خبری که بارها شنیده شده است، اما، هر بار، همچنان درد و حیرت برمیانگیزد: “یک زندانی سیاسی در زندان فشافویه به قتل رسید”. خبر درباره زندانی سیاسی، علیرضا شیرمحمدعلی، ۲۱ ساله است که روز دوشنبه ۲۰ خرداد در زندان فشافویه به طرز فجیعی با بیش از ۳۰ ضربه تیزی (شیئی برنده) توسط دو زندانی محکوم به اعدام از بابت جرایم قتل و مواد مخدر به قتل رسید. علیرضا از اهالی نازیآباد تهران بود که اواسط تیر ماه ۱۳۹۷ به علت فعالیت در فضای مجازی بازداشت شده بود، در دادگاه رژیم به “اتهاماتی” چون “توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی”، “توهین به رهبری”، “توهین به مقدسات” و “تبلیغ علیه نظام” به ۸ سال زندان محکوم شده بود. گویا این دو زندانی خطرناک در سلولی دربسته نگاهداری میشدند، اما شب دوشنبه در زمان ورود افسر نگهبان این درب باز گذاشته شده و این دو زندانی در اقدامی ناگهانی و بدون درگیری قبلی با خروج از سلول، علیرضا را به داخل سلول کشانده و پس از قفل کردن درب با وارد کردن حدود چهل ضربه مهلک او را به قتل میرسانند.
علیرضا شیرمحمدعلی به همراه یک زندانی دیگر به نام برزان محمدی از اسفند ۹۷ در اعتراض به اجرا نشدن اصل تفکیک جرایم، شرایط نامناسب نگهداری در این زندان و مخالفت با طرح درخواست انتقال به زندان اوین، دست به اعتصاب غذا زده بودند. در فروردین ۹۸ پس از ۳۴ روز اعتصاب غذا، سرانجام، علیرضا با وعده مسئولان مبنی بر انتقال از زندان فشافویه به اعتصاب غذای خود پایان داده بود. وی درباره این اعتصاب غذا نوشته بود: “ما به دلیل نبود امکانات و نداشتن امنیت جانی در سوییت، اعتصاب غذا کردهایم تا با این روش به بودن خود در اینجا اعتراض کرده باشیم؛ ولی سلامت جان ما هیچ اهمیتی برای عوامل زندان و روسای آن ندارد؛ حتی روز گذشته “رضا حق وردی” افسر نگهبان شیفت، خیلی صریح به ما گفت که انتهای این اعتصاب صدور گواهی فوت است.” اگر وعده مسئولان در مورد انتقال هیچگاه عملی نشد، اما تهدید افسر نگهبان بسیار زود به تحقق پیوست. علیرضا به قتل رسید چرا که معتقد بود: “ما به خاطر حقخواهی در این زندان محبوس شدهایم و از نظر مالی کیلومترها زیر خط فقر قرار داریم. از تمامی زوایا به ما ظلم شده و این از بیکسیمان است. اما با این همه ظلم و فشار از سوی ظالم هنوز ظلمپذیر نشدهایم.”
یکی از شیوههای مرسوم شکنجه جسمی و روانی زندانیان سیاسی، به ویژه در دهههای اخیر، دقیقاً، عدم تفکیک زندانیان بر اساس “نوع محکومیت” است. نخست آن که، دستگاههای پلیسی – امنیتی رژیم، کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان، جوانان و هر معترض حقطلبی را به اتهامهای موهوم و مبهم “امنیتی”، “جاسوسی”، “ارتباط با خارج”، “ارتداد”، “تروریستی” و چرندیاتی از این قبیل دستگیر و محاکمه میکند. از همینرو، نیز سران رژیم اصولا منکر وجود “زندانی سیاسی” در ایران هستند. دوم آن که، نگاهداری عامدانهی زندانیان سیاسی در کنار زندانیان متهم به جرائم خشن، از تاکتیکهای رژیم در فشار بر زندانیان سیاسی بوده و هست. با این ترفند، مسئولان قضایی و زندانبانان، از سویی با پراکندن زندانیان سیاسی در میان زندانیان عادی از همبستگی و اعتراض جمعی آنان جلوگیری میکنند؛ اعتراضاتی که در زندانهای دهه شصت مکرراً از سوی زندانیان سیاسی به وقوع میپیوستند. از سویی دیگر، همراه با شکنجه جسمی و روحی، آنان را در هراسی دائمی نگاه میدارند تا مقاومتشان را در هم شکنند، و در صورت لزوم نیز آنان را به دست زندانیان دیگر مصدوم کنند یا به قتل برسانند.
