خاستگاه طبقاتی برپادارندگان کمون و گرایش‌های سیاسی درون آن

” در صبح روز ۱۸ مارس سال ۱۸۷۱، پاریس با صدای رعدآسای” زنده‌باد کمون” از خواب بیدار شد”(۱)آنگاه کمون، از درون انقلاب ۱۸ مارس برآمد و تنها ده روز بعد، کمون پاریس رسماً اعلام موجودیت کرد. باوجود آن‌که ۱۵۰ سال از آن رویداد و ابتکار تاریخی کارگران و زحمتکشان سپری‌شده است، اما گذشت این سالیان دراز حتی ذره‌ای از اهمیت و عظمت کمون و قهرمانی کارگران پاریسی نکاسته است. کمون پاریس نخستین انقلاب پرولتری و نخستین حکومت کارگری در جهان بود که پرولتاریای تمام کشورها را به تحسین واداشت، جسم و جان جنبش طبقاتی کارگران را سرشار از امیدواری و رزمجویی ساخت و درعین‌حال، خشم و غضب بی‌پایان بورژوازی را در سراسر جهان برانگیخت. کمون پاریس گرچه ۷۲ روز بیشتر دوام نیاورد( از ۱۸ مارس تا ۲۸ می ۱۸۷۱ ) اما درس‌ها و دستاوردهای عظیمی برای پرولترهای سراسر جهان به ارمغان آورد. درباره دستاوردهای کمون پاریس، مختصات و شاخصه‌های نخستین حکومت کارگری جهان و اقدامات آن، تاکنون مطالب زیادی انتشاریافته است. در همین شماره نشریه کار نیز مقالاتی به این موضوعات اختصاص‌یافته‌اند. پیرامون برپادارندگان کمون، سازندگان کمون، کسانی که در کمون و برای کمون تا آخرین قطره خون خویش جنگیدند ، پیرامون خاستگاه افراد و گرایش‌های سیاسی که در کمون نقش داشتند و آن را رهبری ‌کردند اما کم‌تر سخن گفته‌شده است. این مقاله تلاش دارد کمون پاریس را از این زاویه مشخص، مورد کنکاش و بررسی قرار دهد.

فرانسه انقلابات متعددی را از سر گذرانده است که نزدیک‌ترین آن به موضوع بحث این مقاله، انقلاب فوریه ۱۸۴۸ است . در این انقلاب رژیم سلطنتی سرنگون و جمهوری برقرارشد. این جمهوری اما در روزهای ژوئن همان سال در خون پرولتاریای پاریس خفه شد وبجای آن یک جمهوری خالص پارلمانی مستقر شد. لوئی بناپارت برادرزاده ناپلئون که از ۱۰ دسامبر ۱۸۴۸ رئیس‌جمهور فرانسه شده بود، دوم دسامبر ۱۸۵۱ دست به کودتا زد. پارلمان را تعطیل و بسیاری از نمایندگان آن را بازداشت کرد. وی با اعلام حکومت‌نظامی، رهبران سوسیالیست و جمهوری‌خواه فرانسه را نیز بازداشت و یا تبعید کرد. سرانجام در دوم دسامبر۱۸۵۲ لوئی بناپارت جمهوری را به خاک سپرد و بنام ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه بر تخت نشست.

۱۸سال بعد در انقلاب ۴ سپتامبر ۱۸۷۰ رژیم سلطنتی بناپارت به دست کارگران و زحمتکشان سرنگون شد. کارگران پاریس در جریان این انقلاب، خود را مسلح کردند. جمهوری اعلام شد.دولت پروس درحال حمله به پاریس بود.درحالی‌که رهبران حقیقی طبقه کارگر هنوز در زندان‌های بناپارتیست‌ها و پروسی‌ها بودند، دولت جدید قدرت را به دست گرفت و خود را “حکومت دفاع ملی” خواند. “حکومت دفاع ملی” تلاش کرد پرولتاریا را تحت رهبری خود برای حفظ “استقلال ملی” به جنگ علیه پروس متجاوز بکشاند. پرولتاریا اما درتدارک انقلاب کارگری بود و می‌رفت تا جهانی را فتح کند. جمهوری‌خواهان از ترس انقلاب کارگری به دامان سلطنت و بدتر از آن به دامان دشمن خارجی پناه بردند. به‌زودی روشن شد که “حکومت دفاع ملی” چیزی جز”حکومت خیانت ملی” نیست.آنچه مهم و تعیین‌کننده بود، نه “وظیفه ملی” بلکه منافع طبقاتی بود. درهمان شب اعلام جمهوری، نقشه تسلیم حکومت برملا شد.” ژول فاور” وزیر خارجه این به‌اصطلاح حکومت دفاع ملی اقرار کرد آنچه او علیه آن برخاسته است سربازان پروسی نیستند بلکه کارگران پاریسی‌اند. برای کارگر فرانسوی نیز پیروزی بر پروس متجاوز، چیزی جز پیروزی بر سرمایه‌دار فرانسوی نبود. به محض اعلام جمهوری درفرانسه، فدراسیون اتاق سندیکاهای کارگری و سران بخش‌های انترناسیونال در پاریس یک اجلاس مشترک تشکیل دادند تا اوضاع را مورد بررسی و مطالبات کارگران را درمقابل حکومت جدید قراردهند. در ادامه همین تلاش ها، مذاکره با یکی از اعضای دولت راسازمان دادند.این مذاکرات البته نمی توانست نتایجی دربرداشته باشد اما اهمیت این تلاش ها دراین بود که ازاین پس آن ها به پرچم مبارزه کارگران تبدیل شدند.اجلاس مشترک دو تشکل کارگری همچنین تصمیم گرفت که درهریک از بیست بخش پاریس کمیته هایی به‌نام کمیته های نظارت ایجاد شود.شکل گیری این کمیته ها و درادامه، انتخاب کمیته مرکزی بیست بخش ، نقش بسیار مهمی در مبارزات سیاسی و کارگری چه قبل ازکمون چه درزمان شکل گیری کمون و چه در درون کمون داشت .کارگران پاریسی که در” گارد ملی”  خود را مسلح کرده بودند، کنترل اوضاع را در محلات به دست گرفتند. در همین زمان تشکیل فدراسیون گارد ملی و انتخاب یک کمیته مرکزی، توانست نقش مهمی در سازمان‌دهی مسلح کارگران و همچنین در جهت ایجاد اتحاد میان نیروهای دموکراتیک برای مبارزه علیه دولت جدید،ایفا کند. ۳۱ اکتبر بلانکی و فلوران، افراد “حکومت دفاع ملی” را در ساختمان شهرداری پاریس بازداشت کردند. اما بازداشت‌شدگان در قبال این وعده که قدرت غصبی خود را در کمونی که در پاریس انتخاب خواهد شد واگذار خواهند کرد، آزاد شدند.اما بجای عمل به این وعده، حمله علیه گارد ملی را سازمان دادند. دولت جدید درزمینهٔ مسائل داخلی عملاً سیاست‌های بناپارت را پیشه کرد. بی‌کفایتی این دولت و مسامحه آشکار با دشمن خارجی  عموم توده‌های مردم را خشمگین ساخته بود. مردم ناراضی در ۳۱ دسامبر سال ۱۸۷۰ و ۲۲ ژانویه ۱۸۷۱ دست به قیام زدند که هردو قیام به‌شدت سرکوب شد. ۲۸ ژانویه دولت فرانسه به صلح تحقیرآمیز تن داد. “تی‌یر” که دست‌نشانده بورژوازی بزرگ فرانسه بود زمام امور را به دست گرفت و در ۱۶ فوریه قرارداد صلح ورسای را امضا کرد .گارد ملی تجدید سازمان یافته، همه‌جا حضور و مراقبت از پاریس را بر عهده داشت. روز ۱۸ مارس”تی‌یر” درصدد بازداشت کمیته مرکزی گارد ملی و خلع سلاح آن برآمد. نیروهای مسلح از تیراندازی به روی کارگران مسلح در گارد ملی امتناع کردند.تلاش ضدانقلاب باشکست روبرو شد. گارد ملی به حمله دست زد و مؤسسات دولتی را یکی پس از دیگری تسخیر کرد. دارو دسته تی‌یر به ورسای فرار کرد. روز ۱۸ مارس سال ۱۸۷۱ پرچم سرخ انقلاب پرولتری برفراز تالار شهرداری به اهتزاز درآمد و کمیته مرکزی گارد ملی نقش دولت موقت را بر عهده گرفت.

