بیانیه‌ای که بر ضرورت و اهمیت جنبش سیاسی طبقۀ کارگر تأکید دارد

در بیانیه‌ای که اخیراً تحت عنوان ” گفتگو با توده کارگر و زحمتکش و پاسخ به یک پرسش – چهار تشکل مشترک کارگری”

توسط تعدادی از فعالان کارگری انتشاریافته، نویسندگان درصدد در پاسخ به این سؤال برآمده اند” که چرا به‌رغم اینکه جمهوری اسلامی با بحران‌های عمیق روبرو است و فقر و سیه‌روزی در گستره‌ای وسیع بر جامعه حاکم است ولی روی‌آوری مردم به‌سوی یک تغییر بنیادی در جامعه از روندی کُند برخوردار است؟

بیانیه در پاسخ به این سؤال ضمن اشاره به اعتصاب‌ها، اعتراض‌ها و تجمع‌های گسترده کارگران، بازنشستگان،  پرستاران، معلمان، زنان، دانشجویان، روشنفکران و نیز جنبش‌های اعتراضی در سال‌های ۹۶،  ۹۸ و ۱۴۰۱  که همگی  بازتاب  نارضایتی وسیع توده‌ها از نظام سرمایه‌داری حاکم و رژیم سیاسی حامی آن است ،  می‌گوید: “آنچه مسلم است ریشه همه این بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که شرایط مشقت‌بار بر زندگی توده‌های کارگر و زحمتکش حاکم کرده است در نظام اقتصادی و سیاسی حاکم بر کشور و سیاست‌های ضد مردمی حاکمیتی است که در ۴۵ سال عمر خویش در خدمت منافع سرمایه‌داران و زمین‌داران و برخلاف منافع کارگران و زحمتکشان بوده است.”

بیانیه با اشاره به این واقعیت که تنها طبقه کارگر ” می‌تواند دگر گونی واقعی و مطلوب در جامعه ایجاد کند، چشم‌اندازی تازه در برابر کارگران و توده‌های ستمدیده ” بگشاید، بر “مبارزۀ سیاسی طبقۀ کارگر” “ضرورت جنبش سیاسی طبقۀ کارگر” ” برای تغییر بنیادی جامعه و پی‌ریزی جامعه‌ای نو و جهانی نو” تأکید می‌کند و می‌افزاید: ” در شرایط ویژه‌ای که ما در آن قرار داریم. تغییر در اشکال مبارزات به‌منظور تحکیم آن‌ها و ارتقایشان امری اجتناب‌ناپذیر است. این تغییر در درجۀ اول مستلزم روی آوردن به مبارزۀ سیاسی است.”

برای سازمان ما که سال‌هاست بر نقش و اهمیت مبارزات سیاسی، ضرورت مبرم ارتقای مبارزات طبقه کارگر به مبارزه‌ای سیاسی و نقش جنبش سیاسی این طبقه به‌ویژه در شرایط بحرانی کنونی تأکید کرده، بسیار ارزشمند است، که اکنون گروهی از کارگران و فعالان کارگری، در بیانیه خود بر فراتر رفتن از مبارزات کنونی طبقه کارگر، نقش تعیین‌کننده جنبش سیاسی طبقه کارگر به‌عنوان تجسم طبقه‌ای آگاه به منافع خود و نقش و رسالت تاریخی این طبقه تأکید می‌کند.

واقعیت این است که آنچه باعث شده به‌رغم بحران‌هایی که تمام ارکان نظم سرمایه‌داری ایران را فراگرفته و مبارزات بی‌شمار مردم ایران، طبقه حاکم همچنان به حیات خود ادامه دهد، همانا محدود ماندن سطح مبارزات طبقه کارگر به مبارزه اقتصادی و عدم آمادگی این طبقه تا به امروز برای رهبری جنبش بوده است.

