“گفته شده است که من همدست کمون بودهام، قطعا آری. چون کمون مقدم بر هر چیز خواهان انقلاب اجتماعی بود و انقلاب اجتماعی والاترین آرزوی من است. فراتر از این من افتخار میکنم که یکی از موسسین کمون هستم… از آنجا که به نظر میرسد هر قلبی که برای آزادی میتپد، نصیباش جز یک تکه سرب نیست، من نیز سهم خود را طلب میکنم. چنانچه مرا زنده بگذارید، هیچگاه از انتقام دست بر نخواهم داشت” (لوئیز میشل در جلسه به اصطلاح دادگاه کموناردها).با گسترش مناسبات سرمایهداری و آغاز عصر انقلابات بورژوایی در اروپا بهویژه در فرانسه، نقش و حقوق زن در جامعهی نوین نیز متناسب با موقعیت زن در این جامعه از شرایط و مناسبات جدید متاثر شد. در فرانسه، در جریان انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ و تحولات سالهای بعد از آن، رویدادها و مبارزاتی که زنان نیز نقش موثری در آن داشتند، قوانینی از نظر حقوقی به نفع زنان به تصویب رسید. تغییر قوانین ارث که حقوق برابر را برای دختر و پسر تضمین میکرد، حق انعقاد قرارداد، دریافت وام، حق شهادت در قوانین مدنی، تغییر قوانین مالکیت و بالاخره قانون طلاق که حقوق برابر برای زن و مرد را در این زمینه به رسمیت میشناخت، از جمله این قوانین بودند. قوانینی که در محدودهی خواستهای زنان بورژوا بود، اما با روی کار آمدن ناپلئون تقریبا تمامی این دستاوردها نیز از بین رفتند. برای رسیدن به برابری حقوقی در مناسبات سرمایهداری زنان هنوز راهی طولانی در پیش داشتند.
اگرچه تصویب این قوانین در کلیتاش به نفع تمامی زنان بود، اما مساله اصلی زنان کارگر و تهیدست فرانسه که در آن سالها حضور برجستهای در اعتراضات داشتند، نان بود. آنها فاقد اموالی بودند که نگران مالکیت بر آن باشند. مطالبه نان خواست فوری و اصلی تودههای فقیر و ستمدیده فرانسه از جمله کارگران بود که منجر به شورشها و اعتراضات متعددی در طول سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۵ گردید. شورشها و اعتراضاتی که زنان نقش مهمی در آن داشتند به نحوی که مورخی به نام “ژرژ روده” در این مورد نوشت: “زنان نیروی الهام بخش بودند” و یا مورخی دیگر نوشت: “چه راهپیمایی ۵ و ۶ اکتبر به سوی ورسای و چه راهپیمایی روزهای ژرمینال و پریریال که در مقیاس محدودتری در سال سوم انقلاب برگزار گردید، به تمام معنا روز زنان بودند. قیام برای نان، بدون شرکت زنان غیرقابل تصور میباشد” (تونی کلیف – مبارزه طبقاتی و رهایی زنان). اعتراض زنان رختشو به بالا رفتن قیمت صابون یک نمونه دیگر از اعتراضات زنان است که مغازهداران را مجبور به فروش صابون به بهایی نمودند که خود تعیین کرده بودند.
زنان علاوه بر شرکت در اعتراضات، با شرکت در کلوبها و انجمنها و خواندن روزنامه آگاهیهای سیاسی خود را بالا بردند. مهمترین تشکل زنان “انجمن جمهوریخواه انقلابی” بود که در ۱۳ مه ۱۷۹۳ تاسیس شد و رهبران اصلی آن “کلر لاکوم” (Claire Lacombe) هنرپیشه و “پولین لئون” (Pauline Leon) کارگر شکلاتسازی بودند. این انجمنها پایگاههای قدرت تهیدستان جامعه در برابر قدرت حاکم به شمار میرفتند. نقش زنان در سالهای حاکمیت ژاکوبنها آنچنان مهم گردید که ژاکوبنها از جمله روبسپیر را به هراس انداخت و حتا اقدام به دستگیری کلر لاکوم کرده و انجمنهای زنان را منحل کردند.
