محله “هرندی” واقع در جنوب تهران، پایتخت جمهوری اسلامی “ام القرای اسلام” که خیابان شوش، علیزاده و خیابان محمدی ازجمله خیابان ها و معابر اصلی آن است، به مرکز جنایت جدیدی علیه کودکان و نوجوانان کم سن و سال تبدیل شده است. روزنامه همشهری گزارش دردناکی از وضعیت کودکان معتاد در این منطقه به چاپ رسانده است که ایسنا از آن به عنوان “روایت تکاندهنده از یک قمار جدید” نام برده است. مطالعه این گزارش که مو بر تن هرکس که بوئی از انسانیت برده باشد راست می کند، گوشه دیگری از ابعاد جنایت های بیکران و هولناکی که رژیم جمهوری اسلامی علیه کودکان مرتکب شده را نشان می دهد و مصائب بیشماری را که نظام گندیده سرمایه داری حاکم برایران به بار آورده است برملا می سازد.
در فرعی های هر سه خیابان اصلی محله هرندی، اغلب خانه ها فرسوده و توسری خورده اند که فقیر ترین و فرودست ترین لایه های اجتماعی را در خود جای داده اند. عابرین این معابر نیز “اغلب ظاهری ژولیده و کثیف دارند” با کیسه سیاهی بردوش که همه زندگیشان را داخل آن ریخته اند. جابجا خانه هایی دیده می شود که دیگر کسی در آنها زندگی نمیکند. ساختمان های مخروبه، گودال ها، “بوستان ها و پلاک های متروکه” به محل تجمع معتادان، کارتن خواب ها، بی خانمان ها، فروشندگان و خریداران مواد مخدر و دیگر لایه های وازده جامعه تبدیل شده اند. انبوه معتادان در این اماکن جمع می شوند، مواد مخدر و مشروبات الکلی استعمال می کنند و آزادانه به خرید و فروش مواد (از جمله شیشه و کراک دست ساز) می پردازند. کودکان معتاد ۸ تا ۱۳ سال نیز زیر دست و پای بزرگسالان می لولند، به سبک آن ها سیگار می کشند، مواد مخدر خرید و فروش و مصرف می کنند، مشروبات الکلی می نوشند و بسیاری از آن ها شب را در همین خرابه ها و اماکنی مشابه آن سر می کنند و مورد تجاوز قرار می گیرند.
اما این هنوز تمام ماجرا وجنایتی که در حق کودکان اعمال می شود و تمام ابعاد مصائبی که بیکاران و فقیر ترین لایه های اجتماعی با آن دست به گریبانند نیست. هرندی اگرچه از سایر محله هائی که انبوه معتادان را در خود جای می دهند بهنام تر است اما این هنوز تمام ویژگی این محله را توصیف نمیکند. در محله هرندی با قمار و شرط بندی روی کودکان معتادی که آن ها را مانند خروس جنگی به جان هم می اندازند، نوع جدید و بدیعی از کودک آزاری و جنایت درحق کودکان به اجرا گذاشته می شود. معتادان به تماشای جنگ خونین کودکان می نشینند تا هم نوعی سرگرمی برای خود ایجاد کرده باشند و مهم تر از آن، هم شانس خود را برای بدست آوردن پولی که با آن مواد تهیه کنند، بیازمایند.
دو کودکی که خود نیز معتادند، پیش از آغاز جنگ تن به تن، با مصرف مواد مخدر و مشروب الکلی حسابی شارژ می شوند و پس از ورود به گود مبارزه ای خونین و ضد انسانی، نخست دور گود می چرخند، علیه هم رجز می خوانند و از پی آن با مشت و لگد به جان هم می افتند. آنان که روی بُرد و باخت و نتیجه این جنگ شرط بندی کرده اند، هرگروه یکی از طرفین این جنگ تن به تن را تشویق و ترغیب می کنند. بساط خرید و فروش و رد و بدل مواد بیوقفه ادامه دارد. دیگرانی که گرداگرد این گلادیاتورهای کوچک بی سپر و سرنیزه را گرفته اند و بساط تزریق و دود و امثال آن را دایر کرده اند نیز، به تماشای صحنه نبرد گلادیاتورها می نشینند و به سبک و سیاق خویش جنگجویان کوچک اندام را تشویق می کنند. بخش هائی نیز که به حاشیه دیوارها خزیده اند، خمار یا نشئه، چرت می زنند و در عوالم دیگری سیر و سیاحت می کنند.
