به رغم شکست انقلاب سال ۵۷، قیام مسلحانه ۲۲ بهمن و سرنگونی رژیم سلطنتی همواره به عنوان یکی از برجستهترین حماسهآفرینیهای تاریخی توده های ستمدیده و زحمتکش مردم ایران علیه ستمگران، در تاریخ مبارزاتی کارگران و زحمتکشان، جاودان خواهد ماند. قیام مسلحانه ۲۲ بهمن ماه نشان داد که تودههای ستمدیده مردم از چنان قدرت و توانائی برخوردارند که چنانچه اراده کنند، قادرند طی یک روز تمام قدرت مسلح طبقه حاکم را در هم بکوبند و یک نظم ارتجاعی را به گورستان تاریخ بسپارند. البنه این قیام مسلحانه یک شبه پدید نیامد، بلکه نتیجه منطقی و تکامل یافته اشکال مبارزاتی کارگران و زحمتکشان در روند انقلابی بود که نیازهای اقتصادی- اجتماعی و سیاسی جامعه ایران آن را فراخوانده بود. انقلابها که مارکس از آنها به عنوان لکوموتیو تاریخ نام میبرد، جبر تاریخاند. به رغم مقاومتی که طبقات ارتجاعی در طول تاریخ در برابر نیاز اجتماعی و تاریخی بشریت به تحول و مقابله با انقلاب ها از خود نشان دادهاند، اما همواره این انقلابها مجددا رخ داده، پیروز از کار درآمده و تاریخ بشریت را به پیش سوق دادهاند.
پس از به قدرت رسیدن ارتجاع طبقاتی و مذهبی در ایران و شکست انقلاب سال ۵۷ که در این نوشته به برخی ازعلل آن نیز اشارهای کوتاه خواهد شد، تمام مرتجعین داخلی و خارجی، سالها تلاش نمودند که عصر انقلابها را در ایران پایان یافته اعلام کنند و سلطه خود را ابدی جلوه دهند. اما آنها حقیرتر از آن بودند که بتوانند مانع عملکرد قوانین جبری حاکم بر تکامل تاریخ و تحول اجتماعی گردند که آفریننده انقلاب ها هستند. از همین روست که اکنون بار دیگردر برابر همگان، در جامعه ایران تحولاتی در جریان است که بشارت دهنده فرارسیدن یک انقلاب نویناند. در چنین شرایطی ضروری است که مهم ترین درسها و تجارب انقلاب گذشته به کار گرفته شوند، تا بار دیگر مرتجعین نتوانند ثمره مبارزه، تلاش و قهرمانی تودههای کارگر و زحمتکش را نابود کنند و انقلاب به فرجام پیروزمندش برسد.
مسئله مهمی که انقلاب گذشته آموخت و امروز به ویژه باید بر آن تاکید نمود، نقشی است که اشکال مبارزه و سازماندهی طبقه کارگر در روند تحول و پیشرفت انقلاب ایفا میکنند. اگر جریان مبارزات نیمه دوم دهه ۵۰ را دنبال کنیم، می دانیم که از سال ۵۶ مبارزات منفردی به شکل تظاهرات تودهای در برخی شهرها از جمله قم، تبریز و یزد رخ داد. این مبارزات در ۱۷ شهریور ماه با کشتار مردم توسط رژیم شاه، وارد مرحله جدیدی شد و اعتلای نوینی در مبارزات پدید آمد. در ۱۸ شهریور حدود ۲۰۰ تن از کارگران پالایشگاه نفت تهران به اعتصاب متوسل شدند و به همراه خانوادههای خود برای تحقق مطالبات رفاهی شان در مقابل پالایشگاه تجمع شبانه روزی برپا کردند. این اعتصاب که تدارک آن از دو ماه قبل دیده شده بود، در شرایط جدید، مقدمهای شد بر اعتصابات بعدی که تمام کارگران نفت در آن مشارکت داشتند. پس از این اعتصاب، در تاریخ ۲۰ شهریورماه تعدادی از پرسنل پالایشگاههای تبریز، اصفهان و آبادان نیز برای تحقق مطالبات رفاهی خود به اعتصاب متوسل شدند. هنوز تعداد کارگرانی که به اعتصاب روی آورده بودند محدود بود و تولید متوقف نشده بود. پس از شهریورماه، اشکال مختلف مبارزات تودهای اعتلای بیشتری یافتند و فراگیرتر شدند. با این وجود، این مبارزات از محدوده راهپیمائیها و تجمعهائی که بیشتر گروههای ملی ومذهبی سازمانده آن بودند، اعتصابات و تظاهرات دانشجوئی و دانشآموزی، اعتصابات منفرد کارگری ،عمدتا حول مطالبات رفاهی، فراتر نرفته بود و دامنه حضور کارگران و اشکال مبارزاتی آنها در این اعتراضات محدود بود.
