف مورد قبول بنده میباشد”. به گزارش خبرنگار “نوروز” اسالو در این گفتگوی تلفنی، ضمن تعریف از “دستاوردهای مثبت اصلاحطلبان” چنین گفته بود که یگانه راه برای “حفظ دستاوردهای انقلاب” آن است که کارگران و مردم ایران به یاران “خاتمی” رأی بدهند. “نوروز” در این مورد از قول اسالو نوشت “حمایت قاطع خود را از لیست یاران خاتمی اعلام کرده و از مردم میخواهم در انتخابات شرکت کرده و به ائتلاف حداکثری اصلاحطلبان رأی دهند”!
گرچه حرفهای زندانیان در زندانهای جمهوری اسلامی مناط اعتبار نیست و یکی از شگردهای همیشگی جمهوری اسلامی این بوده است که زندانی را در زیر شکنجه و اجبار، وادار به اعتراف و یا موضعگیری خلاف نظر خویش سازد، اما بعدها نیز منصور اسالو در رد و نفی این صحبتها چیزی نگفت! در عوض اما همان موقع، رضا شهابی عضو هیئت مدیرۀ سندیکا با صدور اطلاعیهای در تاریخ ۲۲/۱۲/۸۶ با این موضعگیری راست اسالو مرزبندی کرد. شهابی با اشاره به نام محجوب و جلودار زاده و تنی چند از اعضای خانۀ کارگر در هیئت ائتلافی اصلاحطلبان، رأی دادن به کسانی را که خود جزء سرکوبگران سندیکا بودهاند منتفی اعلام کرد، نظر اسالو را نظر شخصی وی دانست که ربطی به سندیکا ندارد و تصریح نمود که سندیکا از هیچ حزبی دستور نمیگیرد و دنباله رو هیچ حزبی نیست!
البته تلاشهای مذبوحانه و اقدامات سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی را برای انحلال و یا به انحطاط کشاندن سندیکای کارگران شرکت واحد که یک تشکل مستقل و تودهای کارگری بوده است نباید از نظر دور داشت. از همان آغاز فعالیت کارگران شرکت واحد برای احیاء سندیکای خود، تمام تلاش جمهوری اسلامی و جناح اصلاحطلب آن این بود که نگذارد یک تشکل کارگری مستقل پا بگیرد. این تشکل اما در زیر سرنیزه و سرکوب و با تلاش کارگران پیشرو شرکت واحد از جمله منصور اسالو شکل گرفت. اینکه در هر اتحادیه و سندیکائی، گروه بندیها و گرایشهای مختلفی وجود داشته باشد، یک امر بدیهیست. سندیکای شرکت واحد نیز همین گونه است و از ابتدای دور جدید فعالیتاش یک گرایش راست در آن وجود داشته است. فعالیت سندیکائی اگرچه در اساس فعالیتیست صنفی در چارچوب قوانین و نظم موجود و مطالبات آن نیز عموماً از همین چارچوب فراتر نمیرود، اما رژیم سرمایهداری و ضد دمکراتیک جمهوری اسلامی ظرفیت پذیرش حتا این نوع از تشکل کارگری و فعالیت آن برای متحقق ساختن مطالبات صنفی کارگران که مستلزم وجود حد معینی از آزادیهای سیاسیست را ندارد. بورژوازی ایران مصلحت و ماندگاری خود را در توحش بیشتر، استثمار وحشتناکتر و تحمیل بی حقوقی مفرط بر کارگران میداند. علاوه بر این در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و دیکتاتوری عریان و اختناق مذهبی، هر مبارزه و خواست صنفی طبقه کارگر به فوریت میتواند از چارچوبهای صنفی فراتر رود و به یک مبارزه و مطالبه سیاسی فرا روید. سندیکا که مطابق خواست بورژوازی قاعدتاً باید وسیلهای باشد برای مهار و کنترل مبارزه سیاسی و خیزشهای کارگری، اینجا نه فقط نمیتواند چنین نقشی را به طور کامل ایفا کند، بلکه خود، وسیلهای برای متشکل شدن کارگران و عبور از مبارزات و مطالبات صنفی میشود. از این رو گرایش رفرمیستی درون جنبش کارگری که خواستار سازش طبقه کارگر با نظام سرمایهداری و خواستار احتراز جنبش کارگری از مبارزه برای نابودی این نظام است نیز گرچه آزاری به نظم موجود نمیرساند، اما نظم از آن استقبال نمیکند بلکه آن را نیز سرکوب میکند. در این جا یک رفرمیست هم اگر بخواهد دست به ایجاد یک تشکل تودهای کارگری بزند نه فقط از جانب حاکمیت تحمل نمیشود بلکه چنین گرایشی در عمل و تحت تأثیر شرایط و فشار از پائین باید از چارچوبهای سنتی سندیکائی و رفرمیستی فراتر برود. اسالو به عنوان نماینده گرایش راست درون سندیکای کارگران شرکت واحد در اساس تا وقتی که در ایران و در سندیکای شرکت واحد است، وضعیتاش چنین است. بدیهیست که در خارج از ایران و تغییر شرایط و پاره شدن قید و بندها، وضعیتی متفاوت خواهد داشت. نظرات و ایدهها اینجا بدون مانع انکشاف مییابد و دیدگاه رفرمیستی فوراًامکان بروزعلنی می یابد. گرایش رفرمیستی اما در یک فرد خلاصه نمیشود. اسالو نه اولین و نه آخرین کارگری است که به اردوی بورژوازی میپیوندد! البته منصور اسالو تا کنون در مورد برکناری خود از ریاست هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد سکوت کرده است. سندیکای شرکت واحد نیز پس از برکناری اسالو، راجع به وی و اقداماتش اظهار نظر نکرده است. روشن است که اختلافات درونی و تشکیلاتی سندیکای کارگران شرکت واحد، تا آنجا که به اجرای مصوبات و جاری بودن اصول سازمانی حاکم بر سندیکا و برگزاری مجمع عمومی و جلسات و امثال اینها برمیگردد، به خود کارگران سندیکا مربوط است. هر فردی که تنها چند ماه در جمهوری اسلامی زندگی کرده باشد این را میداند که سرکوب و خفقان پلیسی که رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی بر کارگران تحمیل و مدام آن را تشدید نموده است، میتواند اجرای روتین این اصول و قرارهای سازمانی را نیز با مشکل و یا وقفه روبرو سازد و در هر حال این خود سندیکا و اعضای آن هستند که باید برای آن راه حل مناسبی را پیدا کنند. آنچه که به کمونیستها و طرفداران طبقه کارگر برمیگردد، آگاهی رسانی و سازماندهی کارگران درراستای ایجادآمادگی طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسیست. کمونیست های ایران درهرشرایطی باید ازکارگران ومبارزات آن ها حمایت کنند و به امر تشکل یابی طبقه کارگر یاری رسانند.
بورژوازی اپوزیسیون و حامیان بینالمللی آن در راه پیاده کردن اهداف بلند مدت خود در ایران، طیف گستردهای از عناصر رانده شده از حکومت را در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و حقوقبشری پرورش داده و زیر بال و پر خود گرفتهاند. گنجیها، سازگارها، فاطمه حقیقتجوها، شیرین عبادیها، علی مزروعیها و چندین دوجین امثال اینها را که هر روز در مدیای تصویریاشان ظاهر میشوند، به خدمت گرفتهاند و در جستجوی آن هستند که در عرصه مسائل کارگری و جنبش کارگری نیز عناصر قابل اتکائی داشته باشند. اینها خود را حتا طرفدار کارگران جا میزنند. اخبار کارگری پخش میکنند، پیرامون مسائل کارگری صحبت میکنند و سایتهای کارگری نیز راه انداختهاند. از این رو مستقل از اینکه سرانجام اسالو چه خواهد شد، تأکید بر استقلال طبقاتی کارگران و استقلال جنبش کارگری و تشکلهای آن در شرایط کنونی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شده است.
گرایشی ولو خام و نپخته و بی پایگاه در جنبش کارگری بر این تلاش است که مبارزه مستقل جنبش کارگری علیه سرمایهداری ایران و رژیم سیاسی آن را که به طور روزمره و برای دستیابی به مطالبات خود در تقابل و درگیری دائمی با آن است، تحت پوشش ضد امپریالیست بودن کارگران و جنبش کارگری، این مبارزه را به سطح تشکل های وابسته به رژیم مانند شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر و مسیرمبارزهی به اصطلاح ضد غربی و ضد آمریکائی مورد نظر حاکمان بکشاند وجنبش کارگری را در دل جمهوری اسلامی مضمحل سازد و یا مبارزه آن را به ابزار دست ارتجاع اسلامی علیه ارتجاع امپریالیستی مبدل سازد. گرایش دیگری اما تحت عنوان مبارزه با جمهوری اسلامی، دست به دامان دولتهای خارجی و نهادهای مالی امپریالیستی و سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری میشود و در نهایت میخواهد جنبش کارگری را به ابزار دست ارتجاع امپریالیستی علیه ارتجاع اسلامی تبدیل کند. گرچه نباید خطر این دو گرایش در جنبش کارگری را دراز مدت دست کم گرفت، اما جنبش کارگری ایران تا کنون نشان داده است که نسبت به این تلاشها و تحرکات از هر دو سو هوشیار است و باید هوشیار باشد. عکسالعمل فوری و محکم جنبش کارگری و فعالان آن در قبال چرخش اسالو از یک سو و تأکیدات مکرر این جنبش و نیز سندیکای کارگران شرکت واحد بر استقلال و به ویژه موضعگیری مکرر آن نسبت به تشکلهای وابسته و سرکوبگر دولتی مانند شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر از سوی دیگر، نشان دهنده آن است که جنبش کارگری ایران آنطور که ارتجاع حاکم بر ایران و ارتجاع امپریالیستی و نوکران آنها تصور میکنند خام نیست! برعکس نسبت به این مسائل دقیق و هوشیار است! با این وجود همه کمونیستها و مدافعان منافع طبقه کارگر به ویژه در شرایط کنونی باید بیش از پیش بر استقلال جنبش کارگری از جناحهای سرمایه داری اعم ازسرمایه امپریالیستی و یا نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و جناحهای آن تأکید و بر آن پافشاری کنند و هر دیدگاه و نگرشی که وابستگی جنبش کارگری به قطب سرمایه را به هر شکل و زبانی که بخواهد توجیه کند، بیرحمانه افشاء و طرد کنند!
روشن است که رشد جنبش طبقه کارگر، ضرورتاً تعدادی از عناصر خرده بورژوا را نیز که پایگاه اصلی رفرمیسم در درون جنبش کارگری را تشکیل میدهند، به خود جذب میکند. بدیهیست که کمونیستها مبارزه برای اصلاحات یعنی برای اقداماتی که باعث بهبود شرایط توده کارگران و زحمتکشان بدون انهدام قدرت طبقه حاکم میشود را میپذیرند ولی در همان حال علیه رفرمیستها که بهطور مستقیم یا غیر مستقیم اهداف و تلاشهای طبقه کارگر را در حوزه کسب اصلاحات محدود میسازند، قاطعانه دست به مبارزه میزنند. چرا که بورژوازی “لیبرال” ممکن است اصلاحات محدودی را با یک دست خود به کارگران اهدا کند، اما همیشه با دست دیگرش آن را پس میگیرد و یا تا حد صفر کاهش میدهد و از آن برای به اسارت در آوردن کارگران، تقسیم آنها به گروههای جداگانه و جاودانه ساختن بردگی مزدی استفاده میکند. به این دلیل رفرمیسم حتا آن هنگامی که کاملاً بی ریا باشد، در عمل مبدل به سلاحی میشود که بورژوازی با آن کارگران را فاسد میسازد و تضعیف میکند. هر اندازه نفوذ رفرمیستی در میان کارگران نیرومندتر باشد، به همان اندازه کارگران ضعیفتر هستند. هرچقدر جنبش طبقه کارگر مستقلتر، اهداف آن عمیقتر و وسیعتر باشد و هر چقدر از محدودیت رفرمیستی آزادتر باشد، به همان اندازه برای کارگران حفظ و استفاده از پیشرفتها و دستاوردها آسانتر خواهد بود. کمونیستها باید از استقلال طبقاتی کارگران و از مبارزه مستقل سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که از هر سو تحت فشار قرار گرفته است حمایت کنند. مادام که سندیکای کارگران شرکت واحد، مستقلاً در راستای تحقق مطالبات و منافع کارگران مبارزه و فعالیت میکند، مجدانه باید از آن دفاع و حمایت نمود. زنده باد استقلال طبقاتی کارگران! زنده باد مبارزات سندیکای کارگران شرکت واحد!
کار شماره ۶۴٢– سال سیوپنجم – نیمه اول فروردین ۹٢
جنبش کارگری ایران هوشیاراست و “لخ والسا”بردارنیست
وقتیکه منصور اسانلو (اسالو) رئیس سابق هیات مدیره سندیکای کارگران شرکتواحداتوبوسرانی تهران و حومه، تنها یکماه و ۱۰ روز پساز برکناری از این سمت در یکی از تلویزیونهای وابسته به اپوزسیون بورژوا- امپریالیستی بهنام “رها” ظاهر شد و از طرف امیرحسین جهانشاهی “مسئولیت ستاد هماهنگی فعالان کارگری” در “موج سبز” برعهده وی گذاشته شد تا در کنار “اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه پاسداران و ارتش ایران” و سلطنتطلبها، جمهوری اسلامی را کنار بزند و “آزادی کشور” و “احیای غرور و حیثیت ملی” را تامین سازد،او در واقع ازهمان لحظه برای همیشه با جنبش طبقاتی کارگران وداع گفت و استعداد و آمادگی خود را برای انحلال در کمپ ارتجاع امپریالیستی نشان داد. جنبش کارگری با چشمی بازوهوشیار، وی را طرد کرد. اسانلو پس از ۲۰ روز سکوت در برابر رگبار تندی از انتقاد فعالان کارگری و مدافعین منافع طبقه کارگر، با صدور یک “تکذیبیه” آن ماجرا را یک “سوءتفاهم” خواند. این ادعای منصور اسانلو را البته هیچ کارگر آگاه و منتقد جدی رویکرد وی که مسیر سقوط در قعر چاه را برگزیده و آن را با شتاب طی میکرد، باور نکرد، گرچه راه منطقی بازگشت وی، باز گذاشته شد. سیزده ماه و ۱۰ روز پساز این ادعا، ظهور تمام قد وی به عنوان یک مهره و همکار بورژوازی در برنامه تلویزیونی “همصدائی” مورخ ۲۰۱۴/ ۵/ ۲ (برابر با ۱۲ اردیبهشت ۹۳) نه فقط بر استعداد و آمادگی منصور اسانلو برای همدستی با اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی و سقوط کامل در قعر چاه ارتجاع امپریالیستی صحه گذاشت، بلکه این استعداد را جدیتر از گذشته از قوه به فعل درآورد!