کمیته مرکزی گارد ملی در نخستین اطلاعیه خود مورخ ۱۹ مارس اعلام کرد: خلق پاریس یوغی را که می‌خواستند به گردنش بیندازند به دور انداخته است و از مردم پاریس خواست خود را برای انتخاب کمون آماده کنند. اطلاعیه به امضای ۲۰ نفر از اعضای کمیته مرکزی که در آن لحظه‌ی تنظیم و انتشار در تالار شهرداری بودند رسیده بود بدین شرح:آسی، بیلیوره، فرا، بابیک،مورو، دوپن، وارلن،بورسیه، مرتیه،گوهیه، لاوالت، ژورد، روسو،لولیه، بلانشه،گرولار، بارو،ژرم، فابر، پورژه.

تعداد اعضای کمیته مرکزی گارد ملی بیشتر از این بود. در سایر اسناد انتشاریافته کمیته مرکزی اسامی دیگری نیز دیده می‌شود به شرح زیر:آنتوان آرنو، آرنولد، آندینیو، بویی، برژره، کاستیونی، شوتو، هانری فرتونه، گدیه، ژوسلن، لیسبن، مالژورنال، پرودم، رانویه، ویار، فلوری، آوان(پسر) ، گره لیه.(۲)

مطبوعات ارتجاعی فرانسه و همه رسانه‌های بورژوائی اروپا بانگ برآورده و خرده می‌گرفتند که درمیان این افراد هیچ سیاستمدار معروف و مشهوری وجود ندارد. انگلس در جلسه مجمع عمومی انترناسیونال که ۲۱ مارس در لندن تشکیل‌شده بود گفت” شهر در دست ملت است…حتی یک نفر از اعضای کمیته مرکزی از مشاهیر نیست. در بین ایشان نه فلیکس پیا هست و نه کسانی از قماش او، ولی همه درمیان طبقه کارگر آدم‌های سرشناسی هستند”.(۳)

کمیته مرکزی گارد ملی که اکنون وظیفه دولت موقت را برعهده‌گرفته بود حدود ۴۰ عضو داشت.۱۵ نفر آز آن‌ها اعضای حوزه‌های پاریسی انترناسیونال بودند.انترناسیونال اول که تنها حدود شش سال از موجودیتش می‌گذشت، فعالیت‌هایی را در شهرهای مهم اروپا سازمان داده و حوزه‌هایی ایجاد کرده بود.حوزه‌های پاریسی انترناسیونال در تمام فعالیت‌های انقلابی در پاریس، در گارد ملی و در کمیته مرکزی آن، در بیست بخش پاریس و بعدتر در کمون نقش فعالی داشتند. بیشتر اعضای کمیته مرکزی گارد ملی  کارگر بودند. کارگرانی که کار خویش را رها کرده ، اسلحه برداشته بودند تا نخستین حکومت کارگری را در جهان پایه‌ریزی کنند.