وقتی که نمایندگان زنان به شورای عمومی کمون پاریس رفتند تا به انحلال کلوبهای زنان اعتراض کنند، “آناکساگوراس شومه” خطاب به آنان گفت: “از کی تا به حال مجاز شده است که زنان از وظایف شریف خانهداری و گهواره فرزندان خود دست بکشند تا در مجامع عمومی حاضر شوند، سخنرانی کنند و در مقابل مجلس سنا تجمع کنند؟… طبیعت به زن گفته است: یک زن باش، مراقبت دلسوزانه از کودک، جزئیات امور خانهداری، لذتبخش مادری، اینها وظایف تو هستند”. جالب است که بعد از گذشت بیش از دویست سال از آن روزها همین سخنان امروز از دهان امثال خامنهای و دیگر مقامات مرتجع حاکم در ایران بیرون میآید.
در پی کمبود شدید نان و جیرهبندی آن، زنان پاریس یکبار دیگر در ۲۰ مه ۱۷۹۵ با شعار “نان یا مرگ” به خیابان ریختند که حکومت فرانسه برای اولین بار از سال ۱۷۸۹ با استفاده از اسلحه تظاهرات زنان را سرکوب کرد، در پی این سرکوب با تصمیم “کنوانسیون” زنان دیگر حق شرکت در اجلاسهایشان را نداشته و تنها در صورتی که همراه مردی بودند که کارت تابعیت داشت میتوانستند آنهم بهعنوان تماشاچی در اجلاسهای کنوانسیون حضور داشته باشند. اگرچه حکومت توانست با این سرکوب خشن زنان را به عقب براند اما با شروع انقلابات دههی سی و چهل قرن نوزده، زنان بار دیگر به عرصه مبارزات اجتماعی بازگشتند، بازگشتی که در ادامه به حضور قهرمانانه زنان در کمون پاریس منجر شد. مبارزاتی که تصویر جدیدی از زن پاریسی ترسیم کرد، تصویر زنی کارگر، زنی مبارز، زنی خستگیناپذیر که میخواهد در تعیین سرنوشت خود نقش بازی کند. نقش زنان در کمون پاریس و قهرمانیها، جانفشانیها، شجاعت و اراده آنها در مبارزه، آنچنان پُررنگ و محکم بود که گزارشگر روزنامه تایمز در تاریخ ۱۹ مه ۱۸۷۱ نوشت: “اگر ملت فرانسه تنها از زنان فرانسوی تشکیل میشد، عجب ملت وحشتناکی از آب درمیآمد”.
پس از شکست ارتش ناپلئون سوم از ارتش پروس، پاریس از سپتامبر ۱۸۷۰ به محاصره ارتش پروس درآمد، محاصره پاریس شرایط اقتصادی ساکنان پاریس را وخیمتر ساخت و بیکاری شدت گرفت. برای بسیاری از مردان پاریسی تنها منبع درآمد ۵/ ۱ فرانکی بود که گارد ملی روزانه به آنها پرداخت میکرد. اعضای گارد ملی پاریس در این زمان به ۳۰۰ هزار تن افزایش یافته بود.
“تییر” رئیس دولت خودخوانده فرانسه که در ورسای و در چند کیلومتری پاریس مستقر بود اما بر پاریس حاکم نبود، گارد ملی را مانع گسترش نفوذ دولت خود میدید و از اینرو در روز ۱۸ مارس به نیروهای نظامی خود دستور تصرف توپخانه گارد ملی را داد. او اما نه تنها در تصرف توپخانه گارد ملی شکست خورد، بلکه شکست او به برقراری دولت کمون در پاریس انجامید، دولتی که بهگفتهی مارکس “زائیدهی نبرد طبقاتی تولیدکننده بر ضد طبقات بهرهمند از برخورداری و تملک، یعنی خلاصه شکل سیاسی سرانجام بهدست آمدهای بود که رهایی اقتصادی کار از قید سرمایه از راه آن ممکن بود تحققپذیرگردد”.
در آن روز زنان نقش مهمی در شکست توطئه “تییر” داشتند. زنان به میان سربازان رفتند که برای تصرف توپخانه گارد ملی آمده و تفنگهایشان را به روی اعضای گارد ملی نشانه رفته بودند. آنها خطاب به سربازان گفتند: “آیا شما میخواهید به روی ما، به روی برادران خود، به روی شوهران و فرزندان ما شلیک کنید؟” اینگونه بود که بسیاری از سربازان تفنگهای خود را پایین آوردند و فریاد “زنده باد سربازان” در میان زنان پاریسی طنینانداز شد و آنها سربازان را به پیوستن به صفوف گارد ملی تشویق کردند.