مادام که جامعه ایران در دوران رکود سیاسی قرار داشت و شکل عمده مبارزات کارگران و زحمتکشان اقتصادی بود، این ضعف جنبش طبقه کارگر ایران برجسته نبود . اما از سال ۹۶ هنگامی برجسته شد که  دوران انقلابی در ایران همراه با یک بحران سیاسی  آغاز شد. بحرانی که نویدبخش اعتلای نوینی در جنبش سیاسی توده‌ای و فرارسیدن مرحله‌ای جدید در مبارزات  برای سرنگونی نظم حاکم بود. شاخص‌ترین این مبارزات نیز در جنبش‌های بزرگ سال‌های ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ نمود یافت که اساساً جنبش توده‌های زحمتکش مردم ایران بودند. کارگران به‌ویژه در دو جنبش نخست، حضوری فعال داشتند اما نه به‌عنوان طبقه کارگر، به‌عنوان یک نیروی سیاسی متشکل و مستقل، بلکه به‌عنوان افراد کارگر. درنتیجه همین ضعف طبقه کارگر و فقدان جنبش سیاسی مستقل طبقه کارگر است که این جنبش‌های سیاسی نتوانستند به اهداف خود دست یابند.

تردیدی نیست که در چند سال گذشته، طبقه کارگر ایران مبارزات بی‌شماری داشته و این مبارزات در قیاس با سال‌های پیش از آن، رشد جنبش کارگری را نیز نشان داده است. اما، هر آنچه هم که این جنبش تاکنون رشد و رادیکالیسم داشته باشد، در این واقعیت تغییری ایجاد نمی‌کند که شکل عمده مبارزه کارگران ایران تا به امروز اقتصادی بوده یعنی مقاومت کارگران در برابر کارفرما. یا به قول لنین ” مبارزه دسته‌جمعی کارگران علیه کارفرمایان برای فروش نیروی کار با شرایط سودمند و بهبود شرایط کار و زندگی کارگران.” که ” در کشورهای آزاد ، مبارزه حرفه‌ای، سندیکائی یا تردیونیونی نامیده می‌شود.” لذا جنبش این طبقه نیز، جنبشی خودانگیخته بوده  و نه جنبش طبقاتی خودآگاه کارگران . ازاین‌رو باوجود پیشرفت مبارزات کارگران ، همچنان به چهارچوب نظم موجود محدود مانده است. یعنی هنوز آگاهی طبقه کارگر نفی آگاهانه نظم سرمایه‌داری و مبارزه‌ای آگاهانه برای نابودی نظام سرمایه‌داری نیست. هنوز تغییری کیفی در مبارزات و جنبش طبقه کارگر رخ نداده است. بگذریم از این‌که متأسفانه تحت رژیم دیکتاتوری عریان حاکم بر ایران نه این مبارزات اقتصادی در ایران به بهبود شرایط کار و زندگی کارگران منجر شده است و نه در آن حد دست آورد داشته که این مبارزه اقتصادی به تشکیل اتحادیه‌‌های کارگران بیانجامد.

البته آنچه که گفته شد، بدانمعنا نیست که کارگران به‌کلی فاقد تشکل‌اند یا فاقد دستاورد بوده اند، همان‌گونه که نمی‌توان گفت کارگران به‌کلی فاقد آگاهی طبقاتی‌اند. کارگرانی که آن‌همه اعتصاب برپا می‌کنند، نه‌فقط منطبق با سطح کنونی رشد جنبش کارگری از آگاهی برخوردارند، بلکه علاوه بر تشکل‌های ناپایداری که در جریان هر مبارزه و اعتصاب کارگری شکل می‌گیرند، تشکل‌های مخفی نظیر کمیته‌های کارخانه و اعتصاب را در تعدادی از کارخانه‌ها سازماندهی کرده‌اند.

به هر رو، آنچه اکنون با آن مواجهیم، مبارزه اقتصادی، ضعف تشکل و آگاهی طبقه کارگر است.  این ضعف طبقه کارگر و محدود ماندن مبارزه به مدار مبارزه‌ای اقتصادی نه‌فقط عواقب وخیمی برای طبقه کارگر در پی داشته، بلکه تاکنون مانع از پیروزی‌ جنبش هائی در ایران شده است که گاه به تهدیدی جدی برای رژیم تبدیل شدند. این‌که چرا این جنبش‌ها به نتیجه نرسیدند، دلیل آن پوشیده نیست.این جنبش‌ها فاقد تشکل، رهبری و آگاهی بودند، اشکال مبارزه آن‌ها محدود بود و نیروی کافی برای سرنگونی رژیم را نداشتند. اما در جامعه سرمایه‌داری ایران تنها طبقه‌ای که می‌تواند این ضعف‌ها را برطرف کند، در نقش رهبر جنبش ظاهر شود، نیروی کافی را در مبارزه داراست و اشکال مبارزاتش توان رویارویی با رژیم سرکوبگر را دارد، طبقه کارگر است که هنوز آمادگی لازم را به دست نیاورده است و مادام که یک طبقه انقلابی، آمادگی سرنگونی نظم حاکم را نداشته باشد، حتی با مساعدترین شرایط عینی، طبقه ارتجاعی سرنگون نخواهد شد.

