روز دوشنبه ۱۹ فروردین ۹۸ (۸ آوریل ۲۰۱۹) دونالد ترامپ طی بیانیه ای اعلام کرد که این کشور سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در فهرست گروه های تروریستی قرار داده است. رئیس جمهور آمریکا در بیانیه خود با تاکید بر اینکه تصمیم فوق با هدایت وزارت خارجه آمریکا بوده است، یادآور شد که دولت آمریکا “این واقعیت را به رسمیت شناخته که ایران نه فقط دولتی حامی تروریسم است، بلکه سپاه پاسداران فعالانه در تامین بودجه آن نقش دارد و از تروریسم به عنوان ابزاری دولتی استفاده می کند”. بیانیه ترامپ همچنین تاکید دارد که ظرف یک هفته آینده جزئیات تحریم های ناشی از قرار گرفتن سپاه پاسداران به عنوان یک سازمان تروریستی اعلام می شود. ساعتی پس از انتشار بیانیه ترامپ، مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا نیز به همراه برایان هوک، نماینده ویژه امور ایران در وزارت خارجه آمریکا در یک کنفرانس خبری حاضر شد و طی توضیحاتی در مورد علل اقدام آمریکا علیه سپاه پاسداران گفت: “نفرات سپاه انقلابی نیستند، دزد هستند. مسئولان فاسدی که از قدرت شان سوء استفاده کرده اند”.
اقدام ترامپ در قرار دادن نام سپاه پاسداران در لیست گروه های تروریستی که اولین و فوری ترین پیامد آن اعمال یک رشته تحریم های گسترده و تازه علیه سپاه پاسداران و به طرق اولی علیه جمهوری اسلامی است، واکنش های تند و تهدیدآمیز هیات حاکمه ایران را برانگیخت. مسئولان جمهوری اسلامی از خامنه ای گرفته تا حسن روحانی، از جواد ظریف تا محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران، از “اصلاحطلب” تا “اصولگر” از نمایندگان مجلس و علی لاریجانی رئیس مجلس ارتجاع اسلامی تا ارتش جمهوری اسلامی، ابراهیم رئیسی مسئول قوه قضائیه تا روزنامه کیهان همه را به واکنش ها و شعارهای تهدید آمیز علیه نیروهای نظامی آمریکا در سطح منطقه واداشت. اولین واکنش رسمی جمهوری اسلامی، انتشار بیانیه ای از طرف شورای عالی امنیت ملی به ریاست حسن روحانی بود. شورای عالی امنیت ملی که بالاترین نهاد امنیتی و تصمیم گیرنده در جمهوری اسلامی است، با انتشار بیانیه ای اعلام کرد: “رژیم ایالات متحده را دولت حامی تروریسم و فرماندهی مرکزی آمریکا موسوم به سنتکام و تمامی نیروهای وابسته به آن را گروه تروریستی می داند”. تا اینجای مسئله به نظر می آید که آمریکا و جمهوری اسلامی با انتشار دو بیانیه جداگانه، اولی در گنجاندن نام سپاه پاسداران در فهرست گروه های تروریستی و دومی با اطلاق اینکه “فرماندهی مرکزی آمریکا در منطقه غرب آسیا موسوم به سنتکام و تمامی نیروهای وابسته به آن را گروه تروریستی می داند”، در مقابل هم صف آرایی کرده اند. یک رو در رویی آشکار که گویا ممکن است یک رشته اقدامات نظامی متقابل علیه یکدیگر را به همراه داشته باشد.