در سال ۱۸۷۱، زمانی که هنوز سرمایهداری آنچنان توسعه نیافته بود و کارگاههای کوچک زیادی وجود داشتند، حدود ۶۲۰۰۰ کارگر زن در پاریس مشغول به کار بودند. کارگرانی که در ازای ۱۲ تا ۱۴ ساعت کار روزانه دستمزدی برابر با نصف کارگران مرد دریافت میکردند. در واقع مجموعه شرایط عینی زنان (کارگر) پاریسی بود که آنها را به رادیکالترین و پیگیرترین مبارزان کمون تبدیل کرد.
در اینجا لازم است بر نقش سازمانهای زنان در سازماندهی زنان در مبارزه برای ادامه بقای کمون تاکید کرد. یکی از مهمترین این سازمانها “اتحادیه زنان برای دفاع از پاریس و امداد به مجروحین” بود. این اتحادیه تشکیلات زنان انترناسیونال اول در فرانسه بود که در آوریل ۱۸۷۱ توسط الیزابت دیمیتریف پایهگذاری شد. ۱۱ آوریل دیمتریف و ناتالی لومل فراخوانی برای تشکیل این اتحادیه منتشر کردند و همان شب در جلسهای که برگزار شد، اتحادیه را پایهگذاری کردند.
دیمیتریف که خود دختر یکی از “اشراف” روسیه بود و با یک ازدواج ساختگی از روسیه گریخته و به سوئیس رفته بود، در لندن با مارکس ملاقات کرد و با دختران وی نیز دوست شد. اغلب اعضای این اتحادیه کارگر بودند همچون خیاط، کفاش، رخشتو، کلاهدوز، مقواساز، قلابدوز، صحاف، بخیهزن، عطرساز، جواهرساز و بالاخره معلم. از جمله فعالیتهای این اتحادیه تشکیل کمیتههایی در مناطق مختلف پاریس برای جلب زنان به کار دواطلبانه در اموری چون امدادهای پزشکی، کار در سنگرها، آشپزخانهها تا سازماندهی و مدیریت جمعآوری کمک مالی بود.
به پیشنهاد دیمتریف مراکز تولیدی که با فرار مالکان آنها از پاریس تعطیل شده بودند، از اوایل آوریل به شکل تعاونی شروع به کار کردند. برخی از این مراکز نیز از ماه مه کار خود را آغاز کردند. زنان وظیفهی سرشماری زنان بیکار و کارگاههای خالی و انتخاب مسئول کارگاه را برعهده داشتند. دیمتریف در گزارش خود به کمیسیون کار و مبادله که توسط کمون پایهریزی شده بود، در این رابطه نوشت: “در جریان رهایی کار از قید استثمار سرمایه، تشکیل چنین سازمانهایی سرانجام به کارگران امکان خواهد داد که اداره امور را در دست بگیرند. این امر نه تنها مناسبات اجتماعی تولید، بلکه همچنین اشکال غیرانسانی کار را تغییر میدهد”. فعالیتهای “اتحادیه زنان” بود که باعث شد زنان حتا نقش بیشتری نسبت به مردان در راهاندازی و ادارهی کارگاهها در شکل تعاونی داشته باشند. با تلاشهای “اتحادیه زنان” کارگاههای رختشویی، تجارت سوزن، فراوری پَر، گلهای مصنوعی، مهمات، یونیفرم و کیسههای شنی در خدمت اهداف کمون و بهبود رفاه ساکنان پاریس به راه افتادند. مبارزات زنان کمون و از جمله اقدامات اتحادیه زنان نشان میدهند که زنان کمون چه درک عمیقی از ستم طبقاتی و تبعیض جنسیتی در آن زمان داشتند.
زنان همچنین در کلوبهای مختلف همراه با مردان حضور داشتند و گاه این حضور بیشتر از مردان بود. با اینکه زنان هنوز به حق رای دست نیافته بودند، اما در برخی از مناطق و محلات پاریس که هواداران “انترناسیونال اول” جریان غالب بودند، زنان در اداره و سرپرستی شهرداریها مشارکت داشتند. در واقع اگرچه زنان در انتخاب مقامات اصلی کمون، به دلیل عدم حق رای، شرکت نداشتند، اما حضور آنها در تشکلهای مردمی، تشکلهایی که در تمامی محلات پاریس شکل گرفته بود و رأی و اعمال نظر مستقیم آنها در این تشکلها، بر وزن سیاسی زنان و تاثیر آنها در اقدامات و تصمیمات کمون افزود. برای همین بود که برای نمونه بهرغم آنکه کمون بهطور خاص هرگز قانونی برای پذیرش زنان در برخی مشاغل که تا پیش از آن مشاغل مردانه محسوب میشدند تصویب نکرد، اما در عمل بهخواست زنان برای فعالیت در تمامی بخشها تن داد.
