در تاریخ معاصر ایران سی خرداد سال ۶۰ که اکنون چهل سال از آن میگذرد روز بسیار مهمی است. در این روز جمهوری اسلامی تهاجم سیستماتیک خود برای شکست قطعی انقلاب و پایان دادن به کشاکش انقلاب و ضد انقلاب را که سه سال تداوم داشت، آغاز نمود.
در پی قیام ۵۷ اگرچه رژیم سلطنتی سرنگون شد اما شرایط انقلابی در جامعه همچنان باقی ماند. تودههای به جان آمده از رژیم سرمایهداری حاکم، برای تحقق خواستهای خود دست به قیام زده بودند و بعد از قیامی پیروزمند منتظر رسیدن به آنچه که میخواستند بودند، اما حاکمان جدید قرار نبود پاسخی به خواستهای قیامکنندگان بدهند.
اگرچه در پی قیام شکوهمند تودهها رژیم سلطنتی سرنگون شد، اما به دو دلیل مهم یعنی یک ناآگاهی تودهها و توهماتشان و دوم زدوبند بالاییها حکومتی اسلامی مستقر شد که هدفی جز شکست انقلاب و تداوم نظم ظالمانه سرمایهداری نداشت. اما برای طبقه حاکم یکسره کردن کار انقلاب و نابودی دستاوردهای قیام ۵۷ آسان نبود. برای شکست انقلاب حکومتی جبارتر و جنایتکارتر از رژیم قبلی نیاز بود.
در پی قیام ۵۷ و در نتیجهی آزادیهای سیاسی ناشی از آن، امکان انتشار آزادانه عقاید در جامعه تا حدودی فراهم شد، موضوعی که رژیم سلطنتی مانع بزرگ آن بود. همچنین جریانات سیاسی که تا پیش از آن توسط رژیم سلطنتی سرکوب شده و امکان فعالیت علنی و تودهای نداشتند، این امکان را یافتند که در فضای بعد از قیام فعالیتشان را تا حدود زیادی علنی دنبال کنند. در دانشگاهها، مدارس، مراکز کاری و خلاصه همه جا امکان تشکلیابی بوجود آمد. سازمان چریکهای فدایی خلق به سازمانی با صدها هزار هوادار تبدیل و به یک نیروی مهم تودهای تبدیل شد. سازمان فعالیت و نفوذ گستردهای در کارخانهها و در میان کارگران داشت. سازمان دانشجویی آن به نام پیشگام بزرگترین تشکل دانشجویی کشور شد و سازمان دانشآموزی آن نیز در اغلب مدارس حضوری فعال داشت.
تشکلهای کارگری زیادی نیز شکل گرفتند، از شورا تا سندیکا و حتا تشکلات فراکارخانهای در برخی مناطق همچون تهران و گیلان بوجود آمدند. کارگران نفت نیز شوراهای خود را تشکیل دادند. کارگران اصناف همچون کارگران خیاط نیز سندیکاهای خاص خود را شکل دادند. در تظاهرات اول ماه مه سال ۵۸ تنها در تهران صدها هزار نفر شرکت داشتند و بزرگترین مارش کارگری در تاریخ ایران را آفریدند.
جدا از کارگران، دیگر گروههای اجتماعی همچون معلمان و زنان نیز تشکلات خاص خود را بوجود آوردند. کردستان نیز شرایط خاص خود را داشت و مردم آن مناطق نیز شوراهای خاص خود را در محلات و غیره بوجود آوردند و سازمانها و احزاب چپ و رادیکال و مخالف حکومت جایگاه و محبوبیت ویژهای در کردستان داشتند. در ترکمنصحرا نیز شوراهای سراسری خلق ترکمن ایجاد گردید که کشاورزان ترکمن را در خود متحد و یکپارچه ساخته و اقداماتی در راستای منافع کشاورزان متحد در شوراها صورت داد. در ترکمن صحرا نیز سازمان چریکهای فدایی خلق نفوذ و محبوبیت فوقالعادهای داشت.
البته جمهوری اسلامی از همان ابتدای به قدرت رسیدن تلاش کرد تا دستاوردهای انقلاب را نابود و رژیم ضد مردمی خود را تثبیت کند اما هنوز قادر به انجام آن نبود. برای نمونه ماهها پس از قیام و در تابستان ۵۸ تازه توانست دفاتر (ستاد) سازمان چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق را در تهران تعطیل کند.
