“انتخابات ریاست جمهوری” به نمایش رسوائی تمام عیار جمهوری اسلامی تبدیل شده است. ۶ کاندیدایی که در تمام این سالها در مهمترین مقامات حکومتی بودند و از فیلتر شورای نگهبان گذشتند، در “مناظره های انتخاباتی” و در سخنرانیهایشان ضمن آنکه نقش رقبایشان در فساد دولتی و سوءاستفاده از قدرت را عریان ساختند، سند رسوایی جمهوری اسلامی را امضاء و شکست آن را در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به تمام مردم ایران و جهان اعلام کردند. از فقر اکثریت بزرگ جامعه تا سرکوب و اعدام، از فساد سازمانیافتهی دولتی تا جنگطلبی، از بحرانهای اجتماعی تا تبعیض جنسیتی و ملی، از بحران اقتصادی و بیکاری تا نقض گستردهی آزادیهای سیاسی و شکستن قلمهای مخالفان. این است ماهیت جمهوری اسلامی که ما همواره اعلام کردیم و امروز کاندیداهای “انتخاباتی” با زبان خود به آن اعتراف کردند، سالهایی که گاه “اصلاحطلبان” بر مسند ریاستجمهوری تکیه زده و مجلس اسلامی را در اختیار داشتند و گاه “اصولگرایان”.
اعتراف به شکست تا حدی بود که صدای ملاهای بازمانده از عصر قاجار و صفویه را نیز درآورد. آخوند فاضل لنکرانی از اعضای جامعه مدرسین قم گفت: “این چه وضعی است که امروز شاهد آن هستیم؟ این به او تهمت بزند، او به این تهمت بزند، هر دو به نظام تهمت بزنند، دلسوزان نظام باید بنشینند و بر مظلومیت این نظام گریه کنند. اینکه یک طرف بگوید چهل سال فساد و خورد و بُرد و اختلاس و دزدی بوده، و برای مردم هیچ کاری نشد، آن طرف هم بگوید اینها گرفتند، بردند، زدند، چه کردند، در انظار دنیا نتیجهاش را چه کسی میبرد؟”. هاشمی طبا یکی از کاندیداها نیز با بیان اینکه “بدترین سیاهنماییها در این مناظره انجام میگیرد”، پرسید: “چرا اصولگرایان که از این نارساییها باخبر هستند، فیلمسازان ایرانی که به شهرت جهانی دست مییابند را به “سیاهنمایی” وضعیت کشور متهم میکنند”.
خامنهای نیز که پیش ازاین و در جریان “انتخابات ریاست جمهوری آمریکا” در مورد سخنان ترامپ گفته بود: “ما از این آقایی که تازه آمده، متشکریم؛ تشکر ما بهخاطر این است که زحمت ما را کم کرد و چهره واقعی آمریکا را نشان داد”، وقتی دید دستپروردههای خود که از فیلتر شورای نگهبان عبور کردهاند به مراتب بدتر جمهوری اسلامی را مفتضح کردند، به کاندیداها هشدار داد و گفت: “کاندیداها مراقب باشند در مسیر طراحی ناتمام دشمن قرار نگیرند، اگر کسی بخواهد برخلاف امنیت کشور اقدام کند، قطعاً با سیلی سختی مواجه خواهد شد”. اما این سخنان خامنهای نیز نتوانست از آهنگ تند سخنان کاندیداها بهویژه روحانی بکاهد. توکلی نماینده پیشین مجلس در نامهای نوشت: “روحانی در هیات یک اپوزیسیون تیغ به روی نظام جمهوری اسلامی میکشد! کاش ما نبودیم و این استحالهها را نمیدیدیم”، وی در انتهای نامهی خود با اشاره به برخی از سخنان روحانی در سخنرانیهایاش این سوال را مطرح کرد که روحانی “در فرض پیروزی در انتخابات، چگونه میتواند کشور را اداره کند؟”. شریعتمداری مدیر مسوول کیهان نیز در گفتوگو با خبرگزاری فارس سخنان مشابهی بر زبان راند و گفت: “روحانی به بهانه حمله به رقبای انتخاباتی خود، اساس انقلاب و نظام را آماج حملات خویش کرده است. سخنان دیروز وی در همدان… دیگر تبلیغ انتخاباتی نیست بلکه مقابله با اساس نظام است روحانی با این اظهارات سعی دارد جمهوری اسلامی ایران را دقیقاً همانطور که دشمنان میپسندند معرفی کند”.
