بیش از یکسال پیش تکاپوی جدیدی برای گردهم آمدن نیروهایی که خود را درون جنبش کارگری و کمونیستی ایران تعریف میکنند آغاز گردید. این تکاپو که ابتدا از نشستهای عموما غیرحضوری نمایندگان چند جریان سیاسی آغاز شده بود، با برگزاری نشست حضوری اول در شهر کلن آلمان از تاریخ ٢ تا ۴ تیرماه سال ٩١ شکل مشخصتری بهخود گرفت. در روزهای ۶ تا ٨ بهمنماه نیز شهر فرانکفورت شاهد برگزاری دومین نشست حضوری این نهاد تازه تاسیس بود که نام “نشست مشترک احزاب، سازمانها و نهادهای چپ و کمونیست” را بر خود نهاده بود.
ما در نشریه کار و هنگامی که تلاشهای اولیه میرفت تا به اولین نشست حضوری منجر گردد، در مقالهای تحت عنوان “اتحاد در عمل و مبارزه مشترک” (نشریه کار شماره ۶١٩– نیمه دوم فروردین ٩١) نظر خود را در ارتباط با این کوششها عنوان کردیم. ما ضمن استقبال از تلاشهایی که تاکنون در این رابطه شده و شرکت عملی در این تلاشها و با تاکید بر اینکه “این تلاشها برخاسته از احساسات انقلابی برای تقویت نقش چپ انقلابی در تحولات سیاسی ایران و افزایش نقش و موقعیت طبقه کارگر برای برانداختن نظم موجود و تحقق انقلابی و رادیکال مطالبات تودههای مردم” میباشد، بر این موضوع انگشت گذاشتیم که اگر قرار است تجربههای ناموفق تلاشهای گذشته مربوط به”اتحاد چپ کارگری” و “اتحاد انقلابی نیروهای چپ و کمونیست” تکرار نشود، باید با درسگیری از آن تلاشهاگام نوینی برداشت.
با گذشت بیش از یکسال از آغاز این تلاشها و بویژه برگزاری دو نشست حضوری، واقعیت این است که “نشست” هنوز هیچ گامی در راستای وظایفی که در اولین نشست حضوری و در اطلاعیهای که با نام “تلاش برای شکل دادن به یک بدیل سوسیالیستی” انتشار داد، برنداشته است. این موضوع به وضوح نشان میدهد که “نشست” بدنبال درسگیری از تجارب گذشته نمیباشد. همین که پیش از نشست فرانکفورت، بسیاری از گروههای شرکت کننده درآن از ضرورت برداشتن گامهایی به جلو سخن راندند اما نشست حضوری دوم هرگز نتوانست گامی به جلو بردارد، بیان روشن این واقعیت است.
با گذشت یکسال بازده بیرونی این نشست بسیار ناچیز بوده است. هنوز نظرات گوناگونی از اهداف و وظایف این “نشست” از سوی شرکتکنندگان در آن مطرح میشود، کسانی به دنبال وحدت تشکیلاتی هستند و کسانی به دنبال تهیه یک پلاتفرم سیاسی که قرار است منعکس کنندهی خواستهای اصلی تودههای کارگر و زحمتکش و ساختار حکومت آینده باشد، کسانی نیز این نشست را تنها محلی برای گفتوگو میدانند!! آنچه را هم که برخی حاصل عملی “نشست” تاکنون مینامند، به صدور چند اطلاعیه و فراخوان برمیگردد که در واقع در صورت نبود “نشست” نیز این کارها انجام میشد. نمونهی آنهم “کارزار جهانی برای آزادی فعالین کارگری”در آبان (اکتبر) سال گذشته است. کارزاری که “نشست” هیچ نقشی به صورت واقعی در آن نداشت و بود و نبودش فرقی ایجاد نمیکرد. همانطور که حتا برخی از جریاناتی که آن را امضا کرده بودند، هیچ فعالیت و نقشی در این کارزار و در عمل برعهده نگرفتند. آنها نیز که در همکاری با هم به این کارزار پیوستند، در صورت نبود این اطلاعیه نیز همان کار را میکردند. در واقع اتحادعملهایی در این سطح همیشه در جنبش چپ خارج از کشور وجود داشته و خواهد داشت و “نشست” چیزی بر آن نیافزوده است.
