بحران سیاسی جامعه ایران، درنتیجه تشدید روزافزون تضادهای ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پیوسته عمیقتر شده و بهویژه در چند ماه اخیر دامنه وسیعتری به خود گرفته است.
جدی بودن این بحران به آشفتگی که تمام ارکان رژیم را فراگرفته است، کشمکش و اختلافات شدید هیئت حاکمه، شکست سیاستهای طبقه حاکم از هر جناح و گروه، فسادی که سرتاپای دستگاه دولتی را فراگرفته است، خلاصه نمیشود. رشد نارضایتی وسیع تودهای، ناممکن شدن تحمل وضع موجود، تشدید مبارزه طبقاتی و اعتلای مبارزات، اصلیترین مشخصههای این بحران را تشکیل میدهند. مسئله فقط به این واقعیت خلاصه نمیشود که مبارزات طبقه کارگر در اشکال متعدد، بهویژه اعتصابات، تجمعهای اعتراضی و راهپیمایی و تظاهرات، پیوسته افزایشیافته است. مهمتر این واقعیت است که اکنون کارگران در اغلب موارد به مبارزه سیاسی مستقیم روی آورده، علیه ارگانها و مقامات دولتی سخنرانی میکنند، شعار میدهند و از سرکوب، زندان، شلاق و اخراج بیم و هراس به خود راه نمیدهند. مبارزات قهرمانانه کارگران هپکو، آذرآب، مجتمع کشت و صنعت هفتتپه، فولاد اهواز، همبستگی کارگران شرکت واحد با رضا شهابی در اعتراض به سرکوبگریهای رژیم، نمونههای برجسته این مبارزات در چند ماه اخیر بودهاند.
به دهها نمونه دیگر از کارگرانی که در همین فاصله خیابانها و جادهها را به عرصه مبارزه و گاه درگیری با نیروهای سرکوب رژیم تبدیل کردهاند، میتوان اشاره کرد. کمتر روز یا هفتهای بدون اعتصابات و تجمعات اعتراضی کارگران میگذرد.
اما رشد مبارزات و اعتراضات، تنها به مبارزات کارگری محدود نشده است. اعتراضات معلمان را چند روز پیش در چندین شهر شاهد بودیم. تجمعات و تظاهرات متعدد بازنشستگان کشوری و لشکری که نقش اصلی را در آن معلمان بازنشسته بر عهدهدارند، نمونه دیگری از رشد و اعتلای مبارزات تودهای است. در این اعتراضات بازنشستگان شعارهایی را سر دادهاند که مستقیماً علیه رژیم است.
شعارها و سخنرانیهای کارگران و بازنشستگان، با وضوح تمام بازتاب مراحل پیشرفتهتر مبارزات تودهای و رشد دامنه بحران سیاسی است. گرچه هنوز این جنبش به مرحلهای اعتلا نیافته که در مقیاسی سرا سری رژیم را به چالش بکشد، اما این واقعیت، غیرقابلانکار است که جنبش کارگران و زحمتکشان به مرحلهای از اعتلا گام نهاده که از هماکنون چشمانداز یک اعتلای انقلابی را نزدیکتر کرده است.
اعتراضات تودهای که در شهرهای مختلف ایران بر سر مطالبات متعدد روی میدهد و اغلب به تظاهرات خیابانی و حتی شعارهایی علیه رژیم و یا مقامات دولتی میانجامد، بازتاب همین اوضاع سیاسی جامعه ایران است. اعتراضات مردم اهواز، یا اعتراضات روزمره کنونی مالباختگان در شهرهای مختلف که اندک دارایی آنها توسط مؤسسات مالی متعلق به وابستگان رژیم به تاراج رفته، از این نمونه است. مقابله روزافزون مردم با مأموران و جیرهخواران رژیم در خیابانها، فقط حاکی از نفرت توده مردم از رژیم حاکم نیست، بلکه روحیه مبارزاتی آنها را در شرایط سیاسی جدید، بازتاب میدهد. خشم و نارضایتی از وضع موجود به درجهای است که گروههایی از جوانان میکوشند به هر شکل ممکن به رژیم ضربه بزنند.
