روز ۲۴ اردیبهشت ۹۸، رضا خندان مهابادی، بکتاش آبتین و کیوان پاژن، سه تن از اعضای کانون نویسندگان ایران با رای شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه هر کدام به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شدند. یک سال برای اتهام “تبلیغ علیه نظام” و پنج سال برای اتهام “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور”.
یک روز بعد از ابلاغ محکومیت آنان، کانون نویسندگان ایران با صدور بیانیه ای نوشت: ” این فقط محاکمه و محکومیت سه نویسنده نیست، تنها محاکمه کانون نویسندگان ایران نیست. محکومیت همه نویسندگان و کسانی است که می خواهند از حق آزادی بیان برخوردار باشند.” (تاکید از ماست)
کانون نویسندگان ایران همچنین “دلایل و مستندات دادگاه” در باره این اتهامات را “نامربوط تر و سست بنیان تر از خود اتهامات” دانسته و در این باره نوشت: به سه نویسنده مجموعا ۱۸ سال حکم زندان داده اند که چرا عضو کانون نویسندگان ایران شده اید؛ چرا نشریه داخلی یک تشکل فرهنگی را منتشر کردید؛ چرا اسناد و مدارک فعالیت های ۵۰ ساله ی کانون را در کتابی گرد آورده اید؛ چرا بر مزار احمد شاملو، محمد مختاری و جعفر پوینده رفته اید؛ چرا پای بیانیه های دفاع از آزادی بیان نویسندگان و هنرمندان و مخالف با اعدام و سانسور امضا گذاشته اید.”
بیان همین مختصر از بیانیه کانون نویسندگان ایران به روشنی نشان می دهد که جمهوری اسلامی در تمامی دوران حاکمیت ننگین خود با به اسارت گرفتن حق آزادی بیان تنها به عنوان یکی از ده ها مورد نادیده گرفتن حق و حقوق مسلم توده های مردم ایران، چه شرایط وحشتناکی را به جامعه تحمیل کرده است. پوشیده نیست صدور چنین احکامی که هفته گذشته توسط بیدادگاه قضایی جمهوری اسلامی برای سه تن از اعضای کانون نویسندگان ایران صادر شد، تنها گوشه ای از عملکرد ظالمانه و جابرانه این رژیم ارتجاعی طی دهههای متمادی است. رژیمی که این روزها با گسترش سرکوب و پراکندن جو ارعاب و وحشت در جامعه سعی دارد تا نه تنها کانون نویسندگان ایران، بلکه عموم توده های مردم ایران را منکوب و مبارزات رو به رشد آنان را متوقف سازد.
اینکه شاکی پرونده این سه نویسنده، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی بوده است. اینکه پرونده آن ها در اردیبهشت ۱۳۹۴ باز شد، ولی احکام محکومیت آنان درست در این برهه زمانی به آنان ابلاغ گردید، دقیقا بیانگر وضعیت بحرانی و شرایط شکننده ای است که جمهوری اسلامی در آن دست و پا می زند. مجموعه بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که هم اینک از هر طرف رژیم را در چنبره خود گرفته اند. وضعیتی که با گذشت هر روز و در پی روند رو به رشد مبارزات علنی کارگران، معلمان، نویسندگان، دانشجویان، زنان و دیگر لایه های اجتماعی شرایط برای طبقه حاکم و نظام سیاسی پاسدار آن، بازهم وخیم تر خواهد شد. دستگیری کارگران نیشکر هفت تپه، حمله به اجتماعات دانشجویی، اعمال فشار به معلمان، محکومیت نویسندگان و صدور فرامین ظالمانه در پایمال کردن ابتدایی ترین حق و حقوق زنان که این روزها به طرز آشکاری در جامعه شدت گرفته است، تماما نشانگر همان وضعیت بحرانی است که جمهوری اسلامی در آن دست و پا می زند. تشدید اقدامات سرکوبگرانه جمهوری اسلامی، جدای از شرایط وخامت باری که هیئت حاکمه ایران در آن دست و پا می زند، جدای از ماهیت ارتجاعی و خصلت سرکوبگرانه این رژیم، در تمامی این سال ها ارتباط تنگاتنگی نیز با مقوله برخورداری از حق آزادی بیان و به بند کشیده شدن آن توسط جمهوری اسلامی در جامعه دارد.
