انحطاط فیلم و سینما در دست مزدوران و همکاران ارگان‌های شکنجه، کشتار و سانسور

سلطه ایدئولوژیک بر اذهان طبقه یا طبقات تحت ستم، برای انقیاد فکری، همواره یکی از اهداف طبقه حاکم در جوامع طبقاتی در خدمت حفظ نظم مستقر بوده است. در نظام سرمایه‌داری نیز طبقه حاکم کوشیده است با توسل به اشکال و روش‌های مختلف، توده‌های کارگر و زحمتکش را تحت انقیاد و اسارت ایدئولوژیک خود درآورد. هنر و اشکال مختلف آن، ‌یکی از عرصه‌های مهم این تأثیرگذاری ایدئولوژیک بوده است. به ویژه، مؤثرترین ابزارها که در شرایط کنونی تأثیر توده‌ای گسترده‌ای دارد، فیلم‌ها و سریال‌هائی است که به شکل گسترده‌ای تولید می‌شوند و علاوه بر منافع مادی کلانی که عاید سرمایه‌داران می‌کنند، نقش مهمی در انقیاد معنوی توده‌ها ایفا می‌نمایند. اما در رژیم‌های فاشیستی و استبدادی سرمایه‌داری که آزادی‌های سیاسی از مردم سلب می‌شود، طبقه حاکم  به عریان‌ترین و خشن‌تری شکل، این هدف خود را عملی می‌کند و حتی فعالیت‌های هنری، به‌ویژه سینما و فیلم‌سازی را به جزئی از دستگاه اطلاعاتی و سرکوب خود تبدیل می‌نماید.

از همین رو است که وزیر دستگاه شکنجه ، کشتار و جاسوسی جمهوری اسلامی، موسوم به وزارت اطلاعات در گفتگوی تلویزیونی ‌۲۰ بهمن به نقش وزارتخانه متبوعش در خدمت به رژیم استبدادی حاکم بر ایران به این نکته اشاره کرد که یکی دیگر از خدماتش، ساخت فیلم و سریال برای تحقق اهداف این وزارتخانه بوده است.  او گفت: ” وزارت اطلاعات را وارد کار ساخت فیلم و سریال کردیم تا افزون بر آموزش عمومی و صیانت در برابر جاسوسی، اهداف اطلاعاتی را محقق کنیم. فیلم‌های روباه، ماجرای نیمروز، سیانور، امکان مینا، روز صفر، شبی که ماه کامل شد و سریال‌های پازل، تعبیر وارونه یک رؤیا، سارق روح و خانه امن؛ محصول این رویکرد بود.”

وی البته حرف جدیدی در این مورد نداشت. هر آدمی باکمی آگاهی از قبل نیز می‌دانست ، فیلم‌ها و سریال‌هائی که وی به آن‌ها اشاره کرد، ساخته‌وپرداخته دستگاه اطلاعاتی رژیم هستند برای اشاعه‌ دروغ‌، سرکوب مخالفین، وارونه جلوه دادن حقایق، تحمیق افراد ناآگاه و دفاع از استبداد. اما برخلاف ادعای وی نه ساخت فیلم و سریال، کار جدید وزارت اطلاعات است و محدود به موارد نامبرده می‌شود و نه مختص وزارت اطلاعات رژیم، بلکه دیگر ارگان‌ها و نهادهای اطلاعاتی و سرکوبگر از نمونه سپاه پاسداران و نیز ارگان‌ها و سازمان‌های سانسور، تبلیغاتی و مذهبی نیز در ساخت و پرداخت چنین فیلم‌ها و سریال‌هائی سهیم‌‌اند.

جمهوری اسلامی به‌عنوان یک دولت دینی در اساس با هنر در هر شکل آن دشمنی آشتی‌ناپذیر داشته و دارد. چراکه با آزادی انسان، استقلال هنرمند، خلاقیت و آفرینش هنری در خدمت ارضای نیازهای زیبائی‌شناسانه مردم، شادی ، لذت معنوی، و نقش هنر در ارتقای آگاهی انسان‌ها  در ستیز قرار دارد. تفاوتی هم نمی‌کند که این هنر در شکل موسیقی باشد یا رقص،  نقاشی، باشد یا مجسمه‌سازی، ادبیات باشد یا  تئاتر و سینما.