چند روز پیش فرمانده پلیس تهران بزرگ، خبر از به آتش کشیدن مسجدی در تهران و حمله به تعدادی از بانکها توسط گروهی از جوانان داد. البته وی برای سرپوش گذاردن بر خشم و نارضایتی جوانان از نظم حاکم، ادعا کرد که “عدهای جوان تحت تأثیر فضای مجازی دست به چنین اقداماتی زدند”. مجموعه واقعیتهایی که به آنها اشاره شد، همه بازتاب چرخش در اوضاع سیاسی به نفع توده مردم و عمیقتر شدن بحران سیاسی است.
جمهوری اسلامی، اکنون دیگر بهسادگی نمیتواند این بحران را که بهسرعت دامنه وسیعتری به خود میگیرد مهار کند، چراکه وضع موجود از جهات مختلف اقتصادی و سیاسی برای تودههای مردم تحملناپذیر شده است. شکست سیاستهای رژیم حتی بر عقبماندهترین توده مردم آشکارشده است. جناحهای رژیم یکی پس از دیگری ناتوانیشان را حتی در پاسخ به جزئیترین مطالبات توده مردم نشان دادهاند. ورشکستگی رژیم در تمام عرصههای عیان و آشکارشده است.
اکنون دیگر اکثریت بسیار بزرگ مردم ایران، تودههای کارگر و زحمتکش، حتی اقشاری از خردهبورژوازی تردیدی ندارند که حل بحران اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی آنها از این رژیم ساخته نیست.
در واقعیت، ریشه بحران سیاسی نیز در همین بحران اقتصادی جامعه ایران نهفته است که به یک بیماری مزمن و نا علاج نظم موجود تبدیلشده است.
طبقه حاکم در این نزدیک به چهل سال هر چه در چنته داشت، برای علاج اقتصاد بیمار به کار گرفت، اما کارساز نبود. چراکه قادر به حل تضادهای سیستم سرمایهداری ایران نیست. دست به دامان توجیهات مختلف، ازجمله جنگ و تحریم شد. اما تحریم هم به پایان رسید، بازهم اوضاع به روال گذشته ادامه یافت. برجام هم معجزه نکرد. صنایعی که قرار بود با برافتادن تحریم، سرازیرشدن دلارهای نفتی و سرمایهگذاری انحصارات بینالمللی، از رکود خارج شوند، همچنان در چنگال بحران گرفتارند. برخی ورشکست شدند و برخی دیگر در آستانه تعطیل شدن قرار دارند. روشن است که فشار آن نیز بر دوش طبقه کارگر گذاشته شد. گروه دیگری از کارگران اخراج شدند و گروهی دیگر که دستمزد آنها ماهها به تعویق افتاده است، با فقر، گرسنگی زندگی را میگذرانند.
قرار بود، برجام با وعدههای عریض و طویل کابینه روحانی، چارهساز بیکاری و اشتغال میلیونها بیکار باشد. اما آمارهای رسمی دولتی حاکی است که سالبهسال بر تعداد بیکاران افزودهشده است. درحالیکه پیش از به قدرت رسیدن روحانی، آمار بیکاران ۲ تا ۵/ ۲ میلیون اعلام میشد، اکنون این رقم به ۵/ ۳ میلیون افزایشیافته است. در واقعیت اما تعداد بیکاران از ده میلیون نیز فراتر رفته است. تنها کافی است که اشاره شود بر طبق گزارشی که در سایتهای رسمی رژیم انتشاریافته ۲۲ میلیون و ۸۰۰ هزار زن باسواد، غیرفعال اعلامشدهاند. با کمترین برآورد لااقل نیمی از این جمعیت نتوانستهاند کاری پیدا کنند. یعنی بیکارند و نه غیرفعال. در برخی مناطق ایران، نرخ بیکاری از ۵۰ درصد نیز تجاوز کرده است. بااینهمه جدیدترین گزارش صندوق بینالمللی پول حاکی است که بر طبق همان آمار غیرواقعی دولتی، ایران جزو ۱۹ کشور جهان است که بیشترین آمار بیکاری را دارد.
