بیش از دو هفته از اعتراضات خیابانی مردم به ستوه آمده خوزستان می گذرد. خوزستانی خشک، خوزستانی تشنه و خوزستانی بی آب. اعتراضات مردم خوزستان از شامگاه پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۰، از اهواز شروع شد، به سوسنگرد و شادگان و حمیدیه رسید، و پس از آن به سرعت تمام شهرهای خوزستان خشک و تفتان را فرا گرفت. اعتراضی که با فریاد “ما تشنه هستیم” شروع شد، اما فریاد خشم و نفرت و انزجار بدور ماندگان از آبِ شُرب و کشاورزی در اندک زمانی با فریاد مرگ بر خامنه ای در آمیخت و به اعتراضات ضد حکومتی تبدیل شد. پاسخ رژیم اما طبق معمول، سرکوب بود و شلیک گلوله بر سر و سینه و قلب مردمی که تشنگی خود را فریاد می زنند. در پی سرکوب، تعدادی کشته، ده ها نفر زخمی و صدها نفر دیگر بازداشت شده اند. کشته شدگانی که همگی جوانند و در میان زخمی ها و دستگیرشدگان نیز اسامی کودکان و نوجوانان بسیاری به چشم می خورد. بیمارستانها نیز برای بازداشت زخمی ها در محاصره نیروهای سرکوبگر رژیم قرار دارند. به رغم کشتار و سرکوب و دستگیری های وسیع، اعتراضات اما متوقف نشد. نه تنها متوقف نشد، بلکه به شهرهای بیرون از استان خوزستان نیز کشیده شد. تا کنون مردم شهرهای بیش از ۱۵ استان در حمایت از مردم خوزستان به اعتراض برخاسته اند. مردمی که درد مشترک دارند، مردمی که از بیکاری و بی آبی و فقر به ستوه آمده اند. مردمی خشمگین در زیرآوار سیاست های ویرانگر جمهوری اسلامی که سرکوب و کشتار و بازداشت را به هیچ گرفته و با مشت های گره کرده برای سرنگونی جمهوری اسلامی همانند سیلی خروشان به خیابان ها سرازیر شده اند.
در روزهای سوم و چهارم اعتراضات، خوزستان یکپارچه گُر گرفت و پس از آن، شهرهای ایران یکی پس از دیگری به همدلی و همبستگی با خوزستان تشنه برخاستند. مردم شاهین شهر اصفهان، با شعار “خوزستان، اصفهان- اتحاد، اتحاد” به خیابان ریختند، مردم تبریز با شعار “آذربایجان بیدار است- حامی خوزستان است” و “آذربایجان عرب فارس – اتحاد اتحاد”، به مبارزه با جمهوری اسلامی برخاستند. معترضان بلوچ، محور ایرانشهر به مکس را تصرف کردند، جوانان کُردکوی در استان گلستان، جاده اصلی منطقه را مسدود و راه تردد بر خودروها را بستند. مردم سقز، بجنورد، بوشهر، البرز، تهران، کرج، الیگودرز، چهارمحال بختیاری، ویس، گناوه و برازجان هرکدام به دلیلی از جمله در اعتراض به خاموشی های مکرر برق به خیابان آمدند و درد مشترک تمامی مردم ایران را فریاد زدند. اعتراضاتی که در همه شهرها پس از حضور در خیابان و اعلام همبستگی با مردم خوزستان به سرعت رنگ و بوی سیاسی گرفت و به تظاهرات ضد حکومتی تبدیل شد. و بدین سان بود که سیل خروشان اعتراضات مردمی در شهرهای بیش از ۱۵ استان کشور به راه افتاد. در بهارستان اصفهان، بنر خامنه ای به آتش کشیده شد، شعار مرگ بر خامنه ای در هر اعتراضی بلند شد و فریاد “خوزستان، تنها نیست” و “خوزستان، خوزستان – حمایتت می کنیم”، با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی در تمامی اعتراضات خیابانی طنین انداز شد.