اما چرا چنین شد و آگاهی طبقه‌ای که برجسته‌ترین مبارزات سیاسی تمام تاریخ موجودیت طبقه کارگر ایران را در سال ۵۷ و چند سال پس‌ازآن برپا داشت  و تا سازمان‌دهی شوراها پیش رفت، به آن حد زوال یافت که امروز ما در یک دوران انقلابی از نبود مبارزه سیاسی طبقه کارگر، ادامه مبارزه اقتصادی این طبقه و جنبش خودانگیخته آن صحبت می‌کنیم؟

می‌توان به چندین عامل مهم در اینجا اشاره کرد. نخست این‌که در جریان سرکوب‌های دهه ۶۰ ، عقب‌نشینی جنبش و سرکوب سازمان‌های کمونیست، جمهوری اسلامی نسلی از کارگران آگاه را قلع‌وقمع کرد. شرایط دیکتاتوری و اختناق هولناک پس از سال ۶۰  نیز این امکان را از کارگران سلب کرد که نسل جدیدی از کارگران آگاه جانشین نسل پیشین گردند. طبقه حاکم، توأم با دیکتاتوری و اختناق عنان‌گسیخته، با سرکوب جنبش کارگری و رکود جنبش تلاش کرد از طریق تشکل‌های ساختگی دولتی، ذهن و فکر طبقه کارگر را از مبارزه سیاسی منحرف و بر روی مبارزه اقتصادی متمرکز سازد. هم‌زمان با آن به گرایش‌هایی میدان داد که ظاهراً خود را چپ و حتی سوسیالیست نیز می‌نامیدند، اما عملاً مبلغ دوری طبقه کارگر از سیاست، مبارزه سیاسی، حزب سیاسی و فعالیت سازمان‌یافته سیاسی بودند. این گرایش‌ها در خدمت به طبقه حاکم و تحکیم اسارت کارگران تا آنجا پیش رفتند که شوراهای اسلامی پلیسی- ارتجاعی رژیم را بر تلاش کارگران نه‌فقط برای ایجاد تشکل‌های سیاسی بلکه حتی تلاش برای ایجاد تشکل‌های اتحادیه‌ای ، زیرپوشش پرچم قلابی دفاع از شوراها، برتر ‌دانستند. سرانجام، هنگامی‌که بار دیگر مبارزات اقتصادی طبقه کارگر رشد و اعتلای نوینی یافت، اغلب سازمان‌های سیاسی و فعالین کارگری نیز که خود را مارکسیست و سوسیالیست هم می‌دانند به‌جای تلاش برای ارتقاء مبارزات اقتصادی به یک مبارزه سیاسی ، وظیفه‌ای جز تقدیس این مبارزه اقتصادی و دنباله‌روی از جنبش خود به خودی برای خود قائل نشدند. چنین بود شرایطی که باعث شد حتی هنگامی‌که دوران انقلابی در ایران فرارسید و سپس به مرحله‌ای ارتقاء یافت که آشکارگردید توده‌های مردم ایران دیگر نمی‌توانند نظم موجود را تحمل کنند ، طبقه حاکم نیز با شکست تمام سیاست‌هایش نشان داد که دیگر نمی‌تواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند و جنبش‌های سیاسی توده‌ای در سراسر ایران اوج گرفت، جنبش طبقاتی کارگران همچنان در چهارچوب مبارزه اقتصادی و نظم موجود باقی ماند. البته ناگفته نماند که در همین دوره گروهی از پیشروترین کارگران تلاش کردند که جنبش طبقه کارگر به یک جنبش سیاسی ارتقاء یابد، اما با سرکوب وحشیانه رژیم، این تلاش نیز عقیم ماند.

اما محصور ماندن جنبش طبقه کارگر به مبارزه اقتصادی و جنبشی خودانگیخته، معنای وسیع‌تری در تحکیم اسارت کارگران دارد. طبقه کارگر در جریان مبارزه اقتصادی  صرفاً می‌تواند آگاهی تردیونیونی کسب کند و نه آگاهی سوسیالیستی. این یعنی تبعیت جنبش کارگری از سلطه ایدئولوژی بورژوائی در غیاب ایدئولوژی سوسیالیستی ، که روزمره از همان سطح تولید سرمایه‌داری بازتولید و به کارگران تحمیل می‌شود.

