دو راهی مذاکره یا جنگ، کدام یک؟

تنش میان جمهوری اسلامی و آمریکا طی دو هفته گذشته به بالاترین حد خود رسیده است. زمینه های تشدید این تنش، اگر چه از یک سال پیش با خروج ترامپ از توافقنامه برجام شروع شد، اما این منازعات از اردیبهشت ۹۸ با لغو معافیت صادرات نفت ایران به ۸ کشور آسیایی و اروپایی که تا آن زمان از معافیت تحریم نفتی آمریکا برخوردار بودند و پس از آن، اقدام بی سابقه دونالد ترامپ در گنجاندن نام سپاه پاسداران در لیست سازمان های تروریستی، ابعاد تازه و کم سابقه ای به خود گرفت. ژست تبلیغاتی بستن تنگه هرمز در صورت به صفر رسیدن صادرات نفت، صدور بیانیه شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی در تروریست خواندن نیروی نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا موسوم به “سنتکام” و بالاخره دستور خامنه ای به همه مسئولان کشوری و لشکری جمهوری اسلامی در “گرفتن آرایش جنگی”، از جمله نخستین اقدامات هیئت حاکمه ایران در واکنش به لغو معافیت تحریم نفت و گنجاندن نام سپاه پاسداران در لیست سازمان های تروریستی بود.

ماجرا، اما در حد همین افزایش تنش های لفظی میان طرفین نزاع باقی نماند و وقوع یک سری اقدامات عملی تهدید آمیز در دو هفته گذشته، اوضاع را از آنچه که بود، بحرانی تر کرد. گسیل ناوگان رزمی آبراهام لینکلن به سمت تنگه هرمز، ارسال چهار بمب افکن ب ۵۲ و انتقال پایگاه دفاع موشکی پاتریوت به منطقه خاورمیانه، دستور خروج دیپلمات های غیر ضروری آمریکا و تعطیلی بخش صدور ویزای سفارت و کنسولگری این کشور در عراق از جمله تحرکات نظامی و سیاسی آمریکا در روزهای گذشته بود. ترامپ و عناصر کلیدی کابینه اش البته، همه این اقدامات را به بهانه پیشگیری و مقابله با هرگونه تهدیدات نظامی و عملیاتی جمهوری اسلامی و گروهای نیابتی آن در منطقه خلیج فارس عنوان کردند.

در کشاکش تحرکات نظامی آمریکا در منطقه، وقوع چند عملیات خرابکارانه در بندر فُجیره امارات که به موجب آن ۴ کشتی نفتی از جمله دو کشتی عربستان و یک کشتی نروژی دچار انفجار شدند، و پس از آن حمله هفت پهپاد حوثی های یمن به خطوط ۱۲۰۰ کیلومتری انتقال نفت “شرق به غرب” عربستان در ۲۴ اردیبهشت، زمینه های بروز یک درگیری نظامی را میان آمریکا و جمهوری اسلامی افزایش داد. چرا که با وقوع اقدامات انفجاری در بندر فُجیره و حمله حوثی ها به تاسیسات نفتی عربستان، همه نگاه ها به سمت اقدامات “خرابکارانه” جمهوری اسلامی و گروه های نیابتی آن کشیده شد.

درست در یک چنین وضعیتی که اوضاع منطقه، دست کم به لحاظ ظاهری بیش از هر زمان دیگری به سمت درگیری عملی میان دو دولت ایران و آمریکا پیش می رفت، خامنه ای و ترامپ وارد میدان شدند و هرکدام به شیوه خود بر عدم وقوع “جنگ” تاکید کردند. در این میان قاطعیت خامنه ای در اعلام اینکه “جنگی به وقوع نمی پیوندد” کم سابقه بود. او روز چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت در جمع مسئولان و مقامات ارشد جمهوری اسلامی در باره تنش های میان ایران و آمریکا گفت: این رویارویی، نظامی نیست؛ چون بنا نیست جنگی انجام بگیرد. نه ما دنبال جنگ هستیم، نه آنها؛ که می دانند به نفعشان نیست”. خامنه ای همزمان با بیان اینکه “جنگی به وقوع نمی پیوندد”، مذاکره با آمریکا را نیز “سم” و مذاکره با دولت فعلی آمریکا را “سم مضاعف” خواند. او گفت: “مذاکره یعنی معامله و داد وستد اما آنچه در نظر آمریکاست، نقاط قوت ماست”.