آندره برژه، کارگر چاپخانه و پیرو بلانکی بود که به خاطر شایستگی‌های خود تا مقام ژنرالی در کمون ارتقا یافت. آوان(پسر)، کارگر قالب‌گیر فرمانده سواره‌نظام شد.آلفونس‌آسی سازمانده اعتصاب معدنچیان کروزو، عضو کمیته مرکزی گارد ملی و عضو انترناسیونال بود، بعداً به عضویت کمون درآمد و در کمیته نجات ملی نیز نقش مهمی ایفا کرد.رانویه، کارگر تزیینات از محبوبیت زیادی در محلات کارگر نشین برخوردار بود و به عضویت کمیته مرکزی بیست بخش درآمد.آندینیو کارگر خیاط و عضو انترناسیونال بود. دوپن کارگر بوجاری و مالژورنال کارگر صحاف بود. شارلامورو کارگر کلاه دوز و مؤسس سندیکای کارگران کلاه دوز ،عضو انترناسیونال، عضو کمیته مرکزی بیست بخش و کمیته مرکزی گارد ملی بود.ژوزف مرتیه، شاگرد معمار، طرفدار بلانکی، عضو کمیته مرکزی گارد ملی و بعداً عضو کمون شد. “ویار” که نقش مهمی در دولت موقت داشت عضو کمیته مرکزی گارد ملی و عضو کمیته مرکزی بیست بخش بود.”بیلیوره”  کارگر نقاش، عضو انترناسیونال، “ژورم” کارگر نجار، نئوژاکوبن و عضو کمیته مرکزی گارد ملی بود.”وارلن” کارگر صحاف یکی از مبارزان برجسته جنبش کارگری فرانسه و انترناسیونال بود. او سخنرانی ماهر و مبلغی زبردست و از اداره‌کنندگان اصلی شورای فدرال حوزه‌های پاریسی انترناسیونال بود و  در بسیاری از کنگره‌های آن نیز شرکت جست،عضو کمیته مرکزی گارد ملی و بعدتر در رأس کمیسیون دارائی کمون قرار گرفت.”دووال” کارگر ریخته‌گر، پیرو مکتب بلانکی، منشی شورای فدرال حوزه‌های پاریسی انترناسیونال و رئیس سندیکای ریخته گران، عضو کمیته مرکزی بیست بخش و کمیته مرکزی گارد ملی بود. “ژورد”پیرو مکتب پرودون، عضو کمیته مرکزی گارد ملی بود که در انقلاب نقش افتخارآمیزی داشت.”آنتوان آرنو” روزنامه‌نگار بود.”ایل اود” دانشجوی پزشکی، کارگر چاپخانه ، روزنامه‌نگار ، طرفدار بلانکی بود و با روزنامه آن‌ها(وطن درخطر) همکاری می‌کرد. وی عضو کمیته مرکزی بیست بخش، عضو کمیته مرکزی گارد ملی بود که تا درجه ژنرالی ارتقا یافت و یکی از ۳ فرمانده کل نیروهای مسلح پاریس شناخته شد.”ژول نیکلا” صاحب یک عطر فروشی محقر، فرانسوی لهستانی الاصل و از مسن‌ترین اعضای کمیته مرکزی گارد ملی بود. او پیرو پرودون، عضو شورای فدرال حوزه‌های پاریسی انترناسیونال، عضو کمیته مرکزی بیست بخش و عضو کمیته مرکزی گارد ملی بود. سایر اعضای کمیته مرکزی گارد ملی مانند “ژرژآرنولد”، “هانری فورتونه”، لیسبن”، “برونل”، “گرولار”،”بویی” و بسیار کسان دیگر نیز همه در شهر و محل زندگی و یا در محلات کارگری به‌خوبی سرشناس و موردتوجه و احترام کارگران بودند. البته به‌طور استثنایی عنصر مشکوکی نیز توانسته بود در این کمیته نفوذ کند به نام “بلانشه”(پوری) که بعدها معلوم شد پلیس مخفی است.درهرحال ترکیب کمیته مرکزی گارد ملی گرچه نامتجانس اما معرف پاریس کار و زحمت بود.

کمیته مرکزی گارد ملی عجله داشت هرچه زود‌تر قدرت سیاسی را به کمون واگذار نماید. ازاین‌رو در ۱۹ مارس فرمان انتخابات کمون برای روز ۲۲ مارس را صادر کرد. در این فرمان چنین تصریح‌شده بود؛ کمیته مرکزی لازم می‌داند این انتخابات را انجام دهد و به‌محض اینکه کمون به وجود آمد، زمام اداره امور را به کمون تفویض و کلیه اختیارات خود را به کمون منتقل خواهد کرد. در کمیته مرکزی افرادی وجود داشتند که این کمیته را حتی در جایگاه یک دولت موقت نمی‌دانستند. در کمیته مرکزی درک واحدی درباره حدود وظایف و اختیارات آن وجود نداشت. در این کمیته، سه گروه عمده سیاسی یعنی بلانکیست ها، نئو ژاکوبن‌ها و پرودونیست‌ها حضور داشتند که همگی از این فرمان حمایت کردند. ترکیب نامتجانس کمیته مرکزی درواقع به‌نوعی سطح بلوغ سیاسی پرولتاریای فرانسه را بازتاب می‌داد. عمده اقدامات و فعالیت‌های کمیته مرکزی از تئوری سوسیالیسم علمی که اکثر اعضای آن شناخت و درک دقیق و درستی از آن نداشتند الهام نمی‌گرفت بلکه اساساً ملهم از غریزه انقلابی کارگران و توده‌های زحمتکشی بود که به قیام و انقلاب روی آورده بودند. نظریات مارکس و انگلس در مورد سوسیالیسم علمی و تحلیل‌های درخشانشان از انقلابات گذشته، هنوز موردمطالعه کارگران فرانسوی و رهبران آن‌ها قرار نگرفته بود. در کمیته مرکزی البته بودند افرادی که از ضرورت حمله به ورسای سخن می‌گفتند اما اولاً در اقلیت بودند و ثانیاً آن را پیگیری نکردند. کمیته مرکزی بیست بخش نیز در عین آنکه به کمیته مرکزی گارد ملی فشار می‌آورد دست به اقدامات شدیدتر و جسورانه‌تری بزند اما از کمیته مرکزی گارد ملی حمایت می‌کرد. کمیته مرکزی گارد ملی پس‌ازآنکه در۱۸ مارس بر دشمنان طبقه کارگر در پاریس غلبه کرد و به پیروزی قطعی دست‌یافت اما از ادامه تعرضی که به آن خوبی آغاز کرده بود دست کشید در حمله به ورسای و ویران ساختن کنام ضدانقلاب تعلل نمود. کمیته مرکزی آشکارا از جنگ داخلی اجتناب می‌کرد.