یکی دیگر از نتایج این تلاشها “ایجاد ساختارهای تشکیلاتی مورد نیاز” از سوی برخی اعلام میگردد که اگرچه برای ایجاد آنها حداقلی از توافقات لازم است، اما اگر حاصل بیش از یک سال تلاش و بحث و مجادله تنها این باشد، میتوان گفت برای کسانی که دل در گرو مبارزه طبقاتی و پیروزی طبقه کارگر دارند،”نشست” پاسخگوی نیازها و ضرورتهای کنونی نمیباشد و با وظایفی که برای خود تعیین کرده و در اطلاعیهی پیش گفته با نام “تلاش برای شکلدادن به یک بدیل سوسیالیستی” آمده است، فاصلهای بعید دارد. در این اطلاعیه میخوانیم: “کمونیستهای ایران خود را موظف میدانند به این اوضاع پیچیده پاسخ دهند و در مورد مشخص اوضاع ایران راه حل انقلابی و کارگری را به میدان آورند” و یا: “ما در اوضاع کنونی برای شکل دادن به یک آلترناتیو و بدیل سوسیالیستی، تامین ملزومات و رفع موانع آن تلاش میکنیم“. همهی اینها در شرایطی نوشته شده که باز براساس آن اطلاعیه از سویی:”جمهوری اسلامی در یک بحران همه جانبه دست و پا میزند و سرنگونی آن در دستور روز قرار گرفته است”و از سوی دیگر قدرتهای برتر جهان سرمایهداری نیز بدنبال ایجاد آلترناتیوهای مناسبی هستند که بتواند در صورت سرنگونی جمهوری اسلامی، جایگزین مطلوبی برای آنها باشد.
“نشست” نه تنها حاصل تجارب گذشته را در خود بازتاب نداده، بلکه به صراحت میتوان گفت حتا در برخی از عرصهها عقبتر از “اتحاد انقلابی نیروهای چپ و کمونیست” میباشد. اگر آن اتحاد توانست واحدهایی را در برخی از شهرها و یا کشورها سازماندهی کند، “نشست” قادر به این کار نشده و بهنظر نمیآید که در چشمانداز آن نیز بدلیل ترکیب بسیار متنوع اعضای آن، پیشبینی نشدن ظرفی برای نیروهای مستقلی که در شهرها و کشورها حضور دارند و نیز همان ساختار تشکیلاتی “نشست” که باز نتیجهی طبیعی ترکیب سیاسی آن است،چنین چیزی قابل دستیابی باشد. اگر “اتحاد” توانست به یک پلاتفرم سیاسی مشخص دست یابد، “نشست” باز به دلیل تنوع و تفاوتهای اساسی دیدگاههای درون آن در ارتباط با شکل و محتوای حاکمیتی که باید با درهم شکستن قدرت دولتی کنونی، جایگزین آن گردد، حتا قادر به دستیابی به یک پلاتفرم سیاسی حداقلی نیز نخواهد بود.
شکی نیست که در سخن، هیچکدام از شرکتکنندگان در “نشست” با برداشتن گامهایی در راستای اتحاد هر چه بیشتر مخالف نمیباشند. اما همانطور که گفته شد در عمل “نشست” حتا قدمی نیز در راستای اهداف برشمرده برنداشته است. روندی که در صورت ادامه و عدم ایجاد تحولی در آن، میتواند همانطور که پیش از این نیز گفتیم تاثیری منفی در جنبش داشته باشد. علت اصلی آن نیز این است که اگر اتحادی برخاسته از یک نیاز معین جنبش سیاسی و مبارزه طبقاتی کارگران نباشد و به این نیازدر عمل پاسخ ندهد، هرگز نمیتواند به اتحادی جدی و ثمربخش تبدیل گردد.برای همین است که باید دید این اتحاد برخاسته از کدام نیاز بوده و چگونه میتوان به آن پاسخ داد؟
برای پاسخ به این سوالات ابتدا باید ارزیابی مشخصی از وضعیت کنونی جامعه و روندهای پیشاروی آن داشت.
بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه ایران آنچنان حاد شدهاند که ضرورت تغییر بیش از هر زمان دیگر آشکار گردیده است. در این میان جمهوری اسلامی که خطر سقوط را احساس میکند، از سویی از درون با تضادهایی شدید و در یک کلام غیرقابل حل مواجه است و از سوی دیگر قادر به مقابله با بحرانهای جاری نیست. اگر بخواهیم در یک جمله وضعیت حکومت اسلامی را تعریف کنیم باید گفت که جمهوری اسلامی در این شکل و شمایل قادر به ادامهی حکومت نیست.