از نیمه دوم مهرماه، اعتصابات کارگران نفت هماهنگتر و گسترده تر شد و نخستین اعتصاب سیاسی سراسری که در آن علاوه بر کارگران نفت، تعدادی از کارگران کارخانههای دیگر، کارمندان بانکها، مراکز بهداشتی و دولتی در آن مشارکت داشتند، با خواست برچیدن حکومت نظامی، آزادی زندانیان سیاسی و تعطیل ساواک برپا گردید. این موج اعتصابات در نیمه اول آبان ماه به اوج خود رسید. کارگران صنعت نفت با ایجاد کمیتههای اعتصاب و برپائی اعثصاب در مهمترین پالایشگاه ها و میدانهای نفتی، تولید نفت را عملا متوقف ساختند و اولین ضربه کاری را بر رژیم شاه وارد آوردند. این اعتصاب محرکی شد برای رشد جنبش، شکلگیری اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی، تلفیق این دو شکل اعتصاب در سراسر ایران. رژیم شاه برای مقابله با موج گسترده اعتصابات، به ویژه اعتصاب سیاسی کارگران نفت، یک کابینه نظامی به ریاست ازهاری بر سر کار آورد. کابینه نظامی سرکوب شدیدی را در دستور کار قرار داد. تعداد زیادی دستگیر و گروهی از رهبران اعتصابات کارگری مخفی شدند. اعتصابات به مدت یک ماه متوقف شد. کارگران نفت با سرنیزه مجبور به کار شدند و تولید نفت به روال پیشین بازگشت. اما در شرایطی که انقلاب آغاز شده بود، رژیم نمی توانست صرفا با سرنیزه برای مدتی طولانی کارگران را به کار وادارد و مانع از برپائی اعتصابات جدید شود. کارگران نفت در این فاصله سازماندهی خود را تقویت کردند. کمیتههای اعتصاب دامنه هماهنگی و ارتباطات خود را وسعت دادند و بار دیگر منسجمتر و مصممتر به اعتصاب رویآوردند. در ۲۳ آذر ماه کارگران نفت در تمام پالایشگاهها و میدان های نفتی با مطالباتی عمدتا سیاسی به اعتصاب سیاسی عمومی روی آوردند و کمیته های اعتصاب کنترل تولید را در تمام پالایشگاهها و میدانهای نفتی در دست گرفتند. تولید نفت به یک باره از شش میلیون به یک میلیون کاهش یافت و اندکی بعد به صفر رسید. این اعتصاب، ضربه خردکنندهای به رژیم شاه وارد آورد. رژیم نه فقط از نظر مالی به کلی فلج شد، بلکه تمام اقتصاد و واحدهای تولیدی و خدماتی در بحران عمیقتری فرورفتند. ضربه سیاسی این اعتصاب، سنگینتر از ضربه اقتصادی آن بود. این اعتصاب میدان وسیعتری برای برپائی اعتصابات در دیگر کارخانهها و موسسات دولتی و غیر دولتی، راهپیمائیها و تظاهرات توده ای فراهم ساخت. در واقع اعتصاب سیاسی عمومی کارگران نفت بود که به اعتصاب سراسری سیاسی در ایران شکل داد و بزرگترین ضربه را پیش از قیام مسلحانه به رژیم سلطنتی وارد آورد. با برپائی مجدد اعتصاب سیاسی کارگران نفت، اعتصابات که مدتی فروکش کرده بودند، دوباره احیاء شدند. اعتصاب مراکز درمانی ، اعتصاب بزرگ کارگران کارخانه بافندگی بهشهر، اعتصاب کارگران ماشینسازی تبریز، خودروسازی تهران و تأسیسات آب و ماشین سازی اهواز، اعتصاب دهها هزار کارگر معادن مس و ذغال سنگ کرمان، نیروگاههای برق واغلب موسسات دولتی و بانکها نمونههائی از این اعتصابات بودند که در برپائی اعتصاب سرتاسری سیاسی مشارکت داشتند. اعتصاب سیاسی سرتاسری تزلزل و تردید در میان نیروهای طرفدار رژیم شاه، از جمله نیروهای مسلح آن را نیز افزایش داد و از همین جاست که حتا گروهی از ردههای پائین نیروهای مسلح رژیم به مردم میپیوندند. قدرت واقعی اکنون در دست تودههای کارگر و زحمتکش مردم بود. مطبوعات از چنگال سانسور و حکومت نظامی رهائی یافتند. دانشگاهها باز شدند و دانشجویان فعالیت متشکل خود را از سرگرفتند. پرسنل ادارات دولتی نیز تابع کمیتههای اعتصاب و هماهنگی شدند، به نحوی که دیگر حتا اجازه ورود وزرا را به وزارتخانهها نمیدادند. توام با این اعتصاب سیاسی سرتاسری، تظاهرات و راهپیمائی های تودهای نیز وسعت بیشتری به خود گرفتند، کارآئی این اشکال مبارزه افزایش یافت و سنگربندیهای خیابانی در تهران به پدیدهای روزمره تبدیل گردید. اعتصاب سرتاسری سیاسی و تظاهرات تودهای، تمام شرایط عینی و ذهنی لازم را برای برپائی قیام مسلحانه به عنوان یکی دیگر از اشکال مبارزه مختص طبقه کارگر پدید آوردند.
