جرقه اعتراضات دانشجویی ۱۸ تیر ۷۸ با توقیف روزنامه “سلام”، وابسته به اصلاحطلبان، در ۱۵ تیر زده شد. روز ۱۷ تیر، دفتر تحکیم وحدت در اعتراض به توقیف این روزنامه فراخوان برگزاری تجمعی را داد، اما پس از تجمع، دانشجویان راهپیمایی خود در کوی دانشگاه را به خیابانهای اطراف کشاندند. در پی سرکوب پلیس، دانشجویان به درگیری با پلیس برآمدند. شامگاه ۱۸ تیر، پلیس، نیروهای امنیتی موسوم به “لباس شخصی” و گلههای بسیج و انصار حزب الله با سلاح گرم و باتوم و زنجیر و چاقو به کوی دانشگاه حمله کردند و پس از ضرب و شتم و تخریب اموال دانشجویان، صدها تن را دستگیر کردند. این سرکوب وحشیانه نه تنها دانشجویان را مرعوب نساخت، بلکه بر خشم آنان افزود و از آن روز تا ۲۳ تیر، که سرانجام نیروهای سرکوب رژیم قادر به مهار اعتراضات شدند، نه تنها اعتراضات دانشجویان در خیابانهای تهران گسترش یافت و شماری از جوانان و مردم به آنان پیوستند، بلکه از خواست عزل فرمانده پلیس عبور کرده و شعارهای رادیکالی علیه رأس نظام، یعنی خامنهای، طرح کردند و حتا تهدیدکنان فریاد برآوردند: “وای به روزی که مسلح شویم.” گذشته از آن دامنه اعتراضات به دانشگاههای شهرهای دیگر مانند تبریز، مشهد، اصفهان و شیراز نیز گسترش یافت.
با عبور دانشجویان از خط قرمزهای رژیم تنها در طی ۵ روز، نه فقط خامنهای و فرماندهان نیروهای مسلح و سپاه پاسداران و بسیج و انصار حزب الله، بلکه اصلاحطلبان و “رئیس جمهور محبوب”، خاتمی نیز فرمان حمله و در هم کوبیدن دانشجویان معترض را صادر کردند. بسیاری از سران رژیم نیز بعدها افشا کردند که مجوز سرکوب دانشجویان در شورای امنیت ملی صادر شد که در آن زمان به علت عدم حضور دبیر وقت شورا، تحت ریاست خاتمی تشکیل جلسه میداد. خود وی نیز، یک ماه پس از این واقعه در سخنرانیاش در همدان، آن را “شورش و بلوای کور” و “نفرتآور” خواند.
این سرکوب وحشیانه با حمایت اصلاحطلبان و از همه مهمتر خاتمی و عدم پیگیری و پیگرد مسببان حادثه باعث گردید، پس از این اعتراضات نه فرستادگان خاتمی، نه وزارت کشور و سایر وزرا و نه نمایندگان خامنهای در جمع دانشجویان پذیرفته شوند. حتا خاتمی که پیش از آن در دانشگاهها با استقبال روبرو میشد، هنگامی که در همان سال برای سخنرانی به دانشگاه علم و صنعت رفت، عدهای از دانشجویان تصویر بزرگی از کارت عضویت وی در بسیج را حمل میکردند.
این حادثه بر جایگاه دفتر تحکیم وحدت در میان دانشجویان نیز تأثیرات به سزایی بر جای گذاشت. دفتر تحکیم وحدت در سال ۱۳۵۹، با گرد هم آمدن “انجمنهای اسلامی” دانشکدههای گوناگون به نام “مرکز انجمنهای اسلامی دانشجویان” پا گرفته و در سال ۱۳۶۱ بهطور رسمی تشکیل شده بود. انجمنهای اسلامی که پس از قیام بهمن ۵۷، با استقبال چندانی از سوی دانشجویان روبرو نشده بود، و نقش ستون پنجم و بازوی سرکوب رژیم در دانشگاهها را ایفا میکردند، و در تصفیه خونین دانشگاهها از دانشجویان و استادان چپ و مترقی طی فاجعهی “انقلاب فرهنگی” نقش و فعال و به سزایی ایفا کردند، با بازگشایی دانشگاهها، به یگانه نهاد سیاسی دانشجویی در دانشگاهها بدل شدند.