پس از این قتلها نیز، در صورت فشار خانواده یا افکار عمومی، تمامی تقصیرها به گردن قاتل “شرور” انداخته میشود و اوست که در نهایت محاکمه میشود و زندانبانان یا قاتلان اصلی، بیمحاکمه از زیر پاسخگویی شانه خالی میکنند. چنانکه تاکنون نیز مسئولین زندان فشافویه هیچ واکنشی در برابر این جنایت نشان ندادهاند. اما بدون واکنش آنان، نیز همه میدانند که مجرمان عادی هیچ یک بدون اجازه و تأیید مقامات زندان، دست به چنین جنایاتی نمیزنند. یکی از سران سپاه درباره اعتراضات سال ۸۸ گفته بود: “در حوادث ۸۸ اراذل و اوباش را برای سرکوب مردم سازماندهی کردم.” به گواهی گزارشهای متعدد زندانیان سیاسی آزاد شده از زندانهای رژیم، سیستم قضایی و زندانبانان رژیم در زندانها نیز همین روش را به کار میگیرند، یعنی بهکارگیری خطرناکترین اوباشها و لاتهای زندان برای اجرای اوامر و برقراری نظم مطلوبشان در زندان. “وکیل بند” که رابط میان زندانیان با زندانبانان است، معمولا از زندانیان باسابقه و دارای محکومیت طولانی است. این فرد نیز از میان اراذل و اوباش چاقوکش، چند نفر را به عنوان انتظامات انتخاب میکند تا “سرکشان و نافرمانان” را از سر راه بردارند، به ویژه زندانیان سیاسی معترض به شرایط وحشتناک و غیرانسانی زندان را که به خود جرأت میدهند، اعتصاب غذا کنند. بیهوده نیست که افسر نگهبان زندان به علیرضا گفته بود: “انتهای این اعتصاب صدور گواهی فوت است.”
گزارشهای متعددی از وجود گسترده سلاحهای سرد، قتلهای سازمانیافته در زندانها وجود دارد. برای نمونه در زندان رجاییشهر، برخی از سالنها با چینشی تعمدی تبدیل به تبعیدگاهی مرگبار برای تسویه حساب و مجازات زندانیان سرکش شده است. “سالن شماره ۹ اندرزگاه ۳” زندان رجایی شهر به “رینگ خونین” شهره دارد. به گفته شاهدان، این بند شاهد بیشترین نزاعها و قتلهای درون زندان است. گاهی در درگیریهای گروهی با نقشآفرینی رئیس زندان ۱۰ تا ۱۵ نفر زخمی میشوند و در بسیاری از موارد نیز فردی کشته میشود.
یکی دیگر از دلایل اعتصاب غذای علیرضا شیرمحمدعلی، برزان محمدی و صدها زندانی سیاسی دیگر طی سالیان متمادی، به جز اعتراض به عدم تفکیک زندانیان بر اساس جرائم، اعتراض به وضعیت وحشتناک زندان فشافویه بود. زندان فشافویه با نام رسمی “ندامتگاه مرکزی تهران بزرگ” واقع در جنوب تهران در سال ۹۴ مورد بهرهبرداری قرار گرفت. این زندان که با هدف “اردوگاهی برای کوچ محکومان مواد مخدر” ساخته شد، اکنون محکومان زندانهای تهران اعم از مجرمان مواد مخدر، مجرمان اقتصادی و متهمان سیاسی را در خود جای داده است. با آن که هزینه ساخت این زندان ۱۰۰ تا ۱۲۰ میلیارد تومان بوده است، اما از کوچکترین امکانات زندگی بیبهره است. وضعیت این زندان به اندازهای وخیم است که مدت کوتاهی پس از بهرهبرداری، موضوع خبرها شد. چنان که مسئولین زندان حتا به برخی مقامات رژیم هم اجازه بازدید نمیدهند.
