سوم خرداد امسال (۱۴۰۰)، مصادف با پنجاهمین سالگرد جان باختن فدایی خلق رفیق امیر پرویز پویان بود. در سایت سازمان فدائیان (اقلیت)، بخش جان باختگان، در باره زندگی نامه رفیق پویان چنین آمده است: “رفیق امیر پرویز پویان یکی از رھبران و بنیانگذاران سازمان در بیست و پنجم شھریور سال ١٣٢۵ در تھران متولد شد. چند سال بعد به ھمراه خانواده به مشھد رفت و در ھمانجا با رفیق مسعود احمدزاده آشنا شد و فعالیت مبارزاتی خویش را آغاز کرد. بعدھا به اتفاق رفقا مسعود و عباس مفتاحی به سازماندھی اولیه گروه پرداختند. در سال ١٣۴٧ با رفیق صمد بھرنگی آشنا شد و در تابستان ھمان سال به تبریز رفت و در یک سال بعد با ھمکاری رفقا بھروز دھقانی، علیرضا نابدل و مناف فلکی شاخه تبریز سازمان را سازماندھی کرد. رفیق پویان علاوه بر شور انقلابی و خلاقیت کم نظیرش در درک مسائل اجتماعی، نویسنده ای برجسته بود. او در کتاب “خشمناک از امپریالیسم و ترسان از انقلاب” به تشریح موضع متزلزل خرده بورژوازی پرداخت. رفیق پویان در آخرین اثر خود “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء “که درواقع جمعبندی بحث ھای مکرر در گروه بود، مبارزه مسلحانه را به عنوان یک ضرورت تاریخی در آن مقطع اعلام کرد و ھمراه با سایر ھمرزمانش به سازماندھی نظامی گروه که بعدھا بنام چریکھای فدائی خلق پا به عرصه وجود نھاد، آغاز نمود. پس از دستگیری رفقای سیاھکل و اعدام آنھا، در عملیات اعدام انقلابی فرسیو جنایتکار شرکت داشت .آخرین نبرد رفیق پویان در خانه تیمی نیروی ھوائی بود. سوم خرداد سال ١٣۵٠ خانه تیمی رفقا پویان و رحمت اله پیرونذیری در محله نیروی ھوائی تھران به محاصره مزدوران رژیم شاه درآمد .رفقا پس از نابودی مدارک و به ھلاکت رساندن چند تن از مزدوران با آخرین گلوله به زندگی خویش پایان بخشیدند و مرگ را بر اسارت در دست دژخیمان ترجیح دادند. خبر درگیری و مقاومت مسلحانه فدائیان به سرعت در تھران پیچید. ھمه از مقاومت قھرمانانه فدائیان در برابر مزدوران رژیم شاه صحبت می کردند. خبر جانباختن امیر پرویز پویان با ناباوری دھان به دھان منتقل می شد، اما توده ھا که قھرمانان خود را جاودانه می دانند این خبر را باور نداشتند و تا مدتھا صحبت از این بود که پویان زنده است”.
همانطور که در شرح زندگینامه رفیق پویان آمده است، او یکی از برجسته ترین بنیانگذاران سازمان چریک های فدایی خلق ایران بوده است. سازمانی که بعد از حماسه سیاهکل در ۱۹ بهمن ۴۹، از بهم پیوستن دو گروه “پویان- احمد زاده” و “جزنی- ضیاء ظریفی” در اوایل سال ۵۰ موجودیت یافت.
آنچه مرا به نوشتن این یاداشت در پنجاه امین سالگرد جان باختن رفیق پویان واداشت، نه تشریح و توضیح جایگاه والای او در شکل دهی، سازماندهی و ایجاد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، که همانا مهجور ماندن اندیشه های انقلابی و طبقاتی این رفیق گرانقدر طی سال های متمادی از بدو اعلام موجودیت این سازمان تا به امروز بوده است.
امیر پرویز پویان، یکی از نظریه پردازن و از جمله رهبران اصلی سازمان است که دوران حیات پربار او بسیار کوتاه گذشت. همه زندگی او در ۲۵ سال و سه ماه و ۲۶ روز خلاصه شده است. درست همانند زندگی رفیق گرانقدر مسعود احمدزاده، که زندگی پُربارش حتی به ۲۵ سال هم نرسید.
رفیق پویان به رغم عمر کوتاه اش، چندین اثر ماندگار از خود بجا گذاشته است. نوشته های او عموما کوتاه، اما عمیق و پربارند. کوتاه نویسی از ویژگی های بارز رفیق پویان است. خصیصه ای که به وضوح در تمام آثار باقی مانده اش مشهود است. کوتاه نویسی مختص همه آنهایی است که اندیشه های بزرگ دارند و برای طرح اندیشه های روشن خود، نیازی به درازگویی و گنجاندن نقطه نظرات نظری خود در هزارتوی واژه ها ندارند.
“خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب”، “ادبیات چیست”؟، “بازگشت به ناکجا آباد”(گفتگویی میان سیمون لامارته وآمانوئل آرتری)، کنون ره او “بر کدامین بی نشان قله است؟”(در یادمان صمد بهرنگی)، “استحاله”، “دانش جدید و مابعدالطبیعه”، “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء” از جمله آثار شناخته شده ای هستند که از او برجای مانده اند. در میان آثار فوق، “دانش جدید و مابعدالطبیعه”، “بازگشت به ناکجا آباد” و “ادبیات چیست؟”، جزو آثار ترجمه و برگردان او هستند. در مورد “بازگشت به ناکجا آباد”، فرج سرکوهی نظر دیگری دارد. او در نوشته ای با عنوان “امیر پرویز پویان، روشنفکری که ناخوانده ماند”(۱۷ بهمن ۱۳۸۹) بر این باور است که این نوشته ترجمه نیست و پویان صرفا “برای گریز از سانسور”، آنرا تحت عنوان ترجمه “در قالب مصاحبه بین یک نویسنده و یک منتقد آمریکای لاتین” منتشر کرده است.
در میان آثار برجای مانده از پویان، جزوه “خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب” را باید جزو اولین آثار جدی و عمیق بویان به حساب آورد. این جزوه در نقد دیدگاه سیاسی جلال آل احمد و به طریق اولی تشریح و نقد موضع متزلزل خرده بورژوازی ایران نوشته شده است. پویان، زمانی که جزوه “خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب” را نوشت، فقط ۲۲ سال داشت. حتی تصور اینکه یک جوان انقلابی با زبانی بسیار فصیح، صریح و روشن به نقد دیدگاه سیاسی غول ادبیات آن دوره پرداخته باشد، دست کم برای من نویسنده این سطور خارج از تصور است. آنهم در آن سال های خفقان و سرکوب و عدم دسترسی به آثار و متون مارکسیستی. این نوشته پویان، بی شک یکی از نوشته های ماندگار او است. اثری که اگر بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، در دوران حیات او و یا رهبران و کادرهای برجسته سازمان پس از جان باختن این رفیق ارزشمند به دیدگاه های او تنها در همین نوشته توجه می کردند، به احتمال یقین هرگز نظریه “عموم خلقی” سال های مبارزاتی قبل از انقلاب، جایگزین مبارزه طبقاتی نمی شد، و به جای مبارزه طبقاتی و سازماندهی طبقه کارگر که رفیق پویان بدان تاکید ویژه داشت، نظریه مبارزه “علیه دیکتاتوری شاه” در دستور کار سازمان چریکهای فدایی خلق قرار نمی گرفت.
پویان در این اثر با ارزش خود، از آنجایی که پیشروی مبارزه سیاسی و طبقاتی را در گرو سازماندهی طبقه کارگر و کار سازمان یافته می دید، با طرح این پرسش که “چرا سوسیالیسم، جلال ال احمد را به وحشت می انداخت؟”، به طرز شگفت انگیزی به این پرسش، پاسخ داده است. پاسخ او بسیار کوتاه، صریح و برنده است. به باور پویان، جلال آل احمد از آن جهت از سوسیالیسم وحشت داشت، که “سوسیالیسم، اندویدوآلیسم افسار گسیخته اش را نفی می کرد”. “در واقع او [جلال ال احمد] هرگز نتوانست انضباط و تعهد حزبی را بر خود به پذیرد. خرده بورژای تکرویی که ضمنا دوست نداشت خود را از عرصه مبارزات سیاسی کنار بکشد”.
پویان در سال ۴۷ یعنی ۵۳ سال پیش اینگونه صریح و روشن “اندویدوالیسم افسار گسیخته” جلال آل احمد را به نقد کشید. تو گویی این فریاد او هم اینک نیز در جامعه ما طنین انداز است که با شدتی فزونتر و با زبانی برنده تر، “اندویدوالیسم افسارگسیخته” انبوه فعالان پراکنده و منفرد سوسیالیسم را به شلاق گرفته است.
در همین اثر است که رفیق پویان به طرز شگفت انگیزی روند مبارزه طبقاتی و رهایی از سلطه امپریالیسم و بورژوازی کمپرادور را نه از طریق مبارزه “علیه دیکتاتوری شاه”، بلکه در چهارچوب مبارزه طبقاتی و پیشروی در مسیر یک انقلاب اجتماعی و سوسیالیستی به موجزترین بیان ممکن تبیین کرده است.