با پایان جنگ ارتجاعی ایران و عراق و آغاز دوران “سازندگی” در زمان رفسنجانی، از یک سو، قشر مرفهی، در حال نضج بود که به پایههای اجتماعی رژیم تبدیل شده بود؛ از سوی دیگر، در میان نیروهای رژیم این تصور میرفت که پس از تصفیه جامعه از سازمانهای چپ و کمونیست و به مدد درآمدهای نفتی و سرمایهگذاری خارجی، جمهوری اسلامی به دوران ثبات پای گذاشته است. در نتیجه، اختلافات بر سر تقسیم منافع اقتصادی و سهم از قدرت سیاسی میان آنان عمیقتر میگشت. از دل این اختلافات، دو جناح عمده، موسوم به “اصلاحطلب” و “محافظهکار” یا بعدها “اصولگرا” سر برآورد. این تحولات، علاوه بر سایر گروههای اجتماعی، در میان دانشجویان و گروههای دانشجویی نیز بازتاب مییافت. دفتر تحکیم وحدت، هنوز اندکی نامتجانس، اما جانب جناح اصلاحطلب را گرفت. به این ترتیب، این تشکل، با استفاده از موقعیت بلامنازع خود تا سالهای ۷۶ و ۷۷ به تأثیرگذارترین تشکل در جنبش دانشجویی تبدیل شد و به عنوان یکی از ۱۸ حزب و تشکل سیاسی اصلاحطلب، در پیروزی خاتمی در انتخابات دوم خرداد نقش به سزایی ایفا کرد. اما بدنه دانشجویی این تشکل، لزوماً همه اصلاحطلب نبودند. بسیاری بودند دانشجویان جوان و بیتجربه و فاقد آگاهی سیاسی که بیزار از سرکوبها و نقض آزادیهای فردی، اجتماعی و سیاسی، در پی تغییر به سوی اصلاحطلبان و دفتر تحکیم وحدت جلب میشدند.
همین بدنه دانشجویی بود که در گرایش سیاستهای دفتر تحکیم وحدت به چپ در مقایسه با برخی دیگر از تشکلهای اصلاحطلب نقش داشت. در اعتراضات دانشجویی، از جمله اعتراض ۱۸ تیر، با آن که دفتر تحکیم وحدت فراخوان اولیه تجمع را داده بود، اما بیشتر خواهان مدیریت آرام فضای سیاسی بود و رادیکالیزه شدن این اعتراضات حاصل پایفشاری گروههای مستقلتر دانشجویان بود که خواهان استمرار مبارزات و جلب پشتیبانی مردم برای رسیدن به خواستهایشان بودند. “چپروی”ای که بعدها از سوی بسیاری از اصلاحطلبان به نقد کشیده شد.
پس از ۱۸ تیر، در میان اعضای دفتر تحکیم وحدت اختلافات سر باز کرد. گروهی از دانشجویان سرخورده از همدستی اصلاحطلبان در سرکوب دانشجویان، خواهان عبور از خاتمی بودند، گروه دیگری همچنان مصر بر ادامه حمایت از خاتمی و اصلاحطلبان و دسته سومی که به جناح محافظهکار گرایش بیشتری داشتند. این امر در انتخابات شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در سال ۷۸ به انشعاب به دو گروه طرفدار اصلاحطلبان موسوم به “طیف علامه” و گروه طرفدار محافظهکاران، موسوم به “طیف شیراز” گشت. بسیاری از دانشجویان نیز، به انفعال کشانده شدند.
با آغاز دهه هشتاد، دفتر تحکیم وحدت جایگاه سابق را از دست داد، و در سالهای بعد، بیشتر در دوران انتخابات جنب و جوشی یافته و نقش ستادهای انتخاباتی اصلاحطلبان را ایفا کرد.
واقعه ۱۸ تیر، نقطه عطفی در جنبش دانشجویی در سالیان پس از “انقلاب فرهنگی” بود. چرا که پیش از آن، روزنامههای بسیاری توقیف شده یا در کوی دانشگاه تحصن یا تجمعهای دانشجویی برگزار شده بودند، اما هیچ بار چنین گسترهای نیافته بودند.
