بهراستیکه در دورهٔ تیرهوتاری زندگی میکنم. امروزه فقط حرفهای احمقانه بیخطرند.
برتولت برشت
“بهنام فلسطین – برای فلسطین”
تحولاتی که اخیراً در خاورمیانه رویداده است، جدای از نظم جهانی نمیتواند موردبررسی قرار گیرد. بحران نظام سرمایهداری حتا در کشورهای بهاصطلاح پیشرفته، هم از طرف تودههای کارگر و زحمتکش به چالش کشیده شده است و هم این نظم دیری است که به گندیدگی رسیده و چارهای جز پناه آوردن به نظامیگری و به وجود آوردن جنگهای منطقهای ندارد. در شرایط کنونی اقطاب امپریالیست این نظامیگری را دامن میزنند و صنایع نظامی حرف اول را میزند. در این گیرودار، اما این امنیت و آرامش تودههای کارگر و زحمتکش است که در نتیجه رشد نظامیگری و بحران نظام سرمایهداری در بسیاری از کشورهای خاورمیانه نیست و نابودشده است. در این شرایط و بحبوحهٔ چنین تحولاتی است که جنبش و مردم محروم و ستمدیده فلسطین قربانی شدند.
بهنحویکه امپریالیسم جهانی و قطبهای گوناگون آن تمامقد پشت دلقک آدمخواری به نام نتانیاهو درآمدهاند. گرچه همگان میدانند که نتانیاهو تنها بازیگری است که بار این نفرت جهانی را متوجه خودساخته، و مشخص است که پشت الفاظ و حرفهای این آدمخواران شرکتها و کارتلهای نفتی هستند که این امور را پیش میبرند و جنایتکاری مانند نتانیاهو تنها مسبب این فاجعه نبوده و نیست. این نظام سرمایهداریست که از سال ۱۹۴۸ دست به این جنایات زده است. از آن زمان تاکنون مدعیان بسیاری آمدند و بنابه فراخور دیدگاهها و نگاه خویش خود را از حامیان جنبش فلسطین دانستهاند و حتا بسیاری که دشمن مردم فلسطین بودند لباس دوستی پوشیدند و در بزنگاههای تاریخ این جنبش خونبار، چه خیانتها که نکردند و این دمل چرکین ۷۵ – ۸۰ ساله هنوز که هنوز است از آن چرک و خونابه میچکد و در شرایط کنونی شناسنامه این فاجعه به نام فرد فاشیست و جنایتکاری به نام نتانیاهو صادر شده است.
گرچه پای همین شناسنامه، امضاهای ریزودرشت دیگری نیز دیده میشود. آنانی که بدون شناخت صحنهگردانان این جنایت، تنها به محکوم کردن یکطرف درگیری میپردازند، خودخواسته یا ناخواسته آتش به یار این معرکهاند. مساله فلسطین و مردم آن نه با حرکت ارتجاعی و جنایتکارانه حماس شروعشده است و نه پایان حماس پایان جنبش فلسطین خواهد بود. در طول تاریخ این جنبش، طرحها و راههای بسیاری برای حل آن ارائه کرده و میکنند، اما چرا هیچکدام تاکنون به نتیجه نرسیدهاند؟ گرچه دولت اشغالگر و فاشیست اسرائیل نیز هیچگاه نخواست و نمیخواهد که این مساله بهطور واقعی حلوفصل شود. شرمندگان تاریخ این جنبش، معلوم نیست چگونه به سرنوشت خونبار تودههای آزرده، سرکوبشده و ستمدیده فلسطین نگاه میکنند. خیلیها در تلاش دروغین خویش خواستند مُهر مذهب و کیش را بر این جنبش بزنند و آن را به ارتجاع اسلامی ربط دهند و در انظار جهانیان نشان دهند که از حامیان واقعی این مردم ستمدیده هستند. اما تشت رسواییشان بارها و بارها از بام جهان افتاد و اخیراً تشت رسوایی