شو تلویزیونی را که با همکاری منصور اسانلو و فرامرز فروزنده مجری برنامه به اجرا درآمد، بسیاری دیدهاند. ماجرا بهطور خلاصه این بود که مجری برنامه مشغول گفتگو با منصور اسانلو در مورد مسائل کارگری و روز اول ماه مه بود که ناگهان مجری برای چند دقیقه برنامه را قطع میکند. سپس مجری و اسانلو روی صحنه ظاهر میشوند. فروزنده به اسانلو مژده میدهد که نادر دورمانی صاحب شبکه تلویزیونی اندیشه، درجا مبلغ ۱۰۰ هزار دلار کمک کرده است که تحت نظارت منصور اسانلو که “یکی از رهبران جنبش کارگری است”، برای کارگرانی که به زندان افتادهاند و خانوادههای کارگری مصرف کند. منصور اسانلو نیز از خوشحالی اشک شوق میریزد و این اقدام را نشانه “همبستگی ملی” میخواند. دیگرانی نیز از طریق تلفن برای کمک مالی اعلام آمادگی میکنند تا در نهایت صندوقی “برای کمک” به کارگران ایران زیر نظر منصور اسانلو که “فرد مورد اعتماد تلویزیون اندیشه” و گردانندگان آن است، ایجاد گردد! جالب این است که فرامرز فروزنده، تا پایان برنامه چند بار اعلام کرد که این موضوع از قبل برنامهریزی نشده است و بیآنکه هنوز کسی گفته باشد دستاندرکاران تلویزیون اندیشه، از قبل چنین برنامهای را تدارک دیدهاند، او اصرار داشت که هیچ نقشه قبلی برای اجرای این شو، در کار نبوده است!
تمام آنچه که در این برنامه گذشت اما نشان از یک تلاش هماهنگ و برنامهریزی شده اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستیست برای خریدن فعالان کارگری، به هدف نفوذ در جنبش کارگری و استفاده ابزاری از آن در راستای تحقق اهداف طبقاتی خویش! در طی این برنامه البته حرفها و موضوعات بسیار زیادی خواه توسط فروزنده مجری برنامه و خواه منصور اسانلو “مهمان” برنامه مطرح شد که پرداختن به تمام آنها از حوصله این مقاله خارج است. برای پیبردن به ماهیت این تلاشهای رسوا، تنها اشاره به چند مورد کافیست.
فرامرز فروزنده، هر جا می خواست جایگاه اسانلو را به عنوان یک عنصر مورد اعتماد بورژوازی روشن سازد، چون یک مجری حرفهای عمل کرد، او اما هنگام درآوردن ادای طرفداری از کارگران، فوقالعاده ناشی بود و ناشیانه عمل کرد که البته غیراز این هم نمیتوانست باشد. مجری برنامه که به استناد صدهزار دلار کمکمالی – بخوان سرمایه پیشریز شده- صاحب تلویزیون اندیشه، پیدرپی میگفت کارگران ایران بعد از این تنها نیستند و ادعا میکرد سرمایهداران و ثروتمندان ایرانی هم با آنها هستند و آمادهاند به زن و بچه کارگران زندانی کمک کنند و “زکات” بدهند، تاکید زیادی بر این موضوع داشت که کارگران ایران هیچچیز نمیخواهند جز “حداقل زندگی”! که البته اینگونه نیست! صرفنظر از کارگر دوستی مشمئزکننده کارگزار سرمایه و نگاه تحقیرآمیزوی به کارگران اما کارگران ایران فقط “حداقل زندگی” را نمیخواهند. حداقل زندگی وبسیاربیشترو بهتر از حداقل زندگی را میخواهند. طبقه کارگر که آفریننده همه کالاها و نعمتهاییست که امثال فروزنده نیز از آن بهره میبرند و آن را مصرف میکنند، خواهان یک زندگی انسانیست،خواهان آزادی وبرابری و قدرت سیاسیست، خواهان پایان ظلم و ستم واستثمار و برافتادن نظام وارونه سرمایهداریست! و البته هر کس که بخواهد خواست طبقه کارگر ایران را فقط به “حداقل زندگی” محدود کند، سابقه کارگری داشته باشد یا نداشته باشد مامور و حقوقبگیر مستقیم بورژوازی باشد یا بهطورغیر مستقیم اهداف آن را دنبال کند، صاف و ساده خواهان ادامه وضع موجوداست، خواهان استثمار و بردگی مزدیست، ابزاردست طبقه سرمایه دار و دشمن طبقه کارگر است.
از کارگر دوستی تصنعی مجری برنامه که بگذریم او اما نتوانست تمام نیات واقعی برنامهریزان و بورژواهای سخاوتمند درپس این سخاوتمند را پنهان کند و شمهای، فقط شمهای از آن را برملا ساخت! مجری برنامه پس از اظهار این نکته که کارگرانی که در اول ماه مه بازداشت شدند فقط سندیکا میخواستند که این هم در نظام سرمایهداری امری معمول و پذیرفته شده است، در اهمیت و نقش سندیکا به مضمون چنین گفت؛ سندیکا دردها را کانالیزه میکند و اگر چنین نهادهایی برای مهار رادیکالیسم جنبش کارگری ایجاد نشود، آنگاه کسی جلودار شورش کارگران، فقرا و گرسنگان نخواهد بود. مجری برنامه سپس به سرمایهداران هشدار میدهد موضوع را دریابند و تا دیر نشده آستینها را برای کنترل جنبش کارگری بالا بزنند وگرنه همهچیز از کنترل بورژوازی خارج خواهد شد و دودمانش بههوا خواهد رفت! فرامرز فروزنده پیدرپی از سرمایهداران میخواهد، از صاحب تلویزیون اندیشه بیاموزند با پولهای خود “جنبش همبستگی” بهپا کنند و کنترل جنبش کارگری را در دست خود گیرند خصوصا آنکه اکنون منصور اسانلوی زندان رفته و شکنجه شده و مورد اعتماد سرمایه نیز آمادگی خود را برای ایفای نقش اول در این سناریو اعلام کرده است. مجری برنامه سعی میکند سرمایهداران را متوجه این واقعیت سازد که “کمک مالی” آنها به کارگران، در اصل کمک به خودشان و برای حفط منافع خودشان است.
سخنان مجری برنامه “همصدایی” هرچقدر هم که افشاء کننده اصل ماجراست، اما بر او که مجری برنامه و کارگزار سرمایه است حَرَجی نیست. بازیگر اصلی این سناریو اما منصور اسانلوست که تا ته خط سرمایه رفت!
اسانلو که غرق در بده بستانهای جریانهای بورژوائی و معلومالحال شده است، با اظهار شعف و خوشحالی از صدهزار دلار اهدائی سرمایه، آن را نشانه “همبستگی ملی” خواند و چنین اظهار امیدواری کرد که این “روند”(منظور وی نگاه فراطبقاتیست) در تفکر “ایرانیان” ایجاد شود تا وسیله عبور از دیکتاتوری فراهم گردد. اسانلو همچنین مژده داد که با این اقدام، “زمان شکستن دیکتاتوری نزدیک شده است”. منصور اسانلو که از اعتماد سرمایه و تنی چند از کسانی که با تلفن به وی ابراز علاقه میکردند، غرق در رؤیاهای نوع لخ والسائی، از “اعتماد ملی” به خودش “تشکر” کرد و پنهان نساخت که در “جنبش همبستگی” وی که قرار است با پولهای صدهزار دلاری اهدائی سرمایه ایجاد شود، انواع جریانهای بورژوایی، جمهوریخواه، سلطنتطلب، اصلاحطلب و نیروهای سبز و غیرسبز درون یا بیرون نظام حتا از نوع فائزه رفسنجانی نیز حضور خواهند داشت تا به اتفاق هم برای نجات کشور از دیکتاتوری و ایجاد” ایرانی آباد و آزاد”، البته به کمک جنبش کارگری تحت هدایت اسانلو، تلاش کنند.
منصور اسانلو در همان حال که فوقالعاده تحت تاثیر “انسانیت” صاحب تلویزیون اندیشه قرار گرفته و مفتون دلارهای اهدائی وی شده بود، به ناگاه، نگاه غیربستهی سرمایهدارانی امثال فرهاد دورمانی را کشف میکند و میگوید “انسانیت فراتر از نگاه بسته طبقاتی میتواند عمل کند” او مدعی شد که در این ماجرا، “شرافت انسانی” کارگر و سرمایهدار را به هم پیوند داده است! منصور اسانلو تا آنجا که این برنامه تلویزیونی اجازه میداد نه فقط صریح و بیپرده پیرامون آشتی طبقات به موعظه پرداخت، بلکه از کارگران نیز دعوت کرد به بورژوازی اعتماد کنند. اسانلو یاد پدرش افتاد که به وی گفته بود “هر کسی از پولش گذشت به او اعتماد کن”!
البته که منصور اسانلو جوان خام و بیتجربهای نیست که نداند این پولها به چه منظوری به ایشان اهدا میشود! بسیار بسیار بعید است که او نداند سرمایه، هم امروز در جمهوری اسلامی و هم در نبود جمهوری اسلامی، خواهان شرایط امن و بیدردسر است، خواهان کارگر مطیع با دید محدود است که به زندگی در چارچوب نظم سرمایهداری رضایت دهد،علیه نظم سرمایه چیزی نگوید و حرفی از حکومت شورایی و سوسیالیسم بر زبان نراند. بورژوازی خواهان یک جنبش کارگری تحت کنترل و محتاج به خود است که هر جور خواست آن را – البته به کمک امثال منصور اسانلو – هدایت کند و در کشمکش قدرت، نیروی کارگران را در راستای اهداف طبقاتی خود کانالیزه و از آن استفاده نماید. بورژوازی برای پیشبرد اهداف خویش برای حفظ نظم سرمایهداری و برای کسب سودهای بیشتر، صدهزار دلار که چیزی نیست، حاضر است میلیونها و میلیاردها دلار هزینه کند. برای طبقه سرمایهدار این پولها در حکم سرمایه پیشریز شده ایست که بایستی با کند کردن مبارزه رادیکال کارگران و حفظ نظم از گزند اعتصابات گسترش یاینده کارگران و پیکار طبقاتی تعیینکنندهای که دقالباب کرده است، استثمار بیشتر و سودهای بیشتر آینده را تضمین کند.
منصور اسانلو عضو مبارز پیشین سندیکای شرکت واحد، البته مجاز است امروز با هر جانوری از قماش امیرحسین جهانشاهیها و فرهاد دورمانیها به زد و بند بپردازد، با آنها سازش و همکاری نماید، سرمایهداران را در این آیندهنگری همراهی و همیاری کند، اعتماد به بورژوازی را موعظه کند و بالاخره رویگردانی از کارگران و آرمانهای کارگری را تا انتهای خط خیانت بهپیماید. او اما ناتوانترازآن است که خزعبلات فرا طبقاتی را به کارگران بقبولاند، و مهمتر از آن، قادر نیست کارگران ایران را به عَفَن مالی بورژا – امپریالیستها بیالاید و با آن مسموم کند.
منصور اسانلو که مجذوب به اصطلاح انسانیت و شرف انسانی امثال دورمانی صاحب تلویزیون اندیشه شده است، یقینا این را میداند که ایشان تا همین چندی پیش خزانهدار جریان دستساز نوه رضا خان بهنام “شورای ملی ایران” بود و هماکنون نیز یکی از نزدیکان و ارادتمندان رضا پهلوی است. اسانلو حتا از خود نمیپرسد که صاحب تلویزیون اندیشه که در ازای ۵۰ دقیقه پخش برنامه (به جای یک ساعت!) توسط چند سازمان چپ و انقلابی که عموما به قصد آگاهی رسانی به کارگران و در راستای منافع جنبش کارگری تهیه میشود، صرفنظر از محدودیتهای مختلفی که برای آنها ایجاد میکند، برای هر ۵۰ دقیقه برنامه چند صد دلار از هر یک از آنها که عموما در فشار و وضعیت بد مالی بهسر میبرند، اخذ میکند، چگونه ممکن است حاضر شود صدهزار دلار “برای کمک به کارگران” به اسانلو بپردازد؟ در جنبش کارگری بسیار دیده شده است عضوفعال یا رهبر این سندیکا و آن اتحادیه کارگری، پس ازسال ها مبارزه وفعالیت درراه تحقق مطالبات صنفی کارگران، صف همطبقهای های خودرا ترک نموده، به اردوی مقابل پیوسته و خودرا به سرمایه داران فروخته است. درجنبش کارگری اما کمتر سابقه داشته است کسانیکه زمانی مدافع منافع صنفی کارگران بودهاند، اینگونه آشکار از بورژوازی پول بگیرند. البته بودهاند کسانی که رشوه گرفتهاند اما در میان کسانی که از منافع کارگران دفاع میکنند، چنین چیزی سابقه نداشته است. حتا در سنتهای سندیکالیستی و فعالیتهای اتحادیهای نیز هرگز دیده نشده است که کارگران از لحاظ مالی و ایجاد صندوق کمک مالی به سرمایهداران متکی گردند. اتکاء کارگران همواره به خودشان، همطبقهایهای خودشان وبعضاً نیروهای انقلابی هوادارشان بوده است نه به سرمایهداران به اصطلاح سخاوتمند و “خیرخواه هوادار” طبقه کارگر! بنابراین روشن است که ماجرای کمک صدهزار دلار دورمانی به اسانلو و صندوق مالی که اینها ایجاد کردهاند، اساسا هیچ ربطی به کارگران ندارد.
