آنچه بر مردم می‌گذرد (از زبان یک بازنشسته)

یکی از هزاران  بیماران دیابتی هستم. روزانه دو نوبت قرص” زیپمت” پنجاه‌هزار در صبح و شب همراه با یک نوع انسولین به نام “نوروپید”، که سه مرتبه قبل ازهر وعده غذایی باید تزریق داشته باشم. علاوه براین، بعد از شام و یا به عبارتی قبل از خواب، نوع دیگری از انسولین با دوز بالا بانام تجاری “لنتوس” باید تزریق کنم. برای خرید انسولین به داروخانه رفتم. دکتر داروخانه و همکارانشان مشغول جدا کردن انسولین‌های خراب و مشکل‌دار بودند. پس از درخواست من، چند انسولین را آوردند و دکتر  دو عدد انسولین سالم را انتخاب کرده و به من دادند. بااین‌حال تأکید کردم که آقای دکتر سالم هستند؟

لازم است بگویم انسولینی که پزشک معالج من تجویز کرده  به نام “لنتوس” در هیچ داروخانه‌ای موجود نیست و مشابه آن” گلان” را جایگزین کرده‌اند که انسولین موردنظر پزشک من نمی‌باشد. ولی به‌ناچار باید استفاده کرد.

چند شب بعد که انسولین اول تمام شد، سراغ دومین انسولین رفتم. پس از تزریق احساس کردم تزریق به‌درستی صورت نگرفت. اما به‌حساب سرعت عمل در تزریق گذاشتم. روز بعد باکمی کسالت گذشت. اما دلیل این کسالت را متوجه نمی‌شدم. شب شد و زمان تزریق انسولینی که آخر شب و با دوز بالا است رسید. زمان تزریق متوجه شدم که انسولین خراب است و کارنمی کند. آن زمان بود که متوجه شدم شب گذشته نیز در واقع دارو را دریافت نکرده‌ام. همچنین به علت بی‌حالی و کسالت در طول روز هم پی بردم.

دیروقت بود. می‌بایستی تا فردا صبح صبر کنم. حال خوبی نداشتم. دو شب متوالی از انسولین محروم مانده بودم. این برای بیماران دیابتی که زمان خاص و معین باید انسولین تزریق کنند، چندان بی‌دردسر نیست. حالم بد شد. نزدیک محل زندگی ما داروخانه نیست و حتماً باید با وسایل نقلیه به نزدیک‌ترین داروخانه رسید. بنابراین تا صبح می‌بایستی صبرمی کردم. چندین چرت کوتاه زدم ولی با سرگیجه از خواب پریدم. عضلات دستم فشرده و سخت شده بود. ترجیح دادم تا صبح نخوابم و هشیاری خودم را با قدم زدن، خوردن آب  و قرص قند اضافی حفظ کنم. فایده‌ای نداشت و من نیاز به انسولین داشتم. با خودم می‌گفتم چیزی نیست هیچ‌چیزی نیست به‌زودی صبح می‌شود.

هوا روشن شد. با گیجی و گنگی زیاد و درواقع نداشتن تعادل درراه رفتن، به داروخانه رفتم. باکمی مزاح خطاب به دکتر داروخانه گفتم: شما نزدیک بود مرا جوان‌مرگ کنید. انسولین خراب را به دستش دادم. نگاهی به من انداخت. گویا با دیدن حال بدم ترسید. به همکارانش گفت یک انسولین و سوزن انسولین بدهید که ایشان همین‌الان تزریق کنند. بخشی از این برخورد و نگرانی به‌احتمال شکایت من ازایشان برمی‌گشت که من چنین قصدی نداشتم. با برخورد اولیه و شروع کلام با مزاح سعی کرده بودم این را بفهمانم. از آن گذشته چه اندازه باید خوش‌باور باشیم که تصور کنیم شکایت ما به نتیجه‌ای خواهد رسید.

البته توضیح دادند که از شرکت سازنده یا واردکننده بارها این انسولین‌های مشکل‌دار را خریداری کرده‌اند و مجبور به عودت آن‌ها شده‌اند اما این روند بازهم ادامه داشته و برخی از انسولین‌ها خراب بوده است. این توضیحات برای بیماران چه سودی دارد مردم می‌دانند که خانه از پای‌بست ویران است. برای من یا امثال من به‌عنوان یک  بیمار دیابتی که روزانه دو عدد قرص “زیپمت” پنجاه‌هزار، سه مرتبه انسولین “نوروپید” و شب‌ها انسولین” لنتوس” با بیست‌وشش دوز مصرف می‌کند، در صورت بالا بودن قند گاهی صبح ناشتا قرص “دیابزید” مصرف می‌کند، روشن است که دو شب استفاده نکردن از انسولین “لنتوس” چه اندازه خطرآفرین می‌تواند  باشد.

سه روز تمام با خوردن قرص اضافی و تزریق مکرر انسولین، قند من پایین نمی‌آمد. حال خوبی نداشتم. سرگیجه داشتم و دید چشمانم تار شده بود. در رختخواب افتاده بودم. لازم است این مطلب را نیز بگویم. پس از واکسن‌های تقلبی کرونا که صرفاً جهت جلوگیری از اعتراض مردم نسبت به وارد نکردن واکسن از جانب خامنه‌ای آدم کش که در دسترس مردم قراردادند و هیچ معلوم نیست چه بود، آب مقطر بود یا واکسن، مبتلابه کرونا شدم. در اتاقی همراه با چند بیمار کرونائی دیگر بستری بودم. صحبت از بیماری بود که  قند خونش بالا رفته و کنترل نمی‌شود.از پرستاری که بسیار خسته به نظرمی رسید و خودش نیاز به استراحت و مراقبت داشت، پرسیدم  با توجه به این‌که چندین بار قند خون مرا تست کردید، من هستم که قند خونم بالاست؟ گفت بله. این‌گونه بود که ازآن‌پس من درگیر بیماری دیابت شدم. تا جایی که پس از بهبود و نجات از مرگ براثر کرونا، هر نوع دارو یا قرصی را تجویز کردند اثر چندانی بر بهبود من نداشت و پزشک معالج من  مجبور به توصیه انسولین شد.

