شانزده آذر سال ٨٨ یکی از پرشکوهترین شانزده آذرهای تاریخ بود. روزی که رژیمِ تازیانه و جنایت، با عفریتهای دورهگرداش، با تفنگهایی که برای فریب من و تو یک روز به لولههایاش گُل آویزان کرده بودند، نه تنها دانشگاهها که سراسر خیابانها را به قرق درآورده و نعره میکشیدند؛ همان روزی که با وجود آن همه مزدور،این ما بودیم که پیروز شدیم. اما امسال چه؟ از شانزده آذر ٨٨ تا شانزده آذر ٨٩ فاصله بسیار است!
بیتردید میتوان گفت جنبش دانشجویی اهمیت و نفوذی که اکنون در مبارزه برای یک تحول دمکراتیک و انقلابی دارد، در طول تاریخ گذشته هرگز نداشته است و البته دلیل آن نیز آشکار میباشد. جدا از ویژگیهای محیط دانشگاه و دوران دانشجویی که کم و بیش در همهی این دوران تاثیر واحدی داشته، دانشجویان هرگز با این کمیت و گستردگی در جامعه حضور نداشتهاند. کمیتی که حکومت برای کنترل آن به یک ارتش مجزا نیاز دارد. کمیتی که امروز خود را در اکثر کوی و برزنها مییابد، در آنها جریان دارد و با آن زندگی میکند. از این جامعه – و در تمامی اجزای آن – تاثیر میپذیرد و به نوبهی خود بر آن تاثیر میگذارد.
از همینروست که میتوان گفت جنبش دانشجویی به دلیل شبکهی عظیماش، تواناییاش در استفاده از ابزارهای نوین، انگیزهها و تضادهایاش با حاکمیت کنونی آنهم نه فقط در عرصههای فرهنگی و اجتماعی که عرصههای سیاسی و اقتصادی و نیز دیگر علل با اهمیت و کم اهمیت، نقشی برجسته در راهبرد اعتراضات خیابانی داشت و در یک کلام در آغاز و ادامهی جنبش اعتراضی در خیابان که در نهایت همراه بود با به بنبست رسیدن این شکل از اعتراضات، نقشی غیرقابل انکار داشت.
حمله به کوی دانشگاه تهران در نیمهی شب ٢۴ خرداد و پیش از تظاهرات میلیونی ٢۵ خرداد، بیهوده نبود. رژیم میدانست که دانشگاه و دانشجویان از چه اهمیتی برخوردارند و باز به همین دلیل است که رژیم با تمام قوا هم چنان سرگرم سرکوب دانشجویان و تحکیم قدرت خود در دانشگاههاست.
حکومت اسلامی و دانشگاهها
وقتی که سال گذشته رژیم توانست طرح اعتصاب در دانشگاهها را با سرکوب و ارعاب درهم شکند و اعتصاب دانشجویان تعدادی از دانشگاهها در هنگام امتحانات نتوانست همگانی گردد، رژیم آهی از سر آسودگی کشید. زمزمه و سپس طرح اعتصاب در دانشگاهها که میتوانست اشکال جدیدی از مبارزه را پیش کشیده و در همگانی کردن و گسترش این شکل از مبارزه که رژیم را فلج میساخت، اثرگذار باشد، هرگز نتوانست به دلیل سازشکاریهای جریان اصلاح طلب و دودلی و تردیدهای شان – و شاید بهتر است گفته شود ترسشان از گسترش و تعمیق مبارزه – به ثمر بنشیند. آنها هنگامی به این موضوع باور آوردند که دیگر دیر شده بود. سالی که جریانات چپ دانشجویی نیز پس از تهاجم پلیس به تاثیرگذارترین و فراگیرترین آنها (دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب) در آذرماه سال ٨۶، هنوز درگیر معضلاتی بوده و از نیرو و توان سازماندهی آنها تا حدود زیادی کاسته شده بود. فراموش نکنیم که در سالهای آغازین دههی ٨٠ بهترین شرایط برای چپ دانشجویی فراهم گردیده بود تا به موثرترین جریان فکری و مبارزاتی در دانشگاهها تبدیل گردد که به دلایلی از جمله کم تجربهگی نتوانست این موضوع بهگونهای که میباید تحقق یابد. البته این موضوعیست که بسط و شرح آن نیاز به مقالهای جداگانه دارد و در اینجا به همین بسنده میکنیم.
با فروکش کردن اعتراضات خیابانی، رژیم نه تنها از حضور نیروهای نظامی در دانشگاهها نکاست که این حضور را رسمیت بخشید.