“لاکمون” روزنامه پرودونی در نخستین شماره خود مورخ ۲۰ مارس از پایان عصر انقلاب و غیرممکن شدن جنگ داخلی سخن گفت.”آگوسن ورمول” روزنامه‌نگار زبده پرودونی صرف‌نظر نمودن از جنگ داخلی وآشتی عمومی را موعظه می‌کرد. “بنوامالن” کارگر رنگرز که در آن زمان به باکونیست ها نزدیک بود، روشی تسلیم‌طلبانه اتخاذ نموده و تا آنجا پیش رفت که حتی پیشنهاد واگذاری قدرت به حریف را مطرح کرد.”ژول والس” نویسنده زبردست و دموکرات با گرایش سوسیالیستی که بعداً به عضویت کمون درآمد و به هیچ جریانی وابستگی نداشت از مصائب جنگ داخلی وحشت داشت.از این نمونه افکار و اندیشه‌ها و اظهارنظرها درمیان اعضای کمیته مرکزی و قبل از همه پرودونیست‌ها فراوان بود. موضوعی که به‌روشنی ناتوانی نظری ، آشفتگی و سردرگمی آن هارا عیان می‌کرد. فدراسیون حوزه‌های پاریسی انتر ناسیونال نیز نقش فعالی در این مورد ایفا نکردند. درکل، گرایش عمومی و غالب کمیته مرکزی گارد ملی، نرمش و عطوفت نسبت به دشمن توأم با نوعی خوش‌خیالی بود.

کمیته مرکزی گارد ملی در انتقال قدرت به کمون آشکارا شتاب فوق‌العاده‌ای از خود نشان می‌داد اما به خاطر خرابکاری بورژوازی ارتجاعی و شهرداران، انتخابات کمون از ۲۲ مارس به ۲۳  و سپس به۲۶ مارس منتقل شد. در طی تمام این چند روز، ضدانقلاب روزبه‌روز جسورتر و اقدامات خرابکار نه آن بیشتر می‌شد و تصمیم نداشت در پاریس اسلحه را بر زمین بگذارد. همه‌جا شهردارها علیه کمیته مرکز تبلیغ نموده و با عوامل تی‌‌‌‌‌یر مستقر در گران هتل اعلام همبستگی نمودند که البته کمیته مرکزی به خود آمد و بساطشان را برچید. کمیته مرکزی در اعلامیه روز قبل از انتخابت(۲۵ مارس) از مردم پاریس دعوت کرد کارگران را به نمایندگی انتخاب کنند. سرانجام انتخابات کمون فرارسید.

انتخابات، اعضا و گرایش‌های درونی کمون پاریس

علی‌رغم خرابکاری ضدانقلاب و تحریم انتخابات،جز در مناطق اعیان‌نشین، بقیه پاریس با شور و حرارت به استقبال انتخابات کمون رفت. در برخی محله‌ها مانند” سنت آنتوان” رأی‌دهندگان در صفوف ۷۰۰-­۶۰۰ نفره درحالی‌که بردوش پیش‌قراولانشان پرچم‌های سرخ حمل می‌شد به‌پای صندوق رأی رفتند و به نامزدها رأی دادند. در بین نامزدهای کمون، دموکرات‌های انقلابی و اعضای انترناسیونال، بیش از دیگران بودند. روزنامه “لوپردوشن” که مشی سیاسی بسیار نزدیکی با بلانکیست ها داشت، فهرستی از نامزدهای بیست بخش پاریس را منتشر نمود که در رأس فهرست هریک از بخش‌ها، نام بلانکی دیده می‌شد.کمیته مرکزی گارد ملی مقرر نمود کمون مرکب از۹۰ عضو باشد.۲۶ مارس انتخابات کمون برگزار و ۲۸ مارس کمون پاریس رسماً اعلام شد.

علاوه بر حضور کارگران در کمون که تعداد آن‌ها به ۲۵ نفر می‌رسید و بسیاری از نمایندگان برجسته جنبش کارگری مانند”وارلن”، “دووال”، “ژوانار”، “فرانکل” ( کارگر مجارستانی)، “سرایه” و دیگران، در آن حضور داشتند، روشنفکران انقلابی، روزنامه‌نگاران، کارمندان، صنعت‌کاران، پیشه‌وران، خرده‌مالکان و حتی بازرگانان نیز به کمون راه‌یافته بودند. در کمون گروه کوچکی از خرده‌بورژوازی رادیکال حضور داشت که از نمایندگان بورژوازی جمهوری‌خواه به شمار می‌رفتند و خواهان جمهوری بودند اما نظری به تغییرات و اصلاحات عمیق اجتماعی نداشتند. علاوه براین یک گروه ۱۵ نفره مرکب از شهرداران قدیمی و معاونان بخش‌های پاریس که لیبرال و محافظه‌کار بودند نیز به کمون راه‌یافته بودند. اینان به آن دلیل شرکت در انتخابات کمون را پذیرفته بودند که بتوانند اکثریت را به دست آورند و شهرداری پاریس را در مقابل کمیته مرکزی گارد ملی علم کنند. این ‌گروه همراه با چند تن دیگر که نمایندگان بورژوازی بزرگ و متوسط بودند و جمعاً بیست‌نفری می‌شدند، به‌تدریج تا اواسط آوریل از ترکیب کمون خارج شدند. نتیجه انتخابات تکمیلی کمون که ۱۶ آوریل برگزار شد به نحوی بود که مجموعاً بیش از ۳۰ کارگر و در همین حدود روشنفکر انقلابی در ترکیب کمون حضور داشتند.

عمده‌ترین و تأثیرگذارترین گروه‌های سیاسی حاضر در کمون که اعضایشان در مبارزات پاریس نقش فعالی داشتند و از پشتیبانی مردم و کارگران پاریس نیز برخوردار بودند،عبارت‌ بودند از پرودونیست‌ها، نئوژاکوبن‌ها، بلانکیست‌ها و انترناسیونال.