اما هنوز دفاتر پیشگام در دانشگاهها باز بود و این نیز تا انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها در اردیبهشت ۵۹ طول کشید. در خوزستان، کردستان و ترکمنصحرا نیز از همان ابتدا یورش خود را به دستاوردهای قیام با کشتاری خونین آغاز کرد. اما در هیچ کجا نتوانست صدای انقلاب را خاموش سازد. برگزاری مراسم پاسداشت سیاهکل در تهران به تاریخ ۱۷ بهمن ۵۹ و برگزاری مراسم روز جهانی کارگر در تهران در اردیبهشت سال ۶۰ نمونههای آشکاری از این تلاطم سیاسی و حضور نیروهای انقلابی در جامعه بود و اینکه جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته بود خود را کاملا تثبیت کند، اگرچه گامهایی در این راستا برداشته بود اما تا شکست کامل انقلاب و پیروزی قطعی ضد انقلاب هنوز گامی مهم باقی مانده بود.
سی خرداد سال ۶۰ نقطه عطف این تحول و شکست کامل انقلاب و پیروزی ضد انقلاب بود. البته پیش از سی خرداد سال ۶۰ سازمان ما این تحلیل را ارائه داده بود که رژیم به دنبال سرکوب قطعی نیروهای سیاسی مخالف است و بهمنظور آمادگی برای تهاجم رژیم اقداماتی را مد نظر قرار داده بود. حتا نشریه کار اسناد محرمانهی رژیم را که به دست سازمان رسیده بود منتشر کرد که تصمیم مقامات حکومتی برای سرکوب سازمانهای چپ و مجاهدین خلق و اولویتبندی آن نیز در آن اسناد مشخص شده بودند. اساسا از قیام ۵۷ تا قبل از ۳۰ خرداد سال ۶۰ روال تحولات سیاسی بهگونهای بود که سازمان ما (همچون دیگر سازمانهای رادیکال و چپ) رفته رفته از فعالیتهای علنی به سمت فعالیتهای نیمهعلنی و مخفی سوق داده شدند.
سی خرداد سال ۶۰ تظاهرات مجاهدین خلق در تهران از سوی نیروهای نظامی جمهوری اسلامی به خون کشیده شد. همان شب تعدادی از دستگیرشدگان که برخی نوجوان بودند اعدام شدند. فردای آن روز تعداد دیگری از زندانیان از جمله رفیق فدایی سعید سلطانپور، شاعر، نویسنده و هنرمند برجسته کارگران و زحمتکشان به جوخه اعدام سپرده شدند. از آن روز به بعد اعدامها در سراسر کشور شروع شد. در برخی از روزها بیش از ۱۰۰ نفر در تپههای اوین اعدام شدند. در شهرهای دیگر نیز اوضاع به همین روال بود و هر روز زندانیانی در اقصا نقاط ایران به جوخههای اعدام سپرده شده و روزنامههای جمهوری اسلامی برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه با افتخار این اعدامها را تیتر اول خود کرده بودند. حتا در برخی از شهرهای کوچک اخباری از اعدام دهها نفر در یک روز منتشر میشد.
وضعیت زندانها نیز به همین گونه بود. شکنجه به شکلی وحشیانه رواج یافت و کسی نبود که در جریان بازجوییها از ضربات شلاق و قپانی در امان مانده باشد و حتا برخی در اثر شدت شکنجه جان سپردند. زندانیان همچنین هیچ ارتباطی با جهان خارج نداشتند و تمام ملاقاتها قطع شده بود. حتا زندانیان سیاسی که قبل از سی خرداد سال ۶۰ و در سالهای ۵۸ و بویژه ۵۹ دستگیر شده بودند، ملاقاتهایشان قطع شده بود و تنها زندانیان وابسته به سازمان خیانت پیشهی اکثریت که در یکی از بندهای واحد سه زندان قزلحصار بودند همچنان ملاقات داشتند.
تمامی تشکلات تودهای مستقل نیز سرکوب شده و فعالان این تشکلها یا دستگیر شده و یا مجبور به زندگی غیرعلنی و یا مهاجرت شدند. کارگران و معلمان بسیاری نیز اخراج شدند. جو امنیتی بر جامعه حاکم گردید و بدینترتیب تمامی دستاوردهای قیام ۵۷ در زمینهی آزادیهای سیاسی از بین رفته و سازمانهای سیاسی نیز تا حدود بسیار زیادی ارتباطشان را با جامعه از دست داده و متحمل ضربات شدیدی شدند. سازمان ما نیز جدا از اینکه طیف وسیعی از هواداران و فعالین تشکیلاتی خود را در جریان این ضربات از دست داد، تعداد زیادی از کادرها و نیز اکثریت اعضای کمیته مرکزی خود را از دست داد. آخرین ضربه به سازمان ما نیز در آبان ۶۴ بود که باقیمانده تشکیلات کارگری سازمان در تهران ضربه خورد.
