جمهوری اسلامی با تمام اقدامات ارتجاعی و سرکوبگرانه خود هرگز نمیتواند از چنبره مبارزات بی امان تودههای زحمتکش مردم ایران جان سالم بدر ببرد، چرا که تمام شرایط عینی امکان بقا و موجودیت آن از میان رفته است. بحران سیاسی ژرفی که جامعه ایران را فراگرفته است، نه فقط تودههای کارگر و زحمتکش، بلکه طبقه حاکم را به گرداب خود فرو برده است. سیاستهای طبقه حاکم همه به شکست انجامیدهاند. راه اصلاح نظم موجود برای همیشه بسته شده است. پس از گذشت چهار دهه از استقرار رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی در ایران، آنچه که آشکارا در همه جا به چشم میخورد، شکست از پی شکست طبقه حاکم در تمام عرصههای زندگی اقتصادی، اجتماعی ، سیاسی و سیر قهقرایی جامعه است. چهل سال آزمودن تمام راهها برای غلبه بر تضادها و بحرانهای علاج ناپذیر نظم موجود، نتیجهای برای طبقه حاکم سرمایهدار، جز شکست و بنبست، در پی نداشته است. بحران اقتصادی رکود- تورمی که از همان آغاز، همزاد جمهوری اسلامی بوده است، اکنون به درجهای عمق و ژرفا یافته که در تمام دوران سلطه سرمایهداری بر ایران بی سابقه است. رکود عمیق و سقوط سالانه نرخ تولید ناخالص داخلی به ۱۰ درصد زیر صفر، نرخ تورم سالانه بیش از ۵۰ درصد، دولتی غرق در یک بحران مالی بزرگ، با خزانهای تهی و ورشکستگی مالی که قادر نیست حتی حقوق کارمندان خود را منظم بپردازد، همگی حاکی از ورشکستگی تمام نظم موجود است. این بحران اقتصادی، عواقب اجتماعی وخیمی برای کارگران و زحمتکشان به بار آورده است. در نتیجه این بحران، متجاوز از ۸۰ درصد از مردم ایران به زیر خط فقر فرو رفتهاند. میلیونها تن از کارگران و زحمتکشان یا مطلقا درآمدی ندارند یا دستمزدی که دریافت میکنند چنان ناچیز است که تنها پاسخگوی یک چهارم مایحتاج روزمره آنهاست. بیکاری چنان ابعادی به خود گرفته، که تا کنون سابقه نداشته است. آمار واقعی بیکاران جامعه از ده میلیون متجاوز است. میلیونها تن از زحمتکشان با گرسنگی مداوم زندگی فلاکتباری را میگذرانند. نظمی که نتواند حتا معاش روزمره مردم را تامین کند، از جمیع جهات ورشکسته است. اکنون دیگر این شکست چنان عریان و آشکار است که حتی اقتصاددانهای کمی فهمیده رژیم هم هیچ چشماندازی برای بهبود این اقتصاد غرق در بحران نمیبینند. رسوائی به نقطهای رسیده که حتا نمایندگان خود رژیم در مجلس ارتجاع هم خبر از سالی وخیمتر از امسال، در سال آینده میدهند. بحرانی در این وسعت و عمق به وضوح نشان میدهد که این ساختار اقتصادی- اجتماعی نیاز به تغییر و دگرگونی دارد. اما مسئله محدود به شکستهای طبقه حاکم در عرصه های اقتصادی و اجتماعی نیست.
در عرصه سیاسی نیز وضع بر همین منوال است. دولت دینی سالها تلاش کرد که با سرکوب و استبداد، به بند کشیدن مردم ایران، الگوی دولت دینی قرون وسطایی را برتارک جامعه سرمایهداری بنشاند و الگوی نظری و رفتاری دولت دینی را بر جامعه حاکم سازد. اما از آنجائی که این الگو برخاسته از شیوههای تولید بردهداری و فئودالیسم بود و دولت مذهبی در همان حال میبایستی پاسدار نظم سرمایهداری نیز باشد، در تضاد و تناقض مداوم با تمام مناسبات موجود، نهادها، افکار و عقاید برخاسته از مناسبات سرمایهداری قرار میگرفت و در تضاد میان مردم و دولت دینی از یک جهت و تضادها و شکاف های درونی خود طبقه حاکم انعکاس مییافت، این ساختار سیاسی میبایستی جبرا به شکست انجامد و انجامید. این تضادها اکنون چنان رشد یافته که آشکارا نشان میدهند تمام تلاش طبقه حاکم برای ایجاد الگوی قرون وسطائیاش سرانجام به شکست کامل انجامیده و دولت مذهبی در تیررس مستقیم مبارزه تودههای وسیع مردم قرار گرفته است.