آنچه اکنون در تمامی این شهرهای بپا خاسته مشهود است، سیل خروشان همبستگی و همدردی توده های مردم ایران است که از هر سو به سمت خوزستانِ تشنه، خوزستانِ تفتان و خوزستانِ سرکوب شده جاری است. کانون نویسندگان ایران، سرکوب مردم خوزستان را محکوم و در همبستگی با آنان اطلاعیه حمایتی داد. تشکل های کارگری به حمایت از مردم خوزستان برخاستند. خبرنگاران مستقل، صدای زخمی خوزستان را پژواک دادند. صدها نفر از کنشگران سیاسی، فعالان اجتماعی و هنرمندان داخل کشور با اعتراضات مردم خوزستان اعلام همبستگی کردند. به یکباره، شور و شوقی وافر از مبارزه و ایستادگی علیه جمهوری اسلامی در سراسر کشور به راه افتاده است. شور و شوقی برآمده از دوران انقلابی حاکم بر جامعه، دورانی که به توده های فرو رانده به زیر آوار فقر و گرسنگی و بی آبی جرأت اعتراض بخشیده تا درد مشترک خود را علنا فریاد کنند. دورانی پر تلاطم و انقلابی که سیاست سرکوب را بی اثر کرده و مردم خشمگین را به خیابان ها کشانده است. دورانی که توده های مردم ایران دیگر قادر به تحمل وضعیت موجود نیستند و برای تغییر آن به صورت علنی و با مشت های گره کرده در خیابان ها بپا خاسته اند.
آنچه این روزها جامعه را فرا گفته است، آنچه از اعتراضات و خیزش هایی که اکنون شاهدش هستیم، اتحادی که این روزها لایه های مختلف مردم را به هم پیوند زده و همبستگی شورانگیزی که با مردم خوزستان ایجاد شده است، جملگی برای طبقه کارگر و عموم توده های مردم ایران که خواهان تغییر بنیادی وضعیت موجودند، بسیار شوق انگیز است. به رغم شور و شوق و تحرک وافری که اعتراضات خیابانی شهرهای مختلف ایران در پیشروی مبارزات جاری جامعه به جا گذاشته است، به رغم امیدی که این روزها، سراسر کشور را فرا گرفته است، اعتراضات جاری در بطن خود اما با ضعف ها و کاستی هایی مواجه اند. موانع و کاستی هایی که اگر جنبش مبارزاتی توده های مردم ایران بر آن فائق نشود، چه بسا مبارزات توده های مردم ایران این بار نیز همانند سال ۵۷، با خسران های جدی مواجه گردد.
پراکندگی، گوناگونی و تنوع شعارهای سیاسی که بعضی از شعارها دربرگیرنده منافع و مطامع سیاسی اقلیت کوچکی از جامعه است، می تواند ناهمواری هایی در مسیر مبارزات اکثریت توده های مردم ایران که خواهان سرنگونی انقلابی کل طبقه حاکم و نظام سیاسی پاسدار منافع آن هستند، ایجاد کند. شعار مرگ بر خامنه ای، مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر اصل ولایت فقیه به دلیل خشم و نفرت و انزجاری که مردم از خامنه ای به عنوان سر افعی جمهوری اسلامی دارند، اگر چه برای تهییج و تحریک اولیه هر اعتراضی موثر است، اما باید توجه داشت که مشکل ۴۲ ساله کارگران و عموم توده های مردم ایران صرفا خامنه ای نیست. انبوه معضلاتی که کارگران و توده های مردم ایران با آن مواجه هستند، با رفتن خامنه ای، نفی اصل ولایت فقیه، رفتن این یا آن جناح بورژوازی حاکم بر ایران حل نخواهد شد. تجربه انقلاب ۵۷ و تاکید بر اینکه فقط شاه باید برود نه کل نظم طبقاتی موجود، بیش از ۴۲ سال است که حی و حاضر در مقابل چشمان ماست. لذا، آنچه اکنون باید توجه داشت، سرنگونی کامل نظام جمهوری اسلامی همراه با نظم سرمایه داری حاکم بر ایران است. از این رو به جای مرگ بر خامنه ای و مرگ بر دیکتاتور، لازم است همواره بر شعار “مرگ بر جمهوری اسلامی” و “جمهوری اسلامی نابود باید گردد- حکومت شورایی ایجاد باید گردد”، تاکید شود. این دو شعار می تواند از جمله شعارهای سیاسی مشترک و وحدت آفرین برای عموم توده های مردم ایران در هر اعتراض و تجمع خیابانی باشد.