“دیالکتیک تحول جامعه ما، جامعه ای که در زمره حلقه های متعدد امپریالیسم قرار دارد و بورژوازی ملی آن زیر ضربات خُرد کننده بورژوازی کمرادور و بوروکراتیک نیروی لازم را برای رهبری جنبش انقلابی از دست داده است و این کمک می کند تا تضادهای اجتماعی ناشی از وابستگی به امپریالیسم لزوما با یک انقلاب سوسیالیستی از میان برداشته شوند”. (تاکید از من است).
نوع نگاه رفیق پویان و تاکید او به روند مبارزه طبقاتی و پیوند دادن این مبارزه با طبقه کارگر که سه سال بعد در نوشته “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء” به طور عینی تبیین شده است، نشان می دهد که او با چه درک عمیقی تحولات مادی جامعه را زیر نظر داشت و با چه نگاه تیزبینی بر روند مبارزه طبقاتی و سازماندهی طبقه کارگر تاکید داشته است. اندیشه و نگاهی که با جان باختن زود هنگام او، از همان آغاز تا سال های متمادی در درون سازمان مهجور ماند. سازماندهی توده ها، پیوند با مردم و طبقه کارگر و آگاه کردن آنان از جمله مسائل نهادینه شده در ذهن و جان شیفته پویان بود که در اغلب نوشته های او حتی اگر در قالب تک جمله های دیالوگی هم که شده باشد، به چشم می خورند.
“مردم اگر سازمان نداشته باشند، هیچ غلطی نمی تونن بکنن”(استحاله). “همه آنها که مردم شان را دوست دارند و با توده ها صمیمانه درهم می آمیزند، در هر شرایطی امکان نفوذ هم دارند”(خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب). “جاودانگی، یعنی اینکه به مردم یاد بدین فکر کنن. اینو که یاد گرفتن، خودشون را می افتن”(بازگشت به ناکجا آباد). “تا با توده های خویش بی ارتباطیم، کشف و سرکوب ما آسان است. برای اینکه پایدار بمانیم، رشد کنیم و سازمان سیاسی طبقه کارگر را بوجود آوریم، باید طلسم ضعف خود را بشکنیم، با توده ها رابطه ای مستقیم و استوار بوجود آوریم”(ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء).
اندیشه ها و نظریه ای که اگر از همان آغاز موجودیت سازمان، به اندازه کافی بدان توجه می شد و در دستور پراتیک مبارزاتی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران قرار می گرفت، بدون شک از دل این سازمان، نظریه “عموم خلقی” رفیق بیژن جزنی و مبارزه در محدوده تنگ “مبارزه با دیکتاتوری شاه” شکل نمی گرفت. چه بسا پس از سرنگونی رژیم سلطنتی شاه و روی کار آمدن جمهوری اسلامی نیز، اکثریت رهبران و کادرهای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که بسیاری از آنان از زیر اعدام در آمده بودند، آنگونه آسان به زیر پرچم دروغین “ضد امپریالیستی” خمینی نمی رفتند و یکسره در مبارزات به اصطلاح “خط امامی” خمینی و دار و دسته آدمکش او ذوب نمی شدند. رویدادی ویرانگر که با رفتن اکثریت سازمان به زیر پرچم دروغین خمینی و همدست شدن آنان با سرکوبگران مرتجع جمهوری اسلامی فاجعه ببا آوردند.، ای کاش فقط همدست جمهوری اسلامی می شدند، آنان مسیری را که در پیش گرفتند، توازن قوای میان انقلاب توده ها و ضد انقلاب حاکم را یکسره به نفع ضد انقلاب حاکم تغییر دادند و این خیانت شان بسیار فراتر از این است که صرفا بگوییم با جمهوری اسلامی همدستی کردند، وارد معاملات امنیتی شدند و این و آن نیروی انقلابی را به رژیم معرفی کردند و یا حتی رفقای خود را به دست لاجوردی جلاد سپردند .
همین بحث را رفیق توکل در سخنرانی ۱۹ بهمن ۱۳۹۹، که به مناسبت پنجاهمین سالگرد تولد سازمان در شبکه مجازی زوم برگزار شد، به گونه ای دیگر با تاکید و متمرکز شدن بر اندیشه های انقلابی و طبقاتی رفیق پویان چنین بیان کرد: “واقعیت اینه که اگر کادرهای سازمان ما، اگر اکثریت سازمان ما با آن ها [سازمان اکثریت] رفتند، اِشکالی در تشکیلات ما بود. اِشکال نظری بود در تشکیلات ما. مگه می شه همین جوری ده ها هزار نفر راه بیفتند دنبال یک مشت توطئه گر…این زمینه داشت و این زمینه رشد کرده بود. این گرایش عموم خلقی در درون سازمان بود، از همان اولش هم بود، ولی آنموقع خودش را نشان نمی داد… رفیق جزنی با همه خدماتی که به سازمان کرد، با آن شخصیت والا و تاثیر گذاری که در درون زندان داشت، اما نظریه اش در مبارزه با مسئله شاه کاملا یک نظریه اشتباه بود. تضاد کار و سرمایه را زیر سئوال برد، مبارزه را در محدوده مبارزه با دیکتاتوری شاه خلاصه کرد و اینها تاثیر خود را در زندان گذاشته بود” .