جمعی از دانشجویان به زندان افتادند. بسیاری اخراج شده و یا تعلیق گردیدند. تعداد زیادی نیز پس از آزادی از زندان با پروندههای باز و وثیقههای کلان روبرو شدند. خطر زندان و یا اخراج از دانشگاه بر سر تمامی فعالین شناخته شدهی دانشجویی که زندانی نبوده و یا اخراج نشده بودند هم چون شمشیر داموکلس به پرواز درآمده بود. تمامی نشریات دانشجویی توقیف گردیدند و فضا برای فعالیت علنی تنگتر و تنگتر گردید. اما رژیم به همین بسنده نکرد، اخراج اساتید و تغییر روسای دانشگاههایی که با برنامههای حکومت هماهنگ نمودند – حتا اگر این ناهماهنگی جزیی بود – در دستور کار قرار گرفت.
اما این کافی نبود. ترور اساتید (پیشتر یک استاد فیزیک و تازگی دو استاد پزشکی) در دستور کار قرار گرفت و دانشجویان جدیدی بازداشت شدند و این همه برای ایجاد رعب و وحشت در میان اساتید و دانشجویان بود. اما باز کافی نبود، و این بار دانشجویانی بازداشت شدند تا در زیر شکنجه به حمله به کوی دانشگاه اعتراف کنند. اعتراف کنند که به خود حمله کرده و خود را کتک زده و کشت و کشتار راه انداختهاند و این دیگر مضحکترین قسمت داستان است.
اما تهاجم به دانشجویان فعال در سیاست کافی نبود، رژیم میخواست جو دانشگاه را متاثر ساخته و در دست بگیرد (جایی که لبریز از مخالفاناش است) و چه چیزی بهتر از حجاب اجباری و به اصطلاح مسایل “فرهنگی” و روابط دختران و پسران. تصویب آییننامههای مربوط به پوشش اجباری دانشجویان آغاز گردید، حراست عریض و طویلتر شد و هر قدر که قدرتمندتر گردید اوباشتر نیز شد. تفکیک جنسیتی نیز آغاز گردید، حکومت با خود گفت: اگر کلاسها را نمیشود، مراکز غیرآموزشی دانشگاه را که میشود تفکیک کرد!! رژیم میخواست حضور خود را در تمامی عرصهها به نمایش بگذارد. به اصطلاح “دانشجوی بسیجی” که کارت دانشجوییاش را مدیون مزدوری و جاسوسی بود در کنار عفریتهای مسلح که دیگر حضورشان در دانشگاه به امری عادی تبدیل شده بود، به جولان در دانشگاهها پرداختند. حالا آنها هم قانونگذار بودند و هم قوهی اجرایی و قهری. اما حکومت به این نیز قانع نشد در کتابهای درسی دست برد و برای محکم کاری وضعیت تحصیلی دانشجویان را به رفتارشان مربوط ساخت. پذیرش در مراحل بالاتر آموزشی مانند فوقلیسانس و دکترا منوط به رفتار دانشجویان گردید، و حجاب در نمره قبولی دانشجویان تاثیرگذار شد. وزیر بهداشت که خود عجوزهای سیاهپوش است از تاثیر حجاب دانشجویان بر نمراتشان سخن گفت و این نیز مضحکترین قسمت دوم داستان است.
جنبش دانشجویی در شرایط نوین
با گذشت بیش از یک ماه از آغاز سال تحصیلی، گویی سکوتی سنگین دانشگاهها را فرا گرفته است. سرکوب سنگین یک سال اخیر، بدن دانشگاه را خسته و کوفته کرده و خستگیِ نبرد، چشمان درخشان دانشگاه را خمار. اما از دور قبلی مبارزه که براستی سهمگین بود، دانشگاه تجارب بسیاری کسب کرد که بی شک در دور بعدی میتواند موفقیت آن را تضمین کند. دانشگاه فهمید که نباید همهی داشتههایاش را یک جا عرضه کند، دانشگاه فهمید که باید رقیب را خسته و درمانده کند، دانشگاه فهمید که رقیب از چه جهاتی ضربه پذیر است و مهمتر از همه فهمید که چگونه قوایاش را به آن اندازه بالا ببرد که سرنوشتی جز باخت برای رقیب باقی نماند.