در چنین شرایطی، امکان بروز انفجار تودهای، مانند آنچه که در سال ٨٨ در ایران شاهد آن بودیم و یا نمونههایی از این دست مانند مصر و تونس افزایش مییابد. بدیهیست که تودههای به خشم آمده، با خواستهای مشخصی به میدان خواهند آمد و حتا نسبت به سال ٨٨ میتوان گفت که اکنون آن دسته از خواستهای اقتصادی که مشخصا سیستم سرمایهداری را به چالش میکشند از اهمیت ویژهای برخوردار شدهاند. امروز بر کسی پوشیده نیست که عموم طبقهی کارگر ایران و دیگر زحمتکشان جامعه برای ادامهی بقا میجنگند. این ویژگی جدا از ترکیب طبقاتی متفاوتی که میتواند نسبت به سال ٨٨به یک انفجار تودهای جدید بدهد، رادیکالیسم بیشتری را به همراه خواهد آورد که حامل یک پتانسیل ضد سرمایهداری است و در شرایطیمیتواند این جنبش را به سمت انقلابی کارگری و ضد سرمایهداری رهنمون سازد. از همینروست که شاهد افزایش تلاشها در اردوگاه بورژوازی برای راههایی که بتواند مانع رشد رادیکالیسم شده، اعتراضات تودهای را منحرف و بر این موج سوار شوند، هستیم.
در یکطرف جمهوری اسلامی با کوبیدن بر طبل “هستهای شدن” و دامن زدن به بحران خارجی، تلاش دارد تا ناتوانی خود و مناسبات حاکم در مقابله با بحرانهای کنونی بهویژه اقتصادی را به دشمنانی نسبت دهد که “با اسلام سر دشمنی دارند” و این گونه افکار عمومی را منحرف و برای سرکوبهای داخلی توجیه بتراشد و در طرف دیگر در صف کشورهای امپریالیستی و اپوزیسیون بورژوایی جمهوری اسلامی نیز که طیف رنگارنگی را شامل میشود سعی میشود تا با سوار شدن بر موج نارضایتی تودهها، برنامه، روشها و تاکتیکهای خود را با استفاده از پراکندگی طبقهی کارگر، طبقهای که هنوز از طبقهای در خود به طبقهای برای خود تبدیل نشده است، به آنها تحمیل کنند. طیفی که یک سر آن خواهان شرکت در انتخابات ریاستجمهوری است و خاتمی را نجاتبخش حکومت اسلامی میداند و سر دیگر آن به سرنگونی جمهوری اسلامی با دخالت و حمایتهای مستقیم و غیرمستقیم قدرتهایی چون آمریکا و اتحادیه اروپا دل بسته است.
در این میان و در حالی که به نظر میآید قدرتهای امپریالیستی و حکومت اسلامی در دوسوی جریانی قرار گرفتهاند که با سیاستهای خود از مناقشات هستهای گرفته تا تحریمهای اقتصادی و مانند آن، در جریان عمل و زندگی روزمره سرنوشت تودهها را در دست گرفته و برای آنها تصمیم میگیرند، تنها نیروئی که میتواند این روند را مختل ساخته و اعتراضات تودهای را در مسیر یک انقلاب واقعی هدایت کند، طبقهی کارگر است.