علت آن بود که حتا پیش از ۱۸ تیر، تشدید فضای امنیتی حاکم، سرکوب و دستگیری دانشجویان به بهانههای مختلف، طی دو سال اول ریاست جمهوری خاتمی و نارضایتی از اصلاحطلبان و عملکرد دفتر تحکیم وحدت، بسیاری را خشمگین کرده بود. در سالهای بعد با آن که حضور اصلاحطلبان و خاتمی هنوز در دانشگاهها با استقبال تشکلهای اصلاحطلب روبرو میشد، اما دانشجویانی نیز بودند که به اعتراض برمیخاستند. علاوه بر آن، اجرای سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی از دوران رفسنجانی به بعد، نه تنها بر طبقه کارگر و توده مردم، بلکه در دانشگاهها نیز به تدریج تأثیرات خود را آشکار میکرد. خصوصیسازیها و پولیسازیها، معیشت و وضعیت رفاهی دانشجویان را سال به سال به قهقرا میبرد. انباشت تبعیض و نابرابریهای طبقاتی، جنسیتی، مذهبی و ملیتی نیز در نهایت باید مجالی برای بروز مییافت که در ۱۸ تیر این مجال را یافت. سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که همواره با سکوت یا حمایت این تشکلهای جناحی چه در عرصه دانشگاه و چه در عرصه جامعه روبرو بودند، از چشم بسیاری از دانشجویان پنهان نماند و آنان را به سوی جدایی از جریانات وابسته به جناحهای حکومتی در دانشگاهها سوق میداد.
در سالهای بعد، به رغم استمرار و تشدید سرکوب، نشانههایی از فعالیتهای دانشجویان و محافل دانشجویی چپ، هنوز بسیار کمتوان، بروز یافتند. دانشجویان بارها اعتراضات و تجمعاتی سیاسی یا پیرامون خواستههای صنفی و رفاهی خود برگزار کردند. با آن که تحولات جنبش دانشجویی به علل گوناگون در سطح به چشم نمیخورد، اما دی ماه ۹۶، و ماههایی که در پی آمدند، حاصل سالها رشد شکاف در درون جنبش دانشجویی و میان دانشجویان با جناحهای رژیم، سالها تجربهاندوزی و آگاهییابی و تلاش برای پیوند با سایر جنبشهای اجتماعی را آشکار گرداند: در خیزش همزمان با تودههای مردم در اعتراض به فقر، گرانی، سرکوب و خفقان؛ با جداسازی صف خود از حکومتگران و زائدههای آنان در دانشگاهها؛ با ایستادن در کنار کارگران و توده محروم جامعه در مبارزه طبقاتی جاری.
این دانشجویان بودند که شعار “اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” و “کار، نان، آزادی” را به میان تودههای مردم بردند. همصدا با کارگران و معلمان فریاد برآوردند: “کارگر، معلم، دانشجو، اتحاد، اتحاد”. از دی ماه ۹۶ تاکنون صدها دانشجو به بند کشیده شدهاند، محاکمه شدهاند یا در انتظار محاکمهاند، اما مرعوب نشدهاند. در برابر فعالیتهای تشکلهای “اصلاحطلب” مانند دفتر تحکیم وحدت در چارچوب قانون اساسی همین نظام و اختلافات بر سر سهمبری از ثروت و قدرت سیاسی و درخواست آزادی نیمبندی برای خود و خودیهای خود، و بیاعتنایی کامل به منافع جمعی و نیازهای معیشتی و صنفی دانشجویان، دانشجویان مستقل و چپی که امروزه به صحنه آمدهاند رفاه و رهایی خود را با برخورداری کارگران و زحمتکشان از “کار”، “نان” و “آزادی” پیوند زده و اعلام میکنند، هیچ یک از آنان در چارچوب این نظام و بدون تحقق نظمی شورایی میسر نیست. این جنبش نوین، در ۲۰ سال گذشته راهی طولانی را پیموده و با آن که هنوز جوانهای بیش نیست، اما در آینده دست در دست سایر جنبشهای اجتماعی، جنگلی سبز و شاداب را بر شورهزار کنونی خواهد رویاند.
نظرات شما