از جزوه “خشمگین از امپریالیسم، ترسان از انقلاب” که بگذریم، مقاله “ضروت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا”، آخرین و برجسته ترین اثر نظری و تئوریک رفیق پویان است. تاکید او بر “فرهنگ سازی انقلابی”، پیوند با توده ها و فزون تر از آن، تمرکز بر اهمیت سازماندهی حزب طبقه کارگر، از جمله دیدگاه های رسمی این رفیق است که در برگ برگ جزوه “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء” آورده شده اند. رفیق پویان در این اثر خود، که به تبیین پایه های تئوری مبارزه مسلحانه پرداخته است، ابتدا در توضیح بحث کلیدی خود در لزوم درهم شکستن دو “مطلق” حاکم بر ذهنیت جامعه و توده ها نوشت: “اگر ما ستمی را که [توده ها] می کشند با کلمات بیان می کنیم، آن ها این ستم را با پوست وگوشت خود لمس می کنند. اگر ما رنج آن ها را می نویسیم، آن ها این رنج را خود بطور مداوم تجربه می کنند، با این همه آنرا تحمل می کنند، صبورانه می پذیرند و با پناه بردن به تفریحات خورده بورژوایی سعی می کنند بار این رنج را سبک سازند. چرا؟ علت های متعدد آن را می توان در یک چیز خلاصه کرد: زیرا نیروی دشمن خود را مطلق و ناتوانی خود را برای رهایی از سلطه دشمن نیز مطلق می پندارند”. رفیق امیر پرویز پویان، سپس با طرح این پرسش که “چگونه می توان با ضعف مطلق در برابر نیرویی مطلق، در اندیشه رهایی بود؟، به تبیین راه کار عملی مبارزه و سازماندهی طبقه کارگر برای درهم شکستن این دو مطلق پرداخته است.
“رابطه با پرولتاریا، که هدفش کشاندن این طبقه به شرکت در مبارزه سیاسی است، جز از راه تغییر این محاسبه، جز از طریق خدشه دار کردن این دو مطلق در ذهن آنان، نمی تواند برقرار شود. پس ناگزیر تحت شرایط موجود، شرایطی که در آن هیچگونه امکان دمکراتیکی برای تماس وجود ندارد، ایجاد آگاهی سیاسی و سازمان دادن طبقه کارگر وجود ندارد، روشنفکر پرولتاریا باید از طریق قدرت انقلابی با توده طبقه خویش تماس بگیرد. قدرت انقلابی بین روشنفکران پرولتری و پرولتاریا رابطه معنوی بر قرار می کند، و اعمال این قدرت در ادامه خویش به رابطه سازمانی می انجامد”. (تاکیدها از من است)
تاکید من بر این پاراگراف از نوشته پویان صرفا برای متمرکز شدن بر این بخش از نوشته او نیست. هدف من پل زدن و پرداختن به بحثی است که او پس از طرح بحث شکست دو مطلق و فراهم شدن زمینه های عینی برای پیوند با توده ها، بر موضوع فرهنگ سازی و تغییر ذائقه رفتاری جوانان و دانشجویان که در آن بازه زمانی معین علی العموم به “لمپنیسم” اجتماعی آلوده بودند، می باشد. بحثی که پویان بعد از طرح دو مطلق حاکم بر ذهنیت توده ها، به طور مشروح بدان پرداخته است،
“پیش از این راه های عمده ای را که دشمن برای جدا ماندن ما از پرولتاریا و پرولتاریا از ما برگزید است، به کوتاهی نشان دایدم. اکنون می توانیم آنها را باز خلاصه کنیم. دیدیم که این علل عمده، یکی وحشت و خفقانی است که کارگران و بطور کلی همه اقشار خلق تحت فاشیستی پلیس احساس می کنند، و دیگر تسلیم به فرهنگی است که ضد انقلاب می کوشد تا آنرا در ذهن کارگران بیش از پیش تثبیت کند. میان عامل وحشت از پلیس و تسلیم به فرهنگ ضدانقلاب بی شک رابطه ای برقرار است…طرد این فرهنگ، تنها زمانی ممکن می گردد که پرولتاریا به واژگونی روابط بورژوایی تولید آغاز کرده باشد. در حقیقت، خودآگاهی طبقاتی پرولتاریا تنها در جریان مبارزه سیاسی است که وسیع ترین امکان ظهور و رشد خود را باز می یابد. طبقه کارگر تا هنگامی که خود را فاقد هرگونه قدرت بالفعلی برای سرنگونی دشمن ببیند، طبیعتا هیچگونه کوششی نیز در راه نفی فرهنگ مسلط نمی تواند داشته باشد. او پس از عزم به تغییر زیربناست که عوامل روبنایی را برای پیروزی خود به خدمت می گیرد، و به مثابه بشارت دهنده نظمی نو مطلقا متفاوت با نظم کهن، بینش اخلاقی و فرهنگی خاص خود را می پذیرد و شکوفان می کند”.