ترامپ نیز به رغم اجرای فشار “حداکثری” که بر جمهوری اسلامی اعمال کرده است، سیاست تاکنونی خود را بر تغییر رفتار رژیم جمهوری اسلامی در منطقه بر اساس پرهیز از “جنگ” میان طرفین نزاع سازمان دهی کرده است. هدف اصلی ترامپ، کشاندن جمهوری اسلامی به پای میز مذاکره است. چنانچه در ماه های گذشته بارها از ضرورت مذاکره و “مصالحه” با جمهوری اسلامی سخن گفته است. آخرین نمونه آن نیز، یادداشت توئیتری او در روز پنج شنبه ۲۶ اردیبهشت است که نوشت: “مطمئن است ایران به زودی خواهان مذاکره خواهد شد”. همزمان با این اظهار نظر ترامپ، مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا نیز در سفری به روسیه گفته است، که آمریکا به دنبال “جنگ” با ایران نیست و فقط می خواهد جمهوری اسلامی مثل “کشوری عادی” رفتار کند.

به رغم اوضاع پیچیده ای که این روزها بر منطقه حاکم است، دست کم تا اینجای مسئله هم جمهوری اسلامی و هم دولت آمریکا تلاش وافری دارند تا از ورود به یک “جنگ” ناخواسته پرهیز کنند. دلیل این امر هم روشن است. آمریکا بعد از یورش نظامی و ایجاد جنگ های ویرانگری که در عراق و افغانستان داشته است، اکنون چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ اقتصادی در وضعیتی نیست که بخواهد وارد “جنگ” دیگری در منطقه شود. مضافا اینکه ترامپ در وعده های انتخاباتی خود، علاوه بر اعلام آمادگی خروج نیروهای نظامی آمریکا از افغانستان و عراق بر سیاست عدم ورود به جنگ دیگری در منطقه خاورمیانه نیز تاکید داشت. پوشیده نیست که تبعات اولیه وقوع یک “جنگ” گسترده با جمهوری اسلامی می تواند به سرنگونی این رژیم منتهی شود. چیزی که آمریکا هرگز خواهان آن نیست. به چند دلیل: نخست اینکه آمریکا آلترناتیو مورد نظر خود را برای جایگزینی جمهوری اسلامی ندارد. دوم اینکه با توجه به موقعیت سوق الجیشی و استراتژیک ایران، جمهوری اسلامی مطلوب ترین نظام سیاسی مورد نظر آمریکا در پاسداری از نظام سرمایه داری در کشورهای منطقه است. سرکوب نیروهای مترقی، دمکرات چپ و بطور اخص، قلع و قمع کردن سازمان های کمونیست که همواره خواهان براندازی سیستم سرمایه داری و استقرار یک نظم سوسیالیستی هستند، از جمله اهداف کلیدی آمریکا در هر کشور سرمایه داری است. از این رو، جمهوری اسلامی به رغم همه تنش هایی که تاکنون با دولت آمریکا داشته است، در عمل بزرگترین خدمت را به آمریکا و نظام سرمایه داری جهانی کرده است. لذا، مشکل دولت آمریکا با جمهوری اسلامی نه بر سر موجودیت این رژیم سیاسی که صرفا در تعارض با سیاست پان اسلامیستی و هژمونی طلبابه آن در منطقه است. از آنجایی که پیشبرد این سیاست خارجی جمهوری اسلامی در تقابل با هژمونی آمریکا در منطقه خاورمیانه بوده است، دولت ترامپ بر این باور است که با اعمال سیاست فشار “حداکثری” بتواند جمهوری اسلامی را به پای میز مذاکره و عقب‌نشینی، بکشاند.

در طرف دیگر این نزاع، جمهوری اسلامی قرار دارد که ورود به “جنگ” آنهم در شرایط نابسامان کنونی به معنای خودکُشی است. در واقع آن گونه که خامنه ای گفته است اگر مذاکره با دولت آمریکا برای جمهوری اسلامی “سم” است، بی شک ورود به جنگی ناخواسته با آمریکا برای رژیم “سم مضاعف” خواهد بود. لازم به گفتن نیست که شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه و نیز وضعیت مبارزاتی کارگران و توده های مردم ایران به هیچ وجه قابل مقایسه با دوران جنگ ایران و عراق نیست. اقتصاد جمهوری اسلامی اکنون فرو پاشیده است. با چنین اقتصادی بهم ریخته و توده های مردمی که آشکارا شعار می دهند “دشمن ما داخلیه “، تردیدی نیست که در صورت وقوع جنگ و تداوم آن کمترین روزنه امیدی حتا برای کسب پیروزی های موقت و تاکتیکی هم برای جمهوری اسلامی متصور نیست. سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در بهترین حالت می توانند در این نقطه یا آن نقطه، ضرباتی به نیروهای نظامی آمریکا و یا منافع این کشور در سطح منطقه بزنند، اما ورود به این عرصه، فقط شروع یک بازی بسیار خطرناک برای هیات حاکمه ایران خواهد بود. علاوه بر همه این ها، جمهوری اسلامی از حرکت مبارزاتی کارگران و توده های خشمگین مردم ایران هم در هراس است. لحن نسبتا ملایم خامنه ای در دیدار با سران و مسئولان حکومتی و بیان قاطعانه او مبنی بر اینکه “جنگی به وقوع نمی پیوندد” همه بیانگر نگرانی خامنه ای از وضعیت بحرانی حاکم بر جامعه و نظام است. مضافا اینکه رهبر جمهوری اسلامی با فشارها و کشمکش هایی از درون نظام جهت مذاکره با آمریکا نیز مواجه است.

