در روزهای گذشته، یک ویدئو از سپیده قُلیان و یک نامه مشترک از زینب جلالیان و سهیلا حجاب در سایت ها و شبکه های مجازی در گستره ای وسیع منتشر شد. ویدئو و نامه ای که سرشار از شور و شوق و مقامت و پایداری مبارزاتی زنان ایران است. سپیده قُلیان در آغاز این ویدئو چنین سخن می گوید: “به من میگن تو هم بیا نامه عفو بنویس، شاید مشمول بشی. آخه این چه حرفیه! من چرا باید نامه عفو بنویسم. مگه من کاری کرده ام، که نامه عفو بنویسم. من جرمی مرتکب نشده ام؛ شما باید مجازات بشید، چرا اصلا ما را بازداشت کردید”.
سپیده قلیان، خبرنگار و فعال اجتماعی است که به دلیل همراهی و حضور در اعتراضات خیابانی کارگران نیشکر هفت تپه در پائیز ۹۷ بازداشت و زندانی شد. او در دادگاه اول، به ۱۹ سال و ۶ ماه حبس محکوم شد، که ۷ سال آن قطعی و قابل اجرا بود. حکمی که بعدا به ۵ سال تقلیل یافت. خود او در این ویدئو می گوید: وقتی حکم از ۷ سال اجرایی به ۵ سال اجرایی تغییر کرد و دادگاه تجدید نظر حتا برگزار نشد، من متوجه شدم که این فقط یک بازی رسانه ای بوده است. یعنی همان جمله خودمانیِ خودمان، که قوه قضائیه شوآف می کند”.
سپیده قلیان، پس از یک سال بازداشت، در آبان سال ۹۸ با گذاشتن وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. وثیقه ای که او بر اساس سخنانی که در این ویدئو گفته است، از اول هم نمی خواسته وثیقه را قبول کند و به خاطر خانواده تن به آزادی موقت با وثیقه داده است. او یک سال بعد از آزادی موقت، در ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ برای پس گرفتن وثیقه به قسمت اداری اجرای احکام زندان می رود، که در آنجا به او گفته شد، نامه عفو بنویس، شاید مشمول عفو شدی.
سپیده قُلیان، در واکنش به این خواست نامشروع سیستم قضایی جمهوری اسلامی با اعتراض می گوید: “به خاطر جرمی که مرتکب نشده ام، چرا باید درخواست عفو بنویسم”. این سخنان بر مسئولان اجرای احکام زندان گران می آید. ساعتی بازداشت و سپس از او خواسته می شود، هفته بعد برای پس گرفتن وثیقه و بازگشت به زندان برای اجرای حکم ۵ ساله خود مراجعه کند.
او، قبل از اینکه روز یکشنبه اول تیر ماه ۹۹ خود را به زندان معرفی کند، اقدام به ضبط این ویدئو کرده است. ویدئویی که پس از بازگشت او به زندان انتشار یافت. او در این ویدئومی گوید: “من نشستم فکر کردم و دیدم، آخرین دارائی من همین مقاومت است. همین مقاومت نیم بندی که باید به آن چنگ بزنم و بگم من هستم. من اینجام و هیچ گناهی نکرده ام. من هیچ جرمی مرتکب نشده ام. حداقل اینه که دیگه با اسم من بازی رسانه ای انجام ندهند”.
او در فراز دیگری از این ویدئو، به معرکه گیری دستگاه قضایی جمهوری اسلامی پرداخته و به سردمداران مدعی مبارزه با فساد و دزدی این چنین نهیب می زند: “امید اسد بیگی با کت و شلوار در دادگاه میره و میاد بیرون، ما در همون دادگاه، با دستبند و پابند می رفتیم دادگاه، همون دادگاه را، با لباس های زندان می رفتیم دادگاه، همون دادگاه را، اسماعیل بخشی را با لباس راه راه بردن دادگاه و آوردن بیرون … پدرم را جلوی همون دادگاه کتک زدند…همون دادگاهی که من داد زدم، آقای مُقیسه من اتهامم چیه؟، به من بگو تا من بدونم. همون دادگاهی که منو کشون کشون آوردن تو زندان قرچک، همون دادگاهی که امید اسد بیگی داره راست راست می چرخه، داره میره بالا و میاد پائین. پس من چرا باید وثیقه بگذارم. گردن گرفتم این جرم را؟ خوب نمی گیرم. و بر می گردم زندان. همین مقاومت برامون مونده. همین مونده که اعلام می کنم”.
