صبح میشود. نه با نغمه پرندگان خوشآواز. نه با امید به گرمی خورشید. نه با عشق به زندگی. صبح میشود. نه با رقص غنچههای سرخ در نسیم صبحگاهی. نه با امید تقسیم گل و گندم. نه با امید به صلح و آزادی. نه شبنمی بدصورت گلی بوسه میزند نه دلی برای بلبل عاشق مانده است. صبح بازندگی آغاز نمیشود. زیر تیغ تیز یک تبر بر تن جوان شکوفه، صبح سر میزند. با ایستادن قلبی از تپش. با ناله دلخراش چوبههای دار. با مرکب سیاه حکم اعدام. با آفتابی رنگورورفته. روز تیره تراز شب و شب، تاریک تراز ظلمت قعر چاه. مردم کدام زخم را چاره کنند؟ درد فقری که از استخوان زحمتکشان بیرون زده است؟ یا درد وحشت و هراس از بیکاری که مدام بر صورت کارگران و مردم ستمدیده پنجه میکشد؟ یا سنگینی تابوتهای جوانان و مبارزان کشتهشده بر شانههای خسته مردم، که درد را دربند بند وجودشان دوانده است؟ کدام زخم را چاره کنند؟ درد کارگران و زحمت کشان که هرروز گرسنه تراز روز قبل در قوانین و مناسبات استثمار گرانه نظم تو گرفتار فقر مطلق هستند؟ یا دستفروشی که صدا میزند ارزان تراز همهجا. میدانی چه چیزی را میفروشد؟ جوانیش را، عمرش را، همهچیزش را میفروشد. یا درد کودکی که برای داشتن نان هوش و استعدادش را همراه با دنیای پاک کودکانهاش در فالهای بستهبندیشده میفروشد؟ این دردها یک از هزار را فاش نمیکند. حقکشیها و رنجهای مردم توصیفناپذیر است. روزهای مردم با مشقت و سختی سپری میشود. چهلوچهار سال است مردم از داشتن یک روز خوب دریک جامعه سالم محروم ماندهاند. مردمی که کوچکترین حقی نهتنها در تصمیمگیریهای سیاسی، اقتصادی و آموزشی ندارند بلکه در تمام جنبههای خصوصی ازجمله نوع نگرش و تفکر، نحوه زندگی، روابط و انتخاب پوشش نیز حقی نداشتهاند. زنان قربانیان جامعه ناسالم سرمایهداری اسلام زده در تمام چهلوچهار سالی که گذشته با آرزوهای سوخته زندگی کردهاند. فرصتهای زندگی از کودک و جوان، زن و مرد گرفتهشده است. در کلاسهای درس هیچچیزی که ارزش یادگرفتن داشته باشد یاد نمیدهید. هرگز تشویق نشدهاند که از خود نظری داشته باشند. همیشه برایشان تصمیم گرفتهشده است که چگونه فکر کنند، چگونه ببینند و چگونه ارزشگذاری کنند و بهطور کل، چگونه اطاعت کنند. در کلاس درس دست معلم را برای آموزش خلاقانه کودکان بستهاید. شاگردان تنها یکچیز را خوب میآموزند اینکه زندگی در جامعه ناعادلانه بیمار تا چه اندازه ناایمن است. آنقدر ناایمن که حتی نمیدانند سال آینده در کلاس درس نشستهاند یا درمیان کار و جستجوی نان خواب کلاس را میبینند. شاید هم کودکیاش را در سفره عقد گم میکند. هیچکس در جامعه ناسالمی که ساختهای امنیت ندارد. نه امنیت جانی، نه امنیت مالی، نه امنیت شغلی و نه امنیت روانی.
غروب میشود. مسیرها طی میشوند. درراه خانه، کارگران خسته از کار در جیبهایشان بهجای پول دنبال بهانهای میگردند. چه میتوانند بخرند؟ قیمت اجناس از دیوار حاشای دروغگویان فاسد سودجو بالا رفته است. دست هیچ زحمتکشی به آن بلندی نمیرسد. معیشت مردم زحمتکش به یغما رفته است. پشت نقاب زنان و مردان کارگر و خسته، مادران پودرانی هستند زحمتکش و ستمدیده که در حسرت خرید سیبی سرخ برای فرزندانشان ماندهاند. شب از راه میرسد. نه با سفره رنگین. نه با دیدن مهتاب در ایوان. نه با شنیدن صدای خنده همسایه. که از دیوارهای خانه همسایه بوی تشویش و دلهره میآید. نه حتی با یک دلخوشی ساده.
کنار سفره کوچک خود مینشینند. با چشمانی سرخ و مبهوت از اخبار روزی که گذشته است. تعداد کشتهشدگان، تعداد بازداشتشدگان، گاهی در مراسم یادبود عزیزی چشمشان بهعکس کودکان کشتهشده میافتد و خنجری به قلبشان فرو میرود. به ترکهای سقف چشم میدوزند. شب در سیاهی فرو میرود. چهلوچهار سال حکومت سرمایهداری فاسد تو که در آن دین و دولت در هم ادغامشده جای آن را دارد که بتوان چهلوچهار سال از دوران سیاه حاکمیت مذهبی و دیکتاتوری تو نوشت. بعد از سقوط قریبالوقوع تو تاریخ خواهد نوشت در سرزمینی تحت سلطه حکومتی فاسدتر و مستبدتر از رژیم سلطنت پهلوی نبض زندگی از حرکت ایستاد و مردمانی بودند که چهلوچهار سال گریستند. مردمانی که با شیوهای بسیار متفاوت با تمام عالم و آدم، زندگی میکردند. برای دیدن یک فیلم شلاق خوردند. برای نوشیدن مشروبات الکی شلاق خوردند و حبس کشیدند. برای آیندگان باورش سخت خواهد بود زندگانی که فرسنگها بازندگی فاصله داشتند. سینهبهسینه نقل میکنند چگونه آینهها شکست. زندگی مردم تکهتکه شد. چگونه زمین خاوران، از کبوتران راه آزادی گلخانه گشت. جای پیچکهای سبز سر در خانهها را پارچههای سیاه پر کرد. هنوز هم که هنوزاست زخمهای کهنه مردم درد دارد. اما همچنان زخم روی زخم بر بدنهای رنجور مردم وارد میشود. هرچند قدرتهای سرمایهداری حامیات از شرق و غرب زیر بغلهایت را گرفتهاند که مبادا بیفتی و سود و چپاول آنا ن هم باتو سقوط کند، اما مردم برعکس تو نیازی به حمایت بیگانگان ریاکار ندارند، قیم ندارند وبر اساس واقعیتهای ملموس زندگی سراسر رنج و حقیقت سفرههای خالی خود انقلاب میکنند. با گسترش اعتصابات کارگران و اعتراضات زحمتکشان حکومت خودکامه و نظام ظالمانه سرمایهداری اسلام زده تو را سرنگون خواهند کرد. آخرین روزهای دیکتاتوری تو و استبداد مذهبی از راه میرسد. انتهای این شبها و دردهای متراکمی که سالهاست در فضای سینه مردم ستمدیده تلنبار شده است تو را به زیر میکشد. نه نظامهای خرد و کلان سرمایهداری میتواند تو را از این مهلکه سالم به دربرند نه سلطنتطلبان فرصتطلب و نه راستگرایان مرفه خارج نشین.
نابود باد نظام ظالمانه سرمایهداری
زندهباد سوسیالیسم
کار، نان، آزادی – حکومت شورایی
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
کنشیار
نظرات شما