از همان آغاز دههی ۶۰ و همزمان با سرکوب سازمانهای سیاسی چپ و رادیکال، قوانین ارتجاعی اسلامی نیز یکی پس از دیگری اجرایی میشوند از جمله حجاب اجباری. از مدارس تا محیطهای کارگری در همهجا جو امنیتی حاکم شده و رژیم برای تداوم و حفظ این شرایط تشکلها و نیروهای خاص خود را مستقر کرده بود از جمله معلمان تربیتی در مدارس و یا شوراهای اسلامی در کارخانجات و ادارات. در این سالها مدیران مدارس نیز تماما از هواداران رژیم انتخاب میشدند.
دانشگاهها نیز اگر چه پس از دو سال رفته رفته باز شدند اما دیگر از اساتید و دانشجویان چپ و رادیکال خبری نبود. آنها یا اخراج شده بودند یا دستگیر و زندانی و یا حتا اعدام و یا کشور را ترک کرده بودند. در خلاء حضور دانشجویان چپ، نیروهای وابسته به رژیم “دفتر تحکیم وحدت دانشگاه و حوزه” را در دانشگاهها بوجود آوردند که وظیفهی آن کنترل جو دانشگاهها و ایجاد جو امنیتی بود.
در موفقیت رژیم حاکم در به شکست کشاندن قطعی انقلاب عوامل مختلفی نقش داشتند، از جمله خیانت سازمان اکثریت و رفتن به اردوی ضد انقلاب که شرایط را برای حاکمیت به منظور تسریع سرکوب آزادیهای سیاسی فراهمتر ساخت و در کشاکش انقلاب و ضد انقلاب، وزن ضد انقلاب را در توازن قوای سیاسی سنگینتر کرد، اما در مجموع میتوان گفت دو عامل بیش از دیگر عوامل نقش ایفا کردند. یکی توهم بخشهایی از جامعه به حاکمیت و دوم جنگ ایران و عراق.
واقعیت این بود که هنوز بخشهایی از جامعه نسبت به حاکمیت و خمینی دچار توهم بودند و هنوز مذهب در عقاید و زندگی سیاسی این گروه از جامعه نقش ایفا میکرد، وجود این گروه و نقشی که این گروه به عنوان پیاده نظام جمهوری اسلامی ایفا کرد، ادامه حیات جمهوری اسلامی را در آن دوران انقلابی تا حدود زیادی تضمین کرد. تاثیر جنگ ایران و عراق بر بقا و در ادامه تثیبت جمهوری اسلامی را نیز خمینی بهخوبی بازگو کرد وقتی که از جنگ بهعنوان “نعمت الهی” نام برد، جنگی که حاصل آن جان باختن صدها هزار نفر و ویرانی زندگی میلیونها انسان بود، اما برای خمینی و دارودسته فاشیستهای حاکم “نعمت الهی” بود چرا که در گذر از شرایط انقلابی و شکست انقلاب نقش مهمی ایفا کرد. جنگ به مساله روز جامعه تبدیل شد و همه چیز را تحت شعاع قرار داد و حتا زمینه ذهنی سرکوب جریانات سیاسی در هیاهوی جنگ فراهم شد.
اما اکنون با گذشت ۴۰ سال از آن روز ایران بار دیگر شاهد بروز موقعیت انقلابی است. دیگر نه تودههای متوهم وجود دارند که پایگاهی برای رژیم فراهم آورند و نه “نعمت الهی” همچون جنگ میتواند حکومت “الله” را حفظ کند. تودهها نه فقط حاضر به تن دادن به شرایط کنونی نیستند بلکه برای تغییر آن همچون قیام آبان ۹۸ آماده هرگونه فداکاری نیز هستند. در آن سو نیز رژیم حاکم نه قادر به حل بحرانهاست و نه قادر به تخفیف آنها. انتصاب یک چهرهی بسیار منفور همچون رئیسی به عنوان رئیسجمهور خود نشان دهندهی این است که رژیم نیز به بنبست رسیده و قادر به حکومت به شکل سابق نیست.