صدهزار دلار اهدایی سرمایه به اسانلو، البته تنها بخشی از پولها و سرمایههاییست که اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی قرار است برای خریدن کارگران ومصادره و تحت کنترل درآوردن جنبش کارگری، آن را هزینه کند و در هماهنگی با نهادهای امپریالیستی نقش خود را در تحولات آتی، جابجائی و یا کسب قدرت از بالا ایفا کند. پوشیده نیست که بورژوازی اپوزیسیون و حامیان بینالمللی آن که برای اجرای این پروژه، از سالها قبل طیف گستردهای از عناصر رانده شده از حکومت را در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری پرورش داده، زیر بال و پرخودقرار داده و به خدمت خویش گرفتهاند، در زمینه مسائل کارگری و جنبش کارگری نیز در جستجوی عناصر قابل اتکائی بودهاند. منصور اسانلو همان کبوتر شانسیست که برای تکمیل این پروژه، بربام سرمایه نشسته است.
این استعداد و آمادگی که اسانلو در این جایگاه ایفای نقش کند، البته از قبل در او وجود داشت که پس از برکناریاش از هیات مدیره سندیکای کارگران شرکتواحد و همینکه ایران را ترک کرد وپایش به خارج کشور رسید، این استعداد بیش ازپیش شکوفا شد. بیهوده نبود که در همان مقطع برکناری وی از سندیکا، عضوی از این سندیکا از وی خواست وارد بازی سیاست کثیف خارج کشور نشود، آرزوی رئیسجمهور شدن را از سرش بیرون، و از تبدیل شدن به افرادی نظیر گنجیها و سازگارها حذر کند! این توصیه نشاندهنده این واقعیت است که مسیر و مقصد اسانلو از قبل روشن و قابل تشخیص بوده است. بنابراین کشف “انسانیت” سرمایه توسط اسانلو، ناشی از ناآگاهی یا برخاسته از خصائل خیالپردازانه وی نیست! این، انتخابی آگاهانه است که منطبق بر منافع و دیدگاه رفرمیستی وی و اشرافیت کارگریست.
بگذار گریزندگان از صفوف طبقه کارگر مانند تمام خردهبورژواها، اعتماد به بورژوازی را به مردم بیاموزند. زندگی واقعی و وضعیت اجتماعی و اقتصادی کارگران به آنان آموخته است و بیش از این خواهد آموخت که به سرمایهداران و عمال آنها یا کسانی که ازمیان کارگران برخاسته اند اما خودرا به سرمایه داران فروخته اند اعتماد نداشته باشند.
بگذار منصوراسانلو شیفته سرمایه داران باشد ، به آن ها اعتماد کند و اعتماد به بورژوازی را توصیه کند ، درعوض اما کارگران آگاه عدم اعتماد به بورژوازی را به مردم میآموزند. بگذار منصور اسانلو که به انحطاط کامل کشیده شده است، به پراکندن ایدهای بورژوائی سرگرم شود و تمام استعداد و هم خود را برای آنکه بورژوازی جنبش کارگری را زیر نفوذ و کنترل خود درآورد، بکار بندد، در عوض اما کارگران آگاه و کمونیستها، با برخورد قاطع و افشای بیامان این کوششها، نخواهند گذاشت این ایدهها ذهن پرولتاریا را مشوب سازد و بیوقفه بر استقلال طبقاتی کارگران، به ویژه استقلال مالی جنبش کارگری از سرمایهداران و جریانهای بورژوائی تاکید خواهند نمود.
بگذار منصور اسانلو در نزد سرمایهداران و صاحبان وسائل تولید که کارگران را استثمار و سرمایه انباشت میکنند خودشیرینی کند، استثمارکننده و استثمارشونده رابه یک چشم نگاه کند و از “پیوند کارگر و سرمایهدار” سخن بگوید، پرولتری که اما هیچ چیز ندارد و برای ادامه حیات مجبور است نیروی کار خود را به سرمایهدار بفروشد، جز این مناسباتی که با پیکار طبقاتی و آشتیناپذیر پرولتاریا باید زیرورو شود، هیچ “پیوند”ی میان خود و سرمایهدار نمیشناسد.
بگذار اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی سعی کند از منصور اسانلو یک لخ والسای ایرانی بسازد، کارگران آگاه و کمونیستها اما نه فقط در برابر این تلاش خواهند ایستاد و آن را خنثا خواهند کرد، بلکه همچنین به آنان خواهند گفت؛ صرفنظر از تغییر شرایط و اوضاع جهان نسبت به زمان ظهور “لخ والسا”، پشت سر”لخ والسا” یک جنبش کارگری قوی و اتحادیههای کارگری پرقدرت وجود داشت، اسانلو اما حتا از حمایت کارگران سندیکایی که خود آن را بازگشائی نمود، برخوردار نیست. یک کلام اینکه، جنبش کارگری ایران هوشیار است و لخ والسا بردار نیست! اسانلو و حامیان بورژوای وی، بیهوده دل خوش کرده اند.آن ها خشت برآب میزنند.
کار شماره ۶٧٠– سال سیوششم – نیمه اول خرداد ۹٣
برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه، مرکز بده و بستان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
سرمایهداران همواره کوشیدهاند به طرق مختلف در جنبش کارگری نفوذ کنند و این جنبش را تحت انقیاد و اسارت خود درآورند. یکی از رسواترین شیوههای آنها، رشوه دادن به عناصری از درون این جنبش و یا پرداختهای پولی تحت عنوان کمک، به قصد فاسد کردن کارگران و منحرف ساختن آنها از مبارزه انقلابیست.
از اینروست که اقدام منصور اسانلو، یکی از افراد اخراجی سندیکای شرکت واحد، به گرفتن مبلغ ۱۰۰ هزار دلار از یک سرمایهدار سلطنتطلب، تحت عنوان کمک به کارگران، با واکنش سریع و قاطع سازمانهای کمونیست و چپ، فعالان کارگری داخل و خارج از کشور و حتا کارگران اسیر در زندانهای جمهوری اسلامی روبهرو گردید. همه به اتفاق، ماهیت این عمل سلطنتطلبان را افشا و اقدام اسانلو را شدیدا محکوم کردند.
از ابراز خشم سلطنتطلبان و عوامل آنها که در برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه، نمایش بهاصطلاح کمک سرمایهدار سلطنتطلب را به کارگران بر پا کردند، آشکار است که بیشترین نقش و تاثیرگذاری را در افشای ماهیت کثیف این اقدام عوامل بورژوازی سلطنتطلب و خنثا کردن و به شکست کشاندن آن را مقاله شماره ۶۷۰ نشریه کار تحت عنوان “جنبش کارگری هوشیار است و لخ والسا بردار نیست” ایفا نموده است. از این روست که برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه دست به دامان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی شد، تا گویا برای جبران این شکست، یک برنامه یک ساعته را علیه سازمان فدائیان (اقلیت) اختصاص دهد. اما پیش از پرداختن به این مسئله ببینیم که پیشبرد پروژه سلطنتطلبان توسط منصور اسانلو، تا چه حد برای آنها حائز اهیمت بود که افشا و خنثاسازی آن، این چنین دارودسته سلطنتطلب را به رعشههای مرگآور دچار ساخته است.
واقعیت این است که سلطنتطلبان بهویژه در چند سال اخیر بسیار کوشیدند تا نقش و نفوذی در میان جنبشهای اجتماعی مردم ایران و یا اقشار معینی که بیشتر اقشار مرفه باشد به دست آورند. در مرحلهای که جنبش دانشجویی فعال بود، دندانهای خود را برای آن تیز کردند. اما به رغم این که چند نفری هم طرفدار پیدا کردند، چیزی عاید آنها نشد. سپس به طبقه متوسط امید بستند که آن نیز طرفدار اصلاحطلبان حکومتی از کار در آمد. مبارزات اقشار غیر کارگر تدریجا فروکش کرد. تنها نیروی فعال در صحنه اجتماعی، طبقه کارگر باقی ماند که بنابه به سرشت انقلابی و رسالت تاریخیاش، دشمن آشتیناپذیر جمهوری اسلامی و تمام نظم موجود است. این بار، سلطنتطلبان برای نفوذ در جنبش کارگری، دندان تیز کردند.
سلطنتطلبان که اکنون خود را در تشکلی به نام “شورای ملی ایران” تحت رهبری رضا پهلوی سازمان دادهاند، تلاش نمودند از طریق پول و امکانات تبلیغاتی خود در این جنبش نفوذ پیدا کنند. اما کارگر و سلطنتطلب، آب و آتشاند. طبقه کارگر ایران در دوران سلطنت پهلویها، با بیرحمانهترین سرکوب، ستم و استثمار روبهرو بوده است. بنابر این روشن است که سلطنتطلبان در اینجا با دشواری بیشتری مواجه بودند. اما مایوس نشدند. نخست یک تودهای رسوا به نام حشمت رئیسی را که نقشی فعال در لو دادن و سرکوب و کشتار هزاران آزادیخواه و کمونیست در سالهای اوائل دهه شصت توسط جمهوری اسلامی برعهده داشت و در خارج از کشور مورد نفرت همه مخالفان واقعی جمهوری اسلامی قرار داشت، اجیر کردند تا به نام کارگر، سخنرانیهای پالتاکی رضا پهلوی را بر پا کند. اما این فرد بد نام و رسوا نمیتوانست نقش دیگری جز پادوئی برعهده بگیرد. لذا نتیجهای برای سلطنتطلبان نداشت و عجالتا تشکیلات بهاصطلاح کارگری شورای ملی رضا پهلوی عقیم ماند. در همین ایام، برنامه فرامرز فروزنده، مجری برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه یکی دیگر از سلطنتطلبان، وظیفهاش جمعآوری پول برای رضا پهلوی و شورای ملی او بود که بعد هم با جار و جنجالی که بر سر ۵۰۰ هزار دلاری که به حساب وی ریخته شد و هنوز در صفحات اینترنت مورد بحث است، از مدیریت تلویزیون اندیشه برکنار شد.
اما این دلال سلطنتطلب، مدتی است که مجددا برنامه “همصدایی”اش را راه انداخته، تا با این ادعای مضحک که خودش کارگر است و سالها فعالیت سندیکایی داشته، پروژه ناتمام سلطنتطلبان را به همراه پادو رضا پهلوی، حشمت رئیسی و همکار جدیدشان منصور اسانلو پیگیری کنند. سلطنتطلبان تصور میکردند که با پیوستن اسانلو نقشه آنها عملی خواهد شد. البته این خیالی باطل بود. لااقل در میان بخش پیشرو کارگران و رهبران سندیکای شرکت واحد و سازمانهای کمونیست و انقلابی، وی به کلی بیاعتبار بود. چرا که اسانلو حتا زمانی که در ایران بود و هنوزعضو سندیکا، به آرمیدن در آغوش بورژوازی اشتیاق فراوانی از خود نشان میداد. کسی فراموش نکرده است که او با جناح موسوم به اصلاحطلب رژیم که عاملین اصلی کشتار هزاران تن از مردم ایران در دهه شصت هستند، زدوبند داشت. اطلاعیه صادر کرد که سندیکای شرکت واحد، از این باندهای رژیم حمایت کند. هیات مدیره سندیکا، البته پاسخ قاطعی به وی داد و اعلام نمود که این نظر شخصی اوست و ربطی به موضع سندیکا ندارد. اسانلو درس نگرفت، به راه خود ادامه داد و نخواست تابع نظر سندیکای شرکت واحد باشد، اخراج شد و به خارج از کشور آمد. همین که پایاش به خارج از کشور رسید، سراغ همین دارودستههای بورژوایی رفت و شروع به گفتگوهای تلویزیونی با آنها کرد. سازمان ما بیش از یکسال پیش به وی هشدار داد که به نفع خود اونیست وارد بند و بست با این دارودستههای بورژوایی شود و ته مانده اعتباراش را نیز از دست بدهد. اما گویا اشتیاق بیش از حدی وی به خدمتگزاری در آستان بورژوازی، او را به جایی رساند که به همکاری خود با سلطنتطببان مرتجع افتخار کند و به عامل آنها برای فاسد کردن کارگران تبدیل شود و تنها مدافعیناش سلطنتطلبان و افرادی از قماش فروزنده و پادو رضا پهلوی، حشمت رئیسی باشند.
لذا با موضعگیری قاطع فعالین کارگری، سازمانهای کمونیست، چپ و انقلابی علیه اسانلو و افشای نقشه سلطنتطلبان، اینان بار دیگر شکست را تجربه کردند و دریافتند که باز هم با ناکامی روبهرو شدهاند. ناراحت و خشمگین، عقلهای ناقصشان را روی هم گذاشتند تا از سازمان فدائیان (اقلیت) که به گفته آنها شدیدترین موضعگیری را داشته، انتقام بگیرند. اما چیزی بهنظرشان نرسید، جز این که از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی یاری بگیرند و به اصطلاح افشاگری چند سال پیش این سازمان کشتار و سرکوب جمهوری اسلامی را علیه فدائیان اقلیت، بدون نام بردن از منبع آن که وزارت اطلاعات است، در برنامه خود نشخوار کنند.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در سالهای گذشته دو جلد کتاب تحت عنوان “چریکهای فدائی خلق ایران” با یکسری اسناد جعلی و اظهارنظرهای قلابی، علیه سازمان ما انتشار داد. جلد اول این کتاب به دوران قبل از سرنگونی رژیم سلطنتی اختصاص یافت و جلد دوم مربوط به دوره پس از قیام است. صفحات متعددی از این کتاب به فدائیان اقلیت اختصاص یافته است. وزارت اطلاعات چندین سند جعل شده نیز در این کتاب انتشار داد تا گویا نشان دهد، از دولت عراق کمک مالی و تسلیحاتی دریافت شده است.
سازمان ما در همان سال ۱۳۹۰ که وزارت اطلاعات این کتاب را انتشار داد، در شمارههای ۶۰۱، ۶۰۲ و ۶۰۳ نشریه کار جعلی بودن این اسناد را به همگان نشان داد و پاسخ دندان شکنی به وزارت اطلاعات داد. ناشیگری وزارت اطلاعات در جعل این به اصطلاح اسناد چنان رسواکننده بود که این وزارتخانه جاسوسی و کشتار هم دیگر حرفی برای گفتن نداشت. اکنون اما سلطنتطلبان برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه، پس از گذشت چند سال از انتشار این کتاب و اسناد قلابی و جعلی آن، یک ساعت برنامه خود را به بهاصطلاح افشاگری علیه فدائیان (اقلیت) با همین اسناد جعلی وزارت اطلاعات اختصاص میدهند، بدون این که نامی از منبع اسنادشان ببرند.