آنچه سپیده قلیان به صورت چند باره در این ویدئو فریاد می زند، این است که جرمی مرتکب نشده و برای جرمی که مرتکب نشده است حاضر به گذاشتن وثیقه نیست. او با اتخاذ این تصمیم، در مقابل باج خواهی آشکار دستگاه قضایی جمهوری اسلامی قد علم کرده است. بازداشت بدون دلیل کنشگران اجتماعی و گرفتن وثیقه های سنگین برای آزادی موقت آنان، یکی از شیوه های باج خواهی جمهوری اسلامی برای به سکوت کشاندن فعالان اجتماعی، زنان، معلمان، فعالان کارگری و دیگر جنبش های اعتراضی موجود در جامعه است. سپردن وثیقه های سنگین، در حکم طنابی است که به گردن زندانی انداخته می شود و پس از آزادی موقت آنان را از هرگونه تحرک جدی در جامعه باز می دارد. تجربه عینی روند مبارزاتی درون جامعه نشان داده است، عموم فعالان سیاسی، کارگری و دیگر کنشگران اجتماعی، وقتی با گذاشتن وثیقه به طور موقت آزاد می شوند، دست و پایشان در زنجیر وثیقه های سنگین گیر است و دیگر نمی توانند آن تحرکات اعتراضی لازم را در درون جامعه داشته باشند. سپیده قلیان با پس گرفتن وثیقه و پذیرش آگاهانه بازگشت به زندان، هزینه اتهامات خود و باج خواهی دستگاه قضایی را به میدان جمهوری اسلامی انداخت و بدین وسیله شیوه مبارزاتی نوینی را پیش پای جنبش اعتراضی زنان، معلمان، فعالان سیاسی، اجتماعی و دیگر کنشگران درون جامعه گذاشت. تاکتیکی که در این بازه زمانی، درست و بر گرفته از شرایط عینی و روند مبارزاتی رو به اعتلای درون جامعه است.
زیباترین و پر شورترین سخنان سپیده قُلیان در فراز پایانی این ویدئو تبلور یافته است. آنگاه که عاشقانه از زندگی و جلوه های زیبای آن سخن می گوید، آنجا که با سری سودایی به رهایی خود و توده های مردم ایران می اندیشد و با چنین نگاهی به زیبایی های زندگی و تسلیم نشدن در مقابل خواست های نامشروع دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، بانگ بر می کشد: “من هم دوست دارم برقصم، دوست دارم عاشق شم، دوست دارم ببوسم، دوست دارم زندگی کنم، دوست دارم دست معشوقه ام را بگیرم و راه برم آزادانه. من، همه این ها را می خوام برای زندگی کردن، اما زندان، اون زندان را ترجیح می دهم، این زندانی که این ها برایم درست کرده اند…من ترجیح می دهم آن بوسیدن ها و رقصیدن ها بماند برای بعد از آزادی واقعی من”.
تلفیق توامان شور و شوق و شیدایی خصوصی زندگی با شور و شعور اجتماعی و جسارت و از خود گذشتگی مبارزاتی برای رهایی خود و توده های مردم ایران از ظلم و استبداد و ستمی که بدان گرفتارند، به طرز شگفت انگیزی در سخنان سپیده قُلیان به غلیان در آمده اند. سخنانی پر شور همراه با تصویر روشنی از ماندگاری عشق و شیدایی و مبارزه، تصویری شاد و خندان که در قسمت پایانی این ویدئو با رقص شادمانه و چرخش پروانه وار سپیده قُلیان به دور خودش، سپیده های ماندگارتری را به ما و جامعه نوید می دهد.
تصویر توامان عشق و علاقه مندی به زیبایی های زندگی و عشق به رهایی توده های مردم، اگرچه سخن تازه ای نیست و از بدو پیدایش جوامع طبقاتی تا به امروز، ستارگان بیشماری در آسمان پر تلاطم مبارزه طبقاتی درخشیده اند و همچنان می درخشند، اما سادگی، شیوایی و بی پروایی دوست داشتنی کلام سپیده قُلیان و نوع نگاه او به زندگی و شور و شوق شیوه مبارزه ای که در فراسوی افق کنشگران سیاسی و اجتماعی گذاشته است، برای ما و نسل جوان جامعه ما، می تواند تصویر روشنی از در آمیختگی عشق و شور و مبارزه باشد. تصویر ماندگاری از عشق و شور و شیدایی که پیش از این، در خرداد ماه ۱۳۶۰ در چهره همیشه ماندگار سعید سلطانپور گل داد، در بهمن ۵۲ در کلام خسرو گلسرخی شکفت، آنگاه که برای فرزندش عاشقانه سرود: دامونم، دلبندم، با عموهای تو ما یک فدایی بودیم. در زندگی و جان باختن هزاران کمونیست و آزادیخواه طی سال ها و قرن های متمادی تجلی یافته است.آنگاه که قرن ها پیش، شاندور پتوفی شاعر انقلابی مجار، شور و شیدایی عشق خصوصی اش را به عشق مبارزاتی اش پیوند داد. آنجا که در سروده هایش بانک بر کشید: عشق و آزادی، این دو را می خواهم. جانم را فدا می کنم در راه عشقم و عشقم را در راه آزادی. آنگاه که لحظه های مستی و شور و شوق عاشقانه های زندگی اش را در پیوند با صحنه های بیاد ماندنی روزهای مبارزاتی اش در شعر “زنم و شمشیرم” پیوند داد و شمشیر آویزان بر گوشه اتاق خود را از حسادت ورزیدن به لحظه های شوق و اشتیاق به همسرش باز داشت و بر او نهیب زد: شاید حسادت رنجت می دهد. دوست من چنین مباش! برای تو شایسته نیست. اگر وطنم بازوی مرا لازم دارد، زنم با دست خود، ترا به کمرم خواهد بست. تو را به کمرم می بندد و به هنگام وداع خواهد گفت: بروید با هم و بهم وفادار بمانید.(۱).
