“قدرت شورائی راهی به سوی سوسیالیسم است که توده های زحمتکش مردم آن را کشف کردند و به همین دلیل راهی درست و شکست ناپذیر است.”- لنین
روز ۲۵ اکتبر( ۷ نوامبر) سال ۱۹۱۷ یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ بشریت رخ داد. قیام پرولتاریای روسیه تحت رهبری حزب بلشویک به پیروزی رسید. بورژوازی از اریکه قدرت به زیر کشیده شد و تمام قدرت در دست شوراها که یگانه شکل سازمانی کشف شده کسب قدرت پرولتری و گذار به سوسیالیسم است، قرار گرفت. در همان روز، دومین کنگره سراسری شوراهاى نمایندگان کارگران و سربازان تشکیل گردید و با اکثریت قاطع آراء پیام لنین را خطاب به کارگران، سربازان و دهقانان تصویب کرد:
“کنگره با اتکاء به اراده اکثریت عظیم کارگران، سربازان و دهقانان و با اتکا به قیام پیروزمندانه کارگران و پادگان پتروگراد، حاکمیت دولتى را به دست مىگیرد.
کنگره مقرر مىدارد: تمام قدرت حاکمه در محلها به شوراهاى نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان که موظف به استقرار نظم انقلابى واقعى هستند، منتقل گردد.”
قدرت شورائی به عنوان دستآورد بزرگ کارگران روسیه مستقر گردید. برای نخستین بار بود که پرولتاریای کشوری در وسعت روسیه، قدرت را برای سرنگونی نظم سرمایهداری و گذار به سوسیالیسم در دست گرفته بود و فراتر از آن، شورا به سرعت در تمام کشورهای سرمایه داری به الگوئی در دست طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسی، تبدیل گردید.
آنچه به ویژه در شرایط بحرانی کنونی ایران از درسهای انقلاب سوسیالیستی روسیه باید مجدداً بر آن تاکید نمود، همین نقش و اهمیت بی بدیلی است که شوراها در کسب قدرت سیاسی و گذار به سوسیالیسم ایفا میکنند.
اما چگونه شوراها در روسیه توانستند چنین نقش مهمی به دست آورند؟
تا پیش از انقلاب ۷-۱۹۰۵ روسیه، طبقه کارگر جهان، گذشته از کمون پاریس، تجربه و نمونهای برای ایجاد یک تشکل سیاسی تودهای غیر حزبی که وظیفه خود را کسب قدرت سیاسی قرار داده باشد، نداشت. چنین تصور میشد که حزب سیاسی طبقاتی کارگران باید به نمایندگی از طبقه کارگر، قدرت سیاسی را به دست آورد و حکومت کارگری را برپا دارد. تجربه و عملکرد اتحادیههای کارگری نیز که توده وسیع تری از کارگران را در بر میگرفتند، نشان داده بود که آنها وظیفهای برای کسب قدرت سیاسی ندارند و نهایت رادیکالیسم آنها ، پیروی از سیاست و خط مشی یک حزب پرولتری بود. در جریان انقلاب ۱۹۰۵ روسیه اتفاق جدیدی رخ داده بود.
وقتی دامنه اعتلای انقلاب در ماه اکتبر به مرحلهای رسید که متجاوز از دو میلیون کارگر در سراسر روسیه دراعتصاب عمومی سیاسی مشارکت کردند، از درون کمیتههای اعتصاب، پدیده جدیدی به نام شورا زائیده شد و شوراهای نمایندگان کارگران سر برآوردند. بنابراین، شوراهای نمایندگان کارگران در جریان اعتصابات تودهای سیاسی سال ۱۹۰۵ و انقلابی که شکل گرفته بود، به طور خودبخودی به عنوان یک تشکل سیاسی غیر حزبی تودههای وسیع کارگر پدیدار شدند. هیچ حزب و سازمانی آنها را ایجاد نکرد. شوراها آفریده خلاقیت و ابتکار طبقهای بودند که رسالت برانداختن نظم طبقاتی، پایان بخشیدن به هرگونه ستم و استثمار و ایجاد نظم کمونیستی متشکل از انسانهای آزاد و برابر را برعهده دارد.