پرودونیست‌ها در کمون ۲۲ نماینده داشتند. بسیاری از آن‌ها درعین‌حال عضو انترناسیونال هم بودند. پرودونیست‌های راست حاضر در کمون معتقد بودند که با بسط و توسعه شرکت‌های تعاونی و بانک‌ها و سایر سازمان‌های تعاونی، طبقه کارگر نحوه اداره امور را فرا می‌گیرد و این پروسه تدریجاً به سوسیالیسم منتهی می‌شود. پرودونیست‌های چپ که بیشترشان عضو انترناسیونال بودند، خود را “اشتراکی می‌خواندند. “آلبرتسز” نماینده پرودونیست‌های راست و “مالن” نماینده شاخص پرودونیست‌های  چپ و هردو عضو انترناسیونال بودند. “مالن” در اثر خود تحت عنوان سومین شکست پرولتاریای فرانسه که بعد از سقوط کمون نوشته است، ضمن تشریح عقاید سیاسی و اجتماعی پرودونیست‌های  عضو انترناسیونال و منتخب به نمایندگی کمون نوشته است:” در فلسفه، ما معتقد به علوم تجربی هستیم، در سوسیالیسم مالکیت اشتراکی ابزار کار را خواهانیم که با برابری از نقطه شروع، گسترش کامل هر موجود بشری و آزاد همگان را تأمین می‌کند.” درمیان پرودونیست‌های چپ عضو کمون معدود افرادی مانند “اوژن وارلن” نیز پیدا می‌شدند که شرکت طبقه کارگر در مبارزه  سیاسی را درک می‌کردند.

نئوژاکوبن ها ۳۰ نماینده در کمون داشتند و تعدادشان از سایر گروه‌ها بیشتر بود. “دلسکلوز” یکی از قدیمی‌ترین انقلابیون فرانسه و از رهبران مشهور نئوژاکوبن‌ها و شخصیت‌های مهم این مکتب سیاسی بود. وی در انقلاب ۱۸۳۰ و ۱۸۴۸ شرکت داشت. بارها دستگیر و زندانی شد. سال ۱۸۵۳ به زندان با اعمال شاقه محکوم و به گابن در گویان فرانسه منتقل شد.سال ۱۸۶۰ به فرانسه بازگشت و مبارزه با رژیم بناپارتی را ازسر گرفت. در ۲۶ مارس” دلسکلوز” از دو بخش پاریس به نمایندگی کمون انتخاب شد. نئو ژاکوبن ها از طرفداران پروپاقرص  تمرکز و جمهوری واحد و غیرقابل تجزیه بودند. شعارشان آزادی برابری و برادری بود اما درک درستی از سوسیالیسم نداشتند. بااین‌وجود نه‌تنها از حمایت خرده‌بورژوازی و روشنفکران، بلکه از پشتیبانی بخش مهمی از طبقه کارگر نیز برخوردار بودند.

بلانکیست ها ۱۳ نماینده در کمون داشتند. بلانکیست ها خود را طرفدار”با بوف”  می‌دانستند و هرگونه سازش با بورژوازی را رد می‌کردند. شخص “بلانکی” دشمنی آشتی‌ناپذیری با سرمایه‌داری داشت. بارها زندانی‌شده بود.در تمام دوره کمون در زندان بود و رویهمرفته ۴۱ سال از عمر خویش را در زندان گذراند. بلانکیست‌های کمون، انسان‌های مبارز و شجاع و مورد اعتماد و احترام کارگران پاریس بودند. “گوستاوفلوران” فرمانده گردان تیرانداز “بل ویل” در محلات کارگر نشین پاریس محبوب بود. “دووال” کارگر ریخته‌گر که درعین‌حال عضو شورای فدرال پاریسی انترناسیونال  و همچنین عضو کمیته مرکزی بیست بخش و نیز عضو کمیته مرکزی گارد ملی بود که در تمام قیام‌های توده‌ای شرکت و نقش فعالی داشت. وی در رأس ستونی از نیروهای گارد ملی، سوم آوریل به ورسای حمله کرد اما به اسارت درآمد و بدون هیچ‌گونه محاکمه‌ای، درجا تیرباران شد و با فریاد “زنده‌باد کمون” به خاک افتاد. بلانکیست‌ها نیز مانند پرودونیست‌ها دم از عدالت می‌زدند اما برخلاف پرودونیست‌ها طرفدار دیکتاتوری اقلیت انقلابی و حتی دیکتاتوری یک فرد بودند تا پیروزی انقلاب تأمین شود. بلانکیسم به‌عنوان یک مکتب رایج سوسیالیستی در آن زمان، در بین روشنفکران انقلابی و کارگران ریشه‌های بسیار کهنه و عمیقی داشت. بلانکیسم به‌عنوان مسلک سیاسی هیچ‌گونه نظریه معینی را عرضه نمی‌کرد جز اینکه کمونیسم را در برابر سرمایه‌داری، انقلاب را در برابر دولت و بی‌دینی را در مقابل مذهب قرار می‌داد. لنین بعدها(سال ۱۹۰۶ ) در مورد آن‌ها نوشت:” بلانکیسم نظریه‌ای است که منکر مبارزه طبقاتی است. بلانکیسم می‌خواهد بردگی مزدوری را نه از راه مبارزه طبقاتی پرولتاریا، بلکه از طریق توطئه‌چینی اقلیت کوچکی از روشنفکران از بین ببرد.”.

مجمع بین‌المللی کارگران( انترناسیونال) ۲۱ نماینده در کمون داشت. بیشتر اعضای انترناسیونال که به نمایندگی کمون انتخاب‌شده بودند کارگر بودند که در پاریس یا شهرهای دیگر فرانسه در مبارزات و اجتماعات کارگری حضور و نقش فعالی داشتند. از آن جمله‌اند: “لو فرانسه”، “آسی”، “مالن”، “آوریان” و غیره. بخش دیگری از اعضای انترناسیونال که به نمایندگی کمون انتخاب‌شده بودند، روزنامه‌نگار(آرنو،ورمرل، ژول والس) یا آموزگار بودند مانند (وردور،ژول آلیکس). برخی اعضای انترناسیونال که به نمایندگی کمون انتخاب‌شده بودند درعین‌حال به فرقه‌های مختلف سوسیالیستی که در انترناسیونال وجود داشت مانند پرودونیست‌ها، بلانکیست ها و بیشتر به نئوژاکوبن ها تعلق داشتند. پیروان اندیشه‌های مارکس اندک بودند.اعضای انترناسیونال اگرچه اصل انقلاب اجتماعی را مقدم بر هر چیز می‌دانستند اما اعضای منتخب در کمون درباره نحوه اجرای این انقلاب تصور روشنی نداشتند.