علاوه بر این، یک نظم اقتصادی-اجتماعی و سیاسی هنگامی که به پایان عمر خود میرسد، اوج گندیدگی و پوسیدگی خود را در فساد فراگیر درونی طبقه حاکم نشان میدهد. ورشکستگی سیاسی و پوسیدگی نظم موجودحاکم بر ایران نیز، به بارزترین شکل ممکن، خود را در فساد فراگیری به نمایش گذاشته که تمام دستگاه دولتی موجود و طبقه حاکم را فراگرفته است.
اما فقط سیاست های داخلی طبقه حاکم نیست که به شکست و رسوائی انجامیدهاند. این شکست و بن بست در سیاست خارجی نیز عیان و آشکار است. دولت مذهبی اسلامگرای شیعه، فقط قرار نبود که به یک رو بنای سیاسی دینی و باورهای اعتقادی و رفتاری قرون وسطایی در میان مردم شکل دهد. دولت دینی اسلامی رسالت خود میدانست که الگوی دولت دینی شیعه مذهب را به دیگر کشورهای جهان نیز صادرکند. این باور، بیان سیاسی- عملی خود را در سیاست خارجی توسعه طلبانه پان اسلامیستی، دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه خاور میانه، سازماندهی گروههای مسلح اسلامگرای شیعه و تلاش برای استقرار دولتهای مذهبی در کشورهای دیگر یافت. این سیاست اما از یک سو به تشدید مخاصمات و تضاد با دولتهای دیگر منطقه و جهان و افزایش هزینههای روز افزون مالی انجامید که بهناگزیر تاثیر خود را بر وخامت اوضاع داخلی بر جای میگذاشت و اعتراض مردم ایران را علیه این سیاست در پی داشت و از دیگر سو، سرانجام به تحریمهای اقتصادی دولت آمریکا انجامید که به قطع درآمدهای نفتی و پیآمد آن، تشدید بحرانهای اقتصادی و مالی منجر گردید. این بدان معنا بود که سیاست خارجی رژیم به شکست انجامیده و با بن بست مواجه است. بنابراین نه فقط طبقه حاکم در سیاستهای داخلی با شکستهای پی در پی در تمام عرصهها مواجه گردید، بلکه در سیاست خارجی نیز جز شکست و انفراد بینالمللی چیزی عایدش نشد. شکست این سیاستها و پیآمد آن، بحران های ژرف اقتصادی و سیاسی به این معنا بود که طبقه حاکم دیگر نمی تواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند و نیاز به تغییر است. این نیاز به تغییر البته به تنهائی به این معنا نبود که اتفاق سیاسی ویژهای رخ خواهد داد یا به خودی خود این تغییر به وقوع خواهد پیوست. آنچه نیاز بود برانگیختگی تودههای مردمی بود که آنها نیز به این نتیجه رسیده باشند که دیگر از این طبقه و رژیم حاکم هیچ کاری برای بهبود اوضاع ساخته نیست. واقعیت این است که توده های مردم تا وقتی که هنوز احساس کنند امکان تغییر و بهبودی در نظم حاکم وجود دارد، ولو این که زیر فشار و ستم اقتصادی و سیاسی هم باشند، قطع امید نمی کنند و برای دگرگونی نظم مستقر به پا نمیخیزند. آنها شرایط وخیم اقتصادی –اجتماعی و سیاسی را تحمل میکنند و هنوز نیروی محرکه قوی برای اقدام انقلابی ندارند. اما همین که برای آنها نیز آشکار گردید که تمام سیاستهای رژیم برای بهبود اوضاع به شکست انجامیده و آخرین روزنههای امید به بهبود وضع در چهارچوب نظم موجود بسته شده است، از این نقطه است که میتوان گفت توده ها دیگر نمی خواهند به شیوه گذشته زندگی کنند. به مبارزه فراقانونی، علنی و مستقیم علیه نظم موجود روی میآورند، یک بحران سیاسی انقلابی شکل میگیرد و دوران نوینی در زندگی سیاسی تودههای مردم ، دوران انقلابی فرا میرسد. این همان چیزی است که از دی ماه سال ۹۶ با شعارهای “اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا” و