برای دیدن دوست دوران سربازیام، روز پنجشنبه به یکی از شهرها سفر کردم. آقایی از درون کافیشاپ متوجه من شد، درحالیکه چشمان من همروی او افتاده بود، دوست همدورهای سربازیام. با لبخند بزرگی بر چهره، همدیگر را در آغوش گرفتیم.
بعد از خوشوبش، خاطرات مشترک سربازی را با هیجان مرور کردیم.
چند ساعت از ظهر گذشت، دوستم تأکید کرد که شب اینجا بمان پیش هم باشیم گپ بزنیم، از خاطرات و…
فردا جمعه با دوستان بیرون برویم، میخواهیم در پناه طبیعت باشیم. انسان و طبیعت همدیگر را هستی میبخشند، یکی بدون دیگری، هستی کامل نیست و…
بالاخره راضی شدم، برای زنده کردن خاطرات مشترکمان که از آن زمان تا حالا رشته رابطهمان نازک شده بود، اما نبریده بود، ماندنم خالی از خوشی نبود، تقویت رابطهمان را هم در پی داشت.
در دوره سربازی کتاب نینا را در فاصله نزدیکی از محل مرکز خدمتمان در گوشهای قایم کرده بودیم و بعدازظهرها که استراحت داشتیم بهنوبت نینا را میخواندیم.
این روزها با یک جمع تفریحی همراه بودن، غنیمت است.
چنین روزهایی آرزوی همه شده، تا از رنج غمافزای زندگی سخت و ناشاد، شاید لحظاتی آدم آسوده باشد.
تجهیزات سادهای فراهم کردند، ماشینسواری با چهار سرنشین در جاده آسفالته کمعرضی که گاهی بهسختی میشد دو ماشین از کنار هم بگذرند.
دو طرف جاده، مزارع کشاورزی که حالا خوشهها پروپیمان شده بودند، با وزش باد ملایم موج میزدند.
در خانههای روستائیان درختان سبز کم نبود، در کنار مزارع، سبزی درختان بسیار چشمنواز و شادیافزا بودند.
در مسیر تا مقصدمان که من نمیدانستم کجاست، بانگ خروس روستا را هم که حالا معما شده، شنیدم. خروس روستا هنوز زنده است.
تا مقصد شاید ده کیلومتری میشد، آنجا که کمتر از خانههای روستاییان خبری بود. پر از جنگل بلوط بود، درختان بلوطی که شاید ۲۰۰-۳۰۰ سال از عمر آنان گذشته بود، در دامنه دو کوه موازی که در دو طرفمان بود، درخت بلوط کهنسال و سایهگستری برای نشستن انتخاب کردند.
همسفران به فاصله کوتاهی رسیدند و جمعیتمان کامل شد، بعد از مدتها گرفتاریهای شهر، در دامنه کوهستان جنگلی، زیر سایه درخت بلوط یک نوع سعادت است. بهخصوص خنکای بادی که از میان جنگل عبور میکرد و بر تن مینشست، آدم احساس سبکی و راحت بودن میکرد.
برای من صفای محیط کوهستان، لذتی داشت فراتر از آنچه دیگران احساس میکردند. بوتهها، علفها و گلهای کوچک زرد و بنفشی که با ساقه باریک و قامتی کوچک همه جا خودنمایی میکردند. تازه متوجه شدم که انسان در کنار طبیعت خودش است، و بخش جدا افتاده خود را پیدا میکند.
دوستان حالا جمع شده بودند، با هیجان رو به همدیگر حرف میزدند، گویی تاکنون فرصت گفتگو با هم نداشتند.
پیش کشیدن هر موضوعی به یک بحث جمعی منجر میشد.
در آغاز بحث مسیر حرکت آفتاب (زمین) پیش آمد، برای مشخص شدن جهت سایه برای ساعات بعدازظهر. اینگونه بحثها معمولی است.
اما وقتی یکی از دوستان جوان در ادامهٔ بحث جهتیابی، از جغرافیا و زمین شناسی صحبت کرد، نشان داد که اطلاعات بسیار زیادی در این زمینه دارد، طوری که آدم درمیماند و از گرفتن موضوع عاجز میشد. دوست دیگری اشاره کرد که با ادامه بحثتان همه ما را دیوانه میکنی!
بحث بعدی که شاید بشود نام بحث اصلی را برای آن انتخاب کرد. یکی از دوستان مطلب ۱۶-۱۷ صفحهای از آراء هگل را در مورد «آزادی»، منتها از زبان شخص دیگری خواند. قرار شد بطور دورهای نظرمان را در مورد بحث آزادی ابراز کنیم.
من سمت چپ نفر ارائه دهنده بحث نشسته بودم، هگل را از طریق آراء مارکس میشناختم، خوشحال بودم همه نظر خواهند داد، نهایتاً من نفر آخرهستم، تا نوبتم شود پیرامون مطلب چیزی نقل خواهم کرد.
دو نفر از دوستان یکی از زاویه فلسفی پیرامون مطلب سخن گفت، دوست دیگر همین موضوع را به لحاظ سیاسی تاریخی مطرح کرد. بحث هر دو نفر پیرامون موضوع بسیار بسیط، یادگرفتنی و دلنشین بود.
دوست دیگری که ظاهراً مثل من اول بار با این جمع بود، میگفت که بحث فلسفی وقتکُشی است! اما دوستانی هم بودند که در پاسخ میگفتند، فلسفه چیزی نیست که مسائل سیاسی جدا از آن باشد، اتفاقاً هر بحث سیاسی یک بن مایه فلسفی دارد!
فلسفه مادر علوم است …
شاید دوستانی که اشاره به سخت بودن فلسفه داشتند، مستقیم به سوژه یعنی بحث آزادی اشاره میکردند که صحبت کردن پیرامون آن بدون اگاهی از قبل مشکل بود.
بحث دوم، روی اشکال مبارزه بود، اغلب طرفدار مبارزه مسلحانه و مبارزه قهرآمیز بودند. کسی درنقد این شکل مبارزه صحبت نکرد، اما هرکسی یک تعریفی ازمبارزه مسلحانه داشت و بعضیها مبارزه مسلحانه را در شرایط خاصی قبول داشتند و الی آخر
بحثها همین طورکه من نوشتم در یک یا دو صفحه خلاصه نبود، حداقل چهار ساعت از وقت حول بحثهای سیاسی گذشت.
گرایش غالب چپ رادیکال بود. ترکیب سنی افراد نیز متفاوت بود از جوانان تا کسانی که در انقلاب ۵۷ حضور داشتند.
بعد از پایان یافتن روز، به هنگام بازگشت، مطمئن بودم دیگران چون من حول بحثهای انجام گرفته، فکرخواهند کرد، و خودشان را برای نتیجهگیری در بحثهای انجام شده، به چالش خواهند کشید.
سرباز
۳/۳/۱۴۰۳
نظرات شما