بدون اعتصاب سیاسی سرتاسری که نقش اصلی را در برپائی آن کارگران برعهده داشتند وعموم تودههای کارگر و زحمتکش را به عرصه مبارزه فعال کشاند، ممکن نبود که تودههای مردم، صرفا با راهپیمائی و تظاهرات بتوانند رژیم سلطنتی را از پای درآورند و زمینه برای روی آوری تودهها به قیام مسلحانه فراهم شود. این یکی از مهمترین درسها ی انقلاب پیشین برای شرایط کنونی است. در حالی که در دو سال اخیر، اعتصابات کارگری فراوانی رخ داده است، تجمعات و تظاهرات های متعددی برپا شده است، حتا شاهد روی آوری تودههای زحمتکش و تهیدست در آبان ماه به قیام بودهایم، آنچه که کمبود آن محسوس است و همین امر به رژیم امکان داده با بیرحمی این جنبش ها را سرکوب کند، غیبت اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی کارگری به ویژه اعتصابات سرتاسری سیاسی است. این ضعف بزرگ جنبش، در شرایطی که بحران سیاسی عمیقی در جامعه ایران شکل گرفته و شرایط عینی برپائی انقلاب فراهم است، وقوع انقلاب را به تاخیر انداخته است. لذا در لحظه کنونی، وظیفهای مبرم تر از تلاش بخش پیشرو و آگاه طبقه کارگر برای ایجاد کمیتههای مخفی اعتصاب با هدف برپائی اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی کارگری وجود ندارد. هرچه این تاخیر طولانیتر شود، خطراتی که جنبش را تهدید میکنند، افزایش خواهد یافت.
اما اهمیت اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی به عنوان اشکالی از مبارزه مختص کارگری، صرفا از زاویه نقشی که در روند انقلاب و سرنگونی رژیم ایفا می کنند، نیست، بلکه از این جنبه نیز حائز اهمیتاند که شرایط را برای کسب هژمونی و رهبری طبقه کارگر بر جنبش فراهم میآورند. در همان حال، در شرایطی که کارگران از تشکل های پایدار طبقاتی خود محروم اند، میتوانند در جریان برپائی این اعتصابات، در آن شکل های سازمانی متشکل شوند که ابزارهای کسب قدرت سیاسیاند. چرا که اعتصاب سرتاسری از طریق برپائی کمیتههای اعتصاب میتواند پدیدار گردد. شکل گیری این کمیتهها نه فقط شرایط را برای برقراری کنترل تولید و توزیع فراهم می آورد، بلکه از درون همین کمیتههای اعتصاب است که شوراها شکل میگیرند. در واقع، شورا شکل ارتقاء یافته کمیتههای اعتصاباند. شوراها هنگامی می توانند در ابعادی تودهای به عنوان ار گان های قیام و ارگانهای اعمال حاکمیت سیاسی شکل بگیرند که اعتصابات سیاسی در مقیاس سراسری شکل گرفته باشند.