این زندان نه تنها فاقد آب آشامیدنی سالم است، بلکه وضعیت تهویه و سرویسهای بهداشتی اسفبار است. تعداد زندانیان در بندهای این زندان موسوم به “قرنطینه” چندان زیاد است که همیشه عدهای ناچارند روی زمین یا زیر تخت بخوابند. امری که منحصر به فشافویه نیست. رئیس سازمان زندانها در اردیبهشت ماه امسال گفته بود، ۵ / ۲ برابر ظرفیت زندانها، “زندانی” داریم، آن هم پس از “عفو” ۱۷۰ هزار نفر در سال گذشته، چرا که پیش از آن، تعداد زندانیان ۵ / ۳ برابر ظرفیت زندانها بود. گزارشات متعدد زندانیان زندانهای مختلف نیز پدیده “کفخوابی” را تأیید میکنند. به ویژه آن که زندانیان میگویند هر بار پس از اعتراضات، با افزوده شدن دستگیرشدگان، وضعیت به حدی وخیم میگردد که عدهای ناچارند ایستاده بخوابند.
گزارشها درباره عدم دسترسی زندانیان به خدمات درمانی و بهداشتی در همه زندانها فراواناند. وجود شپش و ساس و سوسک و موش و انواع بیماریهای مسری، حتا هپاتیت و ایدز، در زندانها امری شایع است. زندانیان سیاسی رجایی شهر چندی پیش اعلام کرده بودند: “شرایط زندان باعث بروز آسیبها و بیماریهای گوناگون و مرگ تدریجی زندانیان میشود.” گزارشهای بسیاری نیز در مورد “عدم رسیدگی و بیتفاوتی مسئولان بهداری و زندان” در مورد زندانیان بیمار وجود دارد.
غذای اندک زندانیان در این زندان، از کیفیت بسیار پایینی برخوردار است. امری که در زندانهای دیگر نیز به چشم میخورد. چرا که به اعتراف رئیس سازمان زندانها در دی ۹۶: “در بودجه پیشنهادی دولت برای سه وعده غذای زندانیان ۵۴۰۰ تومان پیشبینی شده که به دلیل افزایش قیمت مواد غذایی، سازمان زندانها با این مبلغ نمیتواند سه وعده غذای مناسب برای زندانیان تهیه کند.” با توجه به تورم سرسامآور کنونی نسبت به سال ۹۶ میتوان کیفیت غذای زندانیان در سال ۹۸ را حدس زد. در نتیجه زندانیان ناچارند برخی از مواد غذایی مورد نیاز خود را از فروشگاههای زندانها تهیه کنند. فروشگاههایی که بنا به گزارشات، با فروش مواد غذایی تاریخ مصرف گذشته به چندین برابر قیمت بیرون از زندان به محل کسب و کار پررونقی برای زندانبانان و نوچههایشان تبدیل شده است.
محسن اژهای، سخنگوی قوه قضاییه، در یکی از مصاحبههایش مدعی شد: هیچ زندانی نسبت به زندانی دیگر در برابر قانون ارجحیت ندارد. دروغی بیشرمانه مانند تمام ادعاهای سران جمهوری اسلامی. توصیف مختصر فوق، شرایط دهها هزار زندانی عادی و صدها زندانی سیاسی است. اما در زندان اختلاسگران و مفسدان اقتصادی و سرمایهداران و وابستگان سران رژیم هم هستند که بر اثر تسویه حسابهای سیاسی و جناحی به زندان افتادهاند. آنان که در بیرون از زندان، سالها با زدوبند و پیوند با ساختار قدرت، میلیونها و میلیاردها تومان از ثروت و دسترنج تودههای مردم را به غارت بردهاند، و اکنون در زندان نیز از امکانات خاصی برخوردارند. گزارشی در سایت حکومتی تابناک از “عدهای” میگوید که “حتی بریز و بپاش میکنند، خوب میخورند، عالی میپوشند، خوب انعام میدهند، حتی خوب با پول، آدم میخرند.” از سه طلافروشی میگوید که کارشان جعل سکه و دلار بوده است و یک رئیس بانک متخلف که “دو خدمتکار دارند که حتی برایشان آشپزی میکنند.” یا در گزارش دیگری از اختلاسگرانی گفته میشود که از “اتاق مجزا و چندین خدمه و سرویس بهداشتی و حمام مجزا و امکانات خاص در اتاق شخصیشان” برخوردارند. حتا ماهی چند بار در “فضایی کاملا خصوصی” با زنان صیغهای “ملاقات خصوصی” دارند. یا از وجود سالن زیبایی، سالن بدنسازی، کتابخانه و رستوران، در بندهای چهار و هفت زندان اوین که ویژه زندانیان “ثروتمند”ی است که “اغلب به دلیل جرایم مالی محکوم شدهاند” و با پول خود امکاناتی نظیر فرش، پرده، تلویزیون، تهویه مطبوع، وسایل آشپزخانه و…” فراهم کردهاند. البته به بودجه زندان و زندانبانان هم “کمک مالی” میکنند!