این رژیم که بنیادش بر سرکوب، اختناق، تفتیش عقاید و تحمیق معنوی مردم از طریق خرافات مذهبی، دروغ و فریب قرارگرفته است،  از همان آغاز موجودیتش در ایران ، برخی‌ اشکال خلاقیت هنری را به‌کلی ممنوع و جلو رشد برخی دیگر را  با اعمال سانسورشدید ، زندان، ترور و اعدام نویسندگان و هنرمندان گرفت و کوشید رشد و تکامل این اشکال هنری را سد کند.  با این وجود، همانند تمام رژیم‌های فاشیست و استبدادی تلاش نمود، سینما و تلویزیون را در خدمت اهداف و مقاصد ارتجاعی خود به کار گیرد و با ساختن فیلم و سریال به تحمیق توده‌های مردم بپردازد.

در نخستین سال‌های موجودیت این رژیم،  هنگامی‌که جنگ ارتجاعی دولت‌های ایران و عراق در جریان بود، کوشید با ساختن فیلم‌های مرتبط با جنگ، احساسات ناسیونالیستی، شوونیستی و مذهبی را برانگیزد و در خدمت اهداف ارتجاعی جنگ‌افروزانه و توسعه‌طلبانه خود به کار گیرد. این وظیفه را مرکز فرهنگی سپاه پاسداران بر عهده گرفت.  روایت فتح مرتضی آوینی، “پرواز در شب” و” افق” ـ رسول ملاقلی‌پور “عقاب‌ها” ـ ساموئل خاکیچیان، “مهاجر” ـ ابراهیم حاتمی‌کیا، “عروسی خوبان” ـ محسن مخملباف از این نمونه فیلم‌ها بودند. با پایان جنگ، به‌ویژه از هنگامی‌که دیگر باورهای مذهبی نیز برای فریب و تحمیق معنوی مردم کارساز نبود، رژیم تلاش نمود با در انحصار داشتن تلویزیون، سینما را نیزکاملاً به انحصار خود درآورد و آن را به وسیله‌ای برای پیشبرد اهداف و مقاصد ارتجاعی خود تبدیل کند. در این مقطع، تلاش دستگاه سانسور موسوم به وزارت ارشاد برای مقابله با فیلم‌سازان و بازیگران  مترقی و باتجربه موج جدیدی که در سال‌های پایانی رژیم گذشته شکل‌گرفته بودند و تفکرات آن‌ها با دیدگاه رسمی رژیم همخوانی نداشت، کفایت نمی‌کرد. چراکه آثار سینمائی این فیلم‌سازان، به‌رغم فشار و سانسور رژیم دیکتاتوری شاه، مبارزه با خرافات برجای‌مانده از دوره‌های گذشته، از جمله خرافات مذهبی، مبارزه با استبداد و حتی در پاره‌ای موارد دفاع انقلابیون چپ بود. تهدید و تطمیع  این هنرمندان برای واداشتن آن‌ها به همکاری با جمهوری اسلامی، نتیجه نداده بود. بنابراین، وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران و دیگر مؤسسات تبلیغاتی رژیم تلاش نمودند فیلم‌سازان و کارگردانان و بازیگرانی را از میان اعضای وابسته به این ارگان‌ها تربیت کنند و مبالغ بسیار کلانی نیز به تولید فیلم‌ها و سریال‌های آن‌ها  اختصاص داده شد.

گروه کثیری از فیلم‌سازان وابسته به دستگاه‌های اطلاعاتی، جاسوسی و تبلیغاتی رژیم از نمونه ابراهیم حاتمی‌کیا، ابوالقاسم طالبی، مرتضی اصفهانی، محسن تنابنده،  محمد پیرهادی،مسعود ده نمکی، مجید مجیدی، محمدحسین مهدویان،  بهروز شعیبی، مهدی جعفری،  مسعود احمدیان،  سید محمود رضوی، بهروز افخمی ، کمال تبریزی، منوچهر محمدی ، شهریار بحرانی، جواد نوروزبیگی، محمدرضا شرف‌الدین، روح‌الله شمقدری ، کریم آتشی ، حسن نجاریان، داود رسولیان ، مجتبی فرآورده،  فرهاد توحیدی، سعید ملکان، بهرام توکلی، نرگس آبیار، محمدحسین قاسمی، ابراهیم شیبانی، فریدون جیرانی، احمد معظمی، حسین تراب نژاد، خشایار الوند، امیرحسین قاسمی، حامد کلاهداری، مجتبی فراورده، سیروس مقدم، شکل گرفتند و کنترل فیلم‌های سینمائی و سریال‌ها را در دست گرفتند. بنابراین فقط تا اواخر دهه هفتاد می‌شد هنوز بقایائی از فیلم‌های نسل پیشین فیلم‌سازان مترقی را یافت.