اما سئوالی که در اینجا میتواند مطرح شود این است که با توجه به تمام اهمیتی که سازمان ما با توجه به تجارب انقلاب گذشته برای اعتصابات سیاسی قائل است، چرا به رغم نقش مهم و تعیین کنندهای که کارگران با برپائی اعتصابات سیاسی در انقلاب ۵۷ و سرنگونی رژیم سلطنتی برعهده داشتند، این انقلاب به شکست انجامید؟ پاسخ این است: مسئله اساسی هر انقلاب، کسب قدرت سیاسی است. این که قدرت سیاسی در دست کدام طبقه قرار گیرد، سرنوشت یک انقلاب را تعیین میکند. در هر انقلابی، چنانچه طبقه انقلابی نتواند قدرت را به دست گیرد، انقلاب، سرنوشتی جز شکست نخواهد داشت. طبقه کارگر در سال ۵۷ به رغم تمام نقشی که با اشکال مبارزاتی و سازماندهی خود در سرنگونی رژیم سلطنتی برعهده گرفت، به این علت قدرت سیاسی را در دست نگرفت و اجازه داد که ارتجاع طبقاتی و مذهبی قدرت را در دست گیرند که از همان آغاز به عنوان یک طبقه با صف و سیاست مستقل طبقاتی وارد انقلاب نشد، بلکه به عنوان یک توده بیشکل و فاقد هویت طبقاتی وارد جنبشی همگانی و عموم خلقی شد که رهبری آن در دست بورژوازی اپوزیسیون قرار داشت. بنابراین به جای رهبری جنبش، دنباله رو بورژوازی ومرتجعین دستگاه مذهبی شد. از این زاویه، شکست، سرنوشت محتوم انقلاب ۵۷ بود. حال سئوال این است که چرا طبقه کارگرنتوانست با استقلال طبقاتی وارد این انقلاب شود؟ به این علت که فاقد تشکل طبقاتی مستقل و آگاهی طبقاتی بود. مانع هم فقط رژیم شاه نبود که با برپائی یک رژیم دیکتاتوری عریان، استبداد و اختناق، مانع از تشکل و آگاهی کارگران شده بود و عموم توده های مردم را در انقیاد و نا آگاهی نگهداشتهبود، یا بورژوازی اپوزیسیون و دستگاه مذهبی، پیشاپیش خود را سازماندهی کرده بودند و از حمایت بورژوازی بینالمللی نیز برخوردار بودند، عامل مهم تغییراتی بود که پس از رفرم ارضی در ترکیب طبقه کارگر رخ داده بود. به استثنای صنعت نفت و برخی رشتههای سنتی نظیر نساجیها، عموم کارگران موسسات تولیدی و خدماتی ایران در آن مقطع روستائیانی بودند که در طول یک دهه گذشته به شغل کارگری روی آورده بودند و نه تنها هنوز خصائل و فرهنگ پرولتری را کسب نکرده بودند، بلکه عمیقا در چنگال خرافات مذهبی و نا آگاهی اسیر بودند. بنابراین، تعجبی نداشت که لااقل پیش از سرنگونی رژیم شاه اکثریت آنها از روی نا آگاهی و زود باوری ناشی از همین نا آگاهی و خرافات به شیادی مثل خمینی اعتماد کنند و دنباله رو او شوند. بنابراین، اکثریت بزرگ کارگران در سطح تجربه و آگاهی کارگران نفت قرار نداشتند و تازه در ترکیب خود کارگران نفت نیز تغییراتی رخ داده بود. گرچه محدود، نسبت به اکثریت کارگران از سطح پائینی از آگاهی برخوردار بودند. بنابراین روشن است که چرا به رغم نقش بزرگی که کارگران و اشکال مبارزاتی آنها در روند سرنگونی رژیم سلطنتی ایفا نمودند، طبقه کارگر قدرت را در دست نگرفت. تازه دو سال پس از قیام بود که در نتیجه مبارزات و ارتقای سطح آگاهی کارگران میشد گفت که اکثریت کارگران دیگر توهمی به رژیم ندارند. اما فرصت از دست رفته بود و ارتجاع موقعیت خود را مستحکم کرده بود و ضربه نهائی خود را به طبقه کارگر و سازمانهای کارگری در سال ۶۰ وارد آورد. حالا پس از گذشت ۴۰ سال که آگاهی و همبستگی طبقه کارگر به میزان قابل ملاحظه ای افزایش یافته، بار دیگر این فرصت فراهم شده است که کارگران تجارب گذشته خود را بهخدمت گیرند و برای برپائی یک انقلاب اجتماعی کارگری و پیروزی آن تلاش کنند.
نظرات شما