به جز گزارشهای متعدد درباره فساد مالی مقامات زندان و اختلاس از بودجه زندانها، از دیگر جنبههای زندانهای ایران وجود مافیای مواد مخدر و تجارت جنسی است. مافیایی که با همدستی مسئولان زندانها و زندانبانها با فراغ بال مشغول داد و ستد مواد مخدر و سلاح در زندان هستند یا با پولشویی در زندان اوین، “پولهای کثیف” را وارد دادوستدهای پشت پرده میکنند.
این است وضعیت زندانهای جمهوری اسلامی از سویی همان فساد و روابط قدرت و سلطه اشرار و قمهکشها و زندانبانان جانی رژیم و از سویی دیگر دهها هزار زندانی عادی که اکثریت آنان قربانی فجایعی هستند که این رژیم به بار آورده است؛ فجایعی همچون فقر، بیکاری، اعتیاد که کارشان را به زندان کشانده است.
در سویی معدودی اختلاسگر و دزد و آقازاده و مأمور سابق رژیم که در دوران کوتاه حبس هم به زندگی اشرافی خود ادامه میدهند، در سوی دیگر صدها زندانی سیاسی محکوم به حبسهای طولانی مدت که تنها “جرم” آنان حقخواهی و اعتراض به فقر و فلاکتی است که این رژیم بر توده مردم ایران تحمیل کرده است.
در زندان رژیم جمهوری اسلامی، همچون بیرون از زندان، جنایتکاران شرور، قمهکشان و قدارهبندان و چاقوکشان در پاسداری از نظم زندان و منافع مالی دزدان و غارتگران، به قتل و شکنجه زندانیانی مشغولند که حتا زندان و شکنجه هم آنان را به تسلیم وانداشته است. زندانیان سیاسیای چون علیرضا شیرمحمدعلی، ۲۱ ساله، که به دست عوامل قمهکش وابسته به زندانبانان به قتل رسید؛ سینا قنبری، ۲۲ ساله، که در بازداشتگاه به دست مأموران رژیم به قتل رسید و بعدها مقامات رژیم مدعی شدند معتاد بوده و خودکشی کرده است؛ ستار بهشتی کارگر و وبلاگنویس که ادعا شد یا به “مرگ طبیعی” درگذشته یا بر اثر “ضربه و فشار روحی”، چرا که ضربه، مهلک نبوده است! و دهها زندانی سیاسی دیگر.
زندانهای جمهوری اسلامی آینهایست از جامعه کنونی ایران، کارگران، معلمان، دانشجویان، زنان، جوانانی که به جرم حقطلبی به حبسهای طولانی مدت در بدترین شرایط زیستی و جسمی و روانی محکوم شدهاند و معدودی دزد و غارتگر که در رفاه زندگی میکنند و به مدد اوباش و چاقوکشان میکوشند سکوت گورستان را بر زندانها حاکم کنند. تلاشی که از همان روزهای اولیه به قدرت رسیدن این جنایتکاران ناکام مانده است. ضرب و شتم و قتل زندانیان سیاسی ادامه سرکوب و کشتار سیستماتیک در زندانهای رژیم جمهوری اسلامی از چهار دهه پیش تاکنون است. این قمهکشها و چاقوکشهای زندان فشافویه نبودند که علیرضا را به قتل رساندند، بلکه دستگاه قضایی و مسئولان و زندانبانان رژیم وی را به قتل رساندند. چرا که مسئولیت جان زندانیان در زندانها برعهده مسئولان زندان و قوه قضائیه است؛ چرا که این دو زندانی بزهکار به دستور زندانبانان، علیرضا شیرمحمدعلی را کشتند تا صدای معترض دیگری را خفه کنند. اما بیهوده، چرا که بسیاری با علیرضا همصدایند که: “شاید زندان ما را خسته کرده باشد ولی تسلیم نشدهایم. تنها چیزی که به ما امیدواری میدهد این است که مطمئنیم روزی آرمانی که بخاطرش در بند شدهایم تحقق پیدا خواهد کرد. مرگ را ترجیح میدهیم زیرا زندگی در این لجنزار در شأنمان نیست.”
نظرات شما