درمیان گود اما جدال خونین گلادیاتورهای کوچک ادامه دارد. هریک از دوکودکی که بزرگسالان آن ها را به میدان جنگ فرستاده اند، تمام توان خود برای پیروزی در این نبرد را به کار می بندد. هریک از این دو قربانی به پیروزی خود و مبلغ ناچیزی می اندیشد که در صورت پیروزی، کسب می کند. مبلغی که قرار است با آن، مواد (شیشه یا کراک) مورد مصرف یک وعده خود ، پدریا مادر معتاد خود را تأمین کند. مشت و لگد و جنگ بیرحمانه دو کودکی که به حد دو حیوان تنزّل داده شده اند، مادام که یکی از طرفین کاملاً لت و پار نشده باشد ادامه می یابد. خون از سر و روی گلادیاتور های کوچک جاری می شود. وقتی که یکی از دو قربانی چون نعش، نقش زمین و مغلوب شد، قمار کنندگان پول ها را رد و بدل می کنند. بازی به پایان می رسد تا دوباره با دو کود ک دیگر آغاز شود. پدر معتادی که فرزند معتادش نقش زمین شده و قمار و شرط بندی را باخته است، فرزند خود را مورد شماتت قرار می دهد. طرف دیگر و برنده، مبلغ ۳۰ هزار تومان شرط بندی را از بازنده می گیرد- آن هم زمانی که قیمت یک کیلو گوشت به ۱۰۰ هزارتومان رسیده است- اما پول ناچیزی را که باید به کودک پیروزشده این جنگ بپردازد، بالا می کشد و این کودک می ماند که پول مواد مصرفی خود یا والدین خویش را چگونه تأمین کند.
“باید تا شب نشده برای خودم و بابام شیشه جور کنم. امشب مهمون داریم، از این مسابقه که نشد چیز زیادی دربیارم. بیشرف سهمم رو بالا کشید. به من میگه سهمت همون مشروب و مواده که باهاش حال کردی. حسابش رو میرسم؛ صبر کن.”
در محله هرندی تهران، شرط بندی روی گلادیاتور های بی رمق و معتاد، شرکت کودکان دراین قمار بیسابقه گاه با خواست وتشویق پدرانی که خود نیز معتادند ، تبدیل شده به وسیله ی تهیه پول برای تأمین مواد و ارتزاق. کتک کاری و کتک خوری کودکان و جنگ تن به تنی که تماشاچیان آن نیز ازجنس خود جنگجویان و همه قربانی یک نظم ضد انسانی هستند، تبدیل به کار و شغل کودکان معتاد و گرسنه ای شده که هدایت آن را البته بزرگسالان برعهده دارند.
آنان که این میادین جنگ و گود ها و محل ورود و خروج آن را اداره و کنترل می کنند و به فراوانی به توزیع مواد مخدر می پردازند و بساط شرط بندی را راست و ریس و سازماندهی و “بچه جنگی”ها را شناسائی و هدایت می کنند، همگی در امانند. دولت نیز علی رغم اینکه از وجود این مراکز اطلاع کامل و دقیق دارد اما هیچ اقدام جدی انجام نمی دهد. نیروی انتظامی البته گاه بساط این قمار و شرط بندی را تعطیل می کند، اما یکی دو روز بیشتر طول نمی کشد که نبرد گلادیاتور های کوچک اندام از سر گرفته می شود. کودکان و مردم فقیر و بیکار و معتاد و آواره و کارتن خواب، به زندگی شبه حیوانی ادامه می دهند، شب و روز چون کرم درمیان هم می لولند، درفقر و گرسنگی دائمی به سر می برند، برای تأمین پول به هرکاری دست می زنند، خود و فرزندانشان به نکبت و بدبختی بیشتر دچار می شوند، خصوصیات انسانی خود را اندک اندک از دست می دهند و فرازهای باورنکردنی از بهیمیت را به منصه ظهور می رسانند.