با این ترکیب نیروهای کمون و اختلاف‌نظرهایی که میان اعضای آن وجود داشت، مدت زیادی نگذشت که این اختلافات منجر به شکل‌گیری دو فراکسیون اکثریت و اقلیت شد. فراکسیون اکثریت مرکب از نئوژاکوبن ها و بلانکیست ها بود. باوجودآنکه اختلافات سیاسی عمیقی میان این دو گرایش وجود داشت اما این دو جریان سیاسی در بسیاری از مسائل تاکتیکی انقلاب ۱۸ مارس و کمون عقاید مشابهی داشتند. اکثریت با الهام از انقلاب ۱۷۹۳ فرانسه می‌خواست یک دولت متمرکز و مقتدر به وجود آورد و امور جامعه را با روش‌های انقلابی اداره کند. اما فراکسیون اقلیت که هسته مرکزی آن را پرودونیست‌ها تشکیل می‌دادند، بر ضد هرگونه قدرت متمرکز و مخالف هرگونه شدت عمل انقلابی بود. اختلافات درونی کمون با توجه به فشارها و خرابکاری‌ها و حملات ضد انقلابیون ورسای به پاریس، روزبه‌روز بیشتر و پررنگ‌تر می‌شد. این اختلافات که بر سر هر موضوع و اقدام عملی مهمی خود را نشان می‌داد، گاه حتی مانع پیشرفت کار کمون می‌شد.برای ارائه تصویری روشن تنها به دو نمونه اشاره می‌کنیم.

فرمان کمون راجع به جدا کردن کلیسا از دولت،حذف بودجه مربوط به انجام مراسم مذهبی و توقیف اموال منقول و غیرمنقول جمعیت‌های دینی و نیز گفتگو درباره انتشار این فرمان باعث مشاجرات شدیدی در کمون شد. پرودونیست‌ها با حرارت عجیبی از مصونیت اموال کلیسا دفاع می‌کردند و مخالف انتشار این فرمان بودند و جالب اینکه بسیاری از اعضای انترناسیونال کمون نیز باهمان حرارت حرف پرودونیست‌ها را تکرار می‌کردند. این فرمان البته درنهایت با ۲۶ رأی موافق و ۱۶ رأی مخالف تصویب شد. در مورد بانک فرانسه و استفاده از موجودی آن نیز پرودونیست‌ها به‌شدت مخالف بودند. “بله” از پرودونیست‌های مشهور که نماینده کمون در بانک فرانسه بود، حفظ و حراست از بانک را وظیفه خود می‌دانست و از این وحشت داشت که کمون به بانک فرانسه دست‌اندازی کند! او براین نظر بود که حتی صرف حضور افراد گارد ملی در ساختمان‌های بانک، برای سیستم پولی کشور عاقبت بدی دارد. “بله” از طرف کمون به بانک فرانسه رفته بود که شرایط کمون را به “دوپلوک” معاون بانک دیکته کند اما در عمل عکس این اتفاق افتاد. زمانی که پول موجود در شهرداری پاریس ته کشید، دوپلوک از دادن مساعده به کمون بدون اجازه دولت ورسای امتناع ورزید و کمون برای پرداخت مقرری افراد گارد ملی، هزینه بیمارستان‌ها و غیره با مشکل روبرو شد. این نظرگاه‌ها و اختلافات در مورد سایر تصمیمات و فرمان‌ها کمون نیز وجود داشت و مشمول مسائل سازمانی و ساختار تشکیلاتی کمون  و نحوه مقابله با دشمن و غیره نیز می‌شد.

برای بهتر اداره کردن جامعه، کمون در ۲۹ مارس ۱۰ کمیسیون یا کمیته  تشکیل داد یک کمیسیون اجرایی برای رهبری عمومی و ۹ کمیسیون دیگر برای: ارتش، خواروبار، دارایی‌ها، دادگستری، کار، امنیت اجتماعی، صنایع و مبادلات، روابط خارجی، فرهنگ و خدمات اجتماعی. خرابکاری‌ها و حملات فزاینده ضدانقلاب، تحرک بیشتر، واکنش سریع‌تر و تشکل چابک‌تری را می‌طلبید. در اول ماه می ۱۸۷۱ بجای کمیته اجرایی یک کمیته تحت عنوان کمیته نجات ملی مرکب از ۵ عضو کمون تشکیل شد که نسبت به کمیته اجرایی قبلی و نیز سایر کمیته‌ها، دارای حقوق و اختیارات بیشتری بود. البته پرودونیست‌ها با این تصمیم نیز مخالفت کردند حتی یک نفر از بلانکیست ها نیز با آن‌ها هم‌آواز شد. پرودونیست‌ها نظرشان این بود که کمون نباید نسبت به دشمنان خود به‌زور متوسل شود.