در سپهر سیاسی ایران قیام آبان ۹۸ یک نقطه عطف مهم است. تاثیر این قیام حتا در نمایش انتخاباتی این روزها نیز کاملا مشهود بود و سایهای که قیام بر انتخابات انداخته بود. حتا در بهاصطلاح تریبونهای آزادی که رژیم برای جلب توجه مردم به “انتخابات” بهراه انداخته بود، مردم رای دادن را برابر با انگشت زدن در خون جان فشاندگان قیام آبان معنا میکردند. مادران قیام آبان نیز بارها با انتشار ویدئوهایی ضمن فراخواندن مردم به تحریم انتخابات شعار دادند رای ما سرنگونیست. همین شعار علنی و شجاعانه مادران قیام آبان (که در سال ۸۸ دیده نشد) بیانگر کُند شدن سلاح سرکوب است و این که با گذر زمان این سلاح کارآیی خود را باز هم بیش از پیش از دست خواهد داد.
به واقع رژیم امروز همچنان همان جنایات سال ۶۰ را بهگونهای تکرار میکند اما اینبار با تودههای خاموش و متوهم روبرو نیست. هنوز تعداد کشتهشدگان قیام آبان روشن نشده است، جدا از آماری که خبرگزاری رویترز منتشر کرد و مدعی شد ۱۵۰۰ نفر در جریان این قیام توسط جمهوری اسلامی کشته شدهاند، براساس یک پژوهش که “نشریه بینالمللی بیماریهای عفونی” انتشار داد، تعداد مرگ ثبت شده در آبان ۹۸ از میزان مرگ ثبت شده در مهر ماه همان سال ۴۲۰۱ نفر و از آذر ماه ۴۹۰۲ نفر بیشتر است. همچنین میزان مرگ ثبت شده در آبان ۹۸ بیش از ۶۳۰۰ نفر بیشتر از آبان سال ۹۷ است. حتا حبیبی فرمانده نیروی انتظامی استان فارس از کشتن ۴۵۰ نفر تنها در شیراز خبر داده بود. کشتاری که تاثیر آن در تمامی لایههای جامعه ماندگار شد. اما این تاثیر اینبار ترس نیست این تاثیر، خشمیست که آماده انفجار و سرنگونی رژیم است و اتفاقا برای همین است که امروز مرور کشتار دههی ۶۰ اهمیت بیشتری برای جامعه یافته است، برای مردمی که میخواهند تاریخ خود را به درستی بخوانند و بیاموزند.
از کشتار دههی ۶۰ چند دهه گذشته است و بسیاری از جوانان و حتا کسانی که دههی پنجم عمر خود را طی میکنند، آن دوران را آن چنان لمس نکرده و حتا شاید خاطرهای از آن دوران برایشان باقی نمانده باشد، بهجز خانوادههایی که مستقیما از جنایات و سرکوب دههی ۶۰ آسیب دیدهاند. آبان ۹۸ اما امروز در برابر چشمان همگان است و تجربه ملموس امروزی آنهاست. اگرچه شیوع کرونا بویژه در ماههای آغازین آن، تاخیری در روند مبارزات مردم بوجود آورد و رژیم گمان کرد که آبان ۹۸ هم به تاریخ پیوسته است، اما آبان زنده است، در هر کوی و برزن، این واقعیتیست غیرقابل انکار که بوی انفجار تودهای، بوی قیام آبان همچنان در جامعه پراکنده است. تمام این حقایق نشان دهنده این واقعیت است که شرایط امروز جامعه بسی متفاوت از سال ۶۰ است و رژیم قادر نیست بار دیگر دهه شصت را تکرار کند.
آنچه که باید از تاریخ معاصر ایران آموخت این است که کشتار و جنایات رژیم در کردستان و ترکمنصحرا و غیره از ابتدای بر سر کار آمدن، کشتار دههی ۶۰، قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، کشتار ۸۸، کشتار دیماه ۹۶ و بالاخره کشتار آبان ۹۸ همگی سبعیت یک رژیم فاشیستی را نشان میدهند و همهی این جنایات با یک هدف صورت گرفته است، حفظ حکومت جنایتکار اسلامی. رژیمی که جنایت اخیر آن یعنی کشتار آبان ۹۸ و سیاستهای سرکوبگرانهای که روزانه ادامه دارد، باعث تقویت حافظه تاریخی مردم نیز شده و مردمی را که از دههی ۶۰ چیزی نمیدانستند به جستجوی واقعیات دههی ۶۰ کشانده است.
نظرات شما