به اعتراف رسانه های حکومتی، اعتیاد به طور کلی، اعتیاد در محله هرندی تهران و اعتیاد به طور خاص در میان کودکان زیر ۱۵ سال ابعاد تازه و “هولناکی” بهخود گرفته است. علاوه بر افزایش شمار معتادان در میان نوجوانان، جوانان و بزرگسالان، میلیون ها کودک کار و خیابانی، کارتن خواب ها، کودکان بازمانده از تحصیل در خانواده های فقرزده ای که نان آوری ندارند و یا سرپرست خانواده بیکار است، به اعتیاد به مواد مخدر مبتلا شده اند. کودکان و آینده سازانی که باید به درس و تحصیل مشغول می شدند، از درس و تحصیل و مدرسه بازمانده اند، به کار در کارگاه ها، دست فروشی در معابر و چهارراه ها و زباله گردی روی آورده اند و فاجعه بارتر از آن اسیر اعتیاد به مواد مخدر شده اند. کودک آزاری و جنایت علیه کودکان درجمهوری اسلامی به این ها خلاصه نمی شود. به خوابیدن آن ها درکف خیابان های ناامن و بیغوله ها و تجاوز به آن ها و حتی به هل دادن و انداختن آن ها به دامان اعتیاد و فروش مواد مخدر خلاصه نمی شود. در جمهوری اسلامی کودکان را مانند دو خروس جنگی و دو سگ به جان هم می اندازند که یکدیگر را بدرند. از کودکان برای قمار و شرط بندی استفاده می کنند، کودکان معتادی را که برای تأمین مواد و ارتزاق به پول نیاز دارند، در ازاء چندرغازی که تازه معلوم نیست به آن ها بدهند، مانند گلادیاتور های رم باستان به جان هم می اندازند و از لت و پار شدن این غنچه های نشکفته ی پرپر شده لذت می برند. اقدام وحشیانه ای که حتی اگر به دو خروس یا دو سگ هم خلاصه می شد، چیزی از وحشی گری و بهیمیت آن نمی کاست، در محله هرندی تهران به امری عادی تبدیل شده است.
دولت ارتجاعی جمهوری اسلامی بیکاری میلیونی فزاینده، فقرکشنده، اعتیاد خانمان برانداز، فحشا و تن فروشی و ده ها مصیبت اجتماعی دیگر را در ابعادی بسیار گسترده که هرگز در ایران سابقه نداشته بر مردم ایران تحمیل نموده است. جمهوری اسلامی که هر ساله میلیاردها دلار و هزاران میلیارد تومان را در راه ماجراجوئی های سیاسی و نظامی و اهداف پان اسلامیستی خود در سوریه و عراق و لبنان و یمن و جاهای دیگر صرف حزب الله و گروه های اسلام گرای شیعی و یا صرف سپاه و بسیج و ارگان های سرکوب خود می کند یا به حلقوم مشتی انگل دزد و فاسد در دستگاه روحانیت می ریزد، اما حاضر نیست برای نجات این کودکان، کاری مؤثر انجام دهد. جمهوری اسلامی نمی خواهد و قادر نیست با معضل اعتیاد به طور ریشه ای برخورد کند و این لکه سیاه مایهی ننگ و شرم بشریت مترقی که زندگی میلیون ها تن از مردم ایران را به تیرهگی و تباهی کشانده است از صفحه جامعه پاک کند. برعکس تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی پدیده اعتیاد کودکان و عوارض ناشی از آن روز به روز فراگیرتر شده، شمار معتادان از همه سن و سال از جمله در میان کودکان افزایش یافته است .