هر آدمی با کمی آگاهی، میداند که وقتی در یک روزنامه یا تلویزیون میخواهند از طریق یک گفتگو علیه یک فرد، سازمان، حزب و دولتی افشاگری کنند، اولین سئوال مصاحبه کننده این خواهد بود که منبع این گفتار یا اسناد شما چیست؟ دلال سلطنتطلب برنامه همصدایی یعنی فروزنده، دقیقا همین سئوال را مطرح نمیکند و خطاب به پادو رضا پهلوی، حشمت رئیسی میپرسد آیا این اسناد معتبرند و ایشان هم پاسخ میدهد: “در این که کاملا واقعی است، تردیدی نیست”. بعد هم شروع میکند به خواندن اسناد جعلی کتاب وزارت اطلاعات.
این که چرا مجری این برنامه منبع این اسناد را ذکر نمی کند، دلائل آن بر کسی پوشیده نیست. واضحترین دلیل آن نیز این است که اگر گفته میشد، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منبع این اسناد است، آنگاه ماهیت این برنامه ومجری آن برملا میشد. ممکن است گفته شود که فروزنده عامل جمهوری نیست، بلکه این شیوه کار یک سلطنتطلب است که شبیه بازجویان ساواک رژیم سلطنتی است، یا ادعا شود که اینهم از نمونه بده و بستانهای همیشگی سلطنتطلبان و جمهوری اسلامی در مبارزه مشترکشان علیه کمونیستهای ایران است. اما هر چه باشد، فروزنده، مجری این برنامه، وقتی که اسناد جعلی وزارت اطلاعات را بدون نام بردن از منبع آن از برنامه خود پخش میکند و آنها را معتبر اعلام مینماید، در نقش مامور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی عمل کرده است. مهم نیست که او حقوقبگیر وزارت اطلاعات است یا نیست. کاری که او انجام داده است، همان کار مامور وزارت اطلاعات این رژیم است. اگر جز این میبود، او میبایستی صریحا اعلام میکرد که ما میخواهیم اسنادی را که وزارت اطلاعات انتشار داده است، پخش کنیم. شک و تردیدها در مورد برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه و مجری آن وقتی افزایش مییابد که بدانیم منصور اسانلو یکی از همکاران این برنامه، از خط قرمزها نیز عبور میکند و بر سر این ماجرای پول گرفتن از سلطنتطلبان، پای زندانیان سیاسی، خانوادههای آنها، فعالان کارگری و کارگران بیکار را بدون این که حتا اطلاعی از این پول و اهداف پشت پرده آن داشته باشند، به وسط این ماجرای کثیف میکشد.
هر آدم نادان و احمقی هم میداند که سازمانهای رنگارنگ جاسوسی و سرکوب جمهوری اسلامی، بهویژه تلویزیونهای ماهوارهای را تحتنظر دارند و آنچه را که از آنها پخش میشود، میبینند، میشنوند و حتا ضبط میکنند که از آنها در خدمت اهداف خودشان استفاده کنند.
اسانلو اما در همین برنامه در پاسخ سؤال مجری که میپرسد ” همانطور که آقای رئیسی دارند سندی را مطرح میکنند، مربوط به ٣۴ سال قبل امضا و همه این حرفها هست، وضع این کمکی که در اختیار شما قرار شد قرار گیرد چه جوری بود. بر چه اساسی تابهحال انجامشده و الان ما در کجا هستیم؟” وقیحانه پاسخ میدهد: “به هر حال بخشی از این تعهدی که آقای دورمانی تعهد کردند بهتدریج و بهآرامی و با نهایت وسواس که کسی صدمه نبیند انجامشده و حدود ۲۴ هزار دلار از این پول تابهحال اندکاندک در اختیار دهها خانواده زندانی کارگری، فعال، اخراجی قرارگرفته است”. اسانلو رسوایی را به نهایت خود میرساند و به ناروا و دروغ دهها خانواده زندانی کارگری، فعال کارگری و اخراجی را به سهمبری از پولی که وی از سلطنتطلبان گرفته است، متهم میکند و به جمهوری اسلامی اطلاعات میدهد. درحالیکه فعالین کارگری، حتا کارگران زندانی، آشکارا و با انتشار اطلاعیه، پول گرفتن اسانلو از سلطنتطلبان را محکوم کردند و از او خواستند که این پول را به آنها باز پس دهد، اسانلو اما با این اراجیف امکان پروندهسازی، آزار و اذیت شدیدتر زندانیان سیاسی، فعالین کارگری و خانوادههای آنها را توسط جمهوری اسلامی فراهم کرده است. این اظهارات سخیف و پلیسی اسانلو، فقط و فقط به رژیم حیوانصفت جمهوری اسلامی در سرکوب بیشتر فعالان کارگری، زندانیان سیاسی و خانوادههای آنها یاری میرساند. اینجاست که باید هشدار داد و گفت: اسانلو از خط قرمز گذشته است و برنامه تلویزیونی “همصدایی” نیز به مرکز بده و بستان با جمهوری اسلامی تبدیل شده است.از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی خوراک میگیرد و در ازای آن، اطلاعات میدهد. این است یگانه وظیفه و نقشی که سلطنتطلبان برنامه “همصدائی” تلویزیون اندیشه برعهده گرفتهاند. آنها وظیفهای جزا این ندارند. چراکه سلطنت در ایران به گور سپرده شد. مردهای که به عصر قرونوسطا، اربابورعیتی، آقائی و نوکری تعلق داشت، زنده نمیشود و تنها وظیفهای که برای سلطنتطلبانی امثال فروزنده و همکاران او باقی میماند، بده و بستان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است.
کار شماره ۶٧٣– سال سیوششم – نیمه دوم تیر ۹٣
بدیهیست که اختلافات داخلی و تشکیلاتی سندیکا و ضوابط سازمانی و اساسنامه ای سندیکا به خودِ سندیکا و اعضای آن مربوط است و دیگران مجاز نیستند درامور داخلی این سندیکا و یا هرتشکل دیگری مداخله نمایند.اما وقتی که موضوع اختلافات جنبه سیاسی و بیرونی پیدا می کند، روشن است که کمونیست ها ازموضع دفاع از منافع طبقاتی طبقه کارگر بایستی علیه سیاستها و گرایش های انحرافی و رفرمیستی دست به مبارزه سیاسی و ایدئولوژیک بزنند ، آن را افشا و ایزوله سازند و از سیاست های اصولی و گرایش انقلابی دفاع و حمایت کنند. برکناری رئیس هیئت مدیره، گرچه بدیهیترین و عادیترین پدیدهای است که میتواند در یک سندیکای کارگری اتفاق بیافتد، اما این رویداد، لااقل در آغاز، با بهت و ناباوری در میان فعالان و دوستداران جنبش کارگری روبرو گردید. در نامه سندیکای کارگران شرکت واحد به فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل که در عین حال رونوشت آن به سازمان جهانی کار (I.L.O)، کنفدراسیون اتحادیههای آزاد کارگری (ITUC)، کنفدراسیون کارگران فرانسه (C.G.T) و کلیه اتحادیهها و نهادهای کارگری داخلی و بینالمللی نیز ارسال شده ، چنین عنوان شده بود که “منصور اسالو را به علت انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا از ریاست هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه برکنار نموده و از این تاریخ، هیچگونه مسئولیتی در این سندیکا ندارد و از آن نهاد کارگری خواستار قطع همه ارتباطات، همکاریها و حمایت از نامبرده میباشد”. در نامه سندیکا همچنین تأکید شده است که ” سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، هیچ نماینده و سخنگوئی در خارج کشور ندارد”!
گرچه از کم و کیف تخلفات اسالو و عدم پایبندی به تعهدات و نیز هشدارها و اعتراضات درونی که وی نادیده گرفته است، سخنی در میان نبود، اما اقدام سندیکا و لحن و مضمون آن که اختلافات شدید درونی سندیکا را بازتاب میداد، نگرانی و عکسالعمل بسیاری ازکمونیستها، فعالان سیاسی و فعالان کارگری را در پی داشت. به فاصله کوتاهی بعد از انتشار این نامه دهها مقاله و یادداشت، هم در نقد مضمون و لحن نامه و برکناری اسالو از ریاست هیئت مدیره و هم در تأیید اقدام سندیکا انتشار یافت. اما نه سندیکای کارگران شرکت واحد که تحت شرایط خفقان و پلیسی و در زیر سرنیزه فعالیت میکند و اعضای آن دائماً در معرض پیگرد و تهدید و زندان قرار دارند و حق داشت و دارد که مسائل مربوط به اختلافات درونی خود را با توجه به شرایط سرکوب، در هر اندازه که مایل است علنی کند یا نکند، و نه رئیس برکنار شده هیئت مدیره سندیکا، پیرامون ابهامات موجود و کنه اختلافات سخنی نگفتند. اسالو در نوشتهای تحت عنوان “گزارش سالیانه وضعیت سندیکای کارگران شرکت واحد در سال ۱۳۹۱” که در تاریخ ۴ بهمن ۹۱ در تارنمای “هرانا” انتشار یافت، در عین تأکید بر مسأله “حقوق بشر”، به فشار نیروهای اطلاعاتی و موانع تشکیل جلسه هیئت مدیره سندیکا که قرار بود در اول دی ماه ۹۱ برگزار شود، اشاره میکند و در همان حال بهطور سربسته از “اختلافات درونی که اطلاعاتیها توسط عوامل نفوذی در درون سندیکا ایجاد میکنند، تا سندیکا را از درون متلاشی سازد” سخن میگوید. از آن طرف همایون جابری عضو دیگر سندیکای شرکت واحد در مقالات کوتاهی تحت عناوین “فرجام یک غرور” و “بگذار منصور اسالو سخن بگوید” مینویسد “اینکه سندیکا پیام میدهد که مجامع مدافع حقوق کارگر از اعضا و یارانش هیچ حمایتی نکنند را قبول ندارم” وی اظهار امیدواری میکند که اسالو به تصمیم دوستانش که در جلسه هیئت مدیره، همه بدون استثناء به برکناری وی از ریاست هیئت مدیره رأی دادهاند، ارج بگذارد و مهمتر از آن از اسالو میخواهد به “بازی سیاست کثیف خارج کشور وارد نشود”، آرزوی رئیس جمهور شدن را از سر خود بیرون کند و بالاخره اسالو را از تبدیل شدن به افرادی مانند گنجیها و سازگارها بر حذر میدارد.
این بحثها و اشارات گرچه بازهم از شفافیت کامل برخوردار نبود اما خیلی حرفها در آن زده شده بود و از وقوع یک حادثه سیاسی حول و حوش سندیکای کارگران شرکت واحد و رئیس آن و نیز جنبش کارگری خبر میداد که زمانی کاملاً روشن شد که اسالو در تاریخ دهم اسفند ماه ۹۱ در تلویزیون “رها” وابسته به بخشی از اپوزیسیون بوژوا امپریالیستی ظاهر شد! حدود ۴۰ روز پس از برکناری اسالو و بی خبری از او، پیوستن وی به “موج سبز” و مصاحبه وی با امیر حسین جهانشاهی بنیانگذار این جریان راست بورژوائی که در عین حال مورد حمایت ارتجاع امپریالیستیست، تمام پردههای ابهام را کنار زد. امیر حسین جهانشاهی در مقدمه این گفتگو که بهطور زنده از تلویزیون “رها” پخش میشد گفت “از آقای اسالو خواستهام تا مسئولیت ستاد هماهنگی فعالان کارگری را بهعهده بگیرد. مسئولیت اولیه آقای اسالو با توجه به سابقه و تجربیات ارزشمند ایشان ایجاد هماهنگی میان اتحادیههای کارگری و کارگران رنجدیده و معترض کشورمان میباشد که میباید برای دست یافتن به حقوق حقه خود، در وقت مقتضی وارد صحنه عمل شوند”!
اگر چه منصور اسالو در این گفتگوی تلویزیونی جز علت خروج خود و شرایط سرکوب، ضرورت آموزش کارگران و نکاتی کلی در مورد جنبش کارگری حرف خاصی نزد، اما تعیین وی به عنوان مسئول ستاد هماهنگی فعالان کارگری در “موج سبز”، یعنی جریانی که با برخورداری “امکانات لجستیکی و مالی کافی” و به کمک “اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه و ارتش ایران” قرار است برای “آزادی کشور” و “احیائ غرور و حیثیت ملی”! رژیم جمهوری اسلامی را کنار بزند، منصور اسالو رئیس پیشین هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد را تا حد یک مهرۀ بی اراده بورژوازی امپریالیستی سقوط داد. پیوستن اسالو به “موج سبز” نه فقط اغلب میانه بازانی که موضع نه سیخ بسوزد نه کباب را اتخاذ کرده بودند، بلکه حتی برخی از آنانی را که مستقیم یا غیر مستقیم در ردّ و نفی اقدام سندیکا مطلب نوشته و یا موضعگیری کرده بودند مجاب ساخت که در این گیر و دار، صرفنظر از اختلافات اخص تشکیلاتی سندیکا، باید از اقدام سندیکای کارگران شرکت واحد به دفاع برخیزند. چرخش و گزینش اسالو حتا از حدود همکاری با دارودسته اصلاحطلبان حکومتی و جناح “لیبرال” بورژوازی که پیش از این چنین تمایلی در وی دیده شده بود، بسی فراتر رفت. به خدمت گرفته شدن اسالو توسط “موج سبز” یعنی بی آبروترین و راستترین بخش اپوزیسیون بورژوائی که سر در آخور سازمان سیا و امپریالیسم آمریکا دارد، وی را تا حد انحلال در کمپ ارتجاع امپریالیستی پس برد. اسالو که با شتاب فوقالعاده زیادی به ته چاه سقوط کرده بود، با این گزینش، در واقع برای همیشه با جنبش طبقاتی کارگران وداع کرد!
