کودکان شور زندگی‌اند

 

هرزمان در جمعی کودکی پا می‌گذارد، فضا پرمی شود از شورونشاط. احساسات و خیال‌پردازی‌های کودکانه‌شان همه را به شعف می‌آورد. پاک، زلال و صادقانه عواطفشان را بروزمی دهند. شادی بی‌حدوحصرشان مُسری است. حضورشان گرمی‌بخش هر محفلی است. در بطن خود هزاران گل شاداب دارند. دردهانشان کلمات طعم شیرینی می‌گیرد. هرچه پیرامون کودکان قرار داشته باشد، کنجکاوی و ماجراجویی آن‌ها را برمی‌انگیزد. بی بهانه می‌خندند وبی دلیل شادند. درواقع این کودکان هستند که زندگی می‌کنند. گاهی باید شیوه زندگی کردن را از کودکان آموخت. به همین خاطر کودکان شور زندگی‌اند. یکی از دلایل مجذوب شدن آدم‌ها به کودکان خاصه مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها همین شور کودکان است. شاید در پی یافتن نشاط ازدست‌رفته خودشان هستند. شاید می‌خواهند هیجان‌های ازیادرفته‌شان را در شادی کودکان بازیابند. درهرصورت کودکان شادی آفرینند. این از خصوصیات بارز کودکان است که باید شاد باشند. امروز اما این‌گونه نیست. رنج و درد فقر، در خانواده‌های زحمتکش همانند قانون پاسکال است. فشار ناشی از فقر عیناً به تمام افراد خانواده وارد می‌شود. البته که روزبه‌روز طراوت کودکان، در حاکمیت دزد جمهوری اسلامی از دست می‌رود. نظامی که بوی گند فسادش، نفس بزرگ و کوچک را بند آورده است. کودکان با توجه به اقتصاد وخامت بار خانواده‌ها، وارد دنیایی شده‌اند که متعلق به آن‌ها نیست. نظام بی‌رحم سرمایه‌داری دنیای کودکان را به ویرانی کشانده است.

حکومتی که از اولین قدم، کشتار و ظلم را به مردم ایران در قالب یک نظام مذهبی ضد انسانی روا داشته است. هیچ کجای این سرزمین از نکبت وجود جمهوری اسلامی بی‌نصیب نمانده است. البته و صدالبته که کودکان نیز در همین شرایط پا به جهان می‌گذارند. چه کودکانی که درهمان دوران جنینی و در شکم مادرشان تحت تأثیر وضعیت بد معیشتی صدمه می‌خورند. چه کودکانی که هنوز طعم شیر مادر را نچشیده‌اند، براثر تنگدستی خانواده فروخته می‌شوند. تصور این‌که کودکان دیگر این خانواده‌ها با فروخته شدن کودکی در خانواده، با چه خاطرات غمباری بزرگ می‌شوند، نفس را بند می‌آورد. ازیاد کسی هم نمی‌رود که در تمام سال‌های حاکمیت رژیم آدم کش جمهوری اسلامی سایه سوگ کشته شدن حداقل یک فرد در خانواده چگونه زندگی مردم را سیاه کرده است. دریک سال گذشته کودکان شاهد کشتار و زندانی شدن دوستان خود بوده‌اند و هستند. امسال هم مانند تمام پائیزهای گذشته مردم در ماتم عزیزانشان که پائیز سال گذشته به دست رژیم خون‌خوار جمهوری اسلامی کشته شدند نشسته‌اند. چهل‌وچهار سال است، هر خزان با لرزیدن هر برگ بر شاخه درخت، دل خانواده‌ای لرزیده است. با ا فتادن هر برگ از شاخه درختان، جوانی پرپر شده است. در چنین شرایطی است که کودکان به‌جای سرور و شادمانی خاطرات غبارآلودی در ذهنشان نقش می‌بندد.

آغاز ماه مهر، ماه هیاهو و صحنه‌های شورانگیز کودکان است. ماه خرید دفتر و مدادهای رنگی که ذوق کودکان را برای سال تحصیلی برمی‌انگیزد. اما افسوس مردم نتوانستند به پیشواز سال تحصیلی جدید بروند. جای خنده‌های بی‌دغدغه دانش آموزان خالی است. هزینه‌های سرسام‌آور و جیب خالی کارگران و زحمتکشان بازار اول مهر را از شادمانی تهی کرده است. از شدت فقر، رنگ از رخ مداد رنگی‌ها پریده است. دفاتر نوی خوش‌رنگ گوشه ویترین جامانده است. در حاشیه بازار، دفتر و مداد کم کیفیت ازسر اجبار تهیه می‌شود. سهم کودکان کارگران و مردمان زحمت‌کش از کفش و کیف نو، دیدن از پشت ویترین فروشگاه است. کودکان در حسرت و خانواده‌ها مغموم و سرگردان از ویترین‌های پرزرق‌وبرق خط نگاهشان را می‌گذرانند. قیمت لباس فرم مدرسه و کتاب‌های تحصیلی که در خود مدارس ارائه می‌شود برای مردم دست‌به‌دهان که حتی نمی‌توانند خوردوخوراک فرزندانشان را تأمین کنند، بسیار بالاست. البته این شامل کودکانی است که با هر مشقت و سختی توانسته‌اند به مدرسه بروند. آسیب‌هایی که اقتصاد بد خانواده‌های کارگری به کودکان می‌زند بسیار جدی است.