وزارت آموزش و پرورش هر از چند گاه درمورد شناسائی کودکان بازمانده از تحصیل و بازگرداندن آن ها به چرخه تحصیل لاف می زند، سازمان بهزیستی و وزارت بهداشت از دایر نمودن مراکز ترک اعتیاد و نگهداری و مراقبت از کودکان در بیمارستان ها زیاده گوئی می کنند، نیروی انتظامی ازجمع آوری کودکان کار و خیابانی و کودکان معتاد دم می زند، اما هرسال برتعداد کودکان کار و خیابانی، کودکان بازمانده از تحصیل و کودکان معتاد افزوده شده است.
چهل و یک سال حاکمیت جمهوری اسلامی، جامعه ایران را از همه جهت به معنای واقعی کلمه به قهقرا برده است. جمهوری اسلامی جز نکبت و بد بختی، جز بیکاری و بی آیندگی و جز فقر و فلاکت و گرسنگی و کشتار و زندان، هیچ ثمر دیگری برای توده های زحمتکش مردم ایران نداشته است. این رژیم، هزاران تن از کارگران، دانشجویان، معلمان، نویسندگان و روشنفکران انقلابی و بهترین فرزندان کشور را به جوخه های مرگ سپرده یا در معابر عمومی و اعتراضات خیابانی به گلوله بسته، یا در زندان ها به بند کشیده است. رژیم سرمایه داری که در نکبت بارترین شکل حاکمیت آن، میلیون ها کودک و نوجوان و جوانان کمتر از ۱۵ سال و بالاتر از آن را به ورطه فقر و بیکاری و به دامان اعتیاد رانده است. مشتی دزد و غارتگر و طبقه ای به کلی فاسد که جامعه را به تباهی کشانده اند، خود را بر هشتاد میلیون مردم ایران تحمیل نموده و هر خواست و اعتراضی را با سرکوب و سرنیزه پاسخ داده اند.
پروسه فساد و گندیدگی نظم حاکم اما کامل شده و عمر این حکومت پوسیده به پایان رسیده است. بوی گند و زننده ی کثافات و لجنی که رژیم سرمایه داری حاکم بر ایران به همه سو پراکنده است، شامّه جامعه را به شدت آزرده است. جنایات بی شمار ارتجاع حاکم ازجمله جنایات آن درحق کودکان، بسیار دهشتناک و غیر قابل باور است. بسیار بعید است نمونه آن حتی در فقیر ترین کشور های سرمایه داری جهان پیداشود. فراگیری اعتیاد و گسترش روزافزون آن و پدیده کودکان معتاد و لجن زار بزرگی که جمهوری اسلامی میلیون ها کودک را به درون آن پرتاب کرده است، به روشنی پوسیدگی و گندیدگی تام و تمام سرمایه داری حاکم بر ایران را نشان می دهد و ضرورت براندازی آن رایادآوری می کند.
نظام فاسد و گندیده حاکم را بی معطلی باید برانداخت. جمهوری اسلامی و کثافات آن را در اعماق زمین و زیر خروارها خاک باید مدفون کرد. اداره کشور و تمام امور جامعه بایستی در دست شوراهای کارگران و زحمتکشان و عموم تهیدستان قرارگیرد تا سرنوشت خود را دردست گیرند، فقر و بیکاری و اعتیاد را ریشه کن سازند، زمینه شکوفائی استعدادها را فراهم آورند تا رایحه خوش شکوفائی غنچه ها و گلهای رنگارنگ، سراسر جامعه را پُر کند و لبخند برلبان این “مردم بی لبخند” بنشاند.
نظرات شما