ارتجاع اسلامی نیز از بام دنیا افتاد و آنانی که خود روزی خواهان “نابودی اسرائیل” بودند، چه سهم بزرگی در فاجعهٔ به وجود آمده داشتهاند. نه ارتجاع اسلامی – عربی و نه ارتجاع اسرائیلی هیچگاه دوستان مردم فلسطین نبودند. این را آینه تاریخ بهوضوح نشان میدهد. اینها معاملهگرانی بودند که بر سر این جنبش بارها و بارها معامله کردند و به فراخورد “زحماتی” که دراینباره متحمل شدهاند از اربات اجرت گرفتهاند. آنهایی که جنبش و مردم فلسطین را در چارچوبهای تنگ مذهب و ناسیونالیسم دیدهاند، بزرگترین خیانتها را به این جنبش روا داشتهاند. آنهایی که هدف نهایی این جنبش را رها ساختن ساختمانی (مسجد قدس) میبینند، خود از دشمنان مردم فلسطین بوده و هستند. ساختمان بدون انسان و مکانهای “مقدس” بدون انسانهای آزاد و رها، واجد کدام ارزشهای انسانی هستند؟ کودکان فلسطینی که هنوز نمیدانند جنگ چیست و آدمکشی چیست، چه گناهی کردهاند که زیر بمباران جنایتکاران صهیونیست لتوپار میشوند؟ آیا چالهٔ گندیده و متعفن حقوق بشر در سازمان دول متحد هنوز به گندیدگی نرسیده است؟ در میان دولتهای خاورمیانه سقوط چه معنی دیگری میتواند داشته باشد و سکوت معنادار خیلی از اینها؟ جمهوری اسلامی بهظاهر خود را حامی مردم فلسطین نشان میدهد اما درواقع با حمایت از دارو دستههای ارتجاعی و واپسگرا در اصل به حمایت از صهیونیسم بینالملل پرداخته است و همیشه در راه به دست آوردن حقوحقوق مردم فلسطین به انواع و شیوههای مختلف سنگاندازی کرده و میکند. اکنون در این شرایط این پرسش مهم وجود دارد: مگر مبارزه انقلابی جدای از مبارزه با ارتجاع است؟ مگر مبارزه با ارتجاع (انواع آن) جدای از مبارزه با امپریالیسم است؟ جمهوری اسلامی که خود یکی از جنایتکارترین حکومتهای جهان میباشد چگونه میتواند داعیه آزادی و رها کردن دیگر انسانها را داشته باشد؟ مگر انسانها با یکدیگر تفاوت دارند. انسان ایرانی، فلسطینی، اروپایی، آمریکایی؟ آنهایی که حول محور مقاومت گرد هم آمدهاند یک سر طناب را در دست دارند و ارتجاع اسرائیلی سر دیگر طناب را و هر دو طرف بهقصد نابودی جنبش فلسطین برآمدهاند. آنهایی که فقط جنایات صهیونیستها را میبینند و یا برعکس جنایت ارتجاع اسلامی را، هر آن از آنسوی دیوار خواهند افتاد. همچنانکه افتادهاند. آنهایی که روزی جریان حماس را در مقابل جریانهای انقلابی جنبش فلسطین قراردادند و با حمایت همهجانبه از آن (البته زیر پلکهای صهیونیسم) حتماً این روزها را نیز مد نظر داشتهاند و اکنون در شرایط فعلی ریختن اشک تمساح هیچ دردی را از این مردم آواره و دردمند دوا نخواهد کرد. یکبار دیگر یاد حرفهای رفیق کبیر بیژن جزنی میافتیم که بر استقلال جنبشها و جریانهای انقلابی تاکید مینمود و در این شرایط جمهوری اسلامی اگر لازم ببیند تا آخرین فلسطینی – لبنانی هم که باشد (ضد مبارزه) را بهپیش خواهد برد. مشروط بر اینکه هیچکس به موجودیتش کاری نداشته باشد، همانطور که تاکنون کسی هم متعرض موجودیتش نشده است.