لذا، با توجه به پرهیز دولت های ایران و آمریکا از وقوع هرگونه جنگی با یکدیگر و نیز با توجه به اینکه استمرار دراز مدت این وضعیت شکننده برای جمهوری اسلامی تقریبا ناممکن است، گزینه انتخابی یا اجباری هیات حاکمه ایران چه خواهد بود؟ به رغم اینکه خامنه ای در آخرین سخنان خود مذاکره با آمریکا را “سم” و مذاکره با دولت فعلی آمریکا را “سم مضاعف” خوانده است، اما باز هم محتمل ترین گزینه مطلوب برای طبقه حاکم و نظام سیاسی پاسدار آن در برون رفت از وضعیت دشوار موجود همان گزینه مذاکره با آمریکا است.

اینکه جمهوری اسلامی به سادگی پای میز مذاکره نخواهد رفت، امری کاملا روشن است. اینکه جمهوری اسلامی با اصرار بر ادامه سیاست توسعه‌طلبانه پان‌اسلامی و نظامی‌گری، راه برون رفت از بحران را برای خود سخت و سختتر کرده است، بازهم بر کسی پوشیده نیست. با این همه و به رغم دشواری هایی از این دست که اکنون جمهوری اسلامی با آن مواجه است، هیات حاکمه ایران نشان داده است در وضعیتی که رژیم با خطراتی جدی مواجه شده است، به یک باره و بر اساس “مصلحت نظام” از ادعاهای پیشین خود عقب نشینی کرده است.

پذیرش قطعنامه صلح سازمان ملل در پایان جنگ ارتجاعی هشت ساله میان دولت های ایران و عراق و نیز مذاکره با آمریکا و دیگر قدرت های جهانی بر سر مناقشات هسته ای، دو نمونه آشکار از عقب نشینی جمهوری اسلامی در مواجه با شرایط مرگ و زندگی بوده است. در نمونه اول، خمینی با عقب نشینی از شعارهای “جنگ جنگ تا پیروزی” و اینکه “جنگ تا بیست سال هم طول بکشد، ما مرد جنگ هستیم” با نوشیدن “جام زهر” به مذاکره با صدام تن داد. در نمونه دوم نیز خامنه ای با اتخاذ تاکتیک “نرمش قهرمانانه” برای حل بحران هسته ای به پای میز مذاکره با آمریکا و دیگر کشورهای موسوم به پنج بعلاوه یک رفت. اکنون نیز جمهوری اسلامی در شرایط بسیار دشواری قرار دارد. حسن روحانی، وضعیت کنونی رژیم را به مراتب وخیم تر از روزهای پایان جنگ ایران و غراق اعلام کرده است. همان وضعیتی که خمینی را بر آن داشت تا برای حفظ نظام “جام زهر” آتش بس را لاجرعه سرکشید، اکنون بر گلوی جمهوری اسلامی چنگ انداخته است.

لذا، با توجه به جمیع جهات از میان گزینه های “جنگ”، مذاکره و سیاست انتظار، آنچه محتمل تر از همه به نظر می آید، گزینه مذاکره با آمریکا است. اگرچه به نظر می رسد سیاست کنونی جمهوری اسلامی سیاست کج دار و مریز در انتظار ماندن تا پایان دوره اول ریاست جمهوری ترامپ باشد، بدان امید که شاید دونالد ترامپ برود و یک رئیس جمهور دمکرات بر مسند کاخ سفید بنشیند. اما پیشبرد این سیاست نیز هزینه های مربوط به خود را دارد. پیشبرد چنین سیاستی اگر با انتظارات جمهوری اسلامی مطابقت پیدا نکند و ترامپ در دور دوم نیز سکان دار دولت آمریکا بشود، تردیدی نیست که شرایط مذاکره برای هیئت حاکمه ایران از آنچه اکنون است، باز هم دشوار‌تر خواهد شد. اینکه جمهوری اسلامی تا چه مدت می تواند در مقابل وضعیت موجود مقاومت کند و از مذاکره با آمریکا سر باز زند، زمان آن قابل پیش بینی نیست. آنچه اکنون برای جمهوری اسلامی مهم است، شرایط سیاسی مناسبی‌است، که شاید با وساطت و میانجیگری کشورهای دیگر، بتواند به صورتی آبرومندانه به پای میز مذاکره با آمریکا برود.

متن کامل نشریه کار شماره ۸۲۲ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.