همزمان با پخش ویدئوی شور انگیز سپیده قُلیان، بانگ اعتراض زینب جلالیان و سهیلا حجاب نیز از پشت دیوارهای مخوف زندان قرچک ورامین به درون جامعه پژواک یافت. نامه مشترک زینب جلالیان و سهیلا حجاب با عنوان “ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما، عدم ماست”، جلوه های دیگری از زیبایی شور و عشق و مقاومت زنان زندانی ایران را به نمایش گذاشت. مقاومتی پر شور و بیاد ماندنی که این چنین در نامه مشترک آنان تجلی یافته است: “اینجانبان زینب جلالیان و سهیلا حجاب، جمهوری اسلامی را به رسمیت نمی شناسیم و هرگز، از آن ها تقاضای مرخصی، آزادی و عفو نکرده ایم و نخواهیم کرد. چرا که فردی طلب بخشش و عفو می کند، که مرتکب اشتباهی شده باشد. ما، پژواک خواسته ها، آرزوها، حقوق مدنی و شهروندیِ از دست رفته مردمان کشورمان هستیم… ما زندانیان، سال هاست که در زندان های جمهوری وحشت، جمهوری ترور، جمهوری فقر، از حقوق انسانی برخوردار نبوده و در بیدادگاه های جمهوری اسلامی بدون داشتن وکیل محاکمه ناعادلانه شدیم. انواع شکنجه های جسمی و روحی را متحمل شدیم. از ابتدایی ترین حقوق انسانی خود برخوردار نبودیم. حکومت ستمگر، بارها و بارها تحت عناوین مختلف، با توسل به دروغ و فریب و ریا، تحت عنوان جلسه بازپرسی، جلسه دادگاهی، ما را از زندان خارج و ماه های متوالی در خانه های امن، مورد بازجویی های خشن (همراه با شکنجه، توهین و اهانت) قرار داد.
زینب جلالیان و سهیلا حجاب، در شرایطی که خطر مرگ و ابتلا به ویروس کرونا آنان و دیگر زندانیان را تهدید می کند، در اعتراض به شرایط نامناسب بهداشتی زندان قرچک ورامین، به خاطر ابتدایی ترین حقوق انسانی خود (یعنی بهداشت و مراقبت های جسمانی) چند روزی است که دست به اعتصاب غذا زده اند و خواستار “انتقال از سیاه چال قرچک به سیاه چال اوین” شده اند.
نامه مشترک زینب جلالیان و سهیلا حجاب همانند ویدئوی سپیده قُلیان در فراز پایانی، با تصویری از رقص و شور و مقاومت و پایداری زنان ایران در شعر “سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی، ما را ز سر بریده می ترسانی- گر ما ز سر بریده می ترسیدیم، در محفل عاشقان نمی رقصیدیم” اوج می گیرد و با بیان اینکه از “پشت این میله ها، امید برای یک زندگی آزاد در وجود ما زبانه می کشد”، شوق زندگی، ماندگاری مبارزه و امید به آینده ای شکوفا را در شریان مبارزاتی توده های مردم ایران جاری می کنند. امید به ماندگاری و پایداری مبارزه و اینکه “ما نباید بمیریم، رویا ها بی مادر می شوند”، در گستره ای به وسعت ایران گل داده اند. آنچنان گل دادنی که سپیده قُلیان در پایان ویدئوی خود بی کلام و تنها با رقصیدن و پروانه وار به دور خود چرخیدن، شادی و شکوفایی لحظه های مبارزاتی جاری در متن جامعه را این چنین بازتاب داده است: یک دست جام باده و یک دست زلف یار، رقصی چنین میانه میدانم آرزوست.