شعار “کار-نان و آزادی” آغاز میگردد. از این پس، جنبش اعتلای روزافزونی مییابد، طبقه حاکم ناتوانی خود را به حکومت کردن بدون تغییر، بیشتر برملا میکند و بحران سیاسی عمیقتر میشود تا به قیام آبان ماه میرسیم که صدهاهزارتن از تودههای کارگر و زحمتکش، جوانان بیکار و تودههای تهیدست در سراسر ایران به قیام برای سرنگونی رژیم روی میآورند. صدهاتن کشته و زخمی می شوند، اما ۵ روز به نبرد قهرمانانه خود ادامه میدهند. این قیام ، نقطه عطف جدیدی در تحولات سیاسی ایران بود. چرا که با این قیام، تودههای جان به لب رسیده نشان دادند که دیگر نمی توانند به شیوه گذشته زندگی کنند و آمادهاند برای دگرگونی نظم موجود از جان خود نیز بگذرند. طبقه حاکم نیز از مدتها پیش آشکار کرده بود که دیگر نمیتواند به شیوه گذشته برمردم حکومت کند. این همه بدانمعنا بود که در جامعه ایران یک موقعیت انقلابی شکل گرفته است. از همین روست که برخلاف تخیلات رژیم حاکم که میپنداشت مردم در پی این کشتار هولناک به خانههای خود بر میگردند، چنین نشد. تظاهرات تودهای درسنندج، تجمعها و تظاهرات دانشجویان دانشگاهها، تجمع و اعتصاب بازنشستگان و معلمان، تجمعها و تظاهرات ۴ و ۵ دیماه به پاس بزرگداشت یاد جانباختگان قیام، به وضوح باطل بودن پندار رژیم را برملا کرد. بلندگوهای تبلیغاتی رژیم کشتار اما هیاهو به راه انداختند که مردم در ۵ دی ماه پاسخی به فراخوانها ندادند. گویا قرار بود میلیونها تن به خیابانها بیایند یا قیام مجددی برپا شود. به رغم این که رژیم از یک روز پیش از ۵ دی نیروهای سرکوب اش را در شهرهای بزرگ مستقر ساخت، مانورهای نظامی در خیابانها به راه انداخت، اینترنت خارج را قطع یا محدود کرد،اما این تجمعات و تظاهرات در تعدادی از شهرها در شیراز ، رشت، کرمانشاه ، دانشگاه نوشیروانی بابل ، بهشت سکینه کرج، اصفهان و تعدادی از شهرهای دیگر برپا گردید. نیروی سرکوب بار دیگر با وحشیگری به مقابله با مردم معترض برخاست و تعداد دیگری از مردم را باز داشت کرد. این واقعیت که رژیم ارتجاعی حاکم با سبعیت تمام به مقابله با مردم و مبارزات آنها برخاسته، نشان میدهد که طبقه حاکم نیزعمق و ابعاد بحران سیاسی و بی ثباتی اوضاع رژیم را فهمیده است و در هراس مداوم به سر میبرد. رژیمی که به بقای فردای خود اطمینان ندارد، چارهای در برابر خود نمیبیند جز آنکه حتا با مسلسل و تانک و هلیکوپتر برای فرونشاندن اعتراض مردمی غیر مسلح اقدام کند. رژیمی که در آستانه سرنگونی قرار گرفته است، ناگزیر است، حکومت نظامی اعلام نشده را برقرار کند و نیروهای مسلحاش را از ترس به خیابانها بکشاند، چرا که میترسد ۵ دی ماه جرقهای برای آغاز انقلاب شود. اما هیچیک از این اقدامات چاره ساز بحران سیاسی کنونی و ورشکستگی نظم موجود نیست. مبارزات برای سرنگونی رژیم ادامه خواهد یافت. اگر جمهوری اسلامی و تبلیغاتچی های رژیم منتظر امواج مبارزهای وسیعتر و رادیکالتر از قیام آبان ماه در ۵ دی ماه بودند، اطمینان داشته باشند که این مبارزات هم به زودی فراخواهد رسید و قطعا در مرحلهای شکل مسلحانه آن را نیز خواهند دید. بنابراین قراری نیست که هر روز قیامی برپا شود. مبارزات همانگونه که تا کنون دیدهایم به اشکال مختلف ادامه خواهد یافت تا روزی که به انقلاب، قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم بیانجامد.