طبقهی کارگر تنها طبقهایست که این رسالت تاریخی را بر دوش دارد. طبقهی کارگر تنها طبقهایست که میتواند با در دست گرفتن رهبری انقلاب، سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت کارگری به خواستهای فوری کارگران، زحمتکشان، ملیتهای تحت ستم، زنان و جوانان پاسخ گفته و در جهت برقراری سوسیالیسم و برانداختن نظام سرمایهداریگام بردارد. هر راه حل بورژوایی برای انقلاب ایران، نتیجهای فراتر از آن چه که امروز در کشورهای عربی از تونس و مصر گرفته تا لیبی و عراق و سوریه شاهد آن هستیم، بدنبال نخواهد آورد. اما سوال اصلی این است که آیا طبقهی کارگر ایران اکنون آمادگی بدست گرفتن رهبری یک انقلاب پیروزمند را دارد؟
در سالهای اخیر بهرغم آنکه از نظر تعداد، کارگران در اعتراضات پُرشماری شرکت کرده و اعتصابات فراوانی را سازمان دادند و به رغم این که این مبارزات در رشد آگاهیهای تریدیونیونیستی و سیاسی طبقه بسیار موثر بوده و حتا پیشروترین آنها به اندیشههای سوسیالیستی گرویدند، اما طبقهی کارگر هنوز از نظر تشکل و آگاهی طبقاتی با ضعفهای جدی روبه روست. برجستهترین نشانهی آن نیز فقدانحزب سیاسی طبقهی کارگر است، حزبی که پیشروترین کارگران در آن حضور داشته و بتواند در مبارزات طبقهی کارگر اثرگذار باشد. حال با این وضعیت وظیفهی نیروهایی که خود را چپ و کمونیست نامیده و خود را در درون جنبش کارگری و کمونیستی ایران تعریف مینمایند چیست؟
در شرایط کنونی فوریترین مساله هر کمونیستی باید سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان باشد، این که سرنوشت انقلاب ایران به دست بورژوازی و قدرتهای امپریالیستی نیافتاد تا بار دیگر مردم ایران قربانی دست نظام سرمایهداری شوند، همانطور که در کشورهای عربی شاهد آن هستیم. برای تحقق این امر نیز تنها راه،تلاش برای سازمانیابی طبقهی کارگر و بالا بردن آگاهیهای سوسیالیستی است. تنها راه نجات، تنها راهی که میتواند منجر به به دست گرفتن سرنوشت تودهها، سرنوشت کارگران و زحمتکشان بدست خود آنها شود، رهبری انقلاب توسط طبقهی کارگریست که از طبقهای در خود به طبقهای برای خود تبدیل شده باشد، طبقهای که نابودی نظام سرمایهداری و برقراری سوسیالیسم را وظیفهی خود تعیین کرده و به هر شکل از نظام سرمایهداری و راهحلهای بورژوایی نه گفته باشد.
از این زاویه میتوان هم به اهمیت “نشست مشترک احزاب، سازمانها و نهادهای چپ و کمونیست” پی برد و هم به سمتوسویی که میتواند به خود گیرد.
شکی نیست که در شرایط کنونی نزدیکی و اتحاد (عمل) نیروهایی که در “نشست” حضور دارند از اهمیتی بیش از گذشته برخوردار شده است، اما در عین حال در این نیز شکی نیست که تاکنون”نشست” پاسخگوی آن ضرورتها نبوده و ادامهی این روند آن را دچار بحران درونی خواهد ساخت. “نشست” هرگز نمیتواند به وحدت تشکیلاتی اعضایاش تحقق بخشد، این موضوع آنقدر آشکار است که لزومی به بحث بر سر آن نیست. اما “نشست” میتواند نیروها و توانایی اعضایاش را در مسیر اهداف گفته شده گرد آورد و بدین ترتیب در حد و توان خود به نیازهای شرایط کنونی پاسخ دهد.
وضعیت کنونی چپ، ضعف و پراکندگی آن دلایل عینی و مشخص تاریخی خود را دارند و نمیتوان با جلسات و نشستهای اینچنینی به آن دلایل پاسخ گفت و راهحلی برای آنها یافت. به میزانی که ارتباط جریانات متعدد چپ از سال ۶٠ به بعد با طبقهی کارگر و مبارزات آن کمتر شد، پراکندگی در صفوف آنها نیز افزایش یافت و برای غلبه بر این پراکندگی لازم است تا گسست بین این نیروها باطبقه کارگر و مبارزات آن از بین برود و این امکان ندارد بهجز مشارکت در عمل مبارزهی طبقاتی، مشارکتی که هرگز با صدور چند اطلاعیه و نشست به سرانجامی نخواهد رسید. اگر نیروهای حاضر در “نشست” در گفتمانهای خود تا این حد دچار پراکندگی بوده، راهحلهای غیر عملی داده و گاه حتا به “خودزنی” مشغول میشوند آن هم بدون توجه به پرچمی که در زیر آن مشغول کوفتن بر سر و صورت خود هستند، نتیجهی عینی این واقعیتهای مشخص تاریخی است. حلقهی واسط، حلقهای که تمامی نیروها را به هم ربط میدهد تنها مبارزه طبقاتی کارگران است. هر وحدت و یا اتحادعملی که رو به این مبارزه داشته باشد، میتواند و این قابلیت را دارد تا فراتر از “نشست” کنونی برود. در جریان مبارزه و عمل مشترک است که روابط بین گروهها تقویت شده و زبان مشترک بوجود میآید، نقاط اشتراک و افتراق صیقل خورده و بهصورتی واقعی و نه ذهنی آشکار میگردند.