تدریجاً در کنار وزارت اطلاعات و در جریان رقابت‌های جناحی،  سپاه پاسداران نیز به‌عنوان یک تولیدکننده و حتی بزرگ‌تر از وزارت اطلاعات با فیلم‌سازان تربیت‌شده خودش وارد صحنه شد. سازمان هنری رسانه‌ای اوج وابسته به سپاه تأسیس شد. در کنار سازمان اوج و سیمای مهر وابسته به وزارت اطلاعات، سازمان توسعه سینمایی سوره، وابسته به حوزه‌ هـنری سازمان تبلیغات اسلامی،  بنیاد سینمایی فارابی وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مؤسسه تصویر شهر وابسته به سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران، فعالیت خود را درزمینهٔ تولید فیلم و سریال‌های موردنظر رژیم استبدادی بسط دادند.

فیلم‌سازان مستقل، بیش‌ازپیش  زیر فشار وزارت ارشاد و بازاری که به انحصار ارگان‌های وابسته به رژیم در آمده بود، قرار گرفتند و نه‌تنها امکان فیلم‌سازی از آن‌ها سلب شد، حتی بسیاری از فیلم‌های ساخته‌شده آن‌ها با تمام سانسوری که بر آن‌ها اعمال شد، امکان پخش نیافتند و گاه سروکار برخی تولیدکننده‌های آن‌ها به زندان کشید.

اکنون دیگر این رشته‌ هنری کاملاً در دست ارگان‌های سرکوب و تحمیق رژیم  به اوج انحطاط خود رسیده است و کسانی که در تهیه این فیلم‌ها و سریال‌ها مشارکت دارند، به‌ویژه فیلم‌نامه نویسان، کارگردان‌ها و اغلب بازیگران،  نه هنرمند و هنرپیشه، بلکه مزدوران و حقوق‌بگیران وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، سازمان تبلیغات اسلامی، وزارت ارشاد و دیگر سازمان‌های تولید و پخشی هستند که در ازای انجام بخشی از وظایف دستگاه‌های شکنجه، کشتار، جاسوسی و تحمیق مردم، هریک  مبالغ کلان صدها میلیونی دریافت می‌کنند.

اگر وظیفه بخش بازجوئی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران، شکنجه و اعتراف گیری است. اگر وظیفه بخش خبرچینی و جاسوسی دستگاه‌های اطلاعاتی، شکار مخالفین رژیم است. اگر وظیفه بخش آدم کشی دستگاه اطلاعاتی، ترور مخالفین و بمب‌گذاری است. اگر وظیفه بخش دیگر آن همکاری با شبکه‌های مافیائی مواد مخدر و قاچاق است، وظیفه یک بخش از همین دستگاه‌های جاسوسی و اطلاعاتی، اشاعه دروغ‌، وارونه جلوه دادن واقعیت‌ها،  تبلیغ علیه مخالفان رژیم و تحمیق مردم برای دفاع از رژیم استبدادی است. این وظیفه‌ای است که فیلم‌سازان وابسته به ارگان‌های اطلاعاتی رژیم برعهده‌گرفته‌اند. اینان چیز دیگری جز مزدوران یکی از اجزاء دستگاه اطلاعاتی، جاسوسی، شکنجه و کشتار نیستند.

اما کسانی که در تهیه فیلم و سریال با ارگان‌های اطلاعاتی رژیم همکاری می‌کنند، باید بدانند که جمهوری اسلامی رفتنی است.این رژیم ضد انسانی به زودی با تمام دستگاه‌های سرکوب و تحمیق‌اش به زباله‌دانی تاریخ سپرده خواهد شد و تمام کسانی که همکار، همدست و حقوق‌بگیر ارگان‌های آدم کش رژیم بوده‌اند، باید پاسخگوی این همکاری خود با ارگان‌های آدم‌کشی رژیم باشند.

متن کامل نشریه کار شماره  ۹۰۸ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.