این کارگران سن پترزبورگ بودند که ابتکار تشکیل شوراها را در دست گرفتند. گرچه پیش از این در ماه مه، شورای ایوانوا وُزنسینسکی در جریان اعتصاب کارگران نساجی شکل گرفته بود و وظیفه آن حتی از محدوده هماهنگی کمیتههای اعتصاب فراتر رفته بود، اما مطالباتش اقتصادی بود و نتوانست تاثیر سیاسی از خود برجای بگذارد. در حالی که شورای نمایندگان سنپترزبورگ، اساساً یک تشکل سیاسی تودهای طبقه کارگر بود که در دوران حیاتش همچون یک حکومت عمل میکرد، اتوریته مورد اعتماد تودههای وسیع کارگر بود که تصمیمات این شورا و کمیته اجرائی آن را اجرا میکردند. در اینجا کارگران مستقیما نمایندگان خود را انتخاب میکردند و خواستهای خود را بی توجه به قوانین و مقررات قدرت حاکم اعمال میکردند. در یک کلام ، شورای نمایندگان کارگران سن پترزبورگ، به ارگان اقتدار سیاسی کارگران تبدیل شده بود. در پی سن پترزبورگ این شوراها در مسکو و برخی شهرهای دیگر روسیه نیز ایجاد شدند .
شورای نمایندگان کارگران از آنجائی که پدیده جدیدی بود و در واقع وظایفی را برعهده گرفته بود که پیش از این وظیفه حزب طبقه کار محسوب میشد، در میان احزاب کارگری ابهاماتی در برخورد به آن ایجاد شده بود. حتی جناح بلشویک حزب سوسیال دمکرات نمی دانست که چگونه باید با این پدیده جدید برخورد کند. بنابر این در درون حزب بلشویک مواضع مختلفی در رد یا تایید شورای سن پترزبورگ وجود داشت. اما سرانجام لنین به این سردرگمی پایان داد. او شوراها را، هم ارگانهای قیام برای سرنگونی نظم حاکم اعلام کرد و بلشویکها در مسکو برای عملی کردن آن اقدام نمودند و هم نطفه حکومت انقلابی. جناح منشویک نیز، شورا را صرفاً تشکلی مناسب برای اعمال فشار بر رژیم تزاری به منظور پذیرش رفرمهای بورژوائی میپنداشت.
با سرکوب انقلاب، شوراها نیز برچیده شدند. اما شوراهای نمایندگان کارگران به عنوان یک نهاد سیاسی توده ای طبقه کارگر، تازه کشف شده بودند و نمی توانستند به عنوان دستآورد نوین طبقه کارگر از ذهن کارگران ناپدید شوند. از همین رو نه فقط در حافظه کارگران روسیه باقی ماندند، بلکه در جنبش بینالمللی کارگری به عنوان یک تشکل جدید کارگری مورد توجه قرار گرفتند.
تجربه شوراها در انقلاب ۱۹۰۵ این واقعیت را نشان داد که شوراها به عنوان ارگانهای اقتدار و اعمال حاکمیت سیاسی طبقه کارگر تنها در شرایط اعتلای پردامنه جنبش، وقتی که بحرانهای سیاسی عمیق جامعه را فرا میگیرد، از درون اعتصابات عمومی سیاسی و تحول و تکامل کمیتههای اعتصاب، میتوانند شکل بگیرند و نه در هر شرایطی. از همین روست که این شوراها با شکست انقلاب و فروکش جنبش از میان رفتند و به رغم مبارزات طبقه کارگر درسالهای بعد، نتوانستند تا انقلاب بعدی کارگران روسیه در فوریه ۱۹۱۷ مجدداً شکل بگیرند.
با آغاز جنگ جهانی اول، مبارزات کارگران روسیه که تا حدودی اعتلاء یافته بود، موقتاً در نتیجه موج ناسیونالیسم فروکش کرد. اما این مبارزات بار دیگر در سال ۱۹۱۶ با یک موج اعتصابات، اعتلای نوینی یافت. در سالروز یکشنبه خونین سال ۱۹۰۵ در ژانویه ۱۹۱۷، صدها هزار کارگر یک اعتصاب سیاسی برپا کردند. پی آمد این اعتصاب، موج جدیدی از اعتصابات و تظاهرات بود. تظاهرات زنان کارگر و زحمتکش در پتروگراد در اعتراض به گرانی و کمبود آذوقه در ۲۳ فوریه، محرک دیگری برای رشد و رادیکال شدن جنبش بود. در ۲۷ فوریه، تظاهرات به قیام مسلحانه انجامید. رهبران احزاب منشویک و اس ار برای در دست گرفتن ابتکار عمل در رهبری شوراهائی که در حال شکلگیری بود، به نام کمیته اجرائی موقت شورای نمایندگان کارگران، فراخوان اجلاس نماینذگان کارگران، سربازان و اهالی پتروگراد را صادر کردند. کارگران و سربازان، نمایندگان منتخب خود را به شورای نمایندگان فرستادند. این شورا به محض تشکیل عملاً قدرت را در پتروگراد در دست گرفت. با توجه به تجارب انقلاب پیشین، کمیسیونهای متعددی برای اداره امور ایجاد کرد. میلیشنای کارگری به جای پلیس و ژاندارمری که عملاً از هم پاشیده بودند، نظم و امنیت شهر را بر عهده گرفت. تلاش کمیته موقت دومای دولتی برای کنترل اوضاع از طریق استعفای تزار نتیجه جدی در پی نداشت. قدرت عملاً در دست شورای نمایندگان کارگران و سربازان پترو گراد قرار گرفته بود. در دیگر شهرهای روسیه نیز شوراها سریعاً تشکیل شدند. تا ماه مارس ۱٩۱۷، ۵۱٣ شوراى نمایندگان کارگران و سربازان در ٣٩٣ شهر تشکیل شده بود. در روستاها نیز دهقانان شوراهای خود را ایجاد نمودند.