غرض از عنوان این مطالب، بازگویی مکرر و مکرر جنایات خامنه‌ای جلاد است. آدم کشی که زندگی مردم را به بازی گرفته است. سرنوشت مردم را بازیچه دست سرمایه‌دارانی کرده است که  در هر کاری رخنه کرده‌اند و فقط و فقط به دنبال سود به هر شکل هستند. حتی در دوران کرونا که جان مردم درخطر بود. نه‌تنها من بلکه بسیاری از مبتلایان به کرونا اثرات مخربی برایشان به‌جامانده است. خامنه‌ای جنایتکار، رهبر حکومت کودک کش علاوه براین که هرروز جوانان  مردم را به‌پای چوبه دار می‌برد، جنایت‌های بسیار ناپیدا و مخفی را نیز رهبری  می‌کند. به‌عنوان‌مثال اگر آن شب به کما می‌رفتم  و یا فوت می‌کردم حتی نزدیک‌ترین افراد خانواده نیز نمی‌توانستند بدانند که انسولین خراب بوده است. درنهایت، قصور مرا در تزریق  انسولین، علت فوت می‌پنداشتند. درحالی‌که کارخانجات تولید دارو و یا شرکت‌های سازنده اهمال‌کاری و سرهم‌بندی می‌کنند و هرگز به‌جز سود به چیز دیگری فکر نخواهند کرد. تمام این شرکت‌ها متعلق به سرمایه‌داران و دار و دسته جنایتکار حاکمیت هستند. این را باید اضافه کنم تا فروردین ۱۴۰۲ انسولین “لنتوس” سی‌وپنج هزارتومان برای خریدار بود. ناگهان از اواخر فروردین همین سال ۱۴۰۲ یعنی پس از تعطیلات عید نوروز، قیمت  “لنتوس” به صد و هفتادوپنج هزارتومان رسید و پنج برابرشد. به عبارتی میزان و درصد افزایش مبلغ برای مصرف‌کننده، بسیار ناگهانی بالا رفت و اکنون اندکی هم بیشتر شده است. پزشک معالج در بیمه می‌نویسد اما به تعداد محدود که نهایتاً برای سه هفته کافی است و بیشتر از این را بیمه قبول نمی‌کند، باقی را باید آزاد تهیه کرد. این درحالی‌ست که بیماران دیابتی بیش از این مقدار نیاز به مصرف انسولین دارند. اینجا است که می‌بینیم جان مردم در این حکومت هیچ ارزشی ندارد. لابد می‌گویند هرکه  دارد بخرد و هرکه ندارد بمیرد. دقیقاً به همین صورت با مردم برخورد می‌کنند. وقتی صحبت از زندگی  پردرد و رنج  مردم می‌شود کلمات هم زارمی زنند. وقتی از سالمندان و بازنشستگان بیمار گفته می‌شود که هیچ اندوخته‌ای ندارند، یعنی نتوانسته‌اند که داشته باشند،  می‌بینیم که دولت دزد و فاسد هیچ مساعدتی نسبت به بازنشستگان ندارد. ریشه زندگی دردناک بازنشستگان را در دزدی‌های گسترده  صندوق‌های بازنشستگی می‌یابیم. بازنشستگانی که با کمترین مبلغ دریافتی ممکن باید زندگی کنند. راهی برایشان نمانده است جز این‌که گاهی در استفاده داروهای خود امساک کنند و گاه از نان سفره‌هایشان کم کنند تا دارویی بخرند. بسیاری هم از مراجعه به پزشک کلاً صرف نظرکرده‌اند. اینجاست که ازهر کلمه اشکی سرازیر می‌شود. در تمام  تاروپود زندگی مردم، فساد حاکمیت سرمایه‌داری مانند موریانه لانه کرده وزندگی و حیات مردم را می‌جود. بدین خاطر است که سال‌هاست هر صفحه از زندگی روزمره مردم به صحنه نبرد با  خامنه‌ای دیکتاتور و رژیم حاکم تبدیل‌شده است. نبرد برای پیدا کردن کاری، داشتن نانی. نبرد برای داشتن رفاه و آزادی.

باید تاکنون دانسته باشیم که امید افزایش حقوق و یا هرگونه تغییر و تحولی که منجر به زندگی بهتری برای کارگران، زحمت کشان و بازنشستگان باشد تا زمانی که رژیم جمهوری اسلامی برقراراست عبث و ناممکن است. متحد با کارگران و زحمت کشان خیابان را خالی نگذاریم. به‌ویژه ما بازنشستگان که زندگی سختی را سپری می‌کنیم، با حضور گسترده، متحدانه وبی وقفه همچنان به اعتراضات خیابانی خود ادامه دهیم.

وعده دیدار ما تا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی فاسد جنایتکار، هرروز در خیابان.

سرنگون باد رژیم سرمایه‌داری جمهوری اسلامی- مستحکم باد اتحاد کارگران و زحمت کشان

کار نان آزادی،  حکومت شورایی.

 

آذر ماه ۱۴۰۲

یک بازنشسته از داخل کشور

 

POST A COMMENT.