تنها کار مشترک و فعالیت مشترک در راستای مبارزه طبقاتی کارگران و کمک به سازمانیابی طبقه است که میتواند گامی واقعی برای وحدت و نزدیکی نیروهای چپ و کمونیست بردارد.
امروز مشکل طبقهی کارگر ایران، عدم صدور اطلاعیه نیست. به واسطهی امکانات کنونی امروز هر کسی بهتنهایی نیز میتواند روزانه اطلاعیه در مورد حوادث گوناگون جامعه ایران صادر کند که صادر نیز میکنند و در فضای مجازی نیز انتشار میدهند. مشکل طبقهی کارگر ایران فراخوان و حمایتها از مبارزاتآنها در خارج از کشور هم نیست، این نوع فعالیت که فعالیتهایی مثبت نیز میباشند، فعالیتیست که هیچگاه در خارج از کشور قطع نشده است، همیشه بوده و خواهد بود.مسالهی اصلیاتحادچپ، چپی که میخواهد انقلابی و رادیکال باشد، چپی که میخواهد طبقهی کارگر در انقلاب تاثیرگذار باشد، تاثیر گذاشتن بر این روند است.مسالهی اساسی این است که خصلت و دامنه هر تحول سیاسی که بخواهد در ایران رخ دهد، وابسته به نقشیست که طبقه کارگر در آن ایفا خواهد کرد و این نیز تابعی از سطح تشکل و آگاهی طبقه کارگر است و کمونیستها باید در شرایط کنونی تمام هم و غم خود را صرف این موضوع کنند، چرا که این نقطه ضعف اصلی جنبش کمونیستی است و اگر “نشست” میخواهد دچار سرنوشت اتحادهای قبلی نشود باید برای این مساله فکری اساسی بکند.
از همینرو،منطقیترین راهی که در شرایط کنونی در برابر نیروهای چپ و کمونیستِ حاضر در “نشست”قرارداردتا جائی که به خارج از کشور ربط پیدا میکند، ایجاد رسانهایست که بتواند به امر سازمانیابی طبقهی کارگر، بالا بردن آگاهیهای سوسیالیستی و کمک به مبارزات جاری طبقهی کارگر و دیگر زحمتکشان جامعه یاری رساند. این رسانه نه میتواند سایت اینترنتی باشد و نه نشریه.
ابزاری که در شرایط کنونی میتواند به ما کمک کند تنها یک تلویزیون ماهوارهای است که بینندگان آن نیز میتواند ابعادی تودهای داشته باشد. ابزاری که میتواند حتا در گردآوری و فعال کردن نیروهای منفرد چپ و کمونیست در خارج از کشور نیز بسیار موثر افتد.
در برابر هجوم رسانههای گوناگون جمهوری اسلامی، کشورهای امپریالیستی و اپوزیسیون بورژوایی، تنها رسانهای که از ابعادی تودهای برخوردار است و میتواند صدای مشترک ما باشد، رسانهای که فضای خالی آن احساس میشود، تلویزیون ماهوارهای است. اقداماتی که “نشست” تاکنون انجام داده و مسیری که انتخاب کرده، تکرار اشتباهات گذشته است که در بهترین حالت میتوان آن را در جا زدن نامید. “نشست” باید با اراده و شجاعانه از شرایط کنونی حداکثر بهره را ببرد و با ایجاد یک “رسانهی تودهای” به صدای خفتهی کارگران و زحمتکشان جامعه تبدیل شود، برنامهی آنها را فریاد بزند و برای یک انقلاب کارگری بجنگد. این سیاست است که میتواند “نشست” را از رخوتی که به آن دچار است برهاند، این سیاست است که میتواند با ایجاد امیدی نو در دلهای خونین هزاران چپ و کمونیستی که امروز بهصورت پراکنده هستند، آنها را به عرصهی مبارزه برای رهایی طبقهی کارگر بکشاند. و باز این سیاست است که میتواند پیوند جریانات چپ و کمونیست را با مبارزهی طبقهی کارگر مستحکمتر ساخته و گامی در راستای اهداف “نشست” بردارد. هر اتحادی در میان جریانات چپ و کمونیست اگر نخواهد و یا نتواند در راستای مبارزهی طبقاتی کارگران گامی عملی بردارد و خود را در “اتحادی کاغذی” محصور نماید، محکوم به شکست خواهد بود.
نظرات شما