در عمر کوتاه مدت کمون، زنان در عرصههای گوناگونی همچون تهیه غذا، لباس، اسلحه، مداوای مجروحان، آموزش کودکان و بالاخره با تفنگ در سنگرهای مقاومت در برابر ارتش ورسای حضور داشتند. زنان در تولید اسلحه برای دفاع از کمون نقش محوری داشتند. حدود ۳ هزار زن در کارگاههای تولید فشنگ مشغول به کار بودند، ۱۵۰۰ زن کار دوختن کیسههای شن را برعهده داشتند و به ازای دوخت هر کیسه ۸ سانتیم دستمزد میگرفتند در حالی که پیش از کمون تنها ۲ سانتیم دستمزد میگرفتند.
یکی دیگر از عرصههای مهم فعالیت زنان، آموزش بود. در آن زمان از هر ۳ کودک پاریسی یک کودک از هرگونه آموزشی محروم بود. نیمی از آنهایی هم که از امکان تحصیل برخوردار بودند به مدارس کلیساها میرفتند. کمون اما همهی اینها را تغییر داد.
کمون گامهای مهمی در راستای آموزش رایگان و اجباری و بدور از نفوذ کلیسا (مذهب) برداشت. کمون به تحصیل دختران توجهی ویژه کرد و کمیسیون ویژهای که کلیه اعضای آن زن بودند برای نظارت بر حسن اجرای ایجاد مدارس دخترانه ایجاد شد. یک هنرستان فنی نیز برای دختران در منطقه ۶ پاریس تشکیل شد. همچنین برای کمک به زنان کارگر، نخستین تلاشها برای ایجاد مهد کودک در مجاورت کارخانهها صورت گرفت.
زنان کمون همچنین به زنان تنفروش نگاه دیگری داشتند و همین باعث شد تا تعدادی از آنها به صفوف مبارزان کمون پیوسته و در این راه جانفشانی کنند. “آماندا” یکی از این زنان تنفروش بود که در کلوب “سن سوران” پیشنهاد تشکیل گردانی متشکل از زنان تنفروش را داد. لوئیز میشل بهعنوان یکی از برجستهترین رهبران زن کمون در دفاع از زنان تنفروش گفت: “چه کسی بیش از آنهایی حق خواهد داشت که قربانیان غمانگیز دنیای کهنهاند… و جان خود را برای جهانی نوین ایثار میکنند”.
از دیگر اقدامات کمون در رابطه با حقوق زنان میتوان به حق طلاق و آزادی زندگی مشترک اشاره کرد. کمون همچنین کودکانی را که خارج از ازدواجهای رسمی کلیسایی بدنیا آمده بودند، مانند دیگر کودکان به شمار آورد و برای زنانی که همسرانشان در جنگ کشته شده بودند چه همسر رسمی بودند و چه غیر رسمی و فرزندان آنها مستمری تعیین کرد.
در آخرین روزهای عمر کمون، زنان کمون با شجاعت کمنظیر خود حماسهها آفریدند. زنان کارگر در حالی که لباس کار بر تن داشتند، تمام روز و شب را به ایجاد استحکام و ساختن سنگر مشغول شدند و بسیاری از آنها در همان جا جان خود را در راه کمون فدا کردند. آنها از جمله یک گردان ۱۲۰ نفره زنان، را در “بلوار کلیشی” برپا کردند که قهرمانانه در دفاع از کمون جنگید و اغلب آنها در این نبرد نابرابر قتلعام شدند. در منطقه دهم پاریس تعداد زیادی از زنان اسلحه بدست بلافاصله توسط ارتش ورسای تیرباران شدند. بهگفتهی لوئیز میشل در آن روزها دهها هزار زن مبارز در دفاع از کمون مشارکت داشتند. در آن روزها بسیاری از زنان بدون هیچ محاکمهای در کنار همسران و پدران و برادرانشان تیرباران شدند.