واقعیت این است که موج انقلابی سال گذشته، به دلیل نداشتن رهبری انقلابی، طبقهای که خواستار تغییر اساسی مناسبات و به بیان درست آن واژگونی مناسبات حاکم باشد، با افت شدید روبرو گردید. همان گونه که پیش از این نیز در نشریه “کار” هشدار داده بودیم، استفاده از تنها یک تاکتیک، یعنی ریختن به خیابان نمیتوانست حاکمیت را زمینگیر کند و رفته رفته چرخه به نفع حاکمیت تغییر کرد، هر چند که این گفته به معنای پیروزی حاکمیت نبوده و نیست. امواج انقلابی میتوانند در شرایطی اوج گیرند و در شرایط دیگر افت کنند، آن چه که اهمیت اولی دارد، بستریست که این بحران انقلابی برپایهی آن شکل یافته است. اگر در سال ۶٠ حاکمیت توانست انقلاب را درهم شکند شرایط دیگری حاکم بود. سال ۶٠ تهاجم انقلاب به ضد انقلاب نبود، بلکه تهاجم ضد انقلاب به ته مانده دستاوردهای انقلاب و با هدف نابودی آن بود اما امروز درست عکس آن است، امروز انقلاب میخواهد ضدانقلاب را براندازد و ضد انقلاب برای بقای خود میجنگد.
ناگفته پیداست که بحران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حاکم هم چنان در حال گسترش است و بنابراین رژیم اسلامی هنوز نتوانسته آرامش خود را باز یابد. گسترش تضاد در میان بالاییها تنها یک نشانه از گسترش این بحرانهاست، تضادی که به رغم تمام عجز و نُدبههای خامنهای هم چنان بر دامنهای آن افزوده میگردد. در این میان گسترش فقر و بحران اقتصادی که در سایهی سیاستهای اقتصادی دولت (طرح حذف یارانهها) و بحران بینالمللی (تحریمهای شورای امنیت، آمریکا و حامیاناش) تشدید گردیده، صحنهی مبارزه را هر چه بیشتر طبقاتی خواهد کرد. گسترش مبارزهی طبقاتی، مبارزهی فقرا علیه سرمایهداران و دولت حامیاش نتیجهی ناگزیر شرایط پیشِ رو میباشد. اما آن چه که میتوان در این میان دستاورد موج انقلابی سال گذشته نامید، این است که تجربهای گرانبها برای مردمانی شد که سرود سرنگونی حاکمیت اسلامی را خواهند نواخت. مبارزات سال گذشته اگرچه بهای بسیاری برای آن پرداخت شد، اما تجارب گرانقیمتی نیز به همراه آورد و از جمله تجاربی برای جنبش دانشجویی.
مهمترین دستاورد موج انقلابی سال گذشته این بود که تنها راه تغییر شرایط، سرنگونی جمهوری اسلامی است و این را به ویژه در شعارهای آخرین نمایشهای تودهای در خیابانها دیدیم. این دستاورد بزرگیست که نباید گذاشت به سادگی و تحت تلاشهای اصلاحطلبان از بین برود. اصلاح طلبان تلاش دارند تا با فراموشی آن روزها و شعارها بار دیگر خود را برای شرکت در نمایشهای مضحک انتخاباتی آماده کنند. نباید فراموش کرد که تا چه حد سازشکاریهای آنها در به بن بست رسیدن آن مبارزات نقش داشت. نمایش اخیر تحت عنوان “اکسیون دانشجویان سبز” در دانشکدههای دانشگاه تهران و پخش کتاب خاتمی و تصاویری از وی و دیگر اصلاحطلبان توسط برخی از دانشجویان هدفی جز استفاده از پتانسیل این جنبش در راستای تقویت موقعیت اصلاحطلبان نداشته و نخواهد داشت.
جنبش دانشجویی باید حداقل این را آموخته باشد که از نظر سیاسی نباید خود را درگیر تضاد جناحهای گوناگون بورژوازی کند. صد البته استفاده از این تضادها به نفع جنبش است اما رفتن زیر پرچم یکی هرگز به مفهوم استفاده از این تضاد نخواهد بود و تنها گسترش توهم است، توهمی که جنبش باید به صورت تمام و کمال از آن پرهیز کند. لزومی به تکرار نیست که تضاد جناحهای گوناگون حاکمیت و بورژوازی در جریان به راه افتادن موج انقلابی سال گذشته و حتا در مرحلهی ابتدایی آن در کاستن از میزان ضربه و تهاجم رژیم مثبت بود اما در ادامه دیگر هرگز نتوانست این نقش را ایفا کند.
دومین تجربهی بزرگ شناختی بود که از دستگاه سرکوب حاکمیت بدست آمد. ماهیت حاکمیت که بر سرکوب آشکار و خشن استوار است، هر چه بیشتر روشن گردید و تودهها فهمیدند برای پیروزی باید این دستگاه سرکوب را درهم بشکنند. آنها به کارآیی این دستگاه و نقش آن در بقای حاکمیت پی بردند. آنها هم چنین به روشهای پلیسی آشنا شدند و تجارب گرانبهایی بدست آوردند که میتواند به آنها در راه سازماندهی خود کمک بسیار نماید.