در آبان ۹۷، کارگران مبارز هفت تپه با تبیین شعار “نان، کار، آزادی- اداره شورایی”، فصل نوینی از مبارزات کارگری را رقم زدند. از آن زمان سه سال گذشته است. در شرایط کنونی، جنبش مبارزاتی و خیابانی توده های مردم ایران چندین گام از آن سال ها جلوتر است، هم اینک بحران سیاسی سراسر کشور را فرا گرفته است. بحران سیاسی، راه حل سیاسی را طلب می کند. در وضعیتی که اکنون هستیم، سر دادن شعار “نان، کار، آزادی- اداره شورایی” و به تعبیری صحیحتر، ” کار، نان، آزادی- حکومت شورایی”، می تواند و می بایست به عنوان یک شعار ایجابی و بدیل جمهوری اسلامی در هر اعتراض خیابانی طنین انداز گردد. شعار کار، نان، آزادی در بر گیرنده اصلی ترین خواست کارگران و عموم توده های مردم ایران است. این شعار می تواند شعار مردم خوزستان باشد که در بی آبی و تشنگی و بی کاری له له می زنند. می تواند شعار مردم سیستان و بلوچستان باشد، که در حسرت کار، نان، آزادی می سوزند. این شعار می تواند برای عموم توده های مردم ایران باشد که در فقر و فلاکت و بیکاری بسر می برند. مهمتر اینکه، شعار ” کار، نان، آزادی- حکومت شورایی” می تواند راه نفوذ تمامی گرایشات رنگارنگ بورژوازی را که جملگی بر حفظ نظم استثمارگرانه حاکم بر ایران تاکید دارند، مسدود کند.
عدم همراهی و همبستگی عملی طبقه کارگر با مبازات خیابانی توده های مردم ایران در این برهه معین زمانی، موضوع مهم دیگری است که اگر طبقه کارگر به سرعت بر این معضل فائق نشود بدون شک خسران های جبران ناپذیری بر روند مبارزات علنی و خیابانی توده های مردم ایران وارد خواهد شد. تجربه خیزش انقلابی دی ماه ۹۶ و قیام آبان ۹۸ به خوبی نشان داده است که بدون حضور فعال و موثر طبقه کارگر در همراهی با اعتراضات مردمی، دست رژیم برای سرکوب اعتراضات خیابانی بازتر است. پوشیده نیست، همراهی و همبستگی طبقه کارگر با جنبش اعتراضی مردم ایران، صرفا با صدور اطلاعیه ها و یا اعلام همبستگی این یا آن نهاد و تشکل کارگری (که بسیار هم خوب و مفید است) متحقق نخواهد شد. آنچه در این برهه زمانی، گسترش و ادامه کاری مبارزات خیابانی مردم را تضمین می کند، همانا ورود پر قدرت طبقه کارگر به میدان مبارزه و اقدام به اعتصابات سراسری کارگری است. طبقه کارگر، پیشروان و رهبران عملی مبارزات کارگری و تمامی احزاب و سازمان های چپ و کمونیست که مدافع طبقه کارگر هستند، همواره و با صراحت تمام اعلام کرده اند که بدون رهبری و هژمونی طبقه کارگر، انقلاب کنونی مردم ایران حتا اگر به سرنگونی جمهوری اسلامی هم منجر شود، چه بسا همانند انقلاب ۵۷، به نفع طبقه کارگر و توده های کار و زحمت منتهی نشود. هژمونی طبقه کارگر برای هدایت مبارزات توده های مردم ایران در سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان، اولین شرط پیروزی انقلاب اجتماعی به نفع عموم توده های مردم ایران است. روشن است که هژمونی طبقه کارگر و پذیرش عملی و معنوی این هژمونی از طرف توده ها و بخش های مختلف جامعه نه در حرف و نه صرفا با صدور اطلاعیه های همبستگی، بلکه با ورود پر قدرت طبقه کارگر به میدان مبارزه و اقدام به اعتصابات سراسری به دست می آید.
قبل از ۲۴ تیر، پیش از آنکه مردم خوزستان تشنگی خود را فریاد زنند، کارگران پروژه ای نفت و پتروشیمی، و کارگران نیشکر هفت تپه در اعتصاب بودند. اکنون بیش از دو هفته از اعتراضات توده ای در خوزستان و بیش از ۱۵ استان کشور می گذرد. در این مدت، کارگران هیچ کارخانه و معدن و رشته های تولیدی در یک اقدام عملی حتا با تعطیل کردن دو ساعت کار روزانه به حمایت از مبارزات خیابانی مردم ایران بر نخاسته اند.پیش از آنکه دیر شود و اعتراضات گسترش یابنده توده ای بهدست جلادان حاکم سرکوب و قلع و قمع وبه شکست کشانده شود، طبقه کارگر باید اعتصابات سراسری خودرا سازمان داده و فعالانه وارد عرصه مبارزه سیاسی شود.
