درمان زخم‌های ما

چرا حرف‌هایم تمام نمی‌شود؟ چرا گاه و بی گاه دلم می‌خواهد حرف بزنم؟ من که نه شاعرم و نه نویسنده چرا می‌نویسم؟ شاید گمان می‌کنم آنچه باید مکرر نوشته شود اتحاد است و اتحاد. خودکار قرمزی دارم. دور خودش می‌چرخد و می‌چرخد خط قرمزها را دورمی زند. کلمات را با منقاش از ذهنم بیرون می‌کشد. با کاغذهای کاهی دفترم جور هستند. باهم می‌آمیزند و مرا دعوت به رقص تلخ‌ترین واژه‌ها می‌کنند. تلخ می‌نویسم. ببخشید. اما چه کنم حقیقت همیشه تلخ بوده است. حقیقت‌های تلخ و غریبی که هرروزه در مقابل چشمانمان رژه می‌روند. هرکس به شکلی بیان می‌کند. مردم در خیابان آشکارا فریاد می‌زنند ما گرسنه‌ایم. ما تشنه‌ایم. ما نان می‌خواهیم. لیکن هنوز جا دارد که از درد نوشت. باید دردها را شکافت. از درز دردها درمان را بیرون کشید. درد را ازهرجهت که بنویسیم بازهم درد می‌شود. اما درمان تنها یک‌راه دارد و آن اتحاد است که باید در کنار درد نوشت. خودکار قرمز و دفتر کاهی متحد من‌اند، ساده و صمیمی کاغذهای کاهی را سیاه می‌کنند. شب‌ها در کوچه‌های بن‌بست پرسه می‌زنند. نجواکنان در گوش یکدیگر حرف می‌زنند. دیگر چرا کوچه‌ها از عطر هیچ گلی مست نمی‌شوند؟ زیرا عطر گل‌های سرخ، روی چمن‌های سبز ریخته است. لکه‌های خون را با شاخه‌های درخت اقاقیا نشان می‌کنند. دورشان خط می‌کشند و می‌نویسند؛ نه فراموش می‌کنیم و نه می‌بخشیم. این قطره‌های خون عطرآگین روزی سیل می‌شوند.

در باغچه تیله‌های کودکان را می یا بند. با اولین غمی که از نداشتن نان روبرو شدند، تیله‌ها را گم کردند. کودکانی که زیر بارکارهای سنگین له می‌شوند و هنوز ته ذهنشان دنبال تیله‌های کودکی‌شان می‌گردند. تیله‌هایی که تبدیل به الماس‌های تاج، عقیق انگشتری عابدان فربه و زمرد گردنبندهای زنان بی‌مایه ثروتمند می‌شود.

در باغ رد پای قناری‌های گمشده را پیدا می‌کنند. عاشق‌هایی پروبال بریده که در مسیر آزادی هرگز به کاشانه نرسیدند. اما آزادی این کلمه ژرف شوق‌انگیز، اسیر دست کفتار پیر خون‌خواری است که نعره می‌کشد و پیاپی جام‌های خون گرسنگان و آزادگان راه آزادی را سرمی کشد، آن‌گونه که در مسابقه خون‌خواری گوی سبقت را از تمام خون‌خواران جهان ربوده است.

با دیدن تابلوی حجاب و عفاف بالای سر دختران بزک‌کرده که در گوشه گوشهٔ شهر در انتظار ترمز ماشین‌های لوکسی که حتی نامشان را نمی‌دانند، صف می‌کشند و از پارسایان روباه‌صفت طلب نان می‌کنند. تنها برای داشتن یک وعده‌غذای گرم. خودکار قرمز از دیدن لجن‌زار شب‌های دخترکان نحیف و زار دیوانه می‌شود. خودزنی می‌کند. خط‌خطی می‌کند. تن کاغذهای کاهی بی‌جان را زخمی می‌کند. سرانجام خط بطلان می‌کشد بر تابلوهای این شهر پرتضاد. ورق‌های دفتر به صدا درمی‌آیند. این‌گونه خط می‌کشی تمام می‌شوی. چه باک تمام شوم. چیزی که فراوان است خودکار آن‌هم از نوع قرمز است. من می‌شناسمش. دلسوز غرورهای شکسته است. من خوابم می‌آید اما یکی از پشت سر به شانه‌ام می‌زند و به نوشتن ادامه می‌دهد. گاهی از پشت‌بام خانه‌ها سرک می‌کشند. مردم چه می‌خورند؟ همه‌چیز مهیاست. در سفره‌های کارگران و مردم زحمتکش اگرچه نان کمیاب است، هرچند از گوشت و مرغ و میوه و لبنیات سهمی ندارند، اما قرنیه چشم، کلیه و قلب به‌وفور یافت می‌شود. می‌خورند و تف می‌کنند بر صورت هرچه دلال سودجوست. شاید غم‌انگیز به نظر برسد یا باورش دشوار باشد اما این روزها مردم همه‌چیز می‌خورند. حتی استخوان‌های مرده‌های جوانشان را برای ترمیم مغز استخوان بیماران سرطانی مرفه می‌فروشند و نان می‌خرند و می‌خورند. این‌گونه نشستن پشت حصار و به درودیوار کوبیدن برای رفع گرسنگی و تشنگی هیچ شباهتی بازندگی دارد؟ این زندگی نیست. این گذران زجرآور لحظه‌ها است که خودکار و کاغذ کاهی من از این‌همه ستم خشمگین می‌شوند. حرکت می‌کنند در آسمان کشور چرخ می‌زنند. زمین‌های چاک‌چاک شده از تشنگی زیر پایشان اشک ماهیان را درآورده است. چشم به چشمان دردناک خستگانی می‌دوزند که پردرد از گذشته و بیمناک از آینده به زمین چشم دوخته‌اند. برای تشنگی زمین آسیمه‌سر می‌شوند. اکنون سراغ مهتاب رفته‌اند. دیوارهای بلند برج، خانه‌های کاه‌گلی را کم‌نور کرده است. اما مهتاب کجا از پس پرده‌های دود به کوچه ما سر بزند؟ خواب ازسرم پریده است. درایوان می‌نشینم. به‌راستی عطر گلی در فضا به مشام نمی‌خورد. سایه‌های سنگین شب گل‌های باغ را ترسانده است. دلم برای غنچه‌هایی که نشکفته زیرخاک می‌شوند هزار پاره می‌شود. اما صبح روز بعد در اتحاد آب‌وخاک یک غنچه از درون شیار سنگ روییده است. لبخند گل بسیار دیدنی است. آن‌سوی این حصار، زندگی پشت یک قرن استبداد و خفقان، نزدیک بوته‌های سبز منتظر ما نشسته است. هرکجا هستی بدان با اتحاد کارگران و زحمتکشان یک گام بیشتر نمانده است. درمان زخم‌های کهنه ما، در اتحاد است و اتحاد.

 

زنده‌باد اتحاد کارگران و زحمتکشان

نابود باد رژیم سرمایه‌داری جنایتکار جمهوری اسلامی

برقرار باد حکومت شورایی

کار، نان، آزادی – حکومت شورایی

نیمه دوم تیرماه ۱۴۰۲

کنش‌یار

 

POST A COMMENT.