البته این فقط روحانی نبود که این چنین جمهوری اسلامی را مفتضح و شکستخورده نشان داد، کاندیداهای رقیب نیز دست کمی از او نداشتند و گاه حتا بیشتر از او چهرهی کریه جمهوری اسلامی را به تصویر کشیدند، از جمله در فیلم تبلیغاتی قالیباف از کودکان کار و غیره. در همین رابطه تاجزاده معاون اسبق وزارت کشور گفت: “قالیباف نظام را به ۹۶ درصد محروم و چهار درصد زالوصفت تقسیم کرده. بعید میدانم قالیباف جرات طرح چنین مسالهای را داشته باشد که حاصل ۴۰ سال کار و زحمت نظام این بوده که ۹۶ درصد محروم و ۴ درصد زالوصفت در جامعه داشته باشیم”.
اما چرا و چه شرایطی منجر به این شد تا کاندیداهای ریاستجمهوری مجبور به این اعترافات شوند؟! مجبور به این اعتراف شوند که اقلیتی سرمایهدارِ زالوصفت، نزدیک به ۴۰ سال است که در سایهی حکومت ولی فقیه، خون کارگران را میمکند، کوچکترین خواستها و اعتراضاتشان را سرکوب میکنند و تنها چماق و زندان و اعدام را بلدند. حکومتی که جنگطلب است و “خجالتآور است که از آزادی سخن بگوید”، چرا که “زبانها را بریده و دهانها را دوخته” است.
واقعیت این است که جمهوری اسلامی با معضلات متعددی در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روبروست. اقتصاد سرمایهداری ایران در بحران عمیقی گرفتارست و تمامی سیاستهای تاکنونی نتوانسته بر بحران غلبه کند. بویژه در سالهای اخیر، و همراه با تشدید بحران اقتصادی، فشار بر اکثریت بزرگ جامعه افزایش یافته و بهاصطلاح کارد را به استخوان رسانده است. ۱۰ میلیون بیکار در کنار دستمزدهایی که گاه کمتر از یک چهارم خط فقر هستند، اکثریت قریب به اتفاق کارگران ایران را به زیر خط فقر رانده است. بسیاری از کسانی که پیش از این از زندگی متوسطی برخوردار بودند در اثر فشار بحران اقتصادی به زیر خط فقر رانده شده و از تامین حداقلهای زندگی محروم شدهاند. در روستاها فقر بیداد میکند و بسیاری از آنها در اثر فقر و خشکسالی به حاشیه شهرها رانده شدهاند، به طوری که حتا در کنار شهرهای نه چندان بزرگ نیز حاشیهنشینی رونق یافته است. جامعه با نابسامانیهای متعدد اجتماعی روبروست که گاه مانند اعتیاد میلیونها انسان را درگیر خود ساخته است. معضلاتی که مدام بر شدت آن افزوده میشود، چرا که بیش از هر چیز این معضلات ریشه در گسترش فقروبیکاری دارند. در عرصهی سیاست خارجی نیز رژیم با تنگناهای بزرگی روبروست. روند جنگ در سوریه برخلاف میل و خواست جمهوری اسلامی پیش میرود. حاصل سالها هزینه بابت حضور در جنگ و حمایت از رژیم اسد که سالانه رقمی بیش از ده میلیارد دلار بوده است، میرود تا به رقم صفر نزدیک شود و حتا داشتههای جمهوری اسلامی قبل از جنگ داخلی در سوریه نیز در خطر از دست رفتن هستند.