این ها همه ظاهر مسئله هستند که طی چند روز گذشته بازتاب شدید رسانه ای داشته اند. برای روشن شدن موضوع لازم است دانسته شود که آمریکا چرا و با کدام هدف سپاه پاسداران جمهوری اسلامی را در لیست گروه های تروریستی قرار داده است؟ این اقدام ترامپ چه عواقبی برای سپاه پاسداران و به طریق اولی چه پیامدهایی برای هیات حاکمه ایران به لحاظ اقتصادی دارد؟ آیا این تصمیم آمریکا می تواند به عنوان اعلام جنگ علیه جمهوری اسلامی تلقی شود؟
تا پیش از این آمریکا گروه های متعددی را در فهرست سازمان های تروریستی خود قرار داده است، اما این اولین بار است که دولت این کشور یک نیروی نظامی رسمی و دولتی را در لیست گروه های تروریستی قرار می دهد. اقدام جدید آمریکا اگرچه تصمیمی غیر متعارف و بی سابقه بوده است، با این همه این تصمیم آمریکا را باید در ادامه سیاست ترامپ در اعمال فشار حداکثری به جمهوری اسلامی در سطح منطقه و جهان دانست، نه چیزی فراتر و یا تصور یک رو در رویی نظامی. تغییر سیاست خارجی هیات حاکمه ایران از طریق اهرم های اقتصادی – سیاسی و اعمال فشارهای حداکثری بر جمهوری اسلامی، عاجل ترین و اصلی ترین هدف ترامپ در مواجهه با رژیم جمهوری اسلامی است. بر کسی پوشیده نیست که سیاست خارجی رژیم جمهوری اسلامی تماما بر اساس یک رشته اقدامات پان اسلامیستی و توسعه طلبانه در سطح منطقه و جهان پایه ریزی شده است. سیاستی ارتجاعی، مخرب و مداخله گرانه که طی چهار دهه گذشته عملا به رفتار ذاتی جمهوری اسلامی در بیرون از مرزها تبدیل شده است. پیشبرد این سیاست توسعه طلبانه از همان آغاز تا به امروز به جدالی بی فرجام میان جمهوری اسلامی با آمریکا، کشورهای عربی منطقه و به درجاتی خفیف تر با اتحادیه اروپا تبدیل شده است. خروج ترامپ از توافق برجام و پیامد آن اعمال مجدد تحریم های نفتی و بانکی به منظور تغییر رفتار و بازدارنگی جمهوری اسلامی از سیاست های پان اسلامیستی و توسعه طلبانه در سطح منطقه همان هدفی است که ترامپ و کابینه او پیگیرانه به دنبال آن هستند. ترامپ از روزی که به کاخ سفید راه یافت، همواره بر تروریست بودن مجموعه سپاه پاسداران تاکید داشت. چرا که به زعم او و کابینه اش، سپاه پاسداران “ابزار اصلی دولت ایران برای هدایت و به کارگیری فعالیت های تروریستی خود در دنیا” است. علاوه بر این، اقتصاد ایران نیز سال ها است که با نام سپاه پاسداران گره خورده است. اینکه سپاه پاسداران تا چه میزان در اقتصاد ایران سهم دارد، آمارهای متفاوتی تاکنون ارائه شده است. آنچه مسلم است سپاه پاسداران در قالب بنیاد تعاون سپاه و قرارگاه های سازندگی اکنون به عنوان یک عامل مهم اقتصادی ایران در بخش های مختلف نفت، گاز، معادن بزرگ، بازرگانی خارجی، مسکن، کشاورزی، کشتیرانی و ترابری فعالیت می کند و در سال های اخیر به فعالیت بانکداری هم مشغول شده است. قرارگاه خاتم الانبیا از جمله نهادهای اقتصادی اختاپوسی این نهاد نظامی است که بزرگترین شرکت بالاسری پیمانکاری در اقتصاد ایران محسوب می شود. بنابر این با توجه به موقعیت نظامی و اقتصادی سپاه در جمهوری اسلامی، هدف دولت آمریکا از قرار دادن سپاه پاسداران در لیست سازمان های تروریستی یک اقدام جدید در راستای ادامه همان سیاست اعمال فشار حداکثری اقتصادی و سیاسی بر هیات حاکمه ایران برای تغییر رفتار و عقب نشینی از اقدامات تهاجمی در بیرون از مرزها است.