اکنون همه کسانی که روند مبارزاتی سازمان چریکهای فدایی خلق را در سالهای ۵۰ تا ۵۷ دنبال کرده اند، جملگی، چه دشمنان قسم خورده این سازمان و چه دوستداران و سمپات های آن، همگی بر یک نکته اذعان و تاکید دارند. این نکته کدام است؟ این نکته مهم، منش و رفتار انقلابی معینی بود که رفقای ما در آن بازه زمانی از خود برجای گذاشتند. صداقت، دلیری، وفاداری به توده ها و یگانگی آنان در حرف و عمل، مجموعه خصیصه هایی بودند که موجب شکل گیری “منش و رفتار” معینی در ذهینیت جامعه و توده های کارگر و زحمتکش شد. توامانی این رفتار صمیمانه و صادقانه همراه با به کارگیری قدرت انقلابی توانست “بین روشنفکران پرولتری و پرولتاریا یک رابطه معنوی برقرار” سازد. اعمال قدرتی در ادامه خویش به رابطه سازمانی انجامید و وحدت مبارزاتی را میان گروهای پراکنده مارکسیست موجود در متن جامعه، به وحدت سازمانی و همدلی در مسیر مبارزه ای یکدست با دشمن مشترک کشانید.
این منش و رفتار معین انقلابی که رفیق پویان و دیگر رفقای ما بر آن تاکید ویژه داشتند و تار و پود مبارزاتی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران علاوه بر تئوری انقلابی، بر مبنای آن سرشته شد، از همان آغاز، اصلی ترین عامل پیوند معنوی پرولتاریا و توده های مردم ایران با سازمان و رفقای ما شد. عاملی که به رغم همه سختی ها، جانباختن های پی در پی رهبران گرانقدر سازمان و بسیاری از کادرهای ارزنده آن و به طور اخص به رغم جان باختن زودهنگام رفیق پویان و مهجور ماندن اندیشه های والای او در درون سازمان، باز هم این منش و رفتار معین انقلابی یکی از عوامل اصلی تضمین ادامه کاری سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در فاصله سالهای ۵۰ تا ۵۷ بود.
عاملی که بعد ها در بخش بزرگی از سازمان، تحت عنوان “فدائیان اکثریت” کم رنگ و کم رنگ تر شد و شارلاتان هایی همانند نگهدار و فتاپور و دیگرانی از این قماش از درون اکثریت سر بر آوردند. در واقع جدای از مبانی نظری و تئوریک که سازمان اکثریت را به آغوش جمهوری اسلامی کشانید، فاصله گرفتن سازمان اکثریت از این رفتار و منش انقلابی مورد نظر بنیان گذاران سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان اکثریت را نه تنها به نگون بختی سیاسی کشانید، بلکه فراتر از آن، به منجلاب سقوط اخلاقی نیز گرفتار کرد.***
برای اینکه از بحث اصلی خود دور نشوم، لازم است دوباره به موضوع اصلی خود که همانا مهجور ماندن اندیشه های نظری پویان در پیشبرد مبارزه طبقاتی، پیوند بین روشنفکران پرولتری و پرولتاریا و پیامد آن تاکید او بر سازماندهی کارگران و توده های زحمتکش در راستای تشکیل حزب طبقه کارگر، باز گردم. اندیشه های که به تفصیل در مقاله “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء” آمده است.
رفیق پویان، خود در مقدمه معروفترین اثر خود یعنی “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء” یادآور شده است: “این مقاله در بهار[بهار سال ۵۰] نوشته شد، و بعد از آن هیچ فرصت مناسبی برای اصلاح و گسترش آن پیش نیامد”. پویان با تاکید بر اینکه “نباید آنرا کامل تلقی کرد” و “گسترش آن، امری لازم است”، نوشته است: “در این سه ماهی که از نوشتن این مقاله می گذرد، ما ده ها بار مشی عمل مسلحانه را مورد بررسی قرار داده ایم و طبعا هر بار برخورد نظراتمان، چیزهایی تازه ای به ما آموخته است. بنابراین ضروری به نظر می رسد که من این آموخته ها را در مقاله ام منعکس کنم و اگر این آموخته ها لزوم دست کاری در برخی مطالب نوشته ام را پیش آورد، آنرا عملی کنم”.