موجی از حملات نوشتاری علیه “موج سبز” و قبل از آن علیه پیوستن اسالو به “موج سبز” آغاز شد و دهها مقاله و نوشته دیگر در این زمینه به تحریر درآمد و در رسانهها انتشار یافت. اما منصور اسالو متأسفانه بازهم سکوت کرد. اسالو شاید شعور و آگاهی طبقه کارگر را دست کم گرفته بود و احتمالاً تصور نمیکرد که این چنین سخت و گسترده مورد تهاجم و اعتراض قرار گیرد. اما این رویداد نشان داد که جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران هوشیار است و با هر پدیدۀ مرتبط با حال و آینده این جنبش، مستقیم و بی واسطه رو در رو میشود و بر سر منافع دراز مدت و طبقاتی خود با هیچ کس معامله نمیکند! این رویداد همچنین نشان داد که طبقه کارگر و جنبش کارگری ایران، حتا نسبت به کسانی که از میان خود برآمده اما به صف مقابل هزیمت میکنند، هوشیار و بی گذشت است. جریان پیوستن اسالو به “موج سبز” بار دیگر نشان داد که جنبش کارگری و طبقه کارگر ایران، گرچه قدر شناس کسانیست که در مبارزه علیه نظام سرمایهداری و در دامان خود پرورش یافتهاند و آنان را تا حد رهبران و حتا قهرمانان خود ارتقا میدهد و با شور و عشق و علاقه از آنها حمایت و پشتیبانی میکند، اما در مقابل کسانی که به آرمانهای این طبقه پشت میکنند و به صف مقابل طبقه کارگر میپیوندند، بی گذشت و آشتی ناپذیر است و با چه سرعت حیرت آوری میتواند چنین کسانی را از عرش اعلا پائین آورد، بر زمین سفت و سخت بکوبد! و از شمول عشق و علاقهاش محروم سازد!
منصور اسالو در برابر تمام حملات نوشتاری پس از مصاحبهاش با تلویزیون “رها” و وظیفهای که در “موج سبز” بر عهده او گذاشته شده بود، سکوت اختیار نمود. اما پس از ۲۰ روز ناگهان معلوم شد که همکاری وی با “موج سبز” و مسئولیت او در “ستاد هماهنگ کننده فعالان کارگری” یک “سؤ تفاهم” بیشتر نبوده است! اسالو در یک پیام کوتاه نوروزی مورخ ۲۹/۱۲/۹۱ در این مورد نوشت “متأسفانه چند هفته پیش هنگامی که برای شرح خروج خود از ایران با یکی از رسانهها یعنی تلویزیون رها گفت و گو کردم، توضیحات این رسانه پس از گفتگوی من این تصور را ایجاد کرد که من برای ادامه فعالیت به یک گروه یا تشکیلات خاص پیوستهام، از این رو ضروری میدانم یاد آور شوم، مطالبی که پیرامون پیوستن این جانب به تشکیلات وابسته به این تلویزیون و صاحب امتیاز آن به عنوان یک سازمان سیاسی منتشر شد، از نظر شخص من نتیجۀ سؤ تفاهم در طی گفت و گوهای مربوط به مصاحبه بوده است. همچنین تأکید میکنم که من هیچگونه وابستگی و پیوستگی به هیچ حزب و تشکیلات سیاسی و رسانهای ندارم” [تأکید از ماست].
البته که این توضیح، در میان منتقدین اسالو جدی گرفته نشد و به هیچوجه نمیتوانست مورد پذیرش قرار بگیرد و نگرفت. اولاً بسیار بسیار بعید است که امیر حسین جهانشاهی ولو آنکه یک بورژوای شارلاتان هم هست، سرِ خود و بدون هیچگونه مشورت و هماهنگی و توافق صریح و یا ضمنی اسالو، رسماً و علناً از تلویزیون “رها” اعلام کند که اسالو مسئولیت ادارۀ ستاد هماهنگ کننده فعالان کارگری را در “موج سبز” برعهده گرفته است. ثانیاً اگر چنین چیزی واقعیت نداشت، اسالو به چه دلیل و بنابر کدام ملاحظات نمیبایستی این موضوع را در همان فردای مصاحبه و یا دو روز بعد از آن اعلام میکرد و حتماً باید “چند هفته” سکوت میکرد و آنگاه پس از ۲۰ روز این “سؤ تفاهم” را آنهم در حاشیه یک پیام نوروزی بیان می کرد. ثالثاً اگر کاسهای زیر نیم کاسه نمیبود و نباشد، اسالو چرا نباید با یک نقد جدی تکلیف خود را با این جریان یک سره سازد؟ زمانی میتوان از “سؤ تفاهم” صحبت کرد و احیاناً آن را برطرف ساخت که در این موارد توضیحات صریح و روشنی ارائه شود. هیچ زمانی برای درسگیری، انتقاد جدی نسبت به عملکردها و جبران خطاها دیر نیست! باید اظهار امیدواری کرد که این نکات در مورد این موضوع خاص هم صادق باشد و هنوز تمام فرصتها برای بازگشت اسالو نسوخته باشد!؟
اسالو در پیام نوروزی خود پیوستن به “موج سبز” و اصولاً هرگونه حزب سیاسی را تکذیب کرد. او شاید هنوز این را نمیداند که بدون پیوستن رسمی به “موج سبز” حتا، ولو فقط با سمتگیری به سوی آنهم از جنبش کارگری ایران فاصله گرفته و به آن پشت کرده است. “سؤ تفاهم”ی که با ۲۰ روز تأخیر اعلام شود، روشن است که کسی آن را باور نمیکند و نمیتوانست مورد پذیرش مخاطبان اسالو قرار بگیرد و نگرفت. ظنّ قویتر اما این است که اسالو بعد از آنکه متوجه شد فاصلۀ خود به عنوان یک فعال کارگری مورد اعتماد جنبش کارگری، تا مرزهای بورژوازی اپوزیسیون را با شتاب فوقالعاده زیادی طی کرده و حملات شدید و گستردهای را علیه خویش برانگیخته است، خواست تا به این وسیله آبی بر آن آتش بپاشد، در میان برخیها تردید و دو دلی ایجاد کند و مسیر انتخابی را با شتاب کمتری طی کند. شواهد اما حاکی از آن است که این تلاش و شیوه نیزمطلقاً فاقد کارآئی بوده است و اگر نگوئیم این “تکذیبیه” به ضد خودش تبدیل شد، اما باید گفت که عنصر “صداقت” که از قضا (؟) به شعاری که سندیکای کارگران شرکت واحد معمولاً در انتهای اطلاعیههای خود میآورد، اضافه شده است و این شعار که با “امید به گسترش صلح و عدالت در همه جهان” بود، در نامه برکناری منصور اسالو، به “امید به گسترش صلح، عدالت و صداقت در همه جهان” [تأکید از ماست] تبدیل شده است، از این تکذیبیه و طرح “سؤ تفاهم” رخت بربسته است!
پیوستن اسالو به یک جریان بورژوائی گرچه مایۀ تأسف است اما موضوعی دور از ذهن و امر فیالبداههای نبوده است. این رویداد نمیتوانست بی زمینه باشد و یک شبه اتفاق افتاده باشد بلکه ریشه در گذشته داشت. گرایش به راست اسالو از همان سالهای اولیه دهه هشتاد که پای هیئتهای ILO به جمهوری اسلامی باز شد، خود را در حشر و نشر اسالو با وزرای خاتمی و افراد وابسته به این جناح و توهم نسبت به آنها متبلور ساخت. سالهای زندان او نیز گرچه سرشار از مبارزه با دژخیمان و مقاومت جانانه در برابر شکنجهگران است، اما خالی از توهم نسبت به اصلاحطلبان نیست. به خاطر داریم که در سال ۸۶، تارنمای “نوروز” وابسته به اصلاحطلبان، با منصور اسالو در زندان اوین یک گفتگوی تلفنی انجام داد و سؤالاتی را پیرامون انتخابات و شرکت در آن مطرح کرد و سپس از قول اسالو در مورد هشتمین دوره انتخابات مجلس نوشت “اعضای هیئت مدیره و فعالین و کارگران در این انتخابات شرکت کرده و به ائتلاف اصلاحطلبان رأی بدهند چرا که این ائتلاف مورد قبول بنده میباشد”. به گزارش خبرنگار “نوروز” اسالو در این گفتگوی تلفنی، ضمن تعریف از “دستاوردهای مثبت اصلاحطلبان” چنین گفته بود که یگانه راه برای “حفظ دستاوردهای انقلاب” آن است که کارگران و مردم ایران به یاران “خاتمی” رأی بدهند. “نوروز” در این مورد از قول اسالو نوشت “حمایت قاطع خود را از لیست یاران خاتمی اعلام کرده و از مردم میخواهم در انتخابات شرکت کرده و به ائتلاف حداکثری اصلاحطلبان رأی دهند”!
گرچه حرفهای زندانیان در زندانهای جمهوری اسلامی مناط اعتبار نیست و یکی از شگردهای همیشگی جمهوری اسلامی این بوده است که زندانی را در زیر شکنجه و اجبار، وادار به اعتراف و یا موضعگیری خلاف نظر خویش سازد، اما بعدها نیز منصور اسالو در رد و نفی این صحبتها چیزی نگفت! در عوض اما همان موقع، رضا شهابی عضو هیئت مدیرۀ سندیکا با صدور اطلاعیهای در تاریخ ۲۲/۱۲/۸۶ با این موضعگیری راست اسالو مرزبندی کرد. شهابی با اشاره به نام محجوب و جلودار زاده و تنی چند از اعضای خانۀ کارگر در هیئت ائتلافی اصلاحطلبان، رأی دادن به کسانی را که خود جزء سرکوبگران سندیکا بودهاند منتفی اعلام کرد، نظر اسالو را نظر شخصی وی دانست که ربطی به سندیکا ندارد و تصریح نمود که سندیکا از هیچ حزبی دستور نمیگیرد و دنباله رو هیچ حزبی نیست!
البته تلاشهای مذبوحانه و اقدامات سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی را برای انحلال و یا به انحطاط کشاندن سندیکای کارگران شرکت واحد که یک تشکل مستقل و تودهای کارگری بوده است نباید از نظر دور داشت. از همان آغاز فعالیت کارگران شرکت واحد برای احیاء سندیکای خود، تمام تلاش جمهوری اسلامی و جناح اصلاحطلب آن این بود که نگذارد یک تشکل کارگری مستقل پا بگیرد. این تشکل اما در زیر سرنیزه و سرکوب و با تلاش کارگران پیشرو شرکت واحد از جمله منصور اسالو شکل گرفت. اینکه در هر اتحادیه و سندیکائی، گروه بندیها و گرایشهای مختلفی وجود داشته باشد، یک امر بدیهیست. سندیکای شرکت واحد نیز همین گونه است و از ابتدای دور جدید فعالیتاش یک گرایش راست در آن وجود داشته است. فعالیت سندیکائی اگرچه در اساس فعالیتیست صنفی در چارچوب قوانین و نظم موجود و مطالبات آن نیز عموماً از همین چارچوب فراتر نمیرود، اما رژیم سرمایهداری و ضد دمکراتیک جمهوری اسلامی ظرفیت پذیرش حتا این نوع از تشکل کارگری و فعالیت آن برای متحقق ساختن مطالبات صنفی کارگران که مستلزم وجود حد معینی از آزادیهای سیاسیست را ندارد. بورژوازی ایران مصلحت و ماندگاری خود را در توحش بیشتر، استثمار وحشتناکتر و تحمیل بی حقوقی مفرط بر کارگران میداند. علاوه بر این در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و دیکتاتوری عریان و اختناق مذهبی، هر مبارزه و خواست صنفی طبقه کارگر به فوریت میتواند از چارچوبهای صنفی فراتر رود و به یک مبارزه و مطالبه سیاسی فرا روید. سندیکا که مطابق خواست بورژوازی قاعدتاً باید وسیلهای باشد برای مهار و کنترل مبارزه سیاسی و خیزشهای کارگری، اینجا نه فقط نمیتواند چنین نقشی را به طور کامل ایفا کند، بلکه خود، وسیلهای برای متشکل شدن کارگران و عبور از مبارزات و مطالبات صنفی میشود. از این رو گرایش رفرمیستی درون جنبش کارگری که خواستار سازش طبقه کارگر با نظام سرمایهداری و خواستار احتراز جنبش کارگری از مبارزه برای نابودی این نظام است نیز گرچه آزاری به نظم موجود نمیرساند، اما نظم از آن استقبال نمیکند بلکه آن را نیز سرکوب میکند. در این جا یک رفرمیست هم اگر بخواهد دست به ایجاد یک تشکل تودهای کارگری بزند نه فقط از جانب حاکمیت تحمل نمیشود بلکه چنین گرایشی در عمل و تحت تأثیر شرایط و فشار از پائین باید از چارچوبهای سنتی سندیکائی و رفرمیستی فراتر برود. اسالو به عنوان نماینده گرایش راست درون سندیکای کارگران شرکت واحد در اساس تا وقتی که در ایران و در سندیکای شرکت واحد است، وضعیتاش چنین است. بدیهیست که در خارج از ایران و تغییر شرایط و پاره شدن قید و بندها، وضعیتی متفاوت خواهد داشت. نظرات و ایدهها اینجا بدون مانع انکشاف مییابد و دیدگاه رفرمیستی فوراًامکان بروزعلنی می یابد. گرایش رفرمیستی اما در یک فرد خلاصه نمیشود. اسالو نه اولین و نه آخرین کارگری است که به اردوی بورژوازی میپیوندد! البته منصور اسالو تا کنون در مورد برکناری خود از ریاست هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد سکوت کرده است. سندیکای شرکت واحد نیز پس از برکناری اسالو، راجع به وی و اقداماتش اظهار نظر نکرده است. روشن است که اختلافات درونی و تشکیلاتی سندیکای کارگران شرکت واحد، تا آنجا که به اجرای مصوبات و جاری بودن اصول سازمانی حاکم بر سندیکا و برگزاری مجمع عمومی و جلسات و امثال اینها برمیگردد، به خود کارگران سندیکا مربوط است. هر فردی که تنها چند ماه در جمهوری اسلامی زندگی کرده باشد این را میداند که سرکوب و خفقان پلیسی که رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی بر کارگران تحمیل و مدام آن را تشدید نموده است، میتواند اجرای روتین این اصول و قرارهای سازمانی را نیز با مشکل و یا وقفه روبرو سازد و در هر حال این خود سندیکا و اعضای آن هستند که باید برای آن راه حل مناسبی را پیدا کنند. آنچه که به کمونیستها و طرفداران طبقه کارگر برمیگردد، آگاهی رسانی و سازماندهی کارگران درراستای ایجادآمادگی طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسیست. کمونیست های ایران درهرشرایطی باید ازکارگران ومبارزات آن ها حمایت کنند و به امر تشکل یابی طبقه کارگر یاری رسانند.