وجود موقعیت انقلابی در ایران به این معناست که شرایط عینی برای انقلاب فراهم است و در هر روز آن این احتمال وجود دارد که انقلاب فرا برسد و نظیر آخرین ماه های سقوط رژیم سلطنتی که تودهها در ابعادی میلیونی به پا خاستند و دست به ابتکارات بزرگ تاریخی زدند یا آنگونه که لنین می گوید به روشهای تاریخ سازی روی آوردند و انقلاب سال ۵۷ را آفریدند، کار رژیم را یکسره کنند. بنابراین از آنجائی که در این شرایط همواره احتمال وقوع انقلاب وجود دارد، باید از هم اکنون به پیشواز آن رفت. برای برپائی اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی و قیام مسلحانه تدارک دید. باید با تشکیل کمیتههای اعتصاب به برپائی اعتصابات توده ای یاری رساند. باید سلاح گردآورد و برای فرارسیدن لحظه قیام مسلحانه آمادگی نظامی داشت.
در عین حال این را نیز نباید فراموش کرد که هر موقعیت انقلابی الزاما به انقلاب منجر نخواهد شد. برای این که یک موقعیت انقلابی به انقلاب بیانجامد، باید شرایط ذهنی آن نیز آماده شود. دقیقتر این که طبقه انقلابی آمادگی رویآوری به انقلاب و سرنگونی طبقه حاکم را داشته باشد. اگر این آمادگی طبقه انقلابی وجود نداشته باشد، انقلابی رخ نخواهد. در آن صورت به قول لنین چنین جامعهای تنها سیر قهقرائی و زوال را طی خواهد کرد. جامعه ایران امروز به شدت نیازمند ابتکار عمل طبقه کارگر به عنوان تنها طبقه انقلابی است که تاریخ رسالت دگرگونی را فقط برعهده این طبقه قرار داده است. البته در غیاب رهبری طبقه کارگر بر جنبش، میتواند یک انقلاب رخ دهد، اما چنانچه یک چنین انقلابی نیز رخ خواهد، این انقلاب به پیروزی نخواهد رسید. بنابراین وظیفهای سنگین بر دوش پیشروان جنبش کارگری قرار دارد و باید بر تلاش خود برای روی آوری طبقه کارگر به انقلاب از طریق برپائی فوری اعتصابات اقتصادی و سیاسی عمومی و سراسری بیفزایند.
سازمان ما گرچه همواره بنا به تجربه جهانی مبارزات کارگران و تجربه انقلاب سال ۵۷ بر اشکال مبارزاتی مختص طبقه کارگر تاکید کرده است، اما این را نیز نباید فراموش کرد که تاکتیکهای رژیم استبدادی و سرکوبگرحاکم میتواند بر شکل مبارزات توده ها و تاکتیکها تاثیر بگذارد و منجر به تغییر اشکال مبارزه و تاکتیک گردد. کشتار وحشیانه مردم ایران توسط رژیم در قیام آبان ماه، خواهی نخواهی این درس را به مردم ایران داد که برای مقابله با رژیمی که تمام ایزارهای جنگی خود را علیه مردم به کار میگیرد، باید به روشهائی از مبارزه متوسل شوند که قادر به مقابله با وحشیگری نیروهای نظامی و سرکوب رژیم باشد. البته از هم اکنون نمیتوان گفت این روشها چه هستند. اما میتوان بر احتمال روی آوری به اشکال مسلحانه مبارزه تاکید کرد. در این شکل از مبارزه چنانچه اشکال اصلی و موثر مبارزه کارگری را تحتالشعاع قرار دهد، این خطر وجود دارد که طبقه کارگر نتواند نقش رهبری کننده و تاثیرگذار خود را ایفا کند و فارغ از هرگونه تحولی که پیامد آن باشد، چیزی به نام انقلاب وجود نخواهد داشت. آن اشکالی از مبارزه که تضمینی بر هژمونی طبقه کارگر بر جنبش و پیروزی انقلاب نباشد، جز شکست چیزی عاید تودههای مردم ایران نخواهد کرد. بنابراین سازمان ما همچنان تاکید دارد که تنها اشکال مبارزه مختص طبقه کارگر، اعتصابات عمومی و سرتاسری اقتصادی و سیاسی و قیام مسلحانه تودهای هستند که نهتنها یارای مقابله با قدرت نظامی رژیم و سرنگونی آن را دارند، بلکه تضمینی بر رهبری طبقه کارگر بر جنبش و پیروزی انقلاباند.
نظرات شما