(۱)- شاندور پتوفی، بزرگترین شاعر انقلابی مجار است که در ردیف معروفترین شاعران انقلابی جهان قرار دارد. او در سال ۱۸۲۳ در یک خانواده روستایی و دهقانی به دنیا آمد. در ربع دوم قرن نوزدهم، یعنی دوران کوتاه زندگی شاندور پتوفی، مجارستان اسیر و مستعمره امپراتوری اتریش بود. از وقتی که شاندور پتوفی فعالیت مطبوعاتی خود را آغاز کرد، بتدریج همچون ستاره درخشانی شد که تمام عناصر انقلابی را همانند هاله ای به دور خود جمع می کرد. پتوفی و همرزمانش، با درخواست های اصلاح طلبانه و رفورمیستی مخالفت داشتند و یک برنامه انقلابی پیشنهاد می کردند که در آن قوانین بردگی دهقانی الغاء گردد، آزادی های دمکراتیک برای مردم برقرار شود و استقلال ملی برای وطن تامین گردد. پتوفی را از این زمان تا مرگ زود رسش همواره باید در قلب حوادث و پیشاپیش صفوف انقلابی مردم جستجو کرد. شاندور پتوفی سر انجام در تابستان ۱۸۴۹ به هنگام آخرین پیکارهای دلیرانه اش که با ارتش امپراتوری اتریش می جنگید، کشته شد. پتوفی به هنگام مرگ ۲۶ سال و ۷ ماه داشت. بعد از مرگ او، مجموعه ای از خاطرات و شعرهای انقلابی از جمله شعر “زنم و شمشیرم” همراه با همسری جوان و فرزندی یکساله برجای ماند. در سروده “زنم و شمشیرم”، نگاه شاندور پتوفی به شور و شوق زیبایی های زندگی و عاشقانه های خصوصی اش در تلفیق با شور و شوق مبارزاتی او به طرز شگفت انگیزی بیان شده است: “شادی ما عظیم است، کبوتری بر بام خانه است، ستاره ای در آسمان نشسته است، و در آغوش من زن عزیزم. او را به شیرینی می جنبانم در گاهواره بازوانم، بدان سان که شبنمی می جنبد، بر برگ های لرزان درخت. شادی ما عظیم است، و لذت ما بی پایان. خوشبختی ما درخشان است، چون مرواریدی غلتان. اما شمشیرمن، هیچ راضی نیست و نگاه خشمناکش را، از روی دیوار به ما دوخته است. ای شمشیر پیر چرا چنین می نگری، چنین خشمناک؟. نادان فرتوت، شاید حسادت رنجت می دهد! دوست من چنین مباش! برای تو شایسته نیست. چرا باید تو حسادت کنی، تو که زن مرا خوب می شناسی، باید روحش را هم شناخته باشی. اگر وطنم بازوی مرا لازم دارد، زنم با دست خود، ترا به کمرم خواهد بست. تو را به کمرم می بندد و به هنگام وداع خواهد گفت: بروید با هم و بهم وفادار بمانید. (ازکتاب زندگی و اشعار شاندور پتوفی شاعر انقلابی مجار. گردآوری و ترجمه، محمود تفضلی و آنجلا بارانی).
(۲)- زینب جلالیان و سهیلا حجاب، دو زندانی سیاسی کرد هستند که هم اینک در زندان قرچک ورامین دوران حبس خود را می گذرانند. زینب جلالیان، در سال ۱۳۸۸ بازداشت و در همان سال به اتهام خروج غیر قانونی از کشور به یک سال حبس تعزیری و به اتهام محاربه از طریق عضویت در گروه های مخالف نظام جمهوری اسلامی به اعدام محکوم شد. حکم اعدام او در دادگاه تجدید نظر و دیوان عالی کشور تایید، اما با یک درجه تخفیف، به حبس ابد تقلیل یافت. زینب جلالیان، از جمله زندانیانی است که طی ۱۲ سال حبس به مرخصی نیامده و حتا در دوره شیوع کرونا و به رغم اینکه به ویروس کرونا مبتلا شده است، از مرخصی و آزادی موقت محروم بوده است.
سهیلا حجاب، در خرداد ماه ۹۸ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بند زنان اوین منتقل شد. چندی بعد به یکی از خانه های امن اطلاعات سپاه منتقل و پس از مدتی مجددا به بند زنان اوین بازگردانده شد. سهیلا حجاب، در تاریخ ۲۸ اسفند ۹۸ توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مُقیسه به اتهام “تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی، تشویش اذهان عمومی به قصد آشوب و تشکیل گروه غیر قانونی” مجموعا به ۱۸ سال حبس تعزیری محکوم شد، که ۵ سال آن قابل اجرا است. سهیلا حجاب، در ۲۴ اسفند ۹۸ به دلیل شیوع کرونا با تودیع قرار وثیقه ۳ میلیارد تومانی، به صورت موقت تا پایان مراحل دادرسی از زندان اوین آزاد شد. او در ۴ خرداد ۹۹ بازداشت و به زندان قرچک ورامین منتقل گردید.
نظرات شما