متاسفانه مرگ زود هنگام این رفیق ارزنده در سوم خرداد ۱۳۵۰، این “فرصت مناسب” را نه فقط از پویان گرفت بلکه اساسا دیدگاه ها و تاکیدات او در مورد سازماندهی طبقه کارگر، پیشبرد مبارزه طبقاتی، تشکیل حزب طبقه کارگر و تاکیدات او بر آموزه های سوسیالیستی به کلی از پراتیک عمل سال های مبارزاتی سازمان حذف و از سال ۵۴ نیز با حاکم شدن نظریه رفیق بیژن جزنی با محوریت مبارزات “عموم خلقی” و پیشبرد مبارزه “ضد دیکتاتوری علیه شاه”، عملا رفیق پویان و اندیشه های او در درون سازمان به فراموشی سپرده شد. تلاش های رفیق کبیر حمید اشرف نیز که با جمعبندی سه ساله در سال ۵۳ ، تثبیت سازمان را اعلام کرد و به دنبال آن، سازماندهی کارگران و توده های زحمتکش مردم در دستور کار سازمان قرار گرفت، عملا به دلیل تنگناهایی که رفقای ما در مسیر مبارزه علیه استبداد و خفقان داشتند و نیز با جان باختن رفیق حمید اشرف و دیگر اعضای کمیته مرکزی سازمان در ۸ تیر ۵۵، عملا راه به جایی نبرد و رفیق پویان و سخن گفتن از اندیشه های طبقاتی او همچنان در سطح جنبش نوین کمونیستی مهجور ماند.
اگر چه سازمان ما (سازمان فدائیان اقلیت) از دهه های گذشته به طور مستمر بر سازماندهی طبقه کار و حاکمیت شورایی کارگران و زحمتکشان تاکید داشته و دارد، اما باز هم از خرداد ۵۹ (زمان انشعاب بزرگ سازمان به اقلیت و اکثریت) تا به امروز که ۴۰ سال از موجودیت سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) و سپس با تغییر نام با عنوان سازمان فدائیان (اقلیت) می گذرد، مورد یا مواردی که به صورت برجسته و با ذکر نام از رفیق پویان بر دیدگاه های این رفیق متمرکز شده باشیم، دست کم برای من نا روشن است.
در مراسم بزرگداشت پنجاهمین سالگرد حماسه آفرینان سیاهکل که در روز شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۹ از طریق شبکه مجازی زوم برگزار شد، نام و اندیشه های رفیق پویان به شکل آشکاری برجسته شد. رفیق توکل سخنران این مراسم بود. برای اولین بار (دست کم تا آنجا که من اطلاع دارم) سازمان ما به صورت مشروح بر نظرات رفیق پویان و درستی نظرات او متمرکز شد. رفیق توکل پس از نقد نظرات رفیق بیژن که مبنای مبارزه “عموم خلقی” و “ضد دیکتاتوری شاه” را در درون سازمان پایه ریزی کرد و همچنین نقد تئوری “مبارزه مسلحانه هم استراتزی و هم تاکتیک” رفیق مسعود احمدزاده، به تشریح نظرات رفیق پویان پرداخت و با تاکید بر درستی نظرات او اعلام کرد: “مشکلی در آن مقطع وجود داشت. محافل و گروهای مختلفی بودند که مارکسیست بودند، کتاب خوانده بودند و بحث بر این بود که چگونه باید بر این پراکندگی غلبه کرد. چگونه باید مبارزه ای را سازمان داد که ادامه کاری داشته باشد. من استنادم به نوشته رفیق بویان است و فکر می کنم سازمان [سازمان فدائیان اقلیت] مسیر آنچه را که او می گفت عملا دنبال کرده است”.
رفیق توکل، سپس با طرح این پرسش که او چه چیزی می گفت؟ در ادامه یادآور شد، “رفیق پویان می گفت، ما باید با توده ها ارتباط برقرار کنیم. ضعف ما در اینجاست. مسئله این است که چگونه باید این ضعف خود را درهم بشکنیم. که چی؟ خیلی صریح می گه که ما باید حزب طبقاتی خود را تشکیل بدهیم. حزب طبقاتی کارگران را تشکیل بدهیم. اینکه چگونه می خواهد بر این محافل پراکنده غلبه بکنه؟ چگونه می خواد یک سازمان ادامه کار را پایه ریزی بکنه، تاکتیک می خواد. در آن شرایط، تاکتیک و تبلیغ مسلحانه درست بود. و این تاکتیک ارتباطی با مبارزه مسلحانه توده ها نداشت. این تاکتیک بر پراکندگی محافل و گروه های مارکسیست پایان داد و آنان را به نزدیکی و وحدت رساند… امیر پرویز پویان، نه صحبتی از چه گوارا داشت و نه صحبتی از انقلاب کوبا داشت و نه صحبتی از گریلاهای اروپا که در آن زمان [نظریه مبارزاتی شان] سراسر اروپا را فرا گرفته بود. آیا این چیزی بود که رفیق احمدزاده می گفت؟. بطور واقعی هم نبود و بعدا هم تجربه جنبش توده ای و انقلاب ایران هم نشان داد، که نه! نظرات رفیق بیژن جزنی هم به همین شکل بود”. (تاکیدها از من است)
آنچه را که رفیق توکل به تشریح آن پرداخت، بیان و دفاع فشرده ای از نظرات رفیق پویان بود. نظریه ای که در جای جای مقاله “ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء” به عنوان اتخاذ تاکتیکی جهت به وحدت رساندن گروه ها و محافل مارکسیستی توسط رفیق پویان بیان شده است.