حقی که هیئت حاکمه ایران هرگز آن را بر نتابید و در تمامی دوران حیات ننگین خود به بی رحمانه ترین شکل ممکن عموم توده های مردم ایران را از داشتن این حق محروم کرده است. در این میان، روشن است که کانون نویسندگان ایران به دلیل تاکیدی که در دفاع بی قید و شرط از آزادی بیان و اندیشه داشته و دارد، از بدو تاسیس تا به امروز، همواره در تیر رس خشم و غضب نیروهای امنیتی و دستگاه قضایی در هر دو رژیم پادشاهی و ارتجاع اسلامی بوده است. وقوع “قتل های زنجیره ای” و کشتار نویسندگان در سال های میانی دهه ۷۰ از جمله هزینه های سنگینی بوده است که کانون نویسندگان ایران تا کنون در دفاع از حق آزادی بیان و اندیشه پرداخته است. طبیعی است که برخورداری از حق آزادی بیان و عقیده، تنها مختص به نویسندگان، روزنامه نگاران، شاعران و روشنفکران نبوده و نخواهد بود. بی هیچ تردیدی کارگران و زحمتکشان جامعه از جمله نیروهایی هستند که بیش از همه گروه های اجتماعی در فقدان آزادی بیان و عقیده متضرر و با تحقق آن در جامعه بیش از همه از مزایای آن منتفع خواهند بود. نگاهی به زندگی مبارزاتی کارگران، مهر تاییدی بر این حقیقت مسلم است. کارگرانی که دستگیر، زندانی و شکنجه می شوند، مگر غیر از این است که صرفا به “جرم” بیان خواست ها و مطالبات شان بازداشت و سرکوب می شوند. اگر آنان از آزادی بیان برخوردار بودند، آیا باز هم به دلیل اینکه گرسنگی خود را فریاد می زنند، دستمزد های معوقه خود را طلب می کنند و در هر اجتماعی بر ایجاد تشکل های صنفی و طبقاتی خود پای می فشارند، اگر از آزادی سیاسی برخوردار بودند؛ آیا بازهم این چنین بیرحمانه سرکوب، شکنجه و گرفتار زندان و بند می شدند؛ اسماعیل بخشی، سپیده قلیان، علی نجاتی، رضا شهابی و همه آن کارگران دیگری که تا کنون بارها اسیر زندان و بند شده اند، شکنجه دیده اند و انواع فشارهای روحی و جسمی را متحمل شده اند، اگر اندکی از حق آزادی بیان برخوردار بودند، آیا باز هم این چنین بی رحمانه با اتهامات “تبلیغ علیه نظام” و “اقدام علیه امنیت کشور” مواجه می شدند. اگر معلمان از حق آزادی بیان برخوردار بودند، اکنون سرنوشت شان اینگونه بود؛ آن دسته از معلمانی که در مدرسه دست به تحصن می زنند تا نابرابری حقوقی خود را فریاد زنند، فرهنگیانی که در جلوی اماکن دولتی اجتماع می کنند تا وضعیت وخامت بار معیشتی خود را بیان کنند، اگر از آزادیهای سیاسی برخوردار بودند، آیا باز هم به اتهام “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور” بازداشت و راهی زندان و بند می شدند؛ محمود بهشتی لنگرودی، اسماعیل عبدی، رسول بداغی، علی اکبر باغانی، محمد حبیبی و ده ها معلم دیگری که تا کنون به “اتهام تجمع و تبانی علیه نظام” اسیر زندان و بند شده اند، آیا غیر از این است که فقط پیگیر خواست ها و مطالبات معلمان بوده اند؛ اگر آزادی بیان و عقیده در جامعه ما این چنین به بند کشیده نشده بود، آیا بازهم این دسته از معلمان با چنین اتهاماتی مواجه می شدند؛ دختران “خیابان انقلاب” چه؟ آنان به کدامین جرم ناکرده محاکمه و به حبس و زندان افتاده اند؛ آیا غیر از این است که آنان با بر چوب کردن روسری هایشان، در ساده ترین شکل ممکن یک حرکت اعتراضی، تلاش کرده اند تا خواست رهایی از حجاب اجباری را فریاد زنند؛ اگر زنان در چنگال تبعیض و استبداد گرفتار نبودند و از حق آزادی بیان در بازگویی مطالبات شان برخوردار بودند، کدامین دستی جرئت می کرد تا “دختران خیابان انقلاب” را از بلندای سکوی میدان انقلاب به پایین پرتاب کند؛ عربده کشی گله های حزب اللهی، هیاهوی آخوندهای مرتجع و پرونده سازی قضایی دادستان دادکُش نطنز علیه “نگار معظم” را طی روزهای گذشته چگونه می توان توصیف کرد؛ بی رحمی آوار شده بر این زن هنرمند شیرازی را با کدامین ترازوی دادخواهی باید سنجید. پوشیده نیست در حاکمیت ارتجاعی و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی، اگر اندکی آزادی بیان و اندیشه وجود میداشت، آیا بازهم چنین هجمه ای ویرانگر بر سر “نگار معظم” آوار می شد؛ آنهم فقط و فقط به “جرم” آواز خوانی در جمع گروه گردشگرانی که به روستای ابیانه نطنز سفر کرده بودند.