آنچه در انقلاب ۵۷ رخ داد، اعتصابی شکوهمند اما دیرهنگام بود. اعتصابی که اگر چه کمر رژیم سلطنتی را شکست، اگرچه حکومت پادشاهی را ساقط کرد، اما به دلیل دیر هنگام بودن اعتصابات سراسری کارگران نفت نتایج مطلوب را درپی نداشت. طبقه کارگر بهخاطر فقدان تشکل و قدرت رهبری کننده، نتوانست در جایگاه یک طبقه مستقل و متشکل ظاهرشود. انقلاب به یغمارفت و بسیاری از دستاوردهای مبارزاتی کارگران به سرعت بازپس گرفته شد. اگر قرار است به سرنوشت ۵۷ دچار نشویم، اگر قرار است اینبار طبقه کارگر و عموم توده های مردم ایران صاحبان واقعی انقلاب باشند و از تحمل ۴۲ سال رنج و سرکوب و فقر و فلاکت و بیکاری رهایی یابند، باید بدانیم که رهایی و نجات طبقه کارگر و عموم توده های مردم ایران صرفا با سرنگونی جمهوری اسلامی محقق نخواهد شد. پیروزی انقلاب اجتماعی و رهایی توده های کار و زحمت در گرو رهبری انقلاب به دست طبقه کارگر در مسیر تحقق حاکمیت شورایی کارگران و زحمتکشان است.
در کشاکش سیاسی موجود میان انقلاب و ضد انقلاب، که یک سوی آن طبقه کارگر و عموم توده های مردم ایران قرار دارند و در سوی دیگر، جمهوری اسلامی و تمامی مدافعان نظم موجود که از امکانات فراوان مادی و بلندگوهای تبلیغاتی جهان سرمایه داری برخوردارند، همگان چشم به انتظار یک رهبری مقتدر برای هدایت این انقلاب اند. اپوزیسیون ضد انقلاب و مدافعان حفظ مناسبات موجود برای بدیل جمهوری اسلامی به دنبال یافتن یک رهبری فردی همانند خمینی روزشماری می کنند. نتیجه اعمال چنین رهبری که منافع بورژوازی و نظم موجود را رهبری می کند، پیشاپیش برای همگان روشن است. شکست انقلاب و آنچه در انقلاب ۵۷ بر سر کارگران و توده های مردم ایران آمد.
اینکه هر انقلابی نیازمند هدایت و رهبری است، اینکه هیچ انقلابی بدون رهبری انقلابی به سرانجام نمی رسد، از بدیهیات هر جنبش انقلابی ست. انقلابی که در پیش است توده های مردم ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست. تمام بحث و جدال موجود در باره هدایت و رهبری انقلاب کنونی، مبارزه و تلاش برای کسب قدرت سیاسی است. روشن است، انقلاب پیش روی کارگران و توده های بپا خاسته مردم ایران نیز بدون یک رهبری انقلابی که همانا رهبری و هژمونی طبقه کارگر است، هرگز راه به جایی نخواهد برد. اما فراموش نکنیم، رهبری و هژمونی طبقه کارگر در خلاء و بدون حضور موثر طبقه کارگر در عرصه مبارزاتی و دامن زدن به اعتصابات سراسری ایجاد نمی شود. در اعتصابات کارگران پروژه ای نفت و پتروشیمی، طی یک ماه و اندی که از آن گذشته است، همه نگاه ها به سمت بیانیه های “شورای سازماندهی اعتصابات کارگران نفت و پتروشیمی” است. چنین اتفاقی سه سال پیش هم با طرح شعار “نان، کار، آزادی- اداره شورایی” در اعتصابات هفت تپه رخ داد. وقوع این دو اتفاق و دیگر اعتصابات کارگری نشان داده است که تا چه حد جامعه با شوق و ذوق به انتظار رهبری و هژمونی طبقه کارگر چشم دوخته است. اگر علاوه بر شورای سازماندهی کارگران پروژه ای نفت و پتروشیمی، شورای سازماندهی اعتصابات در هر کارخانه، خصوصا در رشته های زنجیره ای همانند برق و مخابرات و معدن شکل گیرد، و از دل این اعتصابات سراسری یک شورای هماهنگی مشترک ایجاد شود که قادر به هدایت اعتصابات در سراسر کشور باشد، بی تردید وجود و شکل گیری چنین شورای سراسری، نقطه آغاز هژمونی طبقه کارگر برای رهبری و هدایت انقلاب پیش رو خواهد بود. اگر طبقه کارگر به صورت عملی نتواند توده های بپا خاسته مردم ایران را زیر چتر حمایت مبارزاتی خود بگیرد، اگر طبقه کارگر مردم ایران را که با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی در خیابان ها حضور دارند، تنها بگذارد و به صورت عملی و با اعتصاب و اقدام به اعتصابات سراسری در کنارشان نباشد، فردا بسیار دیر خواهد بود.
نظرات شما