قرار بود معضل تورم را حل کنند، اما گرچه با یکرشته سیاستهای مقطعی، این تورم اندکی کاهش یافت، اما همچنان نرخ تورم، دورقمی باقی ماند. گزارشهای رسمی دولتی نشان میدهد که در طول چهار سال گذشته ارزش پول کشور ۵۰ درصد سقوط کرد و به همین نسبت قدرت خرید کارگران و زحمتکشان به نصف کاهش یافت. گزارش جدید صندوق بینالمللی پول نیز میگوید که ایران ازنظر نرخ بالای تورم در رده ۱۶۹ از مجموع ۱۹۱ کشور جهان قرارگرفته است.
بنابراین، بحران رکود – تورمی همچنان باقی ماند و تشدید شد. اما دامنه بحرانی که رژیم از حل آن ناتوان است، به همینجا محدود نشد. تمام سیستم بانکی و مالی نظم سرمایهداری ایران با بحران و ورشکستگی روبروست. نهتنها مؤسسات مالی و اعتباری رنگارنگ رژیم در حال ورشکستگیاند و هماکنون تعدادی از آنها اعلام ورشکستگی کردهاند، بلکه بانکهای بزرگ هم وضعیت وخیمی دارند. آنها فقط با کمکهای دولت و بانک مرکزی توانستهاند بر سر پا بایستند. بدهی بانکها به بانک مرکزی به رقم حیرتآور ۱۰۷ هزار و ۸۷۰ میلیارد تومان رسیده است. اخیراً نیز تلاش کابینه برای کاهش نرخ بهره نهتنها مشکلی از بخش تولید حل نکرد، بلکه باعث گردید بخشی از سرمایههای کلان از سیستم بانکی خارج و به خریدوفروش ارزهای بینالمللی هدایت شوند. یکی از نتایج افزایش جهشوار بهای ارزها در طی چند روز اخیر همین مسئله است. البته دولت نیز از این افزایش ارزها نفع خواهد برد. چراکه با فروش گرانتر دلارهای نفتی میکوشد کمی از مشکلات مالی خود را حل کند. این واقعیت نیز روشن است که بار آن نیز بر دوش تودههای کارگر و زحمتکش قرار خواهد گرفت که با موج جدیدی از افزایش قیمتها مواجه خواهند شد.
با توافق برجام، درآمدهای دولت از نفت و گاز شدیداً افزایش یافت، بدون اینکه کمترین تأثیری بر بهبود اوضاع اقتصادی و یا کاسته شدن از فشارهای معیشتی تودههای کارگر و زحمتکش داشته باشد.
جمهوری اسلامی بااینهمه درآمد ارزی، اما نتوانست حتی بحران مالی خود را حل کند. هماکنون بدهی دولت به سیستم بانکی، رقمی متجاوز از ۱۶۶ هزار میلیارد تومان است. بودجه سال جاری هم با کسری شدید مواجه است. رئیس مجلس، این کسری بودجه را بین ۴۰ تا ۵۰ هزار میلیارد تومان اعلام کرد و برخی از نمایندگان جناح رقیب روحانی، این کسری را ۷۰ تا ۸۰ هزار میلیارد تومان اعلام کردهاند.