به زعم ترامپ و با وجود اینکه آمریکا تاکنون تحریم های گسترده ای را علیه جمهوری اسلامی اعمال کرده است، اما بخشی از این تحریم های نفتی و بانکی به دلیل نقشی که سپاه پاسداران در اقتصاد ایران داشته و دارد، به نوعی بی اثر بوده است. شرکت هایی از کشورهای همسایه و یا در سطح جهانی تا پیش از این، اگر با جمهوری اسلامی وارد معاملات تجاری، اقتصادی و سرمایه گذاری می شدند، مستثنا از اینکه طرف قرارداد آنها سپاه پاسداران باشد یا دولت و یا دیگر بخش های خصوصی باشد، برایشان چندان توفیری نداشت. در وضعیت گذشته، روابط تجاری و مناسبات اقتصادی آنها با ایران در صورت اثبات دور زدن تحریم ها، در نهایت با تنبیهات تحریمی و بانکی آمریکا مواجه می شد. اکنون اما وضع کاملا متفاوت است. با قرار گرفتن نام سپاه در لیست گروه های تروریستی و نقشی که سپاه پاسداران در اقتصاد ایران و ایجاد شرکت های متعدد صوری برای دور زدن تحریم ها داشته و دارد، اکنون دیگر کشورها و شرکت های طرف معامله با جمهوری اسلامی از آنجاییکه مطمئن نیستند طرف قراردادشان کیست، ترجیح می دهند ریسک نکنند. چرا که در صورت اثبات هرگونه رد پایی از نقش سپاه در قراردادهای اقتصادی، تجاری و سیاسی فی مابین کشورها و شرکت های خارجی با جمهوری اسلامی، این شرکت ها علاوه بر تنبیهات تحریمی با خطر اتهام همکاری با یک سازمان تروریستی نیز مواجه اند. خطری که ریسک پذیری هرگونه روابط اقتصادی با ایران را برای کشورهای همسایه و شرکت های خارجی بسیار بالا برده است.
در واقع هدف دولت آمریکا از اقدام فوق، همان اعمال فشار حداکثری بر اقتصاد جمهوری اسلامی جهت عقب نشینی و کشاندن دولت ایران به پای میز مذاکره جهت مصالحه است. نکته ای که برایان هوک، مسئول امور ایران در وزارت خارجه آمریکا به روشن ترین وجه ممکن آن را توضیح داده است. برایان هوک، طی یادداشتی در روزنامه نیویورک تایمز که همزمان با قرار گرفتن سپاه پاسداران در فهرست سازمان های تروریستی منتشر شد، نوشت: “ایران باید با آمریکا مصالحه کند”. “آمریکا آماده تعامل با دولت ایران بر اساس احترام متقابل و دست یابی به منافع مشترک است”. اما برای رسیدن به این هدف “حکومت ایران باید تصمیم بگیرد که می خواهد یک کشور به هنجار باشد، و نه یک جریان انقلابی”. پس تا اینجای قضیه، کاملا روشن است که هدف آمریکا از گنجاندن نام سپاه پاسداران کشاندن جمهوری اسلامی به پای میز مذاکره برای مصالحه بر سر سیاست خارجی این رژیم است، نه چیزی بیشتر.
با این همه، از آنجایی که جمهوری اسلامی فاقد هرگونه ابزار سیاسی و اقتصادی برای مقابله به مثل با اقدامات تحریمی و اقتصادی دولت آمریکا در گنجاندن سپاه پاسداران در فهرست سازمان های تروریستی است، طی روزهای گذشته تبلیغات گسترده ای را برای ضربه زدن به نیروهای نظامی آمریکا در منطقه براه انداخته داست و می خواهد اذهان عمومی را به سمت خطر حتمی یک درگیری نظامی هدایت کند. اینگونه اقدامات تبلیغاتی دستگاه های متعدد جمهوری اسلامی در روزهای پیش از صدور بیانیه ترامپ، با هدف تاثیرگذاری و ممانعت از اقدام دولت آمریکا بود. در روزهای بعد هم آنگونه که روزنامه کیهان خامنه ای بر آن تاکید داشته با هدف تاثیرگذاری بر کنگره آمریکا جهت ممانعت از تصویب اقدام جدید دولت آمریکا بوده است. از این رو به نظر می آید که هم دولت آمریکا و هم هیات حاکمه ایران بیش از همه به خطرات غیر قابل پیش بینی اقدامات نظامی علیه نیروهای یکدیگر در منطقه واقف اند. در این میان، جمهوری اسلامی دست کم با روی کار آمدن ترامپ از هرگونه اقدامات تحریک آمیز نظامی از جمله نزدیک شدن قایق های تندرو سپاه به ناوهای آمریکا در خلیج فارس و تنگه هرمز تا کنون پرهیز کرده است. اقداماتی که در دوران باراک اوباما به کرات صورت می گرفت. چرا که هر دو طرف نزاع به خوبی بر این امر واقف اند که ورود به جنگ و درگیری های نظامی با توجه به شرایط حساس منطقه و بحرانی که هر دو کشور با آن مواجه هستند، به این سادگی ممکن نیست و طرفین نزاع از عواقب غیر قابل پیش بینی چنین اتفاقی محاسبات دقیق و جدی دارند.