“آنچه شکست دشمن است دقیقا پیروزی ما برای رابطه ای هرچه نزدیکتر و مستقیم تر با پرولتاریاست که برای تبدیل خود به یک رابطه سازمانی، دیگر با مانعی از سوی خود کارگران مواجه نمی گردد. وحدت پیشاهنگ پرولتاریا، گروه ها و سازمان های مارکسیست – لنینیست، هم جز این راهی طی نمی کند. اِعمال قدرت انقلابی سلطه پلیس را خشونت بارتر می کند، اما افزایش نمی دهد. این سلطه از آنچه اکنون هست، بیشتر نمی شود. چون امروز نیز دشمن ما، همه نیروی خود را به خدمت کشف و سرکوبی مبارزین گرفته است؛ تنها ماهیت آن عریان می شود. نقاب خود را به تمامی از چهره برمی دارد و درنده خویی خود را، که اکنون به سبب فقدان یک حرکت تند انقلابی، عوامفریبانه بزک کرده است به همه خلق نشان می دهد. تحت این شرایط است که نیروهای انقلابی و در راس آنان عناصر مارکسیست – لنینیست برای بقاء خویش، برای اینکه بتوانند ضربه ها را تحمل کنند و از هم نپاشند، به یکدیگر نزدیک می شوند. یا باید به صف دشمن بپیوندند، یعنی با در پیش گرفتن خط مشی تسلیم طلبانه عملا دشمن را یاری کنند، یا باید به یکدیگر ملحق شوند. منفرد ماندن نابود شدن است. اما به هم نزدیک شدن، حتی ملحق شدن، دقیقا به معنای وحدت نیست. وحدت سازمانی عناصر مارکسیست – لنینیست که سازمان واحد سیاسی پرولتاریا را به وجود می آورد، در شرایطی صورت می گیرد که اِعمال قدرت انقلابی، در پروسه زمان به نقطه اوج خود رسیده باشد”. (تاکیده از من است)
آنچه اکنون جنبش طبقاتی ما بیش از همیشه بدان نیازمند است، علاوه بر سازماندهی طبقه کارگر، علاوه بر فائق آمدن بر تشدت و پراکندی در روند مبارزه طبقاتی، پایبندی بر آن رفتار و منش و خصیصه های انقلابی منحصر به فردی است که رفیق پویان به طور اخص بر آن تاکید دارد. منش، رفتاری که “بین روشنفکران پرولتری و پرولتاریا رابطه معنوی بر قرار می کند، و اعمال این قدرت در ادامه خویش به رابطه سازمانی می انجامد”.
در میان نوشته های به جای مانده از رفیق پویان، نوشته کوتاهی هم با عنوان “کنون ره او “بر کدامین بی نشان قله است”؟” به یادگار مانده است. نوشته ای ماندگار در یادمان صمد بهرنگی. تو گویی رفیق پویان پیش از مرگ خویش، آن را برای خود نوشته است. این نوشتار را با وام گرفتن از آنچه رفیق پویان در مرگ صمد بهرنگی نوشت، به پایان می رسانم.
“بودن را” بر گزیده ایم اما “چگونه بودن را “کمتر اندیشه کرده ایم. “چگونه بودن” را دانستن، از آگاهی به “چرا بودن” بر می خیزد و آنان که آگاهی خویش را باور دارند، می دانند چگونه باید بود. که خوب باید بود. باور داران راستین “تکامل”، بی گمان دانندگان راستین “چرا بودن اند”. از آن پس “چگونه بودن” پاسخی نخواهد داشت، جز در روند این تکامل، نقشی خلاق و بی شائبه داشتن”.