شورای نمایندگان کارگران در اولین مرحله شکل گیریاش، به عنوان تنها قدرت مورد تایید کارگران و سربازان، عملاً قدرت سیاسی را به دست گرفته بود و همچون یک دولت پرولتری عمل میکرد. از همین رو لنین در توصیف آن میگفت “این قدرت حاکمه به کلی غیر از آن نوعیست که به طور کلى در جمهورىهاى پارلمانى بورژوا دمکراتیکى که تاکنون تیپ عادى به شمار مىرفت و در کشورهاى پیشرفته اروپا و آمریکا حکمفرماست – دیده مىشود ).. این قدرت از همان نوع کمون ۱۸۷۱ پاریس است.” اما از آنجائی که احزاب سوسیال-رفرمیست منشویک و اس ار، انقلاب روسیه را بورژوا- دمکراتیک میپنداشتند و هنوز خواهان استقرارنهادهای کهنه شده عصر سیادت بورژوازی بودند که دوران آنها سپری شده بود، نظیر پارلمان بورژوائی و مجلس موسسان ، با توجه به اکثریتی که در شورا داشتند به کمیته موقت دوما اجازه داده شد که یک حکومت موقت تشکیل دهد. این بدانمعنا بود که قدرت شورائی کارگران عملاً امکان داده است که قدرت بورژوائی در کنار قدرت کارگری به حیات خود ادامه دهد. از اینجاست که قدرت دو گانهای همراه با یک کشمکش طبقاتی شدید شکل گرفت و شورا عملاً سیاست احزاب سازشکار را پیش میبرد. حتی نخستین کنگره سراسرى شوراهاى نمایندگان کارگران و سربازان که در ماه ژوئن در پتروگراد تشکیل شد قطعنامه بلشویکی انتقال تمام قدرت به شوراها، کنترل کارگرى بر تولید و توزیع، صلح بدون الحاق و غرامت را نپذیرفت. با این وجود حزب بلشویک، به عنوان یگانه حزب طبقاتی کارگران روسیه که از منافع طبقاتی کارگران دفاع میکرد، وظیفه داشت که با اتخاذ تاکتیک های صحیح، برای نجات شوراها از دست احزاب سازشکار رفرمیست تلاش کند و موفق نیز شد.
پس از گذشت ۶ ماه اکثریت بزرگ کارگران از سیاستهای سازشکارانه منشویک و اس ار روی برتافتند، نمایندگانی را در شوراها برگزیدند که خواهان انتقال تمام قدرت به شوراها بودند. این قدرت دوگانه با قیام اکتبر پایان یافت و یک قدرت شورائی خالص کارگری استقرار یافت.
در جریان این نبرد طبقاتی بزرگ آشکار شد که نه تنها تضادی میان دو تشکل سیاسی طبقه کارگر، شوراها و حزب طبقاتی کارگران وجود ندارد، بلکه هر دو ضروری و مکمل یکدیگرند. شوراها ارگانهای اعمال حاکمیت مستقیم طبقه کارگرند . در شوراها توده وسیع کارگران با سطوح مختلف آگاهی حضور دارند، از این رو این خطر وجود دارد که بورژوازی بتواند در آنها نفوذ کند و به طرق مختلف شوراها را از مسیر خود منحرف سازد، اما حزب طبقاتی کارگران که بخش پیشرو و آگاه طبقه کارگر را در بر میگیرد، با استراتژی و تاکتیکهای صحیح خود ، نقش رهبری را ایفا میکند و مانع از آن میگردد، شوراها از مسیر اصلی خود منحرف شوند.