بر بستر چنین شرایطی، شاهد گسترش نارضایتی کارگران و زحمتکشان هستیم. در سال گذشته نه تنها بر تعداد اعتراضات کارگری به میزان زیادی افزوده شد، بلکه خواستها و نوع اعتراضات نیز با تغییراتی همراه بود که نشان از یک جهش در جنبش کارگری دارد. اعتراضات در بخشهای گوناگون جامعه نیز افزایش یافته است که برجستهترین آن اعتراضات مردم اهواز بود و این وحشت بزرگ جمهوری اسلامیست. ترس اصلی جمهوری اسلامی قیام تودهها و سرنگونی بدست کارگران و زحمتکشان است. از همینروست که بحران و تضاد در میان دستگاه حکومتی نیز افزایش یافته و ضمن افزایش تشتت در میان نیروها و افراد حکومتی، جناحها برای کسب هر چه بیشتر سهم در دستگاه حکومتی و پیشبرد سیاستهایشان به جان یکدیگر افتادهاند و طبیعیست تا زمانی که این شرایط تداوم دارد، این تضادها نیز ادامه و حتا شدت یابند، تا جایی که به وضوح بتوان دید که هیات حاکمه نمیتواند به شکل سابق حکومت کند.
نکته مهم دیگر آن است که مجموعه شرایط کنونی، از کارآیی دستگاه حکومتی میکاهد، اما به موازات آن سرکوب به عنوان مهمترین ابزار طبقه حاکم برای تداوم سلطهاش نقش و اهمیت بیشتری در سیاستهای حکومت مییابد. سرکوب نه یگانه ابزار اما موثرترین ابزار حکومت بویژه تا زمانیست که اعتلای انقلابی فرا نرسیده است. کابینهی ۴ سالهی روحانی نیز اثبات این مدعاست.
روحانی در شرایطی ریاست کابینه را در دست گرفت که در اثر شکست در سیاستهای خارجی، میرفت تا جمهوری اسلامی از فروش نفت به عنوان رگ حیاتی رژیم به طور کامل محروم شود. روی کار آمدن روحانی با هدف پیشبرد سیاست خارجی متفاوتی از گذشته و لغو تحریمها به یک ضرورت برای جمهوری اسلامی تبدیل شده بود و این البته تنها رسالت کابینهی روحانی بود. در سایر زمینهها از جمله آزادیهای سیاسی کمترین تفاوتی با سالهای گذشته بوجود نیامد، حتا در برخی از زمینهها بر شدت سرکوب افزوده شد. از جمله در نوع برخورد حکومت با اعتراضات کارگری که در این دوره شاهد موج وسیعی از اخراج و به محاکمه کشیدن کارگران اعتصابی و معترض تا شلاق زدن آنها بودیم.
حال که تحریمهای هستهای لغو شده و میزان فروش نفت به دوران پیش از تحریم بازگشته است، دیگر روحانی و کابینهی او رسالت خاصی ندارند. برعکس شرایط منطقهای و جهانی و گسترش اعتراضات تودهای، جمهوری اسلامی را ضرورتا به سمتی میراند تا کابینهای که با ولیفقیه و دستگاه نظامی هماهنگی بیشتری داشته باشد، بر سر کار بیاید. چرا که همانطور که گفته شد، ناتوانی رژیم در پاسخگویی به خواستها و مطالبات تودهها و اعتراضاتی که ریشه در همین مطالبات دارند، استفاده بیشتر از نیروی سرکوب در داخل، همراه با سیاست خارجی تندروانهتر را میطلبد.
اما آیا تشدید سرکوب و اتخاذ سیاست خارجی تهاجمی تر میتواند جمهوری اسلامی را از بنبست برهاند؟!
در این تردیدی نیست که روی کار آمدن هیچ کدام از کاندیداها، کابینهها و سیاستهای احتمالیشان نمیتواند معضلی از معضلات عدیدهی جمهوری اسلامی حل کند. بحران عمیقتر از آن است که جناحهای بورژوازی ایران قادر به حل آن باشند و همین امر به ناتوانی و تشتت در میان طبقه حاکم مدام دامن میزند.