پویان جان باخت، بی آنکه بهشت شناخته شده خویش را تحقق یافته ببیند. همین است که مرگ زود هنگام او را همانند مرگ صمد، و صدها جان باخته ی جوانِ “جاری جاودان در رویش فردا” را برای ما دردناک تر می کند. و باز همین است که بر قلمرو و تعهد وفاداران پویان و پویان ها وسعت می بخشد. تا با او و هم آواز با او تکرار کنیم: “دیگر بنای هیچ پلی بر خیال نیست. کوته شده است فاصله دست و آرزو”. یادش زنده و خاطره اش گرامی باد
خرداد ماه ۱۴۰۰ – احمد موسوی
پی نوشت:
*عنوان این نوشته برگرفته از شعر “شب نورد” سروده اصلان اصلانیان (۱۳۲۴ تا ۱۳۹۷) است. ابوالحسن اصلانیان معروف به اصلان اصلانیان، شاعر، نویسنده و از اعضای با سابقه کانون نویسندگان ایران بود که روز دوشنبه ۲۶ آبان ماه ۱۳۹۷ در تنهایی و سکوت خبری در ایران درگذشت. او در اوان جوانی جذب فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاه شد و با شکل گیری سازمان چریک های فدایی خلق ایران، به این سازمان پیوست. او به دلیل فعالیت های سیاسی اش مدتی را در زندان همراه با فدایی جانباخته سعید سلطانپور گذراند. اصلانیان از دوستان نزدیک امیر پرویز پویان و سعید سلطانپور بود. هنگامی که رفیق امیر پرویز پویان در شب محاصره ساواک پس از نبردی سخت و نابرابر با آخرین گلوله به زندگی خویش پایان داد، اصلانیان شعر “شب نورد” را به یاد پویان و آرمان هایش سرود که به ماندگارترین اثر او تبدیل شد. شعر “شب نورد” با صدای محمد رضا شجریان و با آهنگسازی محمد رضا لطفی در روزهای پر تلاطم انقلاب ۵۷ اجرا شد و موجب جاودانگی این شعر در حافظه تاریخی مردم ایران شد. این شعر بعدها با نام های دیگری چون “تفنگم را بده”، “چهره میهن سیاهه” و “برادر بی قراره” نیز شناخته شده است. اصلانیان این شعر را اولین بار در یکی از شب های شعر انیستستو گوته (۱۷ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶) اجرا کرد.
** چند ماه پیش رفیقی از سمپات ها و دوستداران سازمان (فدائیان اقلیت)، میهمان من بود. او با اشاره بر نظرات والای رفیق پویان، پیش قراول بحثی در مورد فرهنگ سازی و زنده نگه داشتن “منش و رفتاری” انقلابی که لازمه هر انسان انقلابی و کمونیست است، شد. منش و رفتاری خاص که در آن سال های سخت مبارزاتی ۴۹ تا ۵۷ یکی از خصیصه های ستودنی، قابل تقدیر و ارزشمند در وجود همه رفقای فدایی بود. صداقت، دلیری، فداکاری، صمیمیت و یکسانی حرف و عمل از جمله وجوه بارز “منش و رفتار” رفقای ما در آن دوره مبارزاتی بود. آن شب بحث ما ناتمام ماند. دو هفته پیش در غروب ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰، زنگ تلفن دستی من به صدا درآمد. همان رفیق بود. گفت پنجاهمین سالگرد رفیق امیر پرویز پویان نزدیک است. ادامه بحث آن شب ما، اینبار به صورت تلفنی ادامه یافت. در نهایت گفت، نظرات رفیق پویان و تاکیدات او در مورد فرهنگ سازی انقلابی در درون جنبش فدایی مهجور مانده است. اکنون در پنجاهمین سالگرد این رفیق کبیر لازم است یادمانی در خور از او و نظراتش داشته باشیم. از من خواست در این باره سازمان و یا دست کم خود من کاری انجام دهم. در آن غروب ۳۱ اردیبهشت تا روز جانباختن رفیق پویان فقط سه روز مانده بود و امکان انجام کاری تا روز سوم خرداد برایمان مقدور نبود. نوشته ای را که پیش رو دارید حاصل تشویق و اصرار آن رفیق در قدردانی از رفیق پویان است، که اینک با کمی تاخیر مکتوب شده است.
*** “نقی حمیدیان”، از اعضای قبلی کمیته مرکزی سازمان فدائیان اکثریت در کتاب “سفر بر بال های آرزو” نوشته است، در انتخاب کمیته مرکزی سازمان در سال ۵۸، مهدی فتاپور با دستبرد به آرای رفیق هادی غلامیان لنگرودی و افزودن یک رای او به آرای فرخ نگهدار که آرای لازم را برای عضویت در کمیته مرکزی نیاورده بود، عملا موجبات ورود نگهدار به عضویت کمیته مرکزی سازمان چریکهای فدایی خلق را فراهم کرد. اقدام به چنین عملی نه فقط در حد سقوط اخلاقی و فاصله گرفتن خفت بار از آن منش و رفتار معین جنبش فدایی است، بلکه اقدامی بزه کارانه و سقوط به منجلاب روسپی گری سیاسی است.
نظرات شما