بورژوازی اپوزیسیون و حامیان بینالمللی آن در راه پیاده کردن اهداف بلند مدت خود در ایران، طیف گستردهای از عناصر رانده شده از حکومت را در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و حقوقبشری پرورش داده و زیر بال و پر خود گرفتهاند. گنجیها، سازگارها، فاطمه حقیقتجوها، شیرین عبادیها، علی مزروعیها و چندین دوجین امثال اینها را که هر روز در مدیای تصویریاشان ظاهر میشوند، به خدمت گرفتهاند و در جستجوی آن هستند که در عرصه مسائل کارگری و جنبش کارگری نیز عناصر قابل اتکائی داشته باشند. اینها خود را حتا طرفدار کارگران جا میزنند. اخبار کارگری پخش میکنند، پیرامون مسائل کارگری صحبت میکنند و سایتهای کارگری نیز راه انداختهاند. از این رو مستقل از اینکه سرانجام اسالو چه خواهد شد، تأکید بر استقلال طبقاتی کارگران و استقلال جنبش کارگری و تشکلهای آن در شرایط کنونی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار شده است.
گرایشی ولو خام و نپخته و بی پایگاه در جنبش کارگری بر این تلاش است که مبارزه مستقل جنبش کارگری علیه سرمایهداری ایران و رژیم سیاسی آن را که به طور روزمره و برای دستیابی به مطالبات خود در تقابل و درگیری دائمی با آن است، تحت پوشش ضد امپریالیست بودن کارگران و جنبش کارگری، این مبارزه را به سطح تشکل های وابسته به رژیم مانند شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر و مسیرمبارزهی به اصطلاح ضد غربی و ضد آمریکائی مورد نظر حاکمان بکشاند وجنبش کارگری را در دل جمهوری اسلامی مضمحل سازد و یا مبارزه آن را به ابزار دست ارتجاع اسلامی علیه ارتجاع امپریالیستی مبدل سازد. گرایش دیگری اما تحت عنوان مبارزه با جمهوری اسلامی، دست به دامان دولتهای خارجی و نهادهای مالی امپریالیستی و سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری میشود و در نهایت میخواهد جنبش کارگری را به ابزار دست ارتجاع امپریالیستی علیه ارتجاع اسلامی تبدیل کند. گرچه نباید خطر این دو گرایش در جنبش کارگری را دراز مدت دست کم گرفت، اما جنبش کارگری ایران تا کنون نشان داده است که نسبت به این تلاشها و تحرکات از هر دو سو هوشیار است و باید هوشیار باشد. عکسالعمل فوری و محکم جنبش کارگری و فعالان آن در قبال چرخش اسالو از یک سو و تأکیدات مکرر این جنبش و نیز سندیکای کارگران شرکت واحد بر استقلال و به ویژه موضعگیری مکرر آن نسبت به تشکلهای وابسته و سرکوبگر دولتی مانند شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر از سوی دیگر، نشان دهنده آن است که جنبش کارگری ایران آنطور که ارتجاع حاکم بر ایران و ارتجاع امپریالیستی و نوکران آنها تصور میکنند خام نیست! برعکس نسبت به این مسائل دقیق و هوشیار است! با این وجود همه کمونیستها و مدافعان منافع طبقه کارگر به ویژه در شرایط کنونی باید بیش از پیش بر استقلال جنبش کارگری از جناحهای سرمایه داری اعم ازسرمایه امپریالیستی و یا نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی و جناحهای آن تأکید و بر آن پافشاری کنند و هر دیدگاه و نگرشی که وابستگی جنبش کارگری به قطب سرمایه را به هر شکل و زبانی که بخواهد توجیه کند، بیرحمانه افشاء و طرد کنند!
روشن است که رشد جنبش طبقه کارگر، ضرورتاً تعدادی از عناصر خرده بورژوا را نیز که پایگاه اصلی رفرمیسم در درون جنبش کارگری را تشکیل میدهند، به خود جذب میکند. بدیهیست که کمونیستها مبارزه برای اصلاحات یعنی برای اقداماتی که باعث بهبود شرایط توده کارگران و زحمتکشان بدون انهدام قدرت طبقه حاکم میشود را میپذیرند ولی در همان حال علیه رفرمیستها که بهطور مستقیم یا غیر مستقیم اهداف و تلاشهای طبقه کارگر را در حوزه کسب اصلاحات محدود میسازند، قاطعانه دست به مبارزه میزنند. چرا که بورژوازی “لیبرال” ممکن است اصلاحات محدودی را با یک دست خود به کارگران اهدا کند، اما همیشه با دست دیگرش آن را پس میگیرد و یا تا حد صفر کاهش میدهد و از آن برای به اسارت در آوردن کارگران، تقسیم آنها به گروههای جداگانه و جاودانه ساختن بردگی مزدی استفاده میکند. به این دلیل رفرمیسم حتا آن هنگامی که کاملاً بی ریا باشد، در عمل مبدل به سلاحی میشود که بورژوازی با آن کارگران را فاسد میسازد و تضعیف میکند. هر اندازه نفوذ رفرمیستی در میان کارگران نیرومندتر باشد، به همان اندازه کارگران ضعیفتر هستند. هرچقدر جنبش طبقه کارگر مستقلتر، اهداف آن عمیقتر و وسیعتر باشد و هر چقدر از محدودیت رفرمیستی آزادتر باشد، به همان اندازه برای کارگران حفظ و استفاده از پیشرفتها و دستاوردها آسانتر خواهد بود. کمونیستها باید از استقلال طبقاتی کارگران و از مبارزه مستقل سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که از هر سو تحت فشار قرار گرفته است حمایت کنند. مادام که سندیکای کارگران شرکت واحد، مستقلاً در راستای تحقق مطالبات و منافع کارگران مبارزه و فعالیت میکند، مجدانه باید از آن دفاع و حمایت نمود. زنده باد استقلال طبقاتی کارگران! زنده باد مبارزات سندیکای کارگران شرکت واحد!
کار شماره ۶۴٢– سال سیوپنجم – نیمه اول فروردین ۹٢
جنبش کارگری ایران هوشیاراست و “لخ والسا”بردارنیست
وقتیکه منصور اسانلو (اسالو) رئیس سابق هیات مدیره سندیکای کارگران شرکتواحداتوبوسرانی تهران و حومه، تنها یکماه و ۱۰ روز پساز برکناری از این سمت در یکی از تلویزیونهای وابسته به اپوزسیون بورژوا- امپریالیستی بهنام “رها” ظاهر شد و از طرف امیرحسین جهانشاهی “مسئولیت ستاد هماهنگی فعالان کارگری” در “موج سبز” برعهده وی گذاشته شد تا در کنار “اصلاحطلبان، روحانیون، اعضای سپاه پاسداران و ارتش ایران” و سلطنتطلبها، جمهوری اسلامی را کنار بزند و “آزادی کشور” و “احیای غرور و حیثیت ملی” را تامین سازد،او در واقع ازهمان لحظه برای همیشه با جنبش طبقاتی کارگران وداع گفت و استعداد و آمادگی خود را برای انحلال در کمپ ارتجاع امپریالیستی نشان داد. جنبش کارگری با چشمی بازوهوشیار، وی را طرد کرد. اسانلو پس از ۲۰ روز سکوت در برابر رگبار تندی از انتقاد فعالان کارگری و مدافعین منافع طبقه کارگر، با صدور یک “تکذیبیه” آن ماجرا را یک “سوءتفاهم” خواند. این ادعای منصور اسانلو را البته هیچ کارگر آگاه و منتقد جدی رویکرد وی که مسیر سقوط در قعر چاه را برگزیده و آن را با شتاب طی میکرد، باور نکرد، گرچه راه منطقی بازگشت وی، باز گذاشته شد. سیزده ماه و ۱۰ روز پساز این ادعا، ظهور تمام قد وی به عنوان یک مهره و همکار بورژوازی در برنامه تلویزیونی “همصدائی” مورخ ۲۰۱۴/ ۵/ ۲ (برابر با ۱۲ اردیبهشت ۹۳) نه فقط بر استعداد و آمادگی منصور اسانلو برای همدستی با اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی و سقوط کامل در قعر چاه ارتجاع امپریالیستی صحه گذاشت، بلکه این استعداد را جدیتر از گذشته از قوه به فعل درآورد!
شو تلویزیونی را که با همکاری منصور اسانلو و فرامرز فروزنده مجری برنامه به اجرا درآمد، بسیاری دیدهاند. ماجرا بهطور خلاصه این بود که مجری برنامه مشغول گفتگو با منصور اسانلو در مورد مسائل کارگری و روز اول ماه مه بود که ناگهان مجری برای چند دقیقه برنامه را قطع میکند. سپس مجری و اسانلو روی صحنه ظاهر میشوند. فروزنده به اسانلو مژده میدهد که نادر دورمانی صاحب شبکه تلویزیونی اندیشه، درجا مبلغ ۱۰۰ هزار دلار کمک کرده است که تحت نظارت منصور اسانلو که “یکی از رهبران جنبش کارگری است”، برای کارگرانی که به زندان افتادهاند و خانوادههای کارگری مصرف کند. منصور اسانلو نیز از خوشحالی اشک شوق میریزد و این اقدام را نشانه “همبستگی ملی” میخواند. دیگرانی نیز از طریق تلفن برای کمک مالی اعلام آمادگی میکنند تا در نهایت صندوقی “برای کمک” به کارگران ایران زیر نظر منصور اسانلو که “فرد مورد اعتماد تلویزیون اندیشه” و گردانندگان آن است، ایجاد گردد! جالب این است که فرامرز فروزنده، تا پایان برنامه چند بار اعلام کرد که این موضوع از قبل برنامهریزی نشده است و بیآنکه هنوز کسی گفته باشد دستاندرکاران تلویزیون اندیشه، از قبل چنین برنامهای را تدارک دیدهاند، او اصرار داشت که هیچ نقشه قبلی برای اجرای این شو، در کار نبوده است!
تمام آنچه که در این برنامه گذشت اما نشان از یک تلاش هماهنگ و برنامهریزی شده اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستیست برای خریدن فعالان کارگری، به هدف نفوذ در جنبش کارگری و استفاده ابزاری از آن در راستای تحقق اهداف طبقاتی خویش! در طی این برنامه البته حرفها و موضوعات بسیار زیادی خواه توسط فروزنده مجری برنامه و خواه منصور اسانلو “مهمان” برنامه مطرح شد که پرداختن به تمام آنها از حوصله این مقاله خارج است. برای پیبردن به ماهیت این تلاشهای رسوا، تنها اشاره به چند مورد کافیست.
فرامرز فروزنده، هر جا می خواست جایگاه اسانلو را به عنوان یک عنصر مورد اعتماد بورژوازی روشن سازد، چون یک مجری حرفهای عمل کرد، او اما هنگام درآوردن ادای طرفداری از کارگران، فوقالعاده ناشی بود و ناشیانه عمل کرد که البته غیراز این هم نمیتوانست باشد. مجری برنامه که به استناد صدهزار دلار کمکمالی – بخوان سرمایه پیشریز شده- صاحب تلویزیون اندیشه، پیدرپی میگفت کارگران ایران بعد از این تنها نیستند و ادعا میکرد سرمایهداران و ثروتمندان ایرانی هم با آنها هستند و آمادهاند به زن و بچه کارگران زندانی کمک کنند و “زکات” بدهند، تاکید زیادی بر این موضوع داشت که کارگران ایران هیچچیز نمیخواهند جز “حداقل زندگی”! که البته اینگونه نیست! صرفنظر از کارگر دوستی مشمئزکننده کارگزار سرمایه و نگاه تحقیرآمیزوی به کارگران اما کارگران ایران فقط “حداقل زندگی” را نمیخواهند. حداقل زندگی وبسیاربیشترو بهتر از حداقل زندگی را میخواهند. طبقه کارگر که آفریننده همه کالاها و نعمتهاییست که امثال فروزنده نیز از آن بهره میبرند و آن را مصرف میکنند، خواهان یک زندگی انسانیست،خواهان آزادی وبرابری و قدرت سیاسیست، خواهان پایان ظلم و ستم واستثمار و برافتادن نظام وارونه سرمایهداریست! و البته هر کس که بخواهد خواست طبقه کارگر ایران را فقط به “حداقل زندگی” محدود کند، سابقه کارگری داشته باشد یا نداشته باشد مامور و حقوقبگیر مستقیم بورژوازی باشد یا بهطورغیر مستقیم اهداف آن را دنبال کند، صاف و ساده خواهان ادامه وضع موجوداست، خواهان استثمار و بردگی مزدیست، ابزاردست طبقه سرمایه دار و دشمن طبقه کارگر است.
از کارگر دوستی تصنعی مجری برنامه که بگذریم او اما نتوانست تمام نیات واقعی برنامهریزان و بورژواهای سخاوتمند درپس این سخاوتمند را پنهان کند و شمهای، فقط شمهای از آن را برملا ساخت! مجری برنامه پس از اظهار این نکته که کارگرانی که در اول ماه مه بازداشت شدند فقط سندیکا میخواستند که این هم در نظام سرمایهداری امری معمول و پذیرفته شده است، در اهمیت و نقش سندیکا به مضمون چنین گفت؛ سندیکا دردها را کانالیزه میکند و اگر چنین نهادهایی برای مهار رادیکالیسم جنبش کارگری ایجاد نشود، آنگاه کسی جلودار شورش کارگران، فقرا و گرسنگان نخواهد بود. مجری برنامه سپس به سرمایهداران هشدار میدهد موضوع را دریابند و تا دیر نشده آستینها را برای کنترل جنبش کارگری بالا بزنند وگرنه همهچیز از کنترل بورژوازی خارج خواهد شد و دودمانش بههوا خواهد رفت! فرامرز فروزنده پیدرپی از سرمایهداران میخواهد، از صاحب تلویزیون اندیشه بیاموزند با پولهای خود “جنبش همبستگی” بهپا کنند و کنترل جنبش کارگری را در دست خود گیرند خصوصا آنکه اکنون منصور اسانلوی زندان رفته و شکنجه شده و مورد اعتماد سرمایه نیز آمادگی خود را برای ایفای نقش اول در این سناریو اعلام کرده است. مجری برنامه سعی میکند سرمایهداران را متوجه این واقعیت سازد که “کمک مالی” آنها به کارگران، در اصل کمک به خودشان و برای حفط منافع خودشان است.