اما در این روندی که جریان دارد همه نیروها چه انقلابی و بهخصوص ضدانقلابی و ارتجاعی، این را بهخوبی و به عینه دریافتهاند که طناب جمهوری اسلامی آنقدر پوسیده و فرسوده شده است که حتا نمیشود با آن در چالهای کمعمق هم فرورفت چه رسد به چاه عمیقی که نام ارتجاع اسلامی بر آن نهادهاند. اینکه ارتجاع اسلامی و ارتجاع صهیونیستی در مقابل یکدیگر صفآرایی کردهاند هم بههیچعنوان چیز تازهای نیست. زمانی مجاهدین انقلاب اسلامی افغانستان موردحمایت تمامی جناحهای سرمایهداری بودند. اما مدتی بعد طالبان را بهجای آنان نشاندند و دوباره طالبان مورد غضب اربابان قرار گرفت و سرنگون شد و مدتی بعد دوباره با سلاموصلوات عمارت اسلامی طالبان بنا گردید. این تضادها همه در اردوی ضدانقلاب روی میدهد و نیروهای انقلابی هرگز در اینگونه تناقضات گیر نخواهند افتاد.
عناوین مهم نیستند. عناوین واژههایی گاهاً پرت و مهجورند. محور مقاومت عنوان با مسمایی است اما از درون تهی و تو زرد. همچنین فاشیستهایی که چشم به چشمان و نگاه شرارتبار نتانیاهو دوختهاند و اخیراً نیز پارچههای دخیلشان را به ارباب او بسته و ترامپ را منجی خود میدانند.
گویی اینان چشمی برای دیدن ندارند. بغل گوشمان در عراق، چه دمکراسی نابی را بر پا کردند. در لیبی، افغانستان، یمن، سوریه و… میبینیم که انسانها در چه ناز و نعمتی بسر میبرند. نه آقایان فاشیستهای سلطنتطلب، اصلاحطلب و… تاریخ به عقب برنخواهد گشت و شماها همچنان در حسرت کسب قدرت خواهید ماند و از اربابهای ریزودرشتتان نیز آبی گرم نخواهد شد. مگر از روی استخوانهای شکسته انسانهای زیادی بخواهید بساط عیشتان را بگسترانید. همچنانکه اربابهایتان در اسرائیل و آمریکا بر استخوانهای شکسته هزاران انسان جامهایشان را به ناسلامتی یکدیگر بالا بردند و میبرند و این را بدانید وجدانهای بیدار جهان هرگز این همسویی شماها را فراموش نخواهند کرد. همچنانکه هیچ انسان شرافتمندی جنایات حکومت اسلامی را فراموش نخواهد کرد.
از دل این دو صدای نفیرگونه و زشت صدای سومی نیز برخاسته است. منتها گوشهای شنوا میخواهد، نه آنانکه پاداشهای ارباب چشم و گوش آنان را بسته است، چه محور مقاومتیها و چه فاشیستهای همسو با نتانیاهو.
آنانکه به تأیید و تمجید از هنیهها و سنوارها پرداختهاند یا مبارزه و انقلاب را نشناختهاند و یا اینکه عمداً به اینکار مبادرت نمودهاند. در کجای تاریخ مبارزاتی مردم ستمدیده، ما ارتجاع انقلابی داشتهایم؟ بالاخره ارتجاع، ارتجاع است و با هیچ قسم و آیه و هیچ کتاب مقدسی ما نخواهیم توانست ارتجاع را انقلابی بنامیم. در پایان این گلهمندی را از کارگر زحمتکشی به نام اسماعیل بخشی داریم که چرا با نسبت دادن صفاتی به یحیی سنوار خاک در چشم آنانی پاشید که حداقل دل در گرو مبارزه داشتند. مقاومت و شکست هیچگاه دلیل بر حقانیت یک شخص یا جریان نیست. گرچه مرگ هر انسانی میتواند مذموم باشد حتا مرگ دشمنان. اما اسماعیل بخشی عزیز، یحیی سنوار همان اندازه بزرگ و انقلابی بود که آقای هنیه بود. آقای هنیه همان قدر انقلابی و بزرگ بود که سران حکومت اسلامی هستند. نوشتهای که در فضای مجازی منتشر شد، ما را به یاد این سخن آموزگار بزرگ پرولتاریای جهان انداخت که: گاهی عقابهای تیز پرواز به اندازه مرغهای خانگی سقوط میکنند اما این واقعیتی بدیهی است که هیچ مرغی به بلند پروازی عقاب نمیرسد. از این که به صراحت حرف زدیم رنجیده نشوید. بالاخره مبارزه است، زیر و بم دارد، بالا و پایین دارد و در همین زیر و بمها و بالا و پایین رفتنها خیلیهایمان دچار سرگیجه میشویم و اگر در زمان سرگیجه هم توانستیم خود را حفظ کنیم، قطعاً به ساحل امن و آرام پرتاب نخواهیم شد. هیچگاه آدمها پشت الفاظ نخواهند ماند و بالاخره روزی توفان و امواج مبارزه طبقاتی هالهٔ الفاظ را جاروب خواهند کرد. در آن صورت آنچه از آدمها باقی خواهد ماند چهرههایی درمانده است که خیلیهایشان شاید جرأت نگاه کردن به حقایق و تاریخ را نخواهند داشت و از این نمونهها در تمامی جنبشها و انقلابهای گذشته بسیار دیده شدند.