پوشیده نیست که، نزاع چهل ساله میان آمریکا و جمهوری اسلامی یک نزاع کاملا ارتجاعی است. جمهوری اسلامی و دولت آمریکا هر دو دشمن مردم ایرانند و سیاست های هر دو دولت برای توده های زحمتکش مردم ایران تاکنون فجایع بسیاری به بار آورده است. از این رو روشن است که ماهیت ارتجاعی این دولت ها و سیاست های توسعه طلبانه و تجاوزکارانه آن ها است که به این نزاع و تحریم دامن زده است. با این توضیح، روشن است که وظیفه کارگران و عموم توده های مردم هر کشور، دفاع از این یا آن دولت نیست،اما وظیفه آنان در گام نخست، مبارزه علیه دولت خودی و سیاست های آن است. این وظیفه کارگران و زحمتکشان آمریکایی است که علیه دولت خودشان و برای برانداختن آن تلاش کنند. وظیفه کارگران و زحمتکشان ایران هم مقدم بر هر چیز مبارزه علیه رژیم ارتجاعی حاکم بر ایران و تلاش برای سرنگونی آن است. وظیفه سازمان ما به عنوان یک سازمان کمونیست انقلابی که از منافع کارگران و زحمتکشان دفاع می کند، این است که در جنگ و نزاع میان دو دولت ارتجاعی، عموم توده های مردم ایران را به سرنگونی دولت خودی فرا بخواند. کارگران و زحمتکشان ایران باید همانگونه که تاکنون با مبارزات و شعارهای خود در کارخانه و خیابان نشان داده اند، دست رد بر طرفداران هر دو طرف این نزاع و درگیری بزنند و برای رهایی از تمام فجایعی که جمهوری اسلامی و تحریم های امپریالیستی در ایران به بار آورده است، مبارزه خود را برای سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار حکومت شورایی کارگان و زحمتکشان ایران تشدید کنند.
”سیاست خارجی رژیم جمهوری اسلامی تماما بر اساس یک رشته اقدامات پان اسلامیستی و توسعه طلبانه در سطح منطقه و جهان پایه ریزی شده است… پیشبرد این سیاست توسعه طلبانه از همان آغاز تا به امروز به جدالی بی فرجام میان جمهوری اسلامی با آمریکا، کشورهای عربی منطقه و به درجاتی خفیف تر با اتحادیه اروپا تبدیل شده است.”
سیاست خارجی هیچ دولتی را نمیتوان از سیاست داخلی آن جدا کرد. این دولت کارگزار طبقه سرمایه دار در ایران است، همانطور که دولت در آمریکا کارگزار این طبقه در آن کشور است. اگر کسی یا جریانی مدعی شود که ”سیاستی ارتجاعی، مخرب و مداخله گرانه ” دولت آمریکا از روی ”پان حقوق بشری، دمکراسی و ضد تروریسم” است، یا پادو سرمایه است و یا ناآگاه که نمیتوان آنرا جدی گرفت! زیربنای اقتصادی یک جامعه، سیاست های روبنای حاکم بر آن جامعه را تبیین میکند نه بر عکس! طبقه سرمایه دار در ایران با رانت خواری بیمانند و چپاول دسترنج کارگران و زحمتکشان ایران در چهار دهه گذشته، انباشت نسبتا با شتابی را پشت سر گذاشت. این طبقه در نظام جهانی سرمایه داری خواهان جایگاه ویژه و ”در خوری” برای خود است. اقتصاد این طبقه از توانایی های فنی لازم برای بازی در نقش مورد درخواست خود در اقتصاد سرمایه جهانی برخوردار نیست. وانگهی کارگردانان اصلی سرمایه داری جهانی تا کنون چنین نقشی را برای این طبقه در ایران نمی پذیرند. سرمایه داری جهانی حمام عمومی نیست که هر کسی سرش را پایین انداخته وارد شود و یک گوشه ای بنشیند! بر اساس نقشی که ”اتحادیه” این کارگردانان برای طبقه سرمایه دار در ایران برسمیت میشناسد، اینها باید به مقتضیات یک اقتصاد ”نفتی” پاسخ گویند و از بلند پروازی (توسعه طلبانه) دست بردارند.