این دور باطل عقب‌ماندگی طبقه کارگر و محصور ماندن مبارزه آن به مدار مبارزه اقتصادی باید درهم‌شکسته شود.  طبقه کارگر هرگز نمی‌تواند با مبارزه اقتصادی و در چهارچوب یک جنبش خودانگیخته به آگاهی طبقاتی برسد. به‌عبارت‌دیگر طبقه کارگر هرگز نمی‌تواند از مدار مستقیم مبارزه اقتصادی به آگاهی سوسیالیستی که برای سرنگونی نظم سرمایه‌داری ضروری است، دست یابد. بلکه باید این آگاهی سیاسی طبقاتی را خارج از مدار مبارزه اقتصادی ، از طریق مبارزه سیاسی، کسب کند . تجربه نیز در تمام جهان این واقعیت را نشان داده است.

اما در شرایطی که طبقه کارگر از داشتن حزب طبقاتی خود ، یعنی حزبی که تمام پیشروترین و آگاه‌ترین بخش جنبش کارگری را در صفوف خود متشکل ساخته و هدف خود را انقلاب اجتماعی کارگری قرار داده باشد (و نه سازمان‌های سیاسی فعلاً موجود مدافع منافع طبقه کارگر)، محروم است، چگونه می‌توان در اوضاع کنونی جامعه ایران از مبارزه اقتصادی و جنبش خودبه‌خودی کنونی کارگری و تبعیت این جنبش از ایدئولوژی  بورژوازی فراتر رفت و بر این معضل غلبه کرد؟

تجربه تمام جنبش‌های کارگری جهان نشان داده است ، چاره کار، روی‌آوری کارگران  به مبارزه سیاسی است. چراکه تنها در جریان مبارزه سیاسی است که طبقه کارگر می‌تواند آگاهی سیاسی طبقاتی کسب کند. این تجربه‌ای است که باید از جنبش‌های کارگری جهان به‌ویژه از جنبش کارگری گذشته روسیه بیاموزیم. لنین همواره تأکید داشت که ” هیچ‌چیز به لحاظ اهمیت، هرگز نمی‌تواند با این آموزش مستقیمی که توده‌ها و طبقات در جریان خود مبارزه انقلابی به دست می‌آورند، قابل‌مقایسه باشد.” (روزهای انقلاب) لنین پیش‌ازاین نیز در اثر معروف خود چه باید کرد؟ تأکید کرده بود “هرگاه کارگران در وقایع و حوادث مشخص سیاسی و آن‌هم حتماً روزمره( یعنی دارای جنبه فعلی) یاد نگیرند هریک از طبقات دیگر جامعه را در تمام مظاهر حیات فکری، اخلاقی و سیاسی‌شان مورد مشاهده قرار دهند، هرگاه آن‌ها یاد نگیرند تجزیه‌وتحلیل ماتریالیستی را عملاً در تمام جوانب فعالیت و حیات تمام طبقات و قشرها و دستجات اهالی به کار برند،- در این صورت معرفت توده‌های کارگر نمی‌تواند معرفت حقیقتاً طبقاتی باشد. کسی که توجه و حس مشاهده و ذهن طبقه کارگر را فقط و فقط و حتی در اکثر موارد به خود وی معطوف می‌دارد- سوسیال‌دمکرات نیست، زیرا طبقه کارگر برای این‌که خود را بشناسد باید بر مناسبات متقابل کلیه‌ی طبقات جامعه معاصر وقوف کامل و از آن تصویر روشنی داشته باشد- وقوف و تصوری که تنها دارای جنبه تئوریک نباشد….یا به عبارت صحیح‌تر: بنای آن بیشتر بر تجربیات حیات سیاسی باشد تا بر تئوری.”