سومین تجربهی بزرگ که اهمیتی بسیار دارد دست یافتن به ضرورت سازمان یابیست. آنها از جمله دانشجویان دریافتند تا زمانی که به مانند تودهای بی شکل باشند، قدرت مقابله با تهاجم دشمن بسیار کاهش مییابد. آنها هم چنین دریافتند که تا چه حد در کشوری مانند ایران، سازمانیابی مخفی به رغم وجود دورههایی که شرایط علنی کار تا حدودی وجود دارد از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. در این میان تجربهی سرکوب سال گذشته هم چنین به کمک آنها آمد تا سازمانیابی مخفی را به درستی و در جریان عمل درک کنند و از اشتباهات دوران کودکی خود را برهانند.
چپ دانشجویی و شانزده آذر
موقعیت دانشجو را میتوان از دو جهت بررسی نمود. اول این که به عنوان دانشجو و به دلیل حضور در محیط دانشگاهی خواستهایی دارد، خواستهایی که به دلایل شرح داده شده در بالا روز به روز در حال افزایش است. شرکت در اعتراضات برای خواستهای مشخصی هم چون اعتراض به حجاب و پوشش اجباری، اعتراض به عدم آزادی بیان و جو خفقان، امکانات آموزشی و رفاهی از خوابگاه گرفته تا غذا، از عرصههای مهم مبارزه هستند. نباید از اهمیت این شکل از مبارزه غافل شد. این مبارزات از دو جهت اهمیت دارند. اول بدلیل خواست مشخص و ملموسی که دانشجویان دارند و برای بهتر شدن محیط تحصیلی و شرایط زندگی شان میباشد و دوم این که این مبارزات تجاربی را به همراه میآورند و روحیاتی را شکل میدهند که حداقل نتیجهی آن تاثیراتی است که در مبارزات سیاسی میتوان از آن بهره برد. هر مبارزهای و هر پیروزی و شکست در آن، تجاربی ارزشمند برای دانشجویان و در هر چه فعالتر شدن جو مبارزاتی و فراگیر شدن این روحیه در میان تمامی دانشجویان به همراه خواهد داشت و این در واقع مهمترین جنبهی این اعتراضات برای دانشجویان است.
موقعیت دوم برای یک دانشجو، به عنوان عضوی از این جامعه است، عضوی پُر شور و سرشار از انرژی. این جاست که دانشجو نباید خود را محصور به محیط دانشگاه نماید. دانشگاه در این موقعیت برای دانشجو تنها محل آشنا شدن با کسانیست که میتوانند با او همفکر باشند و به یک معنا محل یارگیری. این جاست که تشکل مخفی دانشجویان باید خود را نه در محیط دانشگاه که خارج از آن بیابد. در این جاست که میتواند از محدودهی یک محفل دانشجویی خارج شده و به سراغ پیوندهای طبقاتی برود.
حال اگر بخواهیم یک جمعبندی از آنچه که بیان شد ارایه دهیم و نظری در رابطه با ١۶ آذر امسال بیان کنیم، میتوان بر این نکات پافشاری کنیم که با توجه به بحران موجود و گسترش آن، انتظار بر تشدید مبارزه طبقاتی خواهد بود، و از همین موضوع میتوان نتیجه گرفت که شرایط برای گسترش ایدههای چپ و سوسیالیستی مهیاتر خواهد گشت. در دانشگاهها نیز به عنوان یکی از مراکز مهم و یکی از سنگرهای مبارزاتی باید با همین نگاه کلی پیش رفت. شکی نیست که در دانشگاهها نیز به مانند جامعه ضرورت نگاه چپ و سوسیالیستی برای حل معضلات جامعه پیش از پیش هویدا میگردد و این خود ضرورت حرکت چپ دانشجویی را بیش از پیش مطرح میکند
از همین روست که از همین امروز جریان چپ دانشجویی میتواند خود را برای برگزاری مراسم ١۶ آذر آماده نماید. اما این آمادگی به معنای این نیست که الزاماً باید تظاهراتی برگزار شود. نه! مراسم ١۶ آذر باید برگزار شود، حتا اگر شد با پخش تراکت و اعلامیه به صورت مخفی. این مهم است که در شرایط کنونی جریان چپ دانشجویی با برگزاری مراسم ١۶ آذر بار دیگر حضور خود را به نمایش بگذارد. ١۶ آذر امسال فرصت مناسبیست تا حضور خود را نشان داد و با هر گونه توهم آفرینی از سوی حاکمیت و یا سایر جریانات بورژوایی مقابله کرد.
نظرات شما