پس از شکست سیاست نزدیکی به ”غرب” (در راس آن امپریالیسم آمریکا و اروپایی) و ”درمدار قرار گرفتن اقتصاد ایران در اقتصاد جهانی” که جناح روحانی و بیش از آن ”اصلاحطلبان” آنرا تا به امروز پیش میبرند جناح ”اصولگرایان” از سر اجبار نزدیکی به ”شرق” (در راس آن امپریالیسم چین و روسیه) را سرعت بخشید. بیاد آوریم امیدهای توهم آمیز جناح روحانی را پس از پایان مذاکرات ”برجام” بی فرجام: ” طومار تحریم درهم پیچیده شد، حقوق هستهای ایران تثبیت گردید و اقتصاد ایران در مدار اقتصاد جهانی قرار گرفت. ”!!
یکی از برنامه های امپریالیسم شرق برا ی تضعیف رقیب ”غربی”، ایجاد انشعاب در میان آنها (بطور نمونه نزدیکی به ایتالیا و کشورهای اروپای شرقی)، حضور نیرومند در زیرساختهای راهبردی (بطور نمونه کنسرن چینی هواوی در زیرساخت ارتباطات آلمان)، کوتاه تر کردن مسیر ”شمال و جنوب”. در مورد آخری ایران بخاطر موقعیت آن میتواند نقش بازی کند. طبقه سرمایه دار در ایران امیدوار است تا با راه اندازی زیرساختها (راه آهن، جاده ای و بندری)، در این ”جناح” سرمایه جهانی، که نقش آن مدام در حال افزایش است، به بخشی از درخواستهایش برسد. یکی از این محور ها عراق و سوریه (در آینده لبنان) است تا از طریق جاده و راه آهن به دریای مدیترانه مرتبط شوند. طبقه سرمایه دار هم اکنون کفش و کلاه کرده تا سهمی ”بسزا” در ”بازسازی” سوریه ویران شده (که رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران نیز در آن نقش داشته است) را از آن خود کند. به این ترتیب این سرمایه میتواند کمی گریبانش را از دست رقبایش، سرمایه در ترکیه، مصر و عربستان سعودی و برای انتقال کالا بین ایران و اروپا، عبور از کانال سوئز و … برهاند.
همانطور که بیان شد این رقابتها و تضاد های سرمایه در کشورهای گوناگون برای کسب بیشتر از ارزش افزده ایست که کارگران و زحتمکشان آنرا تولید می کنند، نه سیاست”پان اسلامیستی” رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی! ”اسلامیت” این رژیم برای سرکوب و زیر کنترل نگهداشتن زحمتکشان و کارگران است، همانند ”دمکراسی و حقوق بشر” امپریالیستها. تازه این ”مذهب”شان نیز از نوع ”جابجا کنعبد جابجا کنستعین” است. در روزهای پیش از ”انتخابات” برای عوامفریبی، زنانی جوان با آرایش غلیظ را سازمانده ای میکنند که عکس ”مفسد فی الارضی” چون خامنه ای ویا رئیسی قاتل را بر روی سینه شان حمل کنند، و یا با لمپنی چون ” امیر تتلو” (رئیسی) و یا با لات و لوت های کلاه مخملی (حداد عادل) ملاقات میکنند! آیا تفاوتی بین این شامورتی بازی ها با همکارانشان در آمریکا از قماش ترامپ، پومپئو و بولتون با مریم رجوی و دیگر پاچه خواران ایرانی سرمایه هست؟!
کنه واقعی سیاست های بورژوازی را باید به کارگران و زحمتکشان توضیح داد و بر ویژه گی عمده نظام طبقاتی انگشت گذاشت. آنهاییکه از رژیم آخوندی، حکومت اسلامی و یا جمهوری اسلامی (نه جمهوری سرمایه داری اسلامی) نام میبرند ویژه گی عمده این حکومت، یعنی سرمایه داری، را لاپوشانی میکنند. اگر جریانی که از چهل سال پیش تا کنون از ”کاست” سخن میگوید چنین گوید ایرادی نیست!
تا فرصتی دیگر