پس از شکست کمون ۱۰۵۱ زن به محاکمه کشیده شدند که از میان آنها ۷۵۶ تن کارگر و پیشهور بودند، ۲۴۶ زن شغلی نداشتند، ۴ معلم، ۳۳ صاحب هتل یا کافه، ۱۱ صاحب مغازه و تنها یک زن مالک در میان آنها بود.
رفتار زنان طبقه حاکم با زنان کمون از نمونههای برجستهی تفاوت زنان ثروتمند با زنان کارگر و ستمدیده و خواستهای آنها بود. در این رابطه در کتاب “مبارزه طبقاتی و رهایی زن” اثر تونی کلیف میخوانیم: “انتقام ورسائیان خصوصا خانمهای ورسائیان وحشتناک بود…. آنها چنانچه که گویی در گردش لذتبخش بسر میبرند، به جنازهها نزدیک میشدند با نوک چتر آفتابیشان آخرین پس ماندههای پوشش اجساد را کنار میزدند تا از دیدن مردگان دلیر لذت ببرند…. مورخی در سالگرد کمون نوشت: گزارشات حاکی است که زنان شیکپوش بهویژه علیه همجنسان خود خشونتبارترین رفتار را داشتند”.
عمر کمون پاریس اگرچه بسیار کوتاه بود (۷۲ روز از ۱۸ مارس تا ۲۸ مه ۱۸۷۱) و نتوانست آنچنان که باید روند تکاملی خود را طی کند، اما در همان مدت کوتاه نیز تاثیرات شگرفی از خود برجا گذاشت که در تاریخ انقلابات کارگری ماندگار شد. یکی از جنبههای محافظهکارانهی کمون عدم تصویب حق رای برای زنان بود، زنانی که نقش مهمی در پیروزی و برقراری کمون داشتند.
این پارادوکس بیش از هر چیز نتیجه تاثیرات نظری پرودون بر بخشی از رهبران کمون بود، تاثیراتی که ریشه در سنتها و تفکرات پرولتاریای پیش از صنعتی شدن و دوران پیشهوری داشت که هنوز در فرانسه آن زمان گسترده بود. براساس سرشماری سال ۱۸۷۲، تنها ۴۴ درصد کارگران، کارگران صنعتی بودند. تنها ۱۵ کارخانه بود که بیش از ۱۰۰ کارگر در آنها مشغول به کار بودند و تعداد کارگران در صدها کارخانه دیگر بین ۲۰ تا ۵۰ نفر بود. مارکس سالها پیش از کمون نوشته بود: “بار سنت همه نسلهای گذشته بسان کابوسی بر مغز زندگان سنگینی میکند و سبب میشود تا با ترس و لرز از ارواح گذشته مدد جویند”، تفکر خردهبورژوایی پرودون که ریشه در صنعت پیشهوری و در واقع ماقبل صنعتی شدن داشت همین تاثیر را بر برخی از رهبران کمون داشت، نظراتی که در مورد زن بسیار ارتجاعی بودند. از جمله نظرات پرودون در مورد زن این بود که “طبیعت، زن را صرفا به عنوان یک وسیله بازتولید برگزیده است. یعنی تنها فایده آن برای جامعه زائیدن و بزرگکردن بچههاست”. به هر حال عمر کوتاه کمون این اجازه را نداد تا کمون به تمامی میراث مردگان را از دوش خود بردارد.
اما بهرغم نظرات ارتجاعی پرودون و تاثیر آن بر بخشی از رهبران کمون، این امر نتوانست مانع حضور زنان و نقش برجستهی آنها در پیروزی و دستاوردهای بینظیر کمون شود. یکی از برجستهترین رهبران زن کمون لوئیر میشل بود.