آنچه در “مناظره های انتخاباتی” گذشت، یک نمونه از تبلور همین تشتت در میان طبقه حاکم و نتیجهی بن بست حکومت اسلامی است. تشتت در طبقه حاکم تا حدیست که حتا ولی فقیه به عنوان دیکتاتوری که با توجه به جایگاهاش به عنوان فرمانده نیروهای نظامی، امنیتی و قضایی نقش اصلی را در دولت دارد، نمیتواند خواست خود را در تمامی شرایط به تمامی ارگانهای دولتی دیکته کند. برای نمونه سخنرانی او در پادگان نظامی “امام حسین” و هشدار به روحانی، هیچ تاثیری در مواضع روحانی نداشت. او در مناظره آخر حتا در برخی زمینهها مواضع تندتری گرفت و در سخنرانیهای بعدیاش به تکرار همان مواضع سابق پرداخت. “انتخابات مجلس اسلامی” در سال ۱۳۹۴ و ترکیب مجلس دهم یک نمونهی دیگر از تحولات درونی حاکمیت است که مطابق خواست خامنهای پیش نرفت.
واقعیت این است که هر کدام از جناحهای حاکم نماینده بخشهایی از بورژوازی ایران هستند. با توجه به موضعگیریهای صریح نمایندگان سیاسی هر کدام از جناحهای بورژوازی، مشخص است که بخش بزرگی از بورژوازی ایران از حسن روحانی و سیاستهایاش حمایت میکند. از نظر سیاسی روحانی نه تنها حمایت طیف رفسنجانی، بلکه حمایت سفت و سخت “اصلاحطلبان” و بخشهایی از “اصولگرایان” را با خود دارد. بیانیه ۱۷۰ نماینده مجلس در حمایت از روحانی بهرغم موضع روشن خامنهای در حمایت از رئیسی، بیانگر حمایت این بخشها از بورژوازی ایران است. تشکل های بورژوازی ایران همچون اتاق بازرگانی و مانند آن نیز در کنار روحانی قرار دارند. اما بخش مهم دیگری از بورژوازی ایران که بیشترین ارتباط را با دستگاههای نظامی و وابسته به ولیفقیه دارند، از رئیسی حمایت میکنند، و از همینرو رئیسی به عنوان کاندید مطلوب جناحی از بورژوازی ایران است که در ساختار ویژه حکومتی ایران، قدرت اصلی را در دست دارند.
اما به رغم تفاوتهایی که هر کدام از جناحهای بورژوازی حاکم با یکدیگر دارند، واقعیت جمهوری اسلامی و شرایط کنونی همان طور که گفته شد حکم میکند که دولت در سالهای پیشارو بر قدرت سرکوب و دستگاههایی که این وظیفه را بر دوش دارند بیش از گذشته تکیه کند و این همانا به دلیل ناتوانی بورژوازی ایران در حل و حتا کاهش موقتی بحران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجود است. بنابر این از این جهت روی کار آمدن هر کدام از کاندیداها به عنوان رئیس کابینه کمترین تغییر را در سیاستها و روش جمهوری اسلامی خواهد داشت.
اما این یک طرف مساله است. در آن طرف تودهها و در راس آن طبقه کارگر ایران قرار دارد که با مبارزات خود تیغ سرکوب را کُند و از تاثیر آن کاستهاند.
بدین ترتیب از سویی مهمترین سلاح جمهوری اسلامی برای مقابله با طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان جامعه نیروی سرکوباش است اما از سوی دیگر همین سلاح به دلیل گسترش مبارزات کارگران و زحمتکشان دیگر کارآیی گذشته را ندارد. اگر با این تحلیل به “انتخابات ریاست جمهوری” نگاه بکنیم، آنگاه در مییابیم آنچه که از زبان کاندیداها بیان شد تنها بیان همان شکست و بنبست جمهوری اسلامی است و “انتخابات ریاستجمهوری” نه تنها تضادهای درونی حاکمیت را به مرحلهی جدیدی ارتقاء داد، بلکه منجر به ایجاد فضایی شد که شرایط برای گسترش مبارزات کارگران و زحمتکشان و رودرویی قطعی آنها با طبقه حاکم بیش از گذشته فراهم گردد.
آنچه در به اصطلاح مبارزات انتخاباتی و در هفتههای اخیر گذشت، در فضای سیاسی کشور بعد از انتخابات تاثیرات خود را باقی خواهد گذاشت. تحریم گستردهی “انتخابات” اولین قدم خواهد بود که با گسترش مبارزات تودهها، نوید اعتلایی گسترده در مبارزات تودهها و طبقه کارگر را با خود به همراه خواهد آورد.
نظرات شما