جامعه ایران در آستانه یک انقلاب نوین قرارگرفته است. ستمدیدگانی که سالها اسارت و بی حقوقی را در چنگال ستمگران حاکم بر ایران تحمل کردند، به پا خاستهاند تا این بار با کولهباری از تجارب انقلاب شکستخورده سال ۵۷ نظم ستمگر را از بیخ و بن براندازند. اما نهفقط ضدانقلاب حاکم با تمام نیروی سرکوبش به مقابله با تودههای کارگر و زحمتکشی که عَلم طغیان برافراشتهاند برخاسته، بلکه اپوزیسیونهای رنگارنگ بورژوائی نیز که از حامیان نظم اقتصادی-اجتماعی سرمایهداری حاکماند و دشمن آشتیناپذیر انقلاب، با یاوهسرائی پیرامون گذار مسالمتآمیز، از هماکنون در مقابل انقلاب قرارگرفتهاند. آنها ادعا میکنند که انقلاب یک فاجعه است و میکوشند شکست انقلاب سال ۵۷ و فجایعی را که ضدانقلاب حاکم به بار آورده است، بهعنوان انقلاب جا بزنند. اما هیچیک از این یاوهسرائیها قادر نخواهد بود مانع از وقوع انقلابی گردد که نیاز عینی و مبرم جامعه ایران است. چراکه انقلاب یک ضرورت جبری برای تحول جامعه بهپیش و دگرگونی آن برای حل تضادهایی است که نیروی محرکه انقلاباند. انقلاب سال ۵۷ از نیاز مبرم عینی جامعه ایران به دگرگونی برای حل تضادهای سر به فلک کشیده و برانداختن موانع پیشرفت رخ داد. مستثنا از اینکه کسی دوست داشته باشد یا نه، این واقعیتی غیرقابلانکار است که میلیونها تن از تودههای مردم ایران زیر فشار تضادهای اجتماعی برای دگرگونی نظم موجود و تحقق مطالبات انقلابی خود به پا خاستند. این انقلابی بود که ابتکار عمل آن در آغاز در دست تودههای کارگر و زحمتکش قرار داشت. این تودههای زحمتکش مردم بودند که انقلاب را برپا کردند و در مقابل قدرت رسمی حاکم، قدرت انقلابی تودهای را قراردادند. آنها بیتوجه به تمام قوانین و مقررات رژیم سلطنتی، اولین کاری که کردند، آزادی را که همواره یکی از خواستههای مردم ایران بوده است، با نبرد در خیابانها به دست آوردند، میتینگهای خود را در خیابانها برپا داشتند، مطبوعات را از چنبره سانسور رها ساختند، درب زندانها را گشودند و زندانیان سیاسی را از اسارت نجات دادند. کارگران با اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی سراسری، منابع تغذیه مالی رژیم را مسدود کردند، ازنظر سیاسی ضربه مهلکی به آن وارد آوردند و دست به ابتکارات بزرگ و تاریخی زدند. کمیتههای هماهنگی اعتصاب و کمیتههای محلات را برای رتقوفتق امور کشور سازمان دادند، سرمایهداران را در کارخانهها به محاکمه کشیدند، با قیام مسلحانه خود تلاش مشترک بورژوازی داخلی و خارجی را برای انتقال مسالمتآمیز قدرت از ضدانقلاب سلطنتی به ضدانقلاب اسلامی و اعلام پایان انقلاب، برهم زدند، رژیم سلطنتی را به گورستان تاریخ فرستادند، مسلح شدند و بهرغم اینکه قدرت سیاسی با ساختوپاخت بورژوازی داخلی و قدرتهای امپریالیست، در دست ضدانقلاب جدید تحت رهبری خمینی شیاد قرارگرفته بود، به تعرض برای تحقق مطالبات خود ادامه دادند. شوراها را برپا داشتند و تلاش نمودند دست آوردهای انقلابی خود را حفظ کنند و توسعه دهند. اینها همه ثمره انقلابی بود که آغازشده بود. دقیقاً درنتیجه قیام مسلحانه و ازهمپاشیدگی ارگانهای سرکوب نظامی و پلیسی و مقاومت و روحیه انقلابی کارگران و زحمتکشان بود که دو سال کشمکشی میان انقلاب و ضدانقلاب در جریان بود، تا اینکه ضدانقلاب اسلامی، نیروهای مسلح خود را تجدید سازماندهی کرد، گامبهگام دستآوردهای انقلابی مردم را از آنها باز پس گرفت و آخرین یورش را برای باز پس گرفتن آنچه که هنوز از دستآوردهای انقلاب باقیمانده بود، در سال ۶۰ سازمان داد و انقلاب با شکست قطعی مواجه شد.