طبقه کارگر روسیه، در جریان انقلاب فوریه با آفرینش کمیتههای کارخانه و برقراری کنترل کارگری بر تولید و توزیع یکی دیگر از خلاقیت های بزرگ تاریخی خود را به منصه ظهور رساند. اگر طبقه کارگر در انقلاب ۱۹۰۷ – ۱۹۰۵ شوراهای اعمال حاکمیت سیاسی مستقیم طبقه کارگر را آفرید، در انقلاب فوریه به همراه ایجاد شوراها به عنوان ارگان اقتدار و فرمانروائی سیاسی پرولتاریا، کمیتههای کارخانه را به عنوان ارگانهای اقتصادی اعمال حاکمیت طبقهکارگر برای دگرگونی اقتصادی آفرید.
از اوایل مارس، کمیتههای کارخانه از درون کمیته های اعتصاب سر برآوردند و منطبق بر نیازهاى جدید جنبش کارگرى، وظایف نوینى را بر عهده گرفتند.
کارگران متشکل در کمیتههای کارخانه، مستقل از خواست بورژوازی و حتی شورای نمایندگان کارگران، ابتکار عمل را در کارخانهها در دست گرفتند، اسرار بازرگانی را ملغا ساختند و کنترل تولید و توزیع را در دست گرفتند. کمیتههای کارخانه با این اقدام خود نه فقط مانع خرابکاری و بسته شدن کارخانهها توسط سرمایهداران شدند، بلکه مهارت مدیریت را کسب کردند و با این تجربه براى به دست گرفتن قدرت و برقرارى مدیریت کارگرى آماده شدند.
با انقلاب اکتبر، کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و استقرار دیکتاتوری پرولتاریا، در مدتی کوتاه، دولت بورژوائی به کلی در هم شکسته شد. دولت نوع جدید شورائی مستقر گردید و کامل ترین و عالیترین دمکراسی که تاریخ به خود دیده است، مستقر گردید. کارگران و زحمتکشان مستقمیماً از طریق شوراهائی که ارگان های مقننه و اجرائی بودند، اعمال حاکمیت کردند. انتخاب کنندگان از قدرت عزل نمایندگان خود در سطوح مختلف شوراها، برخوردار بودند. حقوقها به سطح متوسط یک کارگر ماهر کاهش یافت. بوروکراسی برچیده شد. قضات انتخابی و قابل عزل شدند. قدرت کلیسا نیز در هم شکسته شد. جدائی کامل دستگاه دولت از مذهب و آموزش از نفوذ کلیسا به رادیکالترین شکل ممکن عملی گردید. با چند فرمان تقریبا تمام صنایع بزرگ و متوسط، بانک ها، موسسات بزرگ تجاری حمل و نقل ملی و به تملک جامعه درآمد. ابتکار عمل کمیته های کارخانه با فرمان کنترل کارگری برتمام موسسات صنعتی، تجاری، کشاورزی به عنوان مرحلهای انتقالی به مدیریت کارگری، بسط یافت. کمیتههای کارخانه نقش مهمی در ملی کردن کارخانهها به عنوان گام نخست انقلاب اقتصادی برعهده گرفتند و گامهای اولیه برای مدیریت کارگری و دگرگونی سوسیالیستی برداشته شد. انقلاب کارگری از یک پیروزی به پیروزی دیگری دست مییافت.
اما این که چرا حکومت شورائی در پی این پیروزیهای پی در پی، در مرحلهای ناگزیر شد، تعرض مستقیم به سرمایه را موقتاً متوقف سازد و با جنگی داخلی و حمله نظامی قدرتهای امپریالیست در چه شرایطی قرار گرفت که ناگزیر شد از برخی اقدامات اولیه خود عقب نشینی کند و این اقدامات چه تاثیری بر انحرافات بعدی برجای گذاشت، جای بحث آن در این نوشته نیست.
آنچه که در این نوشته مدنظر بود، این است که طبقه کارگر ایران برای برپائی انقلاب کارگری، باید تجارب گرانبهای کارگران روسی را در استقرار یک قدرت شورائی، اشکال مبارزه و نهادهائی که آفرید، به کار بندد. لازمه استقرار حکومت شورائی در بطن اوضاع بحرانی کنونی ایران این است که طبقه کار ایران بتواند اعتصابات عمومی و سرتاسری سیاسی برپا دارد. این اعتصابات در همان حال که شرایط را برای قیام مسلحانه و سرنگونی بورژوازی فراهم میسازند و امکان هژمونی و رهبری طبقه کارگر را تامین میکنند، از درون کمیته های همین اعتصابات است که شوراها به عنوان ارگان های اعمال حاکمیت سیاسی شکل میگیرند و امکان کسب قدرت سیاسی را فراهم میسازند. در عین حال، همین شوراها و حکومت شورائی است که امکان گذار به سوسیالیسم را فراهم میکنند.
نظرات شما