سخنان مجری برنامه “همصدایی” هرچقدر هم که افشاء کننده اصل ماجراست، اما بر او که مجری برنامه و کارگزار سرمایه است حَرَجی نیست. بازیگر اصلی این سناریو اما منصور اسانلوست که تا ته خط سرمایه رفت!
اسانلو که غرق در بده بستانهای جریانهای بورژوائی و معلومالحال شده است، با اظهار شعف و خوشحالی از صدهزار دلار اهدائی سرمایه، آن را نشانه “همبستگی ملی” خواند و چنین اظهار امیدواری کرد که این “روند”(منظور وی نگاه فراطبقاتیست) در تفکر “ایرانیان” ایجاد شود تا وسیله عبور از دیکتاتوری فراهم گردد. اسانلو همچنین مژده داد که با این اقدام، “زمان شکستن دیکتاتوری نزدیک شده است”. منصور اسانلو که از اعتماد سرمایه و تنی چند از کسانی که با تلفن به وی ابراز علاقه میکردند، غرق در رؤیاهای نوع لخ والسائی، از “اعتماد ملی” به خودش “تشکر” کرد و پنهان نساخت که در “جنبش همبستگی” وی که قرار است با پولهای صدهزار دلاری اهدائی سرمایه ایجاد شود، انواع جریانهای بورژوایی، جمهوریخواه، سلطنتطلب، اصلاحطلب و نیروهای سبز و غیرسبز درون یا بیرون نظام حتا از نوع فائزه رفسنجانی نیز حضور خواهند داشت تا به اتفاق هم برای نجات کشور از دیکتاتوری و ایجاد” ایرانی آباد و آزاد”، البته به کمک جنبش کارگری تحت هدایت اسانلو، تلاش کنند.
منصور اسانلو در همان حال که فوقالعاده تحت تاثیر “انسانیت” صاحب تلویزیون اندیشه قرار گرفته و مفتون دلارهای اهدائی وی شده بود، به ناگاه، نگاه غیربستهی سرمایهدارانی امثال فرهاد دورمانی را کشف میکند و میگوید “انسانیت فراتر از نگاه بسته طبقاتی میتواند عمل کند” او مدعی شد که در این ماجرا، “شرافت انسانی” کارگر و سرمایهدار را به هم پیوند داده است! منصور اسانلو تا آنجا که این برنامه تلویزیونی اجازه میداد نه فقط صریح و بیپرده پیرامون آشتی طبقات به موعظه پرداخت، بلکه از کارگران نیز دعوت کرد به بورژوازی اعتماد کنند. اسانلو یاد پدرش افتاد که به وی گفته بود “هر کسی از پولش گذشت به او اعتماد کن”!
البته که منصور اسانلو جوان خام و بیتجربهای نیست که نداند این پولها به چه منظوری به ایشان اهدا میشود! بسیار بسیار بعید است که او نداند سرمایه، هم امروز در جمهوری اسلامی و هم در نبود جمهوری اسلامی، خواهان شرایط امن و بیدردسر است، خواهان کارگر مطیع با دید محدود است که به زندگی در چارچوب نظم سرمایهداری رضایت دهد،علیه نظم سرمایه چیزی نگوید و حرفی از حکومت شورایی و سوسیالیسم بر زبان نراند. بورژوازی خواهان یک جنبش کارگری تحت کنترل و محتاج به خود است که هر جور خواست آن را – البته به کمک امثال منصور اسانلو – هدایت کند و در کشمکش قدرت، نیروی کارگران را در راستای اهداف طبقاتی خود کانالیزه و از آن استفاده نماید. بورژوازی برای پیشبرد اهداف خویش برای حفظ نظم سرمایهداری و برای کسب سودهای بیشتر، صدهزار دلار که چیزی نیست، حاضر است میلیونها و میلیاردها دلار هزینه کند. برای طبقه سرمایهدار این پولها در حکم سرمایه پیشریز شده ایست که بایستی با کند کردن مبارزه رادیکال کارگران و حفظ نظم از گزند اعتصابات گسترش یاینده کارگران و پیکار طبقاتی تعیینکنندهای که دقالباب کرده است، استثمار بیشتر و سودهای بیشتر آینده را تضمین کند.
منصور اسانلو عضو مبارز پیشین سندیکای شرکت واحد، البته مجاز است امروز با هر جانوری از قماش امیرحسین جهانشاهیها و فرهاد دورمانیها به زد و بند بپردازد، با آنها سازش و همکاری نماید، سرمایهداران را در این آیندهنگری همراهی و همیاری کند، اعتماد به بورژوازی را موعظه کند و بالاخره رویگردانی از کارگران و آرمانهای کارگری را تا انتهای خط خیانت بهپیماید. او اما ناتوانترازآن است که خزعبلات فرا طبقاتی را به کارگران بقبولاند، و مهمتر از آن، قادر نیست کارگران ایران را به عَفَن مالی بورژا – امپریالیستها بیالاید و با آن مسموم کند.
منصور اسانلو که مجذوب به اصطلاح انسانیت و شرف انسانی امثال دورمانی صاحب تلویزیون اندیشه شده است، یقینا این را میداند که ایشان تا همین چندی پیش خزانهدار جریان دستساز نوه رضا خان بهنام “شورای ملی ایران” بود و هماکنون نیز یکی از نزدیکان و ارادتمندان رضا پهلوی است. اسانلو حتا از خود نمیپرسد که صاحب تلویزیون اندیشه که در ازای ۵۰ دقیقه پخش برنامه (به جای یک ساعت!) توسط چند سازمان چپ و انقلابی که عموما به قصد آگاهی رسانی به کارگران و در راستای منافع جنبش کارگری تهیه میشود، صرفنظر از محدودیتهای مختلفی که برای آنها ایجاد میکند، برای هر ۵۰ دقیقه برنامه چند صد دلار از هر یک از آنها که عموما در فشار و وضعیت بد مالی بهسر میبرند، اخذ میکند، چگونه ممکن است حاضر شود صدهزار دلار “برای کمک به کارگران” به اسانلو بپردازد؟ در جنبش کارگری بسیار دیده شده است عضوفعال یا رهبر این سندیکا و آن اتحادیه کارگری، پس ازسال ها مبارزه وفعالیت درراه تحقق مطالبات صنفی کارگران، صف همطبقهای های خودرا ترک نموده، به اردوی مقابل پیوسته و خودرا به سرمایه داران فروخته است. درجنبش کارگری اما کمتر سابقه داشته است کسانیکه زمانی مدافع منافع صنفی کارگران بودهاند، اینگونه آشکار از بورژوازی پول بگیرند. البته بودهاند کسانی که رشوه گرفتهاند اما در میان کسانی که از منافع کارگران دفاع میکنند، چنین چیزی سابقه نداشته است. حتا در سنتهای سندیکالیستی و فعالیتهای اتحادیهای نیز هرگز دیده نشده است که کارگران از لحاظ مالی و ایجاد صندوق کمک مالی به سرمایهداران متکی گردند. اتکاء کارگران همواره به خودشان، همطبقهایهای خودشان وبعضاً نیروهای انقلابی هوادارشان بوده است نه به سرمایهداران به اصطلاح سخاوتمند و “خیرخواه هوادار” طبقه کارگر! بنابراین روشن است که ماجرای کمک صدهزار دلار دورمانی به اسانلو و صندوق مالی که اینها ایجاد کردهاند، اساسا هیچ ربطی به کارگران ندارد.
صدهزار دلار اهدایی سرمایه به اسانلو، البته تنها بخشی از پولها و سرمایههاییست که اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی قرار است برای خریدن کارگران ومصادره و تحت کنترل درآوردن جنبش کارگری، آن را هزینه کند و در هماهنگی با نهادهای امپریالیستی نقش خود را در تحولات آتی، جابجائی و یا کسب قدرت از بالا ایفا کند. پوشیده نیست که بورژوازی اپوزیسیون و حامیان بینالمللی آن که برای اجرای این پروژه، از سالها قبل طیف گستردهای از عناصر رانده شده از حکومت را در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری پرورش داده، زیر بال و پرخودقرار داده و به خدمت خویش گرفتهاند، در زمینه مسائل کارگری و جنبش کارگری نیز در جستجوی عناصر قابل اتکائی بودهاند. منصور اسانلو همان کبوتر شانسیست که برای تکمیل این پروژه، بربام سرمایه نشسته است.
این استعداد و آمادگی که اسانلو در این جایگاه ایفای نقش کند، البته از قبل در او وجود داشت که پس از برکناریاش از هیات مدیره سندیکای کارگران شرکتواحد و همینکه ایران را ترک کرد وپایش به خارج کشور رسید، این استعداد بیش ازپیش شکوفا شد. بیهوده نبود که در همان مقطع برکناری وی از سندیکا، عضوی از این سندیکا از وی خواست وارد بازی سیاست کثیف خارج کشور نشود، آرزوی رئیسجمهور شدن را از سرش بیرون، و از تبدیل شدن به افرادی نظیر گنجیها و سازگارها حذر کند! این توصیه نشاندهنده این واقعیت است که مسیر و مقصد اسانلو از قبل روشن و قابل تشخیص بوده است. بنابراین کشف “انسانیت” سرمایه توسط اسانلو، ناشی از ناآگاهی یا برخاسته از خصائل خیالپردازانه وی نیست! این، انتخابی آگاهانه است که منطبق بر منافع و دیدگاه رفرمیستی وی و اشرافیت کارگریست.
بگذار گریزندگان از صفوف طبقه کارگر مانند تمام خردهبورژواها، اعتماد به بورژوازی را به مردم بیاموزند. زندگی واقعی و وضعیت اجتماعی و اقتصادی کارگران به آنان آموخته است و بیش از این خواهد آموخت که به سرمایهداران و عمال آنها یا کسانی که ازمیان کارگران برخاسته اند اما خودرا به سرمایه داران فروخته اند اعتماد نداشته باشند.
بگذار منصوراسانلو شیفته سرمایه داران باشد ، به آن ها اعتماد کند و اعتماد به بورژوازی را توصیه کند ، درعوض اما کارگران آگاه عدم اعتماد به بورژوازی را به مردم میآموزند. بگذار منصور اسانلو که به انحطاط کامل کشیده شده است، به پراکندن ایدهای بورژوائی سرگرم شود و تمام استعداد و هم خود را برای آنکه بورژوازی جنبش کارگری را زیر نفوذ و کنترل خود درآورد، بکار بندد، در عوض اما کارگران آگاه و کمونیستها، با برخورد قاطع و افشای بیامان این کوششها، نخواهند گذاشت این ایدهها ذهن پرولتاریا را مشوب سازد و بیوقفه بر استقلال طبقاتی کارگران، به ویژه استقلال مالی جنبش کارگری از سرمایهداران و جریانهای بورژوائی تاکید خواهند نمود.
بگذار منصور اسانلو در نزد سرمایهداران و صاحبان وسائل تولید که کارگران را استثمار و سرمایه انباشت میکنند خودشیرینی کند، استثمارکننده و استثمارشونده رابه یک چشم نگاه کند و از “پیوند کارگر و سرمایهدار” سخن بگوید، پرولتری که اما هیچ چیز ندارد و برای ادامه حیات مجبور است نیروی کار خود را به سرمایهدار بفروشد، جز این مناسباتی که با پیکار طبقاتی و آشتیناپذیر پرولتاریا باید زیرورو شود، هیچ “پیوند”ی میان خود و سرمایهدار نمیشناسد.
بگذار اپوزیسیون بورژوا- امپریالیستی سعی کند از منصور اسانلو یک لخ والسای ایرانی بسازد، کارگران آگاه و کمونیستها اما نه فقط در برابر این تلاش خواهند ایستاد و آن را خنثا خواهند کرد، بلکه همچنین به آنان خواهند گفت؛ صرفنظر از تغییر شرایط و اوضاع جهان نسبت به زمان ظهور “لخ والسا”، پشت سر”لخ والسا” یک جنبش کارگری قوی و اتحادیههای کارگری پرقدرت وجود داشت، اسانلو اما حتا از حمایت کارگران سندیکایی که خود آن را بازگشائی نمود، برخوردار نیست. یک کلام اینکه، جنبش کارگری ایران هوشیار است و لخ والسا بردار نیست! اسانلو و حامیان بورژوای وی، بیهوده دل خوش کرده اند.آن ها خشت برآب میزنند.
کار شماره ۶٧٠– سال سیوششم – نیمه اول خرداد ۹٣
برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه، مرکز بده و بستان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی
سرمایهداران همواره کوشیدهاند به طرق مختلف در جنبش کارگری نفوذ کنند و این جنبش را تحت انقیاد و اسارت خود درآورند. یکی از رسواترین شیوههای آنها، رشوه دادن به عناصری از درون این جنبش و یا پرداختهای پولی تحت عنوان کمک، به قصد فاسد کردن کارگران و منحرف ساختن آنها از مبارزه انقلابیست.
از اینروست که اقدام منصور اسانلو، یکی از افراد اخراجی سندیکای شرکت واحد، به گرفتن مبلغ ۱۰۰ هزار دلار از یک سرمایهدار سلطنتطلب، تحت عنوان کمک به کارگران، با واکنش سریع و قاطع سازمانهای کمونیست و چپ، فعالان کارگری داخل و خارج از کشور و حتا کارگران اسیر در زندانهای جمهوری اسلامی روبهرو گردید. همه به اتفاق، ماهیت این عمل سلطنتطلبان را افشا و اقدام اسانلو را شدیدا محکوم کردند.