بنابراین برخلاف یاوهسرائیهای دشمنان رنگارنگ انقلاب، آنچه در طول چهار دههی فاجعهبار بر مردم ایران گذشت، نتیجه شکست انقلاب بود و نه انقلاب. اما اینکه چرا در مرحلهای از این انقلاب، تودههای کارگر و زحمتکش اجازه دادند دارو دسته مرتجع و ضدانقلابی تحت رهبری خمینی قدرت سیاسی را در دست بگیرد، دلیل آن را باید در سلطه سالهای متمادی دیکتاتوری عریان و سرکوب رژیم سلطنتی جستجو کرد که تودههای مردم ایران را در بیسازمانی و ناآگاهی نگهداشته بود. بنابراین، اعتماد بخشی از تودههای مردم ایران به دارو دسته ضدانقلابی خمینی از روی ناآگاهی و بیسازمانی و اسارت در چنگال خرافات دینی بود. اما سلطه ارتجاع و شکست انقلاب که با سرکوب و کشتار وحشیانه سال ۶۰ و ادامه آن، خسارات بزرگی طی چهار دهه برای مردم ایران به بار آورد، به آن معنا نبود که تاریخ متوقف خواهد شد و دیگر انقلابی رخ نخواهد داد. ضدانقلاب حاکم وظیفهای برای حل تضادها و بحرانهای جامعه نداشت. تنها رسالت این ضدانقلاب، سرکوب انقلاب و تشدید تضادها و بحرانهایی بود که به انقلاب انجامیده بود. بنابراین، تضادهای حل نا شده و مطالبات تحققنیافته مردم ضرورتاً میباید به انقلابی جدید بیانجامد که طلیعههای آن از هماکنون دمیده است. بحرانهای بزرگ سراسر جامعه را فراگرفته است. از دیماه سال ۹۶ بار دیگر یک دوران انقلابی فرارسیده است. ازآنپس مبارزات کارگران و زحمتکشان که پیوسته اعتلا یافته، لحظهای طبقه حاکم مرتجع و ضدانقلابی را آرام نگذاشته است. قیام سراسری آبان ماه سال ۹۸ برای همگان آشکار ساخت که زمینههای عینی برپائی انقلاب به درجهای رشد یافته که جامعه وارد یک موقعیت انقلابی شده است. تودههای مردم در جریان این قیام آشکارا نشان دادند که دیگر نمیخواهند و نمیتوانند به شیوه گذشته زندگی کنند و نظم ستمگر حاکم را تحمل کنند. آمادهاند جان خود را درراه سرنگونی آن، نیز فدا کنند. طبقه حاکم نیز که تمام سیاستهایش به شکست انجامیده و در میان تودههای میلیونی مردم رسواشده است، نشان داد که دیگر نمیتواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند. تحریم انتخابات قلابی رژیم نیز آشکار ساخت که طبقه حاکم در میان تودههای وسیع مردم بهکلی بیاعتبار است و اکنون تمام تکیهگاه آنیک مشت نیروی مسلح مزدور و گروهی جیرهخوار است. در این فاصله، مبارزات کارگران و زحمتکشان ابعاد بیسابقهای به خود گرفته است. در تاریخ یک قرن اخیر جامعه ایران، هیچگاه مبارزات کارگران و زحمتکشان مردم ایران در این ابعاد وسعت نداشته است. این واقعیتی چنان آشکار است که اکنون خود رژیم و دستگاههای پلیسی- نظامی و امنیتی نیز به آن اعتراف میکنند و اذعان دارند که مبارزات کارگران و زحمتکشان ابعاد بیسابقهای به خود گرفته و جامعه در حال انفجار است. افشای اخیر یکی از اسناد محرمانه رژیم توسط یک گروه سایبری بهوضوح این واقعیت را نشان داد.