خالی است جای کودکانی که به جرم آزادی‌خواهی در زندان‌های جمهوری جنایتکار اسلامی به سرمی برند. بسیار خالی است جای کودکان دبستانی که به دست رژیم کودک کش کشته شدند. خالی است جای کودکان محروم از تحصیل، به‌ویژه در مقطع دبیرستان. آن‌هم دقیقاً در سنینی که حساس بودن و آسیب‌پذیر بودنشان بر همگان محرز است. نوجوانانی که حداقل باید روزی چند ساعت تحت تعلیم و تربیت سالم آموزشی قرار بگیرند. نوجوانانی که پر از تضادهای طبیعی سنین رشد هستند. خارج از محیط آموزشی، تناقض‌ها لاینحل و بدون جواب می‌ماند. بدون معلمین آگاه، بدون راهنما، رها و سرگردان بیرون در مدرسه آه می‌کشند. در بهت و ناباوری می‌اندیشند، آیا دیگر راهی برای بازگشت به کلاس درس ندارند؟ آن‌ها می‌مانند و بازار کار و یک جامعه بسیار ناسالم. اغلب، آن‌چنان دچار کوران‌های حاد روانی می‌شوند که تا سرحد نابودی کشیده می‌شوند. شاید هم چند سال بعد به خاطر خطایی ساده پای چوبه دار بروند. سیکل معیوب جامعه طبقاتی، زندگی جوانان را بدین سیاق تباه می‌کند. قانون بی‌رحم سرمایه‌داری هرساله تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از کودکان را از تحصیل بازمی‌دارد و هرسال تعداد بیشتری از کودکان پشت در مدرسه می‌مانند. چه امیدها که مانند حباب در ذهنشان می‌ترکد. چه آرزوها را در دلشان منجمد می‌کنند. پشت درهای بسته مدرسه، امید و آینده را یکجا به سطل‌های زباله می‌ریزند.

خودفروختگان جمهوری اسلامی که صاحبان دستگاه‌های تبلیغاتی نیز هستند، بی‌شرمانه آمار جاماندگان از تحصیل را گزارش می‌دهند و لب از لب مسئولی هم باز نمی‌شود. گویی رویدادی بسیار عادی است نه فاجعه‌ای رقت‌انگیز در سیستم آموزشی کشور. دولت سرمایه‌داران چه بی‌پروا از زیر بار هرگونه مسئولیتی در مقابل آموزش کودکان شانه خالی می‌کند. نه‌تنها دردی از دردهای آموزش و پروش را درمان نمی‌کند، بلکه در مقابل هزینه‌های سرسام‌آور شهریه مدارس، لوازم‌التحریر، کیف و کفش سکوتی مرگبار دارد. مدارس دولتی هرسال مبلغی بابت کمک به هزینه‌های مدرسه از خانواده‌ها دریافت می‌کنند. این مبلغ سال گذشته پانصد هزارتومان بود. امسال به سه میلیون و پانصد هزارتومان افزایش‌یافته است. چنانچه در خانواده دو کودک دبستانی داشته باشند، فقط هفت میلیون بابت شهریه در مدارس دولتی پرداخت می‌کنند. مدارس مخارج خاص خودشان رادارند این دولت است که بودجه کافی در اختیار مدارس قرار نمی‌دهد. در جامعه‌ای که اکثریت مردم در جستجوی لقمه‌ای نان که اساسی‌ترین بدیهی‌ترین نیاز انسان است، در رنج وعذابند، دیگر جایی برای بیان نیازهای اجتماعی و فرهنگی کودکان نمی‌ماند. نیازهایی که با درک و فهم و علاقه کودک در مدارس ارتباط مستقیم دارد. تنها می‌توان گفت این کودک است که با سکوت نگاهش درد خانواده را مزه مزه می‌کند. در همین کشمکش‌های زندگی است که شور کودکان خاموش می‌شود. اول مهراست. لیکن نسبت به کودکان کارگران و زحمت کشان، بی‌مهر بی‌مهراست.

 

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی

برقرار باد حکومت شورایی

کار، نان، آزادی- حکومت شورایی

سوم مهر ۱۴۰۲

کنش‌یار

POST A COMMENT.