اظهار همدردی با مردم و تودههای ستمدیده فلسطین هرگز از کانال ارتجاع اسلامی نمیگذرد. اگر برای مرگ هنیهها و… دل میسوزانیم، آیا به صدای برقوتیها هم گوش دادهایم؟ آن روزی که جنبش حماس تمام قد در مقابل جریانات مترقی و انقلابی فلسطین ایستاد و چشم به دلارهای نفتی قطر و ایران و… دوخته بود چه؟ به راستی که مرز بین انقلاب و ضد انقلاب گرچه به ظاهر فاصلهٔ عظیمی است اما در شرایطی این مرز میتواند به فاصله کوتاه و نازکی خود را نشان دهد. اکنون چرا ما نباید از انسان مبارزی به نام برقوتی حرف بزنیم که در زندانهای اسرائیل است. آیا از جایگاهی که اندیشه برقوتی در جنبش فلسطین دارد، هراس داریم؟ داشتن امکانات و پول و سرمایه میتواند در امر مبارزه مفید واقع شوند، اما به چه قیمتی؟ به تاریخ جنبش کمونیستی ایران نگاه کنیم زمانی که حزب توده آن همه نیروهای مادی و انسانی داشت، اما در روند تاریخ چه کرد و حماسه سیاهکل در آن دوران سیاه دیکتاتوری چه کرد؟ اگر اکنون که صداهایی هنیهها و سنوارها را صدا میزنند دال بر این نیست که صدای برقوتیها وجود ندارد. آن کس که تک درختان را میبیند قطعاً از دیدن جنگل عاجز و ناتوان است. چه لزومی دارد که ما صفاتی را به انسانهایی نسبت دهیم که فاقد زمینههای واقعی در آن آدمها باشند. تازه ما از مردان بزرگ حرف میزنیم، آیا زنان بزرگ وجود نداشتهاند. آن زن فلسطینی که بر ویرانههای خانه و کاشانهاش نشسته و برای کودکان زیر آوار ماندهاش مویه میکند کمتر از سنوارها و هنیههای “بزرگ” نیست؟! و وقتی که از مردان بزرگ حرف میزنیم باید به مردان کوچک هم اعتقاد داشته باشیم. البته ما در جامعهای مردسالار زیستهایم و خواه و ناخواه تحت تأثیر این فرهنگ قرار گرفته و خواهیم گرفت.
اما رفقا، یاران، دوستان!
امواج توفانی در راهند، امیدواریم که در میان این امواج دچار سرگیجه نشویم. بسیاری از واماندگان تاریخ در سواحل امن و آرام خویش، جرأت نگاه کردن به آینه حقایق و تاریخ را ندارند. درگیرودار پیچ و خمهای مبارزه طبقاتی و پیچیدگیهای تاریخ هشیاری انقلابی خود را از یاد نبریم.
با درودهای گرم و انقلابی
۲۴ آذر ۱۴۰۳
هسته کارگری حمید اشرف – فعالان کارگری جنوب
نظرات شما