رژیمی که برای حفظ سلطه طبقاتی و استبدادی خود بر تودههای مردم ایران، پیوسته باید هزینه ارگانهای نظامی، پلیسی، اطلاعاتی، مذهبی و بوروکراتیک را افزایش دهد و همهساله میلیاردها دلار صرف هزینه سیاست و اهداف توسعهطلبانه و هژمونیطلبانه خود در منطقه خاورمیانه و کشورهای دیگر کند، هر آنچه هم که درآمدهای کلان نفتی داشته باشد، با کسری بودجه مواجه خواهد بود و سرانجام هم به اشکال و روشهای مختلف آن را بر دوش تودههای کارگر و زحمتکش قرار خواهد داد. این رژیم ناتوانتر از آن است که حتی بحران مالی خود را حل کند.
جمهوری اسلامی با بحران اقتصادی و مالی همه جانبهای روبروست. این بحران است که مدام وضعیت مادی و معیشتی طبقه کارگر و عموم تودههای زحمتکش را وخیم کرده، میلیونها تن را به فقر، بیکاری و گرسنگی سوق داده است. همین بحران است که تضادهای طبقاتی را تشدید کرده، نارضایتی از نظم موجود را وسعت داده، به اعتلای روزافزون مبارزه کارگران و زحمتکشان یاری رسانده است. ریشه بحران سیاسی و چشمانداز عمیقتر شدن آن در همین بحران اقتصادی و تضادهای آن نهفته است. البته عامل دیگری نیز که به تشدید مبارزه و وسعت دامنه آن یاری میرساند، استبداد دولت دینی و بی حقوقی، اختناق و سرکوبی است که تودههای وسیع مردم ایران از آن رنج میبرند. ابعاد این بی حقوقی، اختناق و سرکوب به آن درجه است که حتی گروههایی از قشر مرفه جامعه که به لحاظ طبقاتی منافعشان در حفظ نظم موجود است، از این استبداد و بی حقوقی درامان نماندهاند. اما در همه حال این تودههای کارگر و زحمتکش هستند که رژیم دیکتاتوری عریان سرمایه و استبداد مذهبی آنها را به بند کشیده و با بیرحمانهترین سرکوب، بی حقوقی و استبداد مواجهاند. لذا تشدید مبارزه در این عرصه نیز عامل مهم دیگری در وسعت دامنه و تعمیق روزافزون بحران سیاسی است.
این بحران، در درون طبقه حاکم و دستگاه دولتی نیز خود را در تشدید اختلافات و کشمکشهای گروهها، جناحها و ارگانهای رژیم، ناتوانی، شکستهای پیدرپی در حل معضلات جامعه، بنبستهای رژیم، فسادی که سرتاپای دستگاه دولتی را فراگرفته، به نمایش گذاشته است.
اگر به اتفاقات همین چند روز اخیر نگاه کنیم، ارگانها و نهادهای اصلی دستگاه دولتی در حال کشمکش و جدال با یکدیگرند. قوه مجریه، قوه قضاییه را زیر سؤال میبرد و متقابلاً قوه قضاییه، قوه مجریه را. باندهای وابسته به جناحها در مجلس هم گروهی در حمایت از این جناح و گروهی در جانب جناح دیگر یکدیگر را رسوا میکنند.
دستگاه قضایی برای بیاعتبار کردن دارو دسته روحانی، یک عضو تیم مذاکرات هستهای را به اتهام جاسوسی محکوم میکند، وزیر اطلاعات کابینه روحانی، اساساً جاسوس بودن عضو تیم هستهای را انکار میکند و میگوید این آقا همکار خود ما بوده است. هنوز این ماجرا خاتمه نیافته که یک نماینده مجلس اعلام کرد، دو عضو دیگر تیم مذاکرات هستهای نیز جاسوس هستند و به خارج فرار کردهاند. جناح رقیب متقابلاً ماجرای جاسوسی دختر رئیس قوه قضاییه را برملا میکند. دستگاه قضایی، محدودیتهای جدیدی برای رئیس گروههای موسوم به اصلاحطلب قرار میدهد، روحانی و گروهی از نمایندگان مجلس به حمایت از خاتمی علیه قوه قضاییه برمیخیزند.