محمد مختاری، جعفر پوینده و دیگر نویسندگانی که توسط نیروهای اطلاعاتی و آدمکش جمهوری اسلامی در پروژه “قتل های زنجیره ای” به مسلخ کشیده شدند، “جرم” شان چه بود؟ آیا غیر از این بود که آنان پیگیرانه و در هر شرایطی بر آزادی بی قید و شرط عقیده و بیان تاکید داشتند و برخورداری از این حق را نه فقط برای خود و کانون نویسندگان ایران، که برای عموم توده های مردم ایران و جهان آنهم با صدای بلند فریاد می زدند. همین صدای بلند و مستمر آنان در دفاع بی قید و شرط از آزادی عقیده و بیان بوده است که اکنون موجی از حمایت های داخلی و بین المللی را در محکومیت احکام صادره برای رضا خندان مهابادی، بکتاش آبتین و کیوان پاژن رقم زده است.
بیانیه انجمن جهانی قلم، انجمن قلم آمریکا، بیانیه جمعی از نویسندگان افغانستان و نامه سرگشاده حدود ۹۰۰ تن از نویسندگان، شاعران، منتقدان و روزنامه نگاران ایرانی که “اعتراض صریح” خود را نسبت به “رویه های نامنصفانه دستگاه قضایی و برخوردهای امنیتی با اهل قلم و نویسندگان” ابراز کرده اند و خواهان لغو احکام “ناروا و آزادی کُش” علیه سه عضو کانون نویسندگان ایران شده اند، تنها گوشه ای از واکنش های داخلی و جهانی صورت گرفته در دفاع از این سه نویسنده و به طریق اولی اعتراض صریح آنان به “نقض آشکار آزادی بیان و قلم” در ایران بوده است.
در واقع، همان گونه که کانون نویسندگان ایران محکومیت این سه نویسنده را فقط محاکمه آنان و یا محاکمه کانون نویسندگان ایران ندانسته، بلکه این اقدام ظالمانه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی را محکومیت همه نویسندگان و کسانی خوانده است که می خواهند از حق آزادی بیان برخوردار باشند، دفاع از این سه نویسنده و همه آن دیگرانی که طی تمامی این سال ها به دلیل بیان خواست ها و مطالبات شان بازداشت، شکنجه و زندانی شده اند، نه فقط دفاع از آنان، بلکه در گستره ای وسیعتر دفاع از حق آزادی بیان و اندیشه است. مطالبه و خواستی که باید به شدت بر آن پای فشرد و برای تحقق آن پیگیرانه مبارزه کرد. با چنین نگاهی به حق آزادی بیان و اندیشه است که مطالبه آن در راس برنامه سازمان فدائیان (اقلیت) گنجانده شده است. سازمان ما، به عنوان یک سازمان کمونیست که برای سرنگونی جمهوری اسلامی ، برقراری یک حکومت شورایی و استقرار سوسیالیسم، مبارزه می کند، همواره بر حق آزادی بیان و عقیده تاکید داشته و بر این باور است که کارگران و زحمتکشان بیش از همه طبقات و گروه های اجتماعی از تثبیت حق آزادی بیان در جامعه سود می برند. لذا، با آگاهی بر این امر مهم است که سازمان ما، در برنامه عمل خود با یادآوری اینکه جمهوری اسلامی آزادی های سیاسی، حقوق دمکراتیک و مدنی مردم ایران را از آن ها سلب نموده است، همواره بر این امر تاکید دارد که حکومت شورایی باید در همان اولین گام، همه این حقوق پایمال شده از جمله حق آزادی بیان را به مردم ایران باز گرداند.
برخورداری همه آحاد جامعه از “آزادی کامل فکر و عقیده، بیان، مطبوعات، اجتماع، تظاهرات و اعتصاب، تشکل و فعالیت احزاب و سازمان های سیاسی، اتحادیه های کارگری، شوراها و کلیه تشکل های صنفی و دمکراتیک” از جمله مواردی هستند که در راس برنامه عمل سازمان ما گنجانده شده است. اقداماتی که حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به فوریت باید به آن جامه عمل بپوشاند، تا دیگر هیچ کس به دلیل بیان خواست ها و مطالبات و یا حضور در یک تجمع اعتراضی با اتهام “تبلیغ علیه نظام” و “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور” مواجه نگردد و به زندان و بند محکوم نشود.
نظرات شما