از پشت کوه آمده‌ایم

پیش‌ازاین که پایمان به خشت زندگی برسد، لباس‌هایمان درست قواره تن رنجورمان دوخته‌شده بود. با کلاه‌های گشادی که بر سرمان گذاشتند. یک‌شکل و موازی کنار هم قرار داده می‌شدیم. از درون یک فریب بزرگ به زندگی دعوت‌شده بودیم. آن‌گونه که هیچ جای زندگی ثبت‌نشده‌ایم. مثل سرابی که از دور واقعی است. اما ما واقعیت داریم. هرچند برهنه، هرچند ناپیدا. یادگاری که از تبارمان به‌جامانده درد است و رنج که در تبار ما ادامه داشته است. پشت سرما فرسنگ‌ها راه است که بسیار پیش‌ازاین، نیاکان خستهٔ ما طی کرده‌اند. گرسنه به دنیا آمدند و گرسنه از دنیا رفتند. درهمان لباس‌های آماده قواره تنشان. لباسی که روزبه‌روز بر تن‌های فرسوده و رنگ‌پریده‌شان زارمی زد. مانند شبحی که در سیاهی شب راه‌گم‌کرده باشد، در پی نان‌وآب وزندگی سرگردان بودند. ما به‌ناچار دنباله‌رو راه گمشده پدرانمان شدیم. طبق قانون سرمایه، ما در طبقه اجدادمان قرار گرفتیم. لباس‌های قواره تنمان را پوشاندند و ما راهی عصر کار شدیم.

فقر مانند موریانه ریشه ما را خورد. پدر پدربزرگم تمام عمرش بر روی زمینی کارکرد که به‌اندازه یک گور سهم نداشت. وقتی مرد، ارباب گفت اینجا زمین ماست. جای او اینجا نیست. پدرم او را به دوش کشید و در صحرای خشک وبی نام ونشانی دفن کرد. اما پدرم جنازه‌ای نداشت که به دوش بکشم. بین دیواره‌های معدن زندگی سیاهش به پایان رسید. پدرم مانند تمام عمرش در معدن محبوس شد. نه در زندگی و نه پس از مرگش، نامش جایی نوشته نشد. تنها، یوغی که برگردنش بود به ما رسید و البته لباس‌های قواره تنش که برایمان قواره شد.

از پشت کوه آمده‌ایم. زبان استعاره کار ما نیست. ما بلدِ راه‌های کج‌ومعوج نیستیم. مانند کرم‌های طفیلی درباری و ولایی زیردست و پای شاهان و شیخان، خرده‌نان‌های آلوده را نوک نمی‌زنیم. با سرانگشتان مجروح از تخته‌سنگ‌های سخت اما بی‌آلایش نانمان را بیرون می‌کشیم، اما در صف کثیف سپاهیان نایستادیم و شرم‌آورترین نان را جستجو نکرده‌ایم. نان را به نرخ روز نخورده‌ایم. هرچند نان چرب و نرم آن‌چنان وسوسه‌انگیز است که هنوز هم برای نشستن کنار جنایتکاران دو نظام مستبد شاهی و ولایی جا رزرو می‌کنند. برخلاف خادمان دزد سرمایه، راه ما صعب‌العبوراست. پیراهنی از جنس شرافت به تن کرده‌ایم. نان را از دستان توانمند خودمان می‌خوریم و روزبه‌روز فقیرتر می‌شویم.

تنها یک روزنه برای نفس‌های بریده‌بریده‌مان باقی‌مانده است. کوهستان و کاری که هیچ کجا تعریف و معنایی برایش پیدا نمی‌کنید. از کوه بالا می‌رویم. کوه‌های مرتفع، ارتفاع رنج ما را در یخ‌زدگی شب‌های سرد و روزهای داغ جهنمی سنجیده است. آن زمان که داغی آفتاب آتش‌به‌جانمان می‌زند، ما با امید به داشتن نان بر سفره خالی‌مان راه دشوار را طی می‌کنیم. زمانی که باد گرم در گلوی تشنه ما می‌پیچد، یاد چشمان از حدقه درآمده کودکانمان از فرط گرسنگی، ما را به حرکت وامی‌دارد. بارهای سنگین با تسمه به گرده ما بسته می‌شود. دایره‌وار قطر کوه را دورمی زنیم. راهمان را از میان سنگلاخ‌های سخت هموارمی کنیم. با جنگجوی قَدَری چون کوه رفاقت داریم. وقتی احساس تنهایی می‌کنیم کوهستان ما را در آغوش می‌کشد. زمانی که دردبارهای طاقت‌فرسا شانه‌هایمان را خم می‌کند کوه، باعظمت خویش ما را از لغزیدن پرهیزمی دهد. این‌گونه است که ما نلغزیدیم. زیر پایمان لغزنده است اما نمی‌لغزیم. ثابت‌قدم و استوار به دامن کوه‌زده‌ایم. نان ما نانی سخت اما پاک است. ما سنگ خارا شده‌ایم. اما در اندوه گلی زخم‌خورده اشک‌هایمان جاری می‌شود. برای جنگل‌های سوخته دلمان می‌سوزد. طاقت شکستن یک شاخه سرسبز را نداریم. هرچند سنگ خارا شده‌ایم.

خبردار شدیم دیشب صدای تیری کوه را لرزاند. تن مجروح کول بری آماج تیرهای ظلم سرمایه شد. دستان بی‌رحم سرمایه، قلب پدری را شکافت. نان‌آوری که برای دست یافتن به لقمه‌ای نان کوه را می‌شکافت. سنگ به سنگ کوهستان را زیر پا می‌گذاشت. بازهم سفره‌ای ازنان خالی شد. یک نفر از ما به خط پایان نرسید. اما قله استقامت را فتح کرد. این نخستین کشتار ما کول بران نیست. ما بی‌صدا و با صدا صید تیرهای سیستم سرمایه‌داری می‌شویم. اگر غم نان نباشد هیچ‌کس را یارای آن بارهای سنگین نیست. ما مردمانی هستیم که در زمین خودشان نانی به دست نمی‌آورند و به‌ناچار دست‌به‌کاری دهشتناک و غیرقابل‌باورمی زنند. زمانی که تصویر بالا رفتن ما با آن کوله‌بار کمرشکن وزندگی مرگبار را نمایش می‌دهند، عده‌ای از کار شاق ما سخت تکان می‌خورند. ای‌کاش انسانیت تکان می‌خورد. اگر روزی مسیرتان به کوی ما رسید، از کوه، خاطرات اندوه‌بار ما را بشنوید. انسان‌هایی که باد، خاکسترشان را در کوهستان می‌پراکند. باید لباسمان را تغییر دهیم. دیگر این لباس‌های گشاد، زیبنده ما نیست. ما به لباس رزم نیاز داریم.

 

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی

برقرار باد حکومت شورایی

کار، نان، آزادی- حکومت شورایی

مرداد ۱۴۰۲

کنش‌یار

POST A COMMENT.