دستگاه قضایی پاتک جدیدی میزند و حکم بازداشت برادر معاون اول روحانی را به اتهام دزدی و اختلاس صادر میکند. کشمکش به جلسات عمومی و روزنامهها کشیده میشود. روحانی دستگاه قضایی را مشتی بیکار معرفی میکند که چون باید شغلی داشته باشند ناچارند یک عدهای را احضار کنند. رئیس قوه قضاییه نیز، ضمن اینکه روحانی را ذینفع در پروندههای مالی – اقتصادی معرفی میکند، پاسخ میدهد که اگر بیکاری وجود دارد، این شما هستید که چهار سال کشور را رها کرده و به دور برجام سینه زدید.
سپس دادستان کل رژیم وارد جدال با نمایندههای طرفدار روحانی در مجلس میشود و آنها را متهم به حمایت از جاسوس و اپوزیسیون میکند. او در سخنرانی خود از وامها و تسهیلات کلان به نورچشمیها سخن گفت و از فساد گسترده در دستگاه اداری که حجم آن “در هیچ عقل و منطقی نمیگنجد”
سران ارگانها و نهادهای رژیم، خودشان با صدای بلند، ازهمگسیختگی، فساد، تضادهای شدید باندهای حاکم و در یککلام بحران درونی هیئت حاکمه را جار میزنند. اکنون هر گروه، باند و ارگانی در جمهوری اسلامی، یک قدرت و حکومت مختص خود است. این ازهمگسیختگی به درجهای است که فرمانده سپاه ثارالله کرمان شخصاً وظیفه مبارزه با فساد، دستگیری افراد وابسته به جناح دیگر را برعهدهگرفته است. او که جریان دستگیری مهدی جهانگیری را توضیح میداد، او را یکی از ریشههای فساد نامید. تهدید کرد که بهحساب جریان کارگزاران که امکانات استان کرمان را در اختیار گرفته و هواپیمایی ماهان، کرمان موتور و منابع اقتصادی متعدد دیگری را به تصرف درآورده و به کسی پاسخگو نیست، خواهد رسید. او افزود، سپاه جلو آنها میایستد، با آنها برخورد میکند و از کسی اجازه نمیگیرد. این هم افزودهای بر فا کتهای دیگر مبنی بر ازهمگسیختگی درونی رژیم.
بحران درونی رژیم به نقطهای رسیده است که اکنون دیگر کاری از خامنهای نیز ساخته نیست. از همینرو ست که بهرغم اینهمه کشمکش و اختلافات در درون دستگاه دولت و میان باندهای حکومت، سکوت کرده است. تمام آنچه که گفته شد بحرانهای لاینحل اقتصادی و اجتماعی، رشد روزافزون مبارزات کارگران و زحمتکشان، اعتلای جنبش سیاسی تودهای، بحرانها، بنبستها و ازهمگسیختگی درونی رژیم، نشان از عمیقتر شدن بحران سیاسی است.
در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی دیگر در موقعیتی نیست که بهسادگی بتواند جنبش سیاسی اعتلا یابنده و بحران سیاسی را که پیوسته عمیقتر میشود مهار کند. نبردهای بزرگی در پیش است. تنها طبقه کارگر است که میتواند این مبارزه را تا پیروزی کامل رهبری کند و تودههای وسیع مردم ایران را از شر فجایعی که رژیم حاکم بر ایران به بار آورده نجات دهد.
وظیفه مبرمی که کمونیستها و پیشروان جنبش کارگری از هماکنون بردوش دارند، تلاشی همهجانبهتر برای ارتقای سطح تشکل، آگاهی و مبارزه طبقه کارگر است، تا این طبقه بتواند بهخوبی از پس وظیفهای که در برابرش قرارگرفته است، برآید.
متن کامل نشریه کار شماره ۷۵۱ در فرمت پی دی اف
نظرات شما