از ابراز خشم سلطنتطلبان و عوامل آنها که در برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه، نمایش بهاصطلاح کمک سرمایهدار سلطنتطلب را به کارگران بر پا کردند، آشکار است که بیشترین نقش و تاثیرگذاری را در افشای ماهیت کثیف این اقدام عوامل بورژوازی سلطنتطلب و خنثا کردن و به شکست کشاندن آن را مقاله شماره ۶۷۰ نشریه کار تحت عنوان “جنبش کارگری هوشیار است و لخ والسا بردار نیست” ایفا نموده است. از این روست که برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه دست به دامان وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی شد، تا گویا برای جبران این شکست، یک برنامه یک ساعته را علیه سازمان فدائیان (اقلیت) اختصاص دهد. اما پیش از پرداختن به این مسئله ببینیم که پیشبرد پروژه سلطنتطلبان توسط منصور اسانلو، تا چه حد برای آنها حائز اهیمت بود که افشا و خنثاسازی آن، این چنین دارودسته سلطنتطلب را به رعشههای مرگآور دچار ساخته است.
واقعیت این است که سلطنتطلبان بهویژه در چند سال اخیر بسیار کوشیدند تا نقش و نفوذی در میان جنبشهای اجتماعی مردم ایران و یا اقشار معینی که بیشتر اقشار مرفه باشد به دست آورند. در مرحلهای که جنبش دانشجویی فعال بود، دندانهای خود را برای آن تیز کردند. اما به رغم این که چند نفری هم طرفدار پیدا کردند، چیزی عاید آنها نشد. سپس به طبقه متوسط امید بستند که آن نیز طرفدار اصلاحطلبان حکومتی از کار در آمد. مبارزات اقشار غیر کارگر تدریجا فروکش کرد. تنها نیروی فعال در صحنه اجتماعی، طبقه کارگر باقی ماند که بنابه به سرشت انقلابی و رسالت تاریخیاش، دشمن آشتیناپذیر جمهوری اسلامی و تمام نظم موجود است. این بار، سلطنتطلبان برای نفوذ در جنبش کارگری، دندان تیز کردند.
سلطنتطلبان که اکنون خود را در تشکلی به نام “شورای ملی ایران” تحت رهبری رضا پهلوی سازمان دادهاند، تلاش نمودند از طریق پول و امکانات تبلیغاتی خود در این جنبش نفوذ پیدا کنند. اما کارگر و سلطنتطلب، آب و آتشاند. طبقه کارگر ایران در دوران سلطنت پهلویها، با بیرحمانهترین سرکوب، ستم و استثمار روبهرو بوده است. بنابر این روشن است که سلطنتطلبان در اینجا با دشواری بیشتری مواجه بودند. اما مایوس نشدند. نخست یک تودهای رسوا به نام حشمت رئیسی را که نقشی فعال در لو دادن و سرکوب و کشتار هزاران آزادیخواه و کمونیست در سالهای اوائل دهه شصت توسط جمهوری اسلامی برعهده داشت و در خارج از کشور مورد نفرت همه مخالفان واقعی جمهوری اسلامی قرار داشت، اجیر کردند تا به نام کارگر، سخنرانیهای پالتاکی رضا پهلوی را بر پا کند. اما این فرد بد نام و رسوا نمیتوانست نقش دیگری جز پادوئی برعهده بگیرد. لذا نتیجهای برای سلطنتطلبان نداشت و عجالتا تشکیلات بهاصطلاح کارگری شورای ملی رضا پهلوی عقیم ماند. در همین ایام، برنامه فرامرز فروزنده، مجری برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه یکی دیگر از سلطنتطلبان، وظیفهاش جمعآوری پول برای رضا پهلوی و شورای ملی او بود که بعد هم با جار و جنجالی که بر سر ۵۰۰ هزار دلاری که به حساب وی ریخته شد و هنوز در صفحات اینترنت مورد بحث است، از مدیریت تلویزیون اندیشه برکنار شد.
اما این دلال سلطنتطلب، مدتی است که مجددا برنامه “همصدایی”اش را راه انداخته، تا با این ادعای مضحک که خودش کارگر است و سالها فعالیت سندیکایی داشته، پروژه ناتمام سلطنتطلبان را به همراه پادو رضا پهلوی، حشمت رئیسی و همکار جدیدشان منصور اسانلو پیگیری کنند. سلطنتطلبان تصور میکردند که با پیوستن اسانلو نقشه آنها عملی خواهد شد. البته این خیالی باطل بود. لااقل در میان بخش پیشرو کارگران و رهبران سندیکای شرکت واحد و سازمانهای کمونیست و انقلابی، وی به کلی بیاعتبار بود. چرا که اسانلو حتا زمانی که در ایران بود و هنوزعضو سندیکا، به آرمیدن در آغوش بورژوازی اشتیاق فراوانی از خود نشان میداد. کسی فراموش نکرده است که او با جناح موسوم به اصلاحطلب رژیم که عاملین اصلی کشتار هزاران تن از مردم ایران در دهه شصت هستند، زدوبند داشت. اطلاعیه صادر کرد که سندیکای شرکت واحد، از این باندهای رژیم حمایت کند. هیات مدیره سندیکا، البته پاسخ قاطعی به وی داد و اعلام نمود که این نظر شخصی اوست و ربطی به موضع سندیکا ندارد. اسانلو درس نگرفت، به راه خود ادامه داد و نخواست تابع نظر سندیکای شرکت واحد باشد، اخراج شد و به خارج از کشور آمد. همین که پایاش به خارج از کشور رسید، سراغ همین دارودستههای بورژوایی رفت و شروع به گفتگوهای تلویزیونی با آنها کرد. سازمان ما بیش از یکسال پیش به وی هشدار داد که به نفع خود اونیست وارد بند و بست با این دارودستههای بورژوایی شود و ته مانده اعتباراش را نیز از دست بدهد. اما گویا اشتیاق بیش از حدی وی به خدمتگزاری در آستان بورژوازی، او را به جایی رساند که به همکاری خود با سلطنتطببان مرتجع افتخار کند و به عامل آنها برای فاسد کردن کارگران تبدیل شود و تنها مدافعیناش سلطنتطلبان و افرادی از قماش فروزنده و پادو رضا پهلوی، حشمت رئیسی باشند.
لذا با موضعگیری قاطع فعالین کارگری، سازمانهای کمونیست، چپ و انقلابی علیه اسانلو و افشای نقشه سلطنتطلبان، اینان بار دیگر شکست را تجربه کردند و دریافتند که باز هم با ناکامی روبهرو شدهاند. ناراحت و خشمگین، عقلهای ناقصشان را روی هم گذاشتند تا از سازمان فدائیان (اقلیت) که به گفته آنها شدیدترین موضعگیری را داشته، انتقام بگیرند. اما چیزی بهنظرشان نرسید، جز این که از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی یاری بگیرند و به اصطلاح افشاگری چند سال پیش این سازمان کشتار و سرکوب جمهوری اسلامی را علیه فدائیان اقلیت، بدون نام بردن از منبع آن که وزارت اطلاعات است، در برنامه خود نشخوار کنند.
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در سالهای گذشته دو جلد کتاب تحت عنوان “چریکهای فدائی خلق ایران” با یکسری اسناد جعلی و اظهارنظرهای قلابی، علیه سازمان ما انتشار داد. جلد اول این کتاب به دوران قبل از سرنگونی رژیم سلطنتی اختصاص یافت و جلد دوم مربوط به دوره پس از قیام است. صفحات متعددی از این کتاب به فدائیان اقلیت اختصاص یافته است. وزارت اطلاعات چندین سند جعل شده نیز در این کتاب انتشار داد تا گویا نشان دهد، از دولت عراق کمک مالی و تسلیحاتی دریافت شده است.
سازمان ما در همان سال ۱۳۹۰ که وزارت اطلاعات این کتاب را انتشار داد، در شمارههای ۶۰۱، ۶۰۲ و ۶۰۳ نشریه کار جعلی بودن این اسناد را به همگان نشان داد و پاسخ دندان شکنی به وزارت اطلاعات داد. ناشیگری وزارت اطلاعات در جعل این به اصطلاح اسناد چنان رسواکننده بود که این وزارتخانه جاسوسی و کشتار هم دیگر حرفی برای گفتن نداشت. اکنون اما سلطنتطلبان برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه، پس از گذشت چند سال از انتشار این کتاب و اسناد قلابی و جعلی آن، یک ساعت برنامه خود را به بهاصطلاح افشاگری علیه فدائیان (اقلیت) با همین اسناد جعلی وزارت اطلاعات اختصاص میدهند، بدون این که نامی از منبع اسنادشان ببرند.
هر آدمی با کمی آگاهی، میداند که وقتی در یک روزنامه یا تلویزیون میخواهند از طریق یک گفتگو علیه یک فرد، سازمان، حزب و دولتی افشاگری کنند، اولین سئوال مصاحبه کننده این خواهد بود که منبع این گفتار یا اسناد شما چیست؟ دلال سلطنتطلب برنامه همصدایی یعنی فروزنده، دقیقا همین سئوال را مطرح نمیکند و خطاب به پادو رضا پهلوی، حشمت رئیسی میپرسد آیا این اسناد معتبرند و ایشان هم پاسخ میدهد: “در این که کاملا واقعی است، تردیدی نیست”. بعد هم شروع میکند به خواندن اسناد جعلی کتاب وزارت اطلاعات.
این که چرا مجری این برنامه منبع این اسناد را ذکر نمی کند، دلائل آن بر کسی پوشیده نیست. واضحترین دلیل آن نیز این است که اگر گفته میشد، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی منبع این اسناد است، آنگاه ماهیت این برنامه ومجری آن برملا میشد. ممکن است گفته شود که فروزنده عامل جمهوری نیست، بلکه این شیوه کار یک سلطنتطلب است که شبیه بازجویان ساواک رژیم سلطنتی است، یا ادعا شود که اینهم از نمونه بده و بستانهای همیشگی سلطنتطلبان و جمهوری اسلامی در مبارزه مشترکشان علیه کمونیستهای ایران است. اما هر چه باشد، فروزنده، مجری این برنامه، وقتی که اسناد جعلی وزارت اطلاعات را بدون نام بردن از منبع آن از برنامه خود پخش میکند و آنها را معتبر اعلام مینماید، در نقش مامور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی عمل کرده است. مهم نیست که او حقوقبگیر وزارت اطلاعات است یا نیست. کاری که او انجام داده است، همان کار مامور وزارت اطلاعات این رژیم است. اگر جز این میبود، او میبایستی صریحا اعلام میکرد که ما میخواهیم اسنادی را که وزارت اطلاعات انتشار داده است، پخش کنیم. شک و تردیدها در مورد برنامه “همصدایی” تلویزیون اندیشه و مجری آن وقتی افزایش مییابد که بدانیم منصور اسانلو یکی از همکاران این برنامه، از خط قرمزها نیز عبور میکند و بر سر این ماجرای پول گرفتن از سلطنتطلبان، پای زندانیان سیاسی، خانوادههای آنها، فعالان کارگری و کارگران بیکار را بدون این که حتا اطلاعی از این پول و اهداف پشت پرده آن داشته باشند، به وسط این ماجرای کثیف میکشد.
هر آدم نادان و احمقی هم میداند که سازمانهای رنگارنگ جاسوسی و سرکوب جمهوری اسلامی، بهویژه تلویزیونهای ماهوارهای را تحتنظر دارند و آنچه را که از آنها پخش میشود، میبینند، میشنوند و حتا ضبط میکنند که از آنها در خدمت اهداف خودشان استفاده کنند.
اسانلو اما در همین برنامه در پاسخ سؤال مجری که میپرسد ” همانطور که آقای رئیسی دارند سندی را مطرح میکنند، مربوط به ٣۴ سال قبل امضا و همه این حرفها هست، وضع این کمکی که در اختیار شما قرار شد قرار گیرد چه جوری بود. بر چه اساسی تابهحال انجامشده و الان ما در کجا هستیم؟” وقیحانه پاسخ میدهد: “به هر حال بخشی از این تعهدی که آقای دورمانی تعهد کردند بهتدریج و بهآرامی و با نهایت وسواس که کسی صدمه نبیند انجامشده و حدود ۲۴ هزار دلار از این پول تابهحال اندکاندک در اختیار دهها خانواده زندانی کارگری، فعال، اخراجی قرارگرفته است”. اسانلو رسوایی را به نهایت خود میرساند و به ناروا و دروغ دهها خانواده زندانی کارگری، فعال کارگری و اخراجی را به سهمبری از پولی که وی از سلطنتطلبان گرفته است، متهم میکند و به جمهوری اسلامی اطلاعات میدهد. درحالیکه فعالین کارگری، حتا کارگران زندانی، آشکارا و با انتشار اطلاعیه، پول گرفتن اسانلو از سلطنتطلبان را محکوم کردند و از او خواستند که این پول را به آنها باز پس دهد، اسانلو اما با این اراجیف امکان پروندهسازی، آزار و اذیت شدیدتر زندانیان سیاسی، فعالین کارگری و خانوادههای آنها را توسط جمهوری اسلامی فراهم کرده است. این اظهارات سخیف و پلیسی اسانلو، فقط و فقط به رژیم حیوانصفت جمهوری اسلامی در سرکوب بیشتر فعالان کارگری، زندانیان سیاسی و خانوادههای آنها یاری میرساند. اینجاست که باید هشدار داد و گفت: اسانلو از خط قرمز گذشته است و برنامه تلویزیونی “همصدایی” نیز به مرکز بده و بستان با جمهوری اسلامی تبدیل شده است.از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی خوراک میگیرد و در ازای آن، اطلاعات میدهد. این است یگانه وظیفه و نقشی که سلطنتطلبان برنامه “همصدائی” تلویزیون اندیشه برعهده گرفتهاند. آنها وظیفهای جزا این ندارند. چراکه سلطنت در ایران به گور سپرده شد. مردهای که به عصر قرونوسطا، اربابورعیتی، آقائی و نوکری تعلق داشت، زنده نمیشود و تنها وظیفهای که برای سلطنتطلبانی امثال فروزنده و همکاران او باقی میماند، بده و بستان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است.
کار شماره ۶٧٣– سال سیوششم – نیمه دوم تیر ۹٣
نظرات شما