با تشدید مشکلات و حملات ضد انقلاب، یاران نیمه‌راه اندک‌اندک کمون را ترک کردند. جمهوری خواهان و خرده‌بورژوازی از انقلاب بریدند. اولی‌ها از خصلت انقلابی- سوسیالیستی و پرولتری جنبش هراسناک شده بودند و دومی‌ها وقتی دیدند کمون محکوم‌به یک شکست غیرقابل پیشگیری است کنار کشیدند.” راسل” افسر ارتش سابق بود که وابستگی چندانی به انقلابیون نداشت و به خاطر تخصصی که داشت به‌عنوان نماینده کمون در وزارت جنگ قرار گرفت. وی بدون مشورت با کمیته نجات ملی با انتشار علنی خبر سقوط “دژ ایسی”  در روزنامه‌ها، درواقع به‌طور غیرمستقیم ضعف‌های کمون را برای دشمن فاش ساخت. اختلافات بر سر نحوه برخورد با وی، برکناری، جایگزینی و بازداشت وی، همراه با یورش ضدانقلاب به پاریس انقلابی بالا گرفت. در اختلافات اقلیت و اکثریت، اقلیت با تنظیم و انتشار بیانیه‌ای که انتشار بیرونی یافت برشدت تضادها و کشمکش‌ها افزود. در بحبوحه تشدید اختلافات بود که ۶۰ هزار سرباز فرانسوی اسیر ارتش پروس، از اسارت آزاد شدند تا ارتش تی‌یر را تکمیل و کمون پاریس را موردحمله گسترده و نهایی قرار دهند. ۲۱ ماه می، ارتش صدهزارنفره ورسای وارد پاریس شد. گارد ملی و پاریس انقلابی یک هفته مقامت کرد. کارگران در تمام مناطق پاریس تا آخرین قطره خون خویش از کمون دفاع کردند. کموناردهای شجاع و جسور در پرلاشز حماسه آفریدند.” تی‌یر جلاد به راهزنان بناپارتیستش گفته بود از طرف دولت اجازه دارند که از پاریس تاخرخره انتقام بگیرند”(۴) . ۳۰ هزار پاریسی به قتل رسیدند.۴۵ هزار نفر بازداشت شدند که بسیاری از آن‌ها بعداً به جوخه مرگ سپرده شدند. هزاران نفر دیگر به زندان‌ها و تبعیدگاه‌ها منتقل شدند. پاریس مجموعاً ۱۰۰ هزار نفر از بهترین مردم و گل‌های سرسبد خود و ازجمله بهترین کارگران از همه حرفه‌ها را از دست داد. کمون پاریس در خون کارگران و زحمتکشان غرق شد. در برخی دیگر از شهرهای فرانسه مانند لیون، مارسی، تولوز و غیره نیز کمون‌های انقلابی اعلام شد که البته بیش از چند روز دوام نیاوردند. طولانی‌ترین آن مارسی  فقط ده روز دوام آورد.

کمون پاریس نخستین حکومت کارگری جهان با توجه به مجموعه کاستی‌ها و شرایطی که آن را احاطه کرده بود، ازجمله و به‌ویژه در غیاب یک حزب کارگری جدی پرولتری مجهز به سوسیالیسم علمی و با طبقه کارگری که هنوز آموزش لازم و کافی برای برپائی جامعه جدید نداشت، نمی‌توانست به شکست منجر نشود. گرچه تلاش‌های زیادی از جانب مارکس و طرفدارانش در انترناسیونال و کمون برای ارتقاء آگاهی سوسیالیستی طبقه کارگر صورت گرفت، اما ایده‌های مارکس و انگلس که پرولتاریا می‌بایستی برای تدارک انقلاب اجتماعی و سوسیالیستی خود را به آن تجهیز کند، هنوز درمیان کارگران رواج لازم نیافته بود. زمانی که کارگران پاریس در ۱۸ مارس قدرت سیاسی را به دست گرفتند، از عمر انترناسیونال که مارکس آن را تأسیس کرده بود  تنها شش سال گذشته بود. ضمن اینکه مارکس و انگلس در آن سال‌ها درگیر مشکلات و انحرافات گوناگونی در درون انترناسیونال بودند. کمون پاریس و حوزه‌های پاریسی انترناسیونال عرصه تاخت‌وتاز فرقه‌های مختلف سوسیالیست‌های غیر پرولتری بود. نه در کمون و نه در این حوزه‌ها، طرفداران مارکس هنوز قدرت فائقه نبودند. علی رغم تلاش‌هایی که برای ترویج سوسیالیسم مارکسی درمیان کارگران  و گردآوردن سوسیالیست‌ها در یک حزب سیاسی پرولتری انجام شد، اما این تلاش‌ها بجایی نرسید. هیچ درک صحیح و مشترکی از سوسیالیسم درمیان گرایش‌های مختلف درون کمون و از جامعه جدیدی که باید ساخته شود وجود نداشت. کمون به قول لنین” دفعتاً و به‌طور ناخودآگاه به وجود آمد و هیچ‌کس آن را آگاهانه و از روی نقشه مهیا نکرده بود”(۵)

کمیته مرکزی گارد ملی چنانکه گفته شد پس از پیروزی کارگران بر ضدانقلاب پاریس و پیش از آنکه دولت جدید خود را اندکی تثبیت کند یا لااقل کار دشمن را که به ورسای گریخته بود یکسره سازد، قدرت را به کمون سپرد. مارکس این اقدام را اشتباه خواند و در نامه به کوگلمان نوشت”کمیته مرکزی خیلی زود اختیارات خود را لغو کرد تا آن را به کمون بسپارد، بازهم یک وسواس بسیار بی‌مورد شرافتی”(۶)

مارکس که با دقت کم‌نظیری رویدادهای پاریس را دنبال می‌کرد ۱۶ آوریل ۱۸۷۱ به لیبکنشت نوشت:” پاریسیان شکست خواهند خورد و این شکست محرز است و تقصیر خودشان هم هست. تقصیری که به‌طورکلی ناشی از زیاده‌روی ایشان در شرافت و درستی است. ابتدا کمیته مرکزی و سپس کمون به آن حرام‌زاده تی‌یر بدجنس فرصت دادند که نیروهای دشمن را متمرکز کند به دو جهت؛ نخست آنکه از روی حماقت نخواستند جنگ داخلی راه بیفتد… دوم به‌صرف اینکه متهمشان نکنند که از قدرت سوءاستفاده کرده‌اند. بجای آنکه پس از شکست ارتجاع در پاریس( در میدان واندوم) بلافاصله به ورسای حمله کنند و کار دشمن را یکسره سازند، با مشغول شدن به انتخابات کمون که سازمان‌دهی و سایر کارهای آن‌وقت زیادی می‌خواست وقت گران‌بهایی را تلف کردند”(۷ )

کمون پاریس اما به‌رغم همه اشتباهات و کمبودهای بخشا ناگزیرش و به‌رغم شکستی که البته در حین نبرد تاآخرین‌نفس و آخرین قطره خون، بر کارگران پاریس تحمیل شد، بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تلاش افتخارآمیز پرولتاریا برای رهایی و سپیده‌دم سرخ انقلاب سوسیالیستی بود برای نجات همیشگی طبقه کارگر از شر نظام طبقاتی. کمون حماسه افتخارآمیز پرولتاریای پاریس بود برای نجات بشریت ، بشریتی که تا آن روز هرگز نظیر آن را ندیده و نشنیده بود. کارل مارکس بیست سال قبل از آن در نوشته بسیار مهم و پرمحتوای خود “هیجده برومر لویی بناپارت” نوشته بود:” اگر ردای امپراتوری سرانجام به دوش بناپارت افتد، مجسمه مسین ناپلئون از فراز ستون واندوم به زیر خواهد افتاد”(۸) این پیش‌بینی و نظر داهیانه مارکس را کمون محقق کرد.

کمون البته یکدست نبود و چنانکه اشاره شد از حزب اخص پرولتری مسلح به سوسیالیسم علمی محروم بود. حضور گروه‌های خرده بورژوایی و غیر کارگری در آن پررنگ بود. انحراف نظری بسیاری از اعضا و برپادارندگان کمون و حضور بسیار قوی بلانکیست ها، پرودونیست‌ها غیرقابل‌انکار بود، اما به‌رغم همه این‌ها کمون یک حکومت کارگری و حکومت طبقه کارگر بود. مارکس دو روز بعد از شکست کمون در این مورد نوشت:” کمون به‌طور عمده، حکومت طبقه کارگر و نتیجه جنگ طبقاتی طبقه تولیدکنندگان علیه طبقه غاصبان بود. کمون همان شکل سیاسی‌ای بود که رهایی اقتصادی کار را ممکن می‌ساخت، این شکل سیاسی بالاخره پیداشده بود.”(۹) مارکس در کتاب جنگ داخلی در فرانسه که جمع‌بندی بی‌نظیری از کمون پاریس است، در مورد ترکیب نیروهای طبقاتی کمون و نقش و وزن پرولتاریا در آن می‌گوید”اکثریت اعضای کمون طبیعتاً کارگر یا نمایندگان تأییدشده طبقه کارگر بودند”(۱۰) مارکس معتقد بود که کمون زیر نفوذ طبقه کارگر پاریسی فعال درصحنه و زیر نفوذ و سلطه پرولتاریاست. مارکس به‌رغم اختلافاتش با گرایش‌های آنارشیستی درون انترناسیونال و کمون اما در اظهارنظرهای خود نسبت به کمون و برپادارندگان کمون وابسته به این گرایش‌ها هرگز از جاده انصاف خارج نشد.مارکس نظریات، خطاها، اشتباهات بلانکی، پرودون و هواداران آن‌ها را به‌سختی موردانتقاد قرارداد. او سرکردگان تندرو را از قیام نابهنگام و پیش از موعد بر حذرمی داشت ولی برای شیردلان پرولتاریا یک هم‌رزم، یک مشاور صمیمی و عملی ، یک شریک مبارزه و شرکت‌کننده درنبرد بود و بارها شکوه و عظمت کمون را تحسین کرد. مارکس در نامه به کوگلمان نوشت:” به‌هرتقدیر قیام کنونی پاریس حتی اگر در مقابل گرگ‌ها، خوک‌ها و سگ‌های رذل جامعه قدیم ازپادرآید، شکوهمندترین عملی است که حزب ما از زمان قیام ژوئن به بعد انجام داده است”(۱۱)

در وصف این شکوهمندترین جنبش پرولتاریای جهان که ۱۵۰ سال پیش دنیای استثمارگران را به لرزه افکند، سخن ناگفته هنوز بسیار است. در ۱۵۰ سالگی قهرمانی پرولتاریای پاریس، خاطره کمون را گرامی می‌داریم و مقاله را با بخش پایانی مطلب لنین در ۴۰ سالگی یادبود گرامیداشت کمون به پایان می‌بریم.

” نه‌تنها کارگران فرانسه بلکه پرولتاریای تمام جهان، یاد رزمندگان کمون را گرامی می‌دارند. زیرا کمون به خاطر یک هدف محلی یا کوته‌بینانه ملی نمی‌جنگید بلکه برای آزادی کلیه انسان‌های زحمتکش و تمام زجردیدگان و محرومان مبارزه می‌کرد. در هرکجا که پرولتاریا رنج می‌کشد و مبارزه می‌کند به کمون پاریس به‌عنوان پیشتاز انقلاب اجتماعی احترام می‌گذارد. حماسه زندگی و مرگ او، دورنمای دولت کارگرش –  که دریکی از پایتخت‌های جهان، قدرت را قبضه کرد و بیش از دو ماه در دست داشت – مشاهده این مبارزه قهرمانانه پرولتاریا و مصائب بعد از شکست آن – همه این‌ها بر روحیه میلیون‌ها کارگر افزود، امیدهای آن‌ها را زنده کرد و موجب جلب علاقه آن‌ها به سوسیالیسم گردید. غرّش توپ‌های پاریس، عقب‌افتاده‌ترین اقشار پرولتاریا را نیز از خواب عمیقشان بیدار کرد و در همه‌جا موجبات تشدید تبلیغات انقلابی سوسیالیستی را فراهم آورد. درست به همین جهت است که آرمان کمون نمرده است و تا به امروز در وجود هریک از ما زنده است.

آرمان کمون آرمان انقلاب اجتماعی است، آرمان رهایی کامل سیاسی و اقتصادی زحمتکشان است، آرمان پرولتاریای همه جهان است و به این مفهوم نیستی ناپذیراست” (۱۲)

زیرنویس‌ها:

۱ – مارکس – جنگ داخلی در فرانسه

۲ – اسامی اعضای کمیته مرکزی گارد ملی و اعضای کمون و توضیحات پیرامون آن، همگی برگرفته از کتاب “کمون پاریس ۱۸۷۱ ” ا.ژلو.بوفسکایا ( آ.مانفرد-آ.مولوک) ترجمه محمد قاضی است.

۳ – انگلس- درباره کمون

۴ – مارکس- جنگ داخلی در فرانسه

۵ – لنین- راپاچایا گازتا آوریل۱۹۱۱

۶ – مارکس- نامه به کوگلمان

۷ – مارکس- نامه به لیبکنشت

۸ – مارکس – هیجده برومر لویی بناپارت

۹ – مارکس- جنگ داخلی در فرانسه

۱۰ – مارکس- جنگ داخلی در فرانسه

۱۱ – مارکس – نامه به کوگلمان

۱۲ – لنین- مجموعه آثار جلد ۱۷

متن کامل نشریه کار شماره ۹۱۲ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.