مادر لوئیز خدمتکار قصر خانواده “دوماهیس” بود و لوئیز بهاصطلاح آن زمان “کودکی حرامزاده” بود، کودکی که خارج از روابط زناشویی بدنیا آمده بود، به همین دلیل او نام خانوادگی مادرش یعنی “میشل” را برگزید. لوئیز از همان ابتدا آرزو داشت تا معلم شود و با پشتکار خود به این هدف رسید. او تحت تاثیر جو سیاسی فرانسه و شغل معلمی و معضلات آموزشی آن زمان و نقش کلیسا، به مسائل سیاسی گرایش پیدا کرد و با برخی از روزنامههای اپوزیسیون آن زمان شروع به همکاری کرد. او همچنین با ویکتور هوگو وارد مکاتبه شد و اشعار خود را با نام مستعار منتشر میکرد. لوئیز همچنین به عضویت برخی از انجمنهای آن زمان درآمد. وقتی که در سال ۱۸۷۰ بحران سیاسی در فرانسه اوج گرفت، بر فعالیتهای سیاسی لوئیز نیز افزوده شد. با شروع محاصره پاریس در سپتامبر ۱۸۷۰، لوئیر ریاست کمیته مراقبت متشکل از زنان در محله مون مارتر را برعهده گرفت. در اینجاست که او با “تئوفیل فره” آشنا میشود و زندگی مشترکشان تا زمانی که پس از شکست کمون فره دستگیر و اعدام شد ادامه یافت. او از فعالیتهایاش در دوران کمون نوشت: “از ۳ آوریل تا زمانی که نیروهای ورسای وارد پاریس شدند من تنها دو بار به مدت چند ساعت از صف گروهان جدا شدم، آنهم برای اینکه به پاریس بیایم. وقتی گردان ۶۱ که من به آن تعلق داشتم به مقر بازمیگشت در کنار دیگران بودم یعنی با “بچههای گمشده” با “پیشقراولان”، با توپچیهای مون مارتر، در قلعهی ایسی، در تپههای برویر، در نویی”.
پس از شکست کمون، ورساییهای فاتح مادر او را دستگیر میکنند و لوئیز به دلیل نگرانی از اعدام مادرش خود را معرفی میکند تا مادرش را آزاد کنند. او در دسامبر ۱۸۷۱ در “دادگاه” از کمون دفاع جانانهای میکند، این زمانی بود که چندی از اعدام تئوفیل فره در ۲۸ نوامبر میگذشت. “دادگاه” او را به تبعید به “کالدونیای جدید” از مستعمرات فرانسه محکوم میکند. او در کالدونیای جدید نیز از مبارزه دست نکشید و از حقوق بومیان و نیز اعراب الجزایری که به کالدونیا تبعید شده بودند، دفاع میکند و در همانجا بار دیگر شغل آموزگاری را برای بومیان از سر میگیرد. او پس از سالها از تبعید بازمیگردد و تا آخر عمر به مبارزات خود ادامه میدهد و به همین دلیل بارها دستگیر و زندانی میشود، در یکی از این موارد او از مارس ۱۸۸۳ تا ژانویه ۱۸۸۶ زندانی میشود.
کنت هریسون که خود یک “ورسایی” بود، از لوئیز خواست تا خلاصهای از نظرات خود را درباره کمون و آینده در اختیار وی قرار دهد تا او در کتابی که درباره کمون میخواست تهیه کند، منتشر نماید. هریسون نظر و در واقع پاسخ لوئیز به درخواست او را در کتاب خود به نام “کمون، یادداشتهای جدید یک معاون فرماندهی” در سال ۱۸۹۱ منتشر کرد.
لوئیز در پاسخ به درخواست هریسون به نکات بسیار ظریف و جالبی اشاره دارد. در بخشی از پاسخ او میخوانیم: “کمون پاریس زادهی خشم علیه بزدلی، علیه خیانت و بیلیاقتی کسانی بود که آن روزها حکومت را در دست داشتند و امروز نیز همچنان حکومت میکنند. آزادی که از بیست سال پیش، همیشهی روزگار، دربند بوده منفجر شد و در ۱۸ مارس، درست در حالی که فکر میکردیم جان خود را برای آزادی فدا میکنیم، کنترل اوضاع در دست ما قرار گرفت.
آنان که حماسهی ۱۸۷۱ را زیستهاند میدانند که چقدر فراوان بودند مردم خشمگین که به صفوف انقلابیون پیوستند. زمانه زمانهی پیشرفت بود، طوفان آزادی میوزید و علاوه بر این، حکومت آنقدر منفور بود که کمون تنها با مبارزه ۱۸ مارس توانست مستقر شود.
اما کمون که از هر طرف با خطر محاصره شده بود و طولی نکشید که با خیانتهایی هم روبرو گردید، نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد، مگر آنکه از همان نخستین روزها به تصرف ورسای دست بزند. این ایده، اقلیت بود و تا امروز حق با اقلیتها بوده است”.
نظرات شما