برکسی پوشیده نیست که جامعه کنونی ایران با چنان بحران سیاسی عمیقی روبه‌روست که بخش‌های وسیعی از مردم ایران هم‌اکنون به مبارزه سیاسی برای سرنگونی نظم موجود روی آورده‌اند. همین شرایط بحرانی بهترین و مناسب‌ترین موقعیت را برای فراتر رفتن طبقه کارگر از مبارزه اقتصادی به مبارزه سیاسی فراهم آورده است. اینجاست که باید تلاش مضاعفی صورت گیرد که بار اصلی آن بر دوش کارگران آگاه و پیشرو در کارخانه‌ها و مؤسسات خدماتی است. مقدم بر هر چیز باید بر این نکته تأکید کرد که مبارزه سیاسی طبقه کارگر نمی‌تواند جدا از محیط کار و شکل‌های مبارزاتی مختص این طبقه شکل بگیرد. این تأکید ازآن‌روست که برخی چنین می‌پندارند که مبارزه سیاسی کارگران با کشاندن مبارزات این طبقه به سطح خیابان شکل می‌گیرد. این خطاست. نه ازآن‌رو که آمدن کارگران به خیابان با مطالبات اقتصادی‌، چنانچه تاکنون نمونه‌های فراوان آن را دیده‌ایم، کمترین تغییری در این واقعیت نمی‌دهد که مبارزه همچنان اقتصادی است، بلکه گاه خطرات جدی نیز برای کارگران در پی دارد که نمونه آن را در جریان جنبش سال ۱۴۰۱ با به خیابان آمدن بخشی از کارگران پروژه‌ای حتی با شعارهای سیاسی و سرکوب شدید آن را دیدیم. مبارزه سیاسی کارگران از درون کارخانه‌ها و با شکل‌های مبارزاتی مختص این طبقه شکل خواهد گرفت. تجربه آن را هم از سال ۵۷ داریم. کارگران نفت با طرح چند مطالبه سیاسی به اعتصاب روی آوردند و به جنبش سیاسی طبقه کارگر شکل دادند. وقتی‌که این اعتصاب، تبدیل به اعتصاب سیاسی سراسری شد، آنگاه نه‌فقط کارگران در خیابان‌ها، در تظاهرات و راه‌پیمایی‌ها حضور یافتند، بلکه در برپائی قیام مسلحانه نیز مشارکت کردند. بنا براین، بنای کار را باید بر محیط کار نهاد. مقدم بر هر چیز باید تلاش کرد در واحدهایی که تاکنون کمیته‌های مخفی کارخانه یا کمیته‌های اعتصاب در آن‌ها شکل نگرفته‌اند، به‌حسب شرایط هر واحد و سطح مبارزه و آگاهی کارگران این کمیته‌ها را از آگاه‌ترین و پیشروترین کارگران تشکیل داد. باید تلاش کرد با کمیته‌ها و دیگر تشکل‌های کارخانه‌های دیگر ارتباط برقرار نمود و فعالیت‌ها را هماهنگ کرد. هدف از این هماهنگی باید تلاش برای برپائی اعتصابات اقتصادی و سیاسی فراتر از یک کارخانه، در مراحل نخست در یک یا چند رشته معین باشد. با این اعتصابات فرا کارخانه‌ای است که می‌توان مطالبات مشخص سیاسی را طرح کرد و زمینه را برای برپائی  اعتصابات عمومی و سیاسی سرتاسری فراهم ساخت. از طریق این اعتصابات است که طبقه کارگر به مبارزه سیاسی روی خواهد آورد و به جنبش سیاسی مستقل خود شکل خواهد داد. از همین طریق است که می‌تواند پیوندی میان مبارزه کارگران در کارخانه‌ها با مبارزه عمومی علیه حکومت که توسط  زنان، دانشجویان ، معلمان، پرستاران ، بازنشستگان، ملیت‌های تحت ستم وغیره که اشکال مبارزه مختص خود رادارند، برقرار کرد. این چشم‌انداز ارتقای مبارزه طبقه کارگر از مبارزه‌ای اقتصادی به مبارزه‌ای سیاسی در اوضاع سیاسی کنونی و شکل‌گیری جنبش سیاسی طبقه کارگر است که نه‌فقط گام مهمی در جهت رسالت تاریخی طبقه کارگر برای دگرگونی سوسیالیستی جامعه است، بلکه بن‌بست موانع بر سر راه سرنگونی رژیم را نیز در هم خواهد شکست. بنابراین باید بر گامی که تعدادی از فعالان جنبش کارگری در جهت حل معضل کنونی جنبش کارگری برداشته‌اند، ارج نهاد و از همه فعالان کارگری و سازمان‌های کمونیست خواست برای ارتقای سطح مبارزه کارگران به مبارزه‌ای سیاسی و شکل‌گیری جنبش سیاسی مستقل طبقاتی کارگران، تلاش کنند.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۶۴  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.