بر طبق این اسناد که مربوط به جلسه «کارگروه پیشگیری از بحرانهای امنیتی معیشت پایه» ۳۰ آبان ۱۴۰۰ قرارگاه ثارالله است و ” در آن جانشین فرمانده کل سپاه در قرارگاه و نمایندگان دادستانی تهران، سازمان اطلاعات تهران، پلیس اطلاعات و امنیت عمومی ناجا، اطلاعات اقتصادی بسیج، سپاه حضرت سیدالشهدا، سپاه حضرت رسول، بسیج اصناف کشور و سازمان اطلاعات سپاه حضورداشتهاند،” معاونت اجتماعی سازمان اطلاعات سپاه، گفته است: «پیمایشی در جامعه صورت گرفته که نشان میدهد وضعیت جامعه در حالت انفجار زیرپوستی قرار دارد». این مزدور سازمان اطلاعات سپاه گفته است «نارضایتیهای اجتماعی در طول یک سال گذشته حدود ۳۰۰ درصد افزایشیافته» است.
در این جلسه، یکی از مقامات پلیس اطلاعات و امنیت عمومی ناجا نیز گفته است که «تجمعات در سال ۱۴۰۰ نسبت به سال ۱۳۹۹، ۴۸ درصد افزایشیافته و تعداد تجمعکنندگان نیز ۹۸ درصد رشد داشته است».
وی افزوده است: «تجمعات اقتصاد پایه ۵۶ درصد نسبت به سال گذشته افزایشیافته است. تجمع در محیطهای کارگری ۱۳۶ درصد افزایش داشته است». بنابراین حتی ارگانها و نهادهای سرکوب رژیم بهرغم تمام سرکوب و کشتار مردم به ناتوانی خود در کنترل و مهار جنبش انقلابی کارگران و زحمتکشان اعتراف میکنند. این اعتراف به وضعیت انفجاری جامعه، بیان چیز دیگری جز این واقعیت نیست که جامعه در آستانه یک انقلاب قرارگرفته است و در برابر رژیم ارتجاعی و ستمگر جمهوری اسلامی راهی برای نجات نمانده است.
این بار اما تودههای زحمتکش با تجربیاتی بزرگ قدم به عرصه مبارزهای نهادهاند که چشمانداز یک انقلاب جدید را گشوده است. آنها از تجربیات انقلاب ۵۷ آموختند که نباید به وعده ووعید اعتماد کرد، باید به خودشان و ابتکار عمل خودشان باور و اعتماد داشته باشند. بیدلیل نیست که جنبشهای بزرگ اجتماعی کنونی بهویژه جنبش طبقاتی کارگران کمترین توجهی به ادعاها و وعدههای توخالی جناحهای رنگارنگ بورژوازی قانونی و غیرقانونی نشان نمیدهند. آنها از شکست انقلاب ۵۷ آموختند که مسئله اساسی هر انقلاب، کسب قدرت سیاسی است. اینکه قدرت سیاسی در دست کدام طبقه قرار میگیرد، سرنوشت انقلاب را تعیین میکند. آنها به عینه دیدند که بهرغم تمام جانفشانی و ابتکارات بزرگ کارگران و زحمتکشان، انقلاب ۵۷ ازآنرو به شکست انجامید که قدرت سیاسی مجدداً در دست ضدانقلاب، اما تحت نامی دیگر قرار گرفت. آنها آموختهاند که انقلاب نوین هرگز نمیتواند به پیروزی منتهی گردد، مگر آنکه طبقه کارگر که پیگیرترین نیروی انقلاب است، قدرت سیاسی را در اتحاد با زحمتکشان و تمام ستمدیدگان از طریق یک قیام مسلحانه در دست بگیرد و انقلاب اجتماعی را به سرانجام پیروزمندانهاش برساند.
نخستین وظیفه این انقلاب تحقق فوریترین مطالباتی است که سالها تودههای وسیع مردم ایران برای آنها مبارزه کردهاند. تنها منافع طبقه کارگرایجاب میکند که بهفوریت این مطالبات عموم تودههای زحمتکش و ستمدیده را عملی سازد. طبقه کارگر در تحقق فوریترین مطالبات عموم تودههای زحمتکش ، پیگیرترین نیروی اجتماعی است، چراکه هدفش بسیار فراتر از محدودههای نظم سرمایهداری است و برای برپائی یک نظم سوسیالیستی مبارزه میکند که در آن، انسانهای آزاد و برابر در رفاه و خوشبختی زندگی کنند. طبقه کارگر نهتنها بهفوریت تمام مطالبات، رفاهی، اجتماعی تودههای مردم ایران را عملی خواهد ساخت، بلکه آزادیهای سیاسی را در کاملترین و گستردهترین شکل آن برپا خواهد ساخت و عالیترین شکل دمکراسی را مستقر خواهد ساخت. طبقه کارگر خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی و درهم شکستن و برچیدن تمام دستگاه بوروکراتیک- نظامی دولت سرکوبگر و ستمگر و استقرار یک دولت شورایی است. این دولت با برپائی یک دمکراسی شورایی، تودههای مردم را بر سرنوشت خود حاکم خواهد ساخت. در این دمکراسی دین و دولت کاملاً از یکدیگر جدا میشوند ، دیگر هیچ مقام و منصب انتصابی وجود نخواهد داشت. تمام ارگانها و نهادهای دمکراسی شورایی از بالاترین تا پایینترین سطوح آن انتخابی است. مردم از طریق شوراها در محل کار وزندگی، نمایندگان خود را برمیگزینند. آنها از این قدرت برخوردارند که هرلحظه اراده کردند، نماینده خود را عزل و نماینده دیگری را بهجای آن انتخاب نمایند. در دمکراسی شورایی که بوروکراسی برچیده شده است، قانونگذار خود مجری قانون خواهد بود. دیگر مقامات دولتی از امتیازات ویژهای برخوردار نخواهند بود و حقوقهای کلان دریافت نخواهند کرد. هیچ مقام و صاحبمنصبی بیش از متوسط حقوق کارگران ماهر دریافت نخواهد کرد.دیگر نیروی سرکوبگر نظامی جدا از مردم وجود نخواهد داشت، تودههای مسلح تحت اتوریته شوراها از انقلاب و دستآوردهای انقلابی خود پاسداری میکنند. در دمکراسی شورایی، دستگاه ستمگر قضائی موجود نیز منحل خواهد شد و دیگر قضات مادامالعمر نخواهد داشت، قضات نیز توسط مردم انتخاب میشوند و قابل عزل خواهند بود. بالاترین ارگان تصمیمگیرنده کشور کنگره سراسری شوراهای نمایندگان منتخب مردم خواهد بود. این است عالیترین دمکراسی که طبقه کارگر رسالت برپائی آن را بر عهده دارد. تنها این دمکراسی است که میتواند حاکمیت کارگران و زحمتکشان را بر سرنوشت خود تأمین و تضمین نماید ، آزادی و رفاه برای مردم ایران به ارمغان آورد و برای همیشه